هری پاتر نخستین مرجع فارسی زبان هواداران هری پاتر

هری پاتر نسخه موبایل




Re: نوری در تاریکی
پیام زده شده در: ۱۹:۳۸ سه شنبه ۵ بهمن ۱۳۸۹
#11
سوژه جدید



یک مکان مخوف بیابونی ، ضل گرمای ظهر

ارباب روی یک مبل گرم و نرم دو زانو لم داده و در حالی که خودشو باد میزنه ، به لوسیوس خیره شده که روی شکم پسرش نشسته .
- زود باش ... منتظر چی هستی ؟ خشانت خودتو به اربابت ثابت کن تا رستگار بشی!
لوسیوس که از شدت ترس و استرس خیس عرق شده و لباسش بهش چسبیده به پسرش نگاهی میندازه .
دراکو: بابا ولم کن دیگه ... موهای تیفوسیم به هم میخوره ها!
- یالا دیگه احمق !!!!
- تک درختم سوخت پس بذار جنگل بسوزه!
خارت خورت (صدای حرکت خنجر لوسیوس روی خرخره دراکو)


- نـــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــه !!!!
- زهــــــــر مار ... چیه نصف شبی ؟؟ باز خواب دیدی ؟
لوسیوس مثل خوابی که دیده بود خیس عرق شده بود .
نارسیسا: هزار بار بهت گفتم شام این قدر کوفت نکن ! گوش نمیکنی که .
لوسیوس: دراکوو ... دراکو کجاست ؟
- نگران نباش تو اتاقش خوابیده ... راحت باش عزيزم ؛ بگیر بخواب

- آره جوووون خودتون من خوابم
دراکو که پشت در ایستاده و به مدت یک ساعت تمام از سوراخ در اتاق احوالات اتاق رو دید میزنه ، بابای مبارک رو از همون سوراخ کلید میبینه که با لگد داره به سمت در میاد .

شپلخ (صدای کوبیده شدن لگد لوسیوس به در و کنده شدن در از جا)

- دراکووووووو ... دراکو پسرم کجایی؟ عزيزم ؟؟؟؟
- مممم ... ای ... جمم ...
لوسیوس نگاهی به دور و برش میندازه و پسرش رو میبینه که زيـر در مثل لواشک پهن شده!

یک ساعت بعد ، محوطه اطراف خانه ريــدل

- ببینم بابا مطمئنی معنی خوابت این بوده حالا؟ نصف شب علافمون نکرده باشی ... من اعصاب مصاب ندارما! گفته باشم!
- آره مطمئنم ؛ زمون بچگیامم این خواب رو دیده بودم و اومدم تونستم لقب جوجه مرگخوار جوان رو بگیرم .
- یعنی ارباب راستی راستی برگشته؟ پس چرا نمیریم تو خونه حالا؟
- هوووم ... باید اول از امنیت این دور و بر مطمئن بشیم .

لوسیوس و دراکو پشت بوته های دو متری حیاط خونه مخفی شدن و به داخل خونه که نوری از اتاق بالایی اون خارج میشه خیره شدن.
- بابا اونجا رو دیدی؟ فنریر بودا ... اونجا پشت اون بوته سمت راست :-خ
- کجا؟؟ پسرم توهم زدی حتما ... ساعت سه و نیم شب اینجا چه غلطی میکنه اخه؟

همان زمان درب پشتی خانه ريدل

قيـــــــــــــــژ
در خونه باز میشه و بلیز با احتیاط کامل وارد خونه میشه ؛ خونه ای متروک که حتی هواش از بیرون هم سردتره .
بلیز به آرومی از پله هایی که یک متر و دو سانت روشون خاک نشسته بالا میره و از کنار اسکلتهای پودر شده عبور میکنه .
- اوهوووو ... اوهوووو ! اینجا به چه فلاکتی افتاده ! خوبه شیش ماهه فقط کسی بهش سر نزده ... من مطمئنم این خوابی که دیدم درست بوده .

بلیز با دیدن نوری که از لای در بالای پله ها خارج شده ، روی پله چوبی که از وسط ترک خورده خشکش میزنه .

داخل اتاق
- خدایا توبه!! یا مرلین کبیر منو ببخش ... من تو عمرم خیلی ادم بدی بودم 313 نفر رو کشتم ، 124 هزار جادوگر رو زخمی کردم، شونصد و سی و سه تريـلیارد خسارت مالی به دهکده وارد کردم! خدایا توبه.

بلیز روی پله ترک برداشته روی پاشنه بلند میشه تا داخل اتاق رو بهتر ببینه اما جز زمزمه هایی مبهم ، متوجه چیز دیگه ای نمیشه .

- خدایا من پشیمونم ... شیش ماهه که اینجا تک و تنها زندگی میکنم و هیج خبری از مرگخوارام نیست ... نذر میکنم اگر دوباره مرگخوارام برگردن ، به مدت یک ماه دست به هیچ کار بدی نزنم ... ادم میشم! قول میدم!
دلینگ (صدای افتادن قطره اشک)
لرد عبایی سبز رنگ روی دوشش انداخته روی یک سجاده سیفید نشسته و دستاشو بالا برده.
- الهی العفو ...

در عالم خلصه لرد:
- قول میدی که اگر خواستت براورده بشه نذرت رو ادا کنی؟
لرد: بله قربان
- ای ولدی خواستت براورده شد ... به مرگخواران سند تو ال کردیم و اینوایتشون کردیم که بیان به این ادرس ... تو رستگار شدی!


شتلق (صدای شکسته شدن پله ای که بلیز روش ایستاده بود)

ولدی با این صدای مخوف از خلصه خارج میشه و سريع سجاده و مخلفاتش رو جمع میکنه و از پنجره شوتشون میکنه بیرون.

تالااااااااپ
سجاده درست روی سر بلا و رودلف که پشت بوته های بیرون مخفی شدن فرود میاد.
- چی بود عزیزم؟
- منم درست نفهمیدم گلم

لرد عبای سبزش رو در میاره و ردای سیاهش رو به تن میکنه و بعد از پاک کردن اشکاش تریپ خشانت ور میداره و از اتاق بیرون میاد.
- ای سیاهی کیستی؟؟

سه چهار کیلومتر بالاتر - تخت مرلین

- دیدی مرلینی؟ دیدی بازم این بشر آدم بشو نیست؟
- چرا نفوس بد میزنی کبری خانوم جون؟ این فقط بند و بساطش رو انداخت اونور که هر وقت لازم شد دوباره ورش داره!
- بله ولی واضحه که نقشه های شومی تو سرشه. من سر مهریم شرط میبندم.
- شما نگران نباش، اگر کوچکترین حرکت سیاهی بکنه خودم کاری میکنم که مرغان آسمون به حالش گریه کنن


بوق بر مدیران


Re: تالار عمومی اسلیترين
پیام زده شده در: ۱۸:۱۲ سه شنبه ۵ بهمن ۱۳۸۹
#12
- چرا این جوری به ارباب زل زدی آگوستوس؟ بیا تو اتاق من کار خصوصی دارم.
لرد این را گفت و بدون توجه به شکلک های هری و رون به داخل اتاقش رفت.
آگوستوس چند بار محکم بر سر خود کوبید و پس از طلبیدن حلالیت از همگان به داخل اتاق لرد رفت.

- خوب آگوستوس، حتما میدونی که ارباب چرا نخواست جلوی بیگانه ها صحبت کنه...
- آه بله ارباب بیگانه ها، راستشو بخواین این ها همه اسلیترینی های اصیل رو به سطوح آوردن ارباب، ما میخواستیم از شما خواهش کنیم که برای تحقق گروه اسلیترین واحد به جای این که همه رو بیارین این جا اضافات رو بندازین بیرون!
- اضافات چیه آگوستوس؟ ما با غیر اصیل ها مشکل داریم، ارباب همه رو آورده زیر چتر جدش سالازار که بتونه همه رو آدم کنه. این اولشه، ما با گذاشتن کلاس ها و دوره های مختلف همه رو سیاه میکنیم و لشگر بزرگی از این ها درست میکنیم و همه مشنگ ها رو نابود میکنیم. ارباب از کارش مطمئنه.
- اما ارباب آخه چطوری؟ شما میخواین عله و دوستاش رو چجوری آدم کنید؟ این که فقط حرف من نیست، برید از بقیه هم بپرسید.

لرد در فکر فرو رفت و سپس از اتاق خارج شد تا خودش اوضاع را بررسی کند و آگوستوس هم از این که توانسته بود بحث را عوض کند و مرگش را به تعویق بیاندازد بی نهایت خوشحال بود و دنبال لرد راه افتاد.

- آه! گرفتمت ولدی، نمیتونی از دست من در بری، یالا بگو جان پیچ جدیدتو کجا گذاشتی؟
لرد هری را که از بالای در پریده بود روی سرش را پرت کرد پایین و به جمع اسلیترینی های قدیمی رفت اما ناگهان پایش به یویوی جیمز گرفت و جلوی همه مرگخوار ها نقش زمین شد.
- هی ولدی! زدمت زمین تو با این میزان دست و پا چلفتی گری چطور این همه ادعا داری؟


بوق بر مدیران


Re: خـــــانــــه ریـــــــدل !!
پیام زده شده در: ۱:۱۳ دوشنبه ۴ بهمن ۱۳۸۹
#13
اتاق لرد

نجینی روی پای لرد چنبره زده بود و با چهره ای معصوم به دوردست خیره شده بود. پس از مدتی سکوت و خیره گی نجینی پلک زد و گفت: سیاشوخسانه خاس (تا به حال دقت کرده بودی گل ها چه بوی زیبایی از خودشون ول میدن تام؟)
- خسسه؟ سیشیا فس شسو؟(نمنه؟ چرا چرندیات میبافی نجینی؟)
- سیشاسه فسویسشه. سشیوسه فسسشیسه(چرندیات نیست تام. من به نیروی عشق پی بردم و اکنون زیبایی های دنیا رو میبینم)
- :fesfes: ( )


لرد چند بار کله اش را به دیوار کوبید و باعث شد نجینی از روی تخت پایین بیفتد اما صدایی که از برخورد این مغز پر از دانش و سنگین با دیوار قدیمی خانه ریدل باعث شد صدایی تولید بشود که همه مرگخوار ها آن را بشنوند و به آن جا بشتابند تا ببیند چه خبر است!
در اتاق لرد با شدت باز شد و چند مرگخوار پریدند داخل.

- چی شده ارباب؟
- چه اتفاقی افتاده سرورم؟
- چه کاری از دست ما ساختست ارباب؟ من به عنوان ماصوسطما ی شما چی کار باید بکنم الان؟
- ارباب میخواید من ...
- همتون لال شین! زود تند و سریع همه بهترین و شیک ترین رداتون رو بپوشین.
- ببخشید ارباب فضولیه، کجا میریم؟
- اراب نمیتونه در آتش عشق سوختن نحینی رو بیش از این تحمل کنه! همه با هم میریم خواستگاری منزل گریندل والد.
- کی ارباب؟
- گفتم گریندل والد آگوستوس فهمیدی یا با چوبدستی تفهیم کنم؟
- نه ارباب فهمیدم ولی من فکر میکردم شما میخواستین گریندل والد رو بکشین!
- بکشم؟ برا چی؟ یه جادوگر سیاهی بوده تموم شده رفته، الان کس دیگه ای داره جایگاه ارباب رو تهدید میکنه که ...
- ارباب اون کس دیگه خود گریندل والده!
- چرا منو تو این موقعیت قرار میدین، ارباب بر سر دوراهی مونده. پس نجینی چی میشه؟


بوق بر مدیران


Re: كلاس دفاع در برابر جادوي سياه
پیام زده شده در: ۱۳:۲۸ شنبه ۲۵ دی ۱۳۸۹
#14
1- توضیحات بیشتر و کامل تری درباره ورد های ولدابوسو و دامب لوسو بنویسید.(15 نمره )

اگر از لحاظ زبان شناسی واژه ی والدابوسو را برررسی کنیم اول از همه قسمت بوس توجه ما را جلب خواهد کرد اما پیشوند و پسوندی هم برای بوس وجود دارد، آورده اند که والدا به قطع قریب به یقین عامینه ی والدین است که شده والد ها و بعد هم به شکل والدا درآمده!و اگر این دو بخش را کنار هم بگزاریم دو دو اسم است که به هم ربط داده نشده و بی معنی است اما از "و" ی آخر ورد نباید غافل شد. همه ی زبان شناسان میدانند که واج او در پایان ورد در زبان های سانسکریت و یا یونان باستان برای ساخت فعل امر است! اگر این گونه معنی کنیم میشود والدین را ببوس!!!

این عمل بوسیدن والدین در خود عشق نهان بسیار قوی و زیادی را دارد که اگر شخص با عشق و علاقه و خلوص نیت ورد را ادا کند این ورد جلوی آواداکداورا را هم میگیرد و اتفاقا هری پاتر کله زخمی هم در عنفوان کودکی با همین حربه جلوی طلسم لرد ولدمورت را گرفت زیرا لحظه ای قبل از اصابت طلسم با خلوص نیت والده اش را بوسیده بود و عشقش فوران کرده بود.

نتیجه ی عملی این ریشه یابی زبانی هم میتواند این باشد که عشق و علاقه اگر پاک و فراوان باشد هیچ طلسمی بر آن غلبه نمیکند و البته استفاده کننده هم باید سفید و عاشق باشد وگرنه اگر بالفرض لرد ولدمورت بخواهد جادوگر سیاه دیگری را بکشد فاتحه طرف خوانده است چون این طلسم برایش کارایی ندارد.


می رسیم به طلسم دامبلوسو.
در این ورد هم با یک نگاه ساده اول از همه واژه ی لوس به چشم میآید اما مگر کشک است که هر چیزی به ذهنمان رسید درست باشد این ورد یک ورد کاملا ترکیبی است که در ریشه یابی از چندین زبان مختلف واژه دارد و کار هر کس نیست اما ما چون خیلی حره ای هستیم میگوییم که اولین قسمت ورد "دام" است که همان تله میباشد. قسمت دوم که اینیلیسی است "بلو" یا blue است که یعنی آبی. و در آخر هم "سو" از زبان پشتو آمده که به معنای سوم است. دام آبی سوم. این جا باید از دامسته های تاریخی کمک بگیریم تا بفهمیم این ورد چه معنایی میدهد. در تاریخ آمده که روونا ریونکلا جادوهای زیادی اختراع کرده و در هر زمینه ای یک طلسم قوی داشته. اما گل سرسبد این طلسم ها که همگی هم سفید هستند طلسم های دفاعی سه گانه ی اوست که در دوئل ها کار آمد است و حال حریف را میگیرد و خود او این طلسم ها را دام آبی نامیده است. این طلسم مورد نظر ما سومین طلسم از این گروه است و باعث میشود که حریف هم وردش خنثی شود و هم به عقب پرتاب شود تا فرصت حمله دوباره و سریع از او گرفته شود و خود ما بتوانیم امواج حمله را شروع کنیم. به این دلیل است که این طلسم دام آبی وم نامیده میشود.



2-یک رول بنویسید که از ورد ولدابوسو و یا دامبل لوسو استفاده کرده اید.(15 نمره)

از آن جا که ما هیچ رقمه سفید نیستیم و عشق و این چیز ها در کتمان نمیرود توانایی استفاده از والدابوسو را نداریم اما دامل لوسو چرا. این هم یکی از خاطزاتش:
سال ششم بود که هری پاتر پس از آن دوئل کذایی و استفاده از آن طلسم "سکتوم سمپرا" که نمیدانم از کجا آورده بود هی برای ما شاخ میشد.
هر بار ما را میدید میگفت میخوای دوباره بزنم کل تنت جرواجر شه؟ یک بار ما خون اصیلمان به جوش آمد و گفتیم جرئت داری طلسمم کن تا در حد ارباب سیاهم شکنجت کنم! او که حس میکرد خیلی قدر است چوبدستی کشید و گفت: سکتوم سمپرا! ما با خیال راحت و آرامش ورد دامبلسو را ادا کردیم و یک موج ظریف آبی طلسم او را در خود بلعید و سپس پاتر چند متر به عقب افتاد. ما که بسی حال کرده بودیم برای عملی کردن حرفمان کروشیویی نثارش کردیم که نای تکان خوردن نداشت. رون ویزلی کودن ابله خواست برود و به آن پیرزن خرفت گروهشان مک گونگال گزارش دهد که اسنیپ خودشیرینی کرد و ما را برد.
یادش به خیر خوب خاطره ای بود!



3-وضعیت کلاس: استاد به خاطر خلاقیت ها و نو آوری ها به ما امتیازات بیشتر بدید
کلا خوبیه تکالیفم خوبه فقط طنزشو بیشتر کنید.


ویرایش شده توسط دراکو مالفوی در تاریخ ۱۳۸۹/۱۰/۲۵ ۱۳:۳۰:۴۸
ویرایش شده توسط دراکو مالفوی در تاریخ ۱۳۸۹/۱۰/۲۵ ۱۳:۳۱:۵۷

بوق بر مدیران


Re: کتابسرای جادویی دیاگون
پیام زده شده در: ۱۲:۴۴ شنبه ۲۵ دی ۱۳۸۹
#15
بالاخره روح لودو بگمن با بستنی وارد مقر شد و سالازار که با دیدن بستنی آرام شده بود گفت: دنبال من بیاییدی!
سالاز برخواست و به سمت در کوچکی رفت که گوشه حال بود و کلیدی از جیب شنل قدیمیش بیرون کشید و سعی کرد در را باز کند اما پس از چند ساعت لرزش دست بالاخره دراکو در را باز کرد و همه وارد اتاقکی شدند ه پر از سیم های مشنگی و چراغ های عجیب و غریب بود.

- این ها چیه جناب سالازار؟
- هان! این ها یک سری تجهیزات فوق پیشرفته مشنگیست که من خریداری کرده ام و یا این ها ما میتوانیم صدای گروه ضربت را از داخل مقرشان بشنویم، خیلی نقشه ی خوب و عالی است
- ای ول بدین ببینم چبی میگن ... اوه! هی غول، زود برو بارناباس کاف رئیس پیام امروز رو بخور!
- بله اطاعت قربان.
- چی شده؟ چرا کاف مگه اون چب کار کرده؟
- این ها میخوان مردم رو خر کنن! ما باید جلوشونو بگیریم


دفتر پیام امروز
- ببخشید جناب سردبیر، یک آقای خیلی گنده ای اومدن با شما کار دارن!
- آقای گنده؟ بگو بیاد تو، من از آدمای بزرگ خوشم میاد چون میتونم کوچیکشون کنم.
- البته اون گنده نه این گنده ولی دارن میان!

غول غارنشین که کت و شلوار پوشیده بود و کلاه شاپو بر سر گذاشته بود خم شد تا از در کوچک اتاق سردبیر عبور کند و سپس به محض ورود بارناباس کاف را یک لقمه چپ کرد و در مقابل چشمان حیرت زده منشی از پنجری بیرون پرید و رفت!

1 دقیقه بعد - جلوی در روزنامه

- ببخشید میخواستم جناب سردبیر رو ببینم...
- روزنامه تعطیله آقا.
- تعطیله؟ برای چی تعطیه؟
- چون جناب سردبیر مردن تا اطلاع ثانوی این جا تعطیله، برو آقا وای نستا این جا جلوی راهو گرفتی الکی سوال میکنی


بوق بر مدیران


Re: تالار جشن ها (بالماسکه ی سابق)
پیام زده شده در: ۰:۰۳ جمعه ۲۴ دی ۱۳۸۹
#16
- هل هل هل هل ... موهاهاها!

صدای خنده ی شیطانی که بیشتر شبیه استارت فولکس واگن سبز رنگ بود در گوش مردم میپیچید، شهردار به شدت گیج شده بود و نمیدانست چه کار بکند اما کینگزلی فورا کنترل اوضاع را بر عهده گرفت و به نیروهایش علامت داد که اطراف ساختمان جمع شوند و همه جا را زیر نظر بگیرند و سپس در چوبدستیش شروع به صحبت کرد طوری که صدایش در کل تالار بزرگ پخش میشد: آرامش خودتون رو حفظ کنید دوستان، من و بقیه افرادم نظم و امنیت این جا رو برقرار کردیم و شما میتونید به خوشگذرونی ادامه بدید، این کار یه عده اراذل و اوباش علاف بود که میخواستن تفریح کنند! ما بعد از پایان جشن هم میتونیم شما رو به خونه هاتون برسونیم پس با خیال راحت ادامه بدین!!!

کینگزلی این را گفت و با این که خیلی راغب نبود برای آب کردن یخ ملت یک دختر سیاه و بی ریخت را سمت خودش کشید و شروع به راز و نیاز کرد و کم کم پس از آن ملت هم به حالت عادی برگشتن.
با این که کینگزلی ادعا کرده بود همه چیز عادی است جشن خیلی زودتر از ساعت معمول تمام شد و ماموران گروه ضربت همه را به خانه هایشان رساندند.

یک جای مخوف و مخفی

- کینگزلی خیلی سمج تر از این حرف هاست، هر چی من خرش میکنم بی خیال نمیشه!
- بهتر، بزارید بیخیال نشه آگوستوس جان! میزنیم همشونو تار و مار میکنیم!
- آرام باش دراکو پسریم، من خودم میدانم چگونه کله پایش بکنیم. آن شب نگذیاشت کارمان را کامل کنیم اما بالاخره میکشمیمش!
-من هم با سالی جون موافقم، خشونت جواب نمیده باید با منطق نابودشون کنیم.
- من تسلیمم ویکتور!


بوق بر مدیران


Re: كلاس گياهشناسي
پیام زده شده در: ۳:۵۷ پنجشنبه ۲۳ دی ۱۳۸۹
#17
1. به خاطر غروب ناگهانی عمر دراكو و از اين حرف ها ( )، به اسكورپيوس مالفوی، تنها بازمانده‌ی آن مرحوم بدبخت بيچاره‌ی بی‌شعور، تسليت بگين! ( 2 امتياز )

پسر بی شعور پدر سوخته ی من که داری اون همه اموال میراث منو به باد میدی! مرگ خودم رو به تو تسلیت میگم، بترکی با اون همه مال و اموال! امضاء: روح پدرت


2. رولی بنويسيد كه در اون اسكورپيوس مالفوی به عنوان پسر دراكو، بياد و با كمك گياه رگال، از كينگزلی انتقام بگيره. ( 23 امتياز )

ای اسکورپیوس ... من که پیش بینی میکردم تو یک مرده خور الدنگ باشی! برای همین تمام اموالم رو با طلسم ضد خائن جادو کردم، اگر تو انتقام منو از کینگزلی نگیری تا فردا تمام میراث من نابود میشه ... انتقام بگیر اسکور ... انتقام!
اسکورپیوس از خواب پرید. صدای عجیب و غریب و خش دار پدرش در ذهنش پخش میشد، او باید انتقام میگرفت و الا تمام آن ثروت بسیار را از دست میداد.

فلش بک - اون دنیا!
- تو کی اموالتو طلسم کردی که من ندیدم دراکو؟
- هان؟ طلسم چیه؟ آهان! نه بابا طلسمم کجا بود پدر جان، من میخوام یه خالی بهش ببندم شاید خر شد رفت انتقام گرفت!
- آهان، از اون لحاظ! نقشه مذخرفیه!
-
پایان فلش بک

- احمق اون خودش به ما یاد داده که نباید به رگال دست زد اونوقت خودش بیاد دست بزنه؟
- راست میگی! باید یه فکری برای این کار بکنم!

اسکور از کنار دوستانش بلند شد و به خوابگاه رفت. آرام در چمدان افزایش فضا یافته اش را باز کرد و به رگالی که درون آن بود خیره شد. دو متر طول و یک متر عرض داشت! عمرا نمیتوانست کینگزلی را وادار به دست زدن کند. چوبدستیش را کشید و وردی را زیر لب ادا کرد، رگال رفته رفته کوچک شد و آخر اندازه یک بند انگشت شد اما این کافی نبود. دراکو یک بار دیگر طلسم را اجرا کرد تا گیاه و گلدانش سر جمع اندازه یک غبار شوند! سپس رگال را با دستکش برداشت و با یک تکان چوبدستی دیگر مجسمه ای بسیار طبیعی از یک انسان عریان خم شده به وجود آورد!!! اسکور رگال را در جایی از بدن مجسمه جا داد و آن را بلند کرد تا ببرد و سر راه کینگزلی قرار دهد...

- میگم زاخار، نظرت چیه یه سر به مایکل باوئر بزنیم (بالاخره باید یک حرفی بزنن با هم دیگه!)
- نه کینگز، اون الان سرخک اژدهایی گرفته جفتمونو مریض میکنه.
- باشه! اوههههههههههههههه! اون چیه اون جا؟ به به عجب چیزیه!
- ای ول! نزدیکش نشو که مال خودمه!
- بیشین بینیم باو، من اول پیداش کردم!

کینگزلی دوان دوان به مجسمه نزدیک شد و پس از این که خیالش از بابت خالی بودن آن راهرو خالی شد انگشتش را به یک جایی از بدن مجسمه خمیده فرو کرد.

- من خیلی کچلم، من خیلی سیاه سوخته هستم! در میان این سر براق چیزی جز گچ یافت نمیشود. کجایی لرد ولدمورت عزیز، بیا بریم ماه عسل ...
در همین هنگام که کینگزلی داشت چرندیات به هم میبافت و زاخاریاس با قیافه ای متعجب به او خیره شده بود اسکور پیوس با نیش های باز از پشت دیوار بیرون آمد و با دوبار اجرای طلسم بزگ کننده گیاه را به اندازه اولش در آورد.
- میگم زاخار جون مادرت چه طوره؟ سلام منو به عمه خانوم برسون، این این رگاله رو، چه قدر هوس رگال کرده بودم ...
کینگزلی بی محابا خود را به گیاه رساند و شروع به خوردن کرد تا دار فانی را وداع گوید!!!

فلش فوروارد - اون دنیا
- دیدی نقشم عملی شد؟
- آفرین! عجب پسر خری داری!
- امشب میرم به خوابش و تحسینش میکنم، شایدم یه کار دیگه بهش سپردم.

در همین هنگام که دراکو خوشحال از عمل پسرش با پدرش گپ میزد روح کینگزلی آن وسط ظاهر شد!
- اوه سلام همسران عزیزم! امشب من قصد دارم که با هم دیگه بریم تو اون اتاقه و تولید مثل کنیم


3. گياه رگال رو يك جادوگر سياه پديد آورد و اون رو در سراسر دنيا پخش كرد، گرچه خوشبختانه اين گياه ديگه كاملا" مهار شده. در مورد اون جادوگر سياه و نحوه‌ی پديد آوردن گياه به طور مختصر توضيح بدين. ( 5 امتياز )

این گیاه رو وولفریک دامبلدور (پدرجد دمبلدور) اختراع کرد، ایشون که مثل نوادشون آلبوس خیلی اهل عیش و حال و حول و این حرف ها بودن سعی کردن مقداری از اون عرق سگی هاشون رو با یک گباه ترکیب کنن که دیگه به طعم تلخ و تجهیزات نیازی نباشه و با یک لمس ساده به دیار هپروت سفر کنن ولی این ترکیب ماده نجس و گیاه ریگول که رگال رو به وجود آورد طوری بود که مستیش فرد رو به خوردن گیاه وادار میکرد و باعث شد ایشون حی آزمایشاتشون به ملکوت اعلی بپیوندن ولی قبل از این اتفاق میمون ایشون نسخه ای از اختراعشون رو برای تمام دوت داران مستی و عشق و حال در سراسر دنیای جادویی فرستاده بودن و این گیاه پخش شد.


بوق بر مدیران


Re: كلاس معجون سازي
پیام زده شده در: ۲:۵۱ پنجشنبه ۲۳ دی ۱۳۸۹
#18
1- مواد اولیه این معجون چه چیزهایی هستند؟ نحوه درست کردن این معجون چگونه است؟ ( 15 امتیاز)

مقدار زیادی عرق خر(البته چون معمولا این موجود خیلی عرق نمیکند میتوان از هر مایع دیگری که از بدنش خارج میشود استفاده کرد ) - یک کیلو و نیم گوجه سبز تازه جهت ایجاد رنگ بهتر - 250 گرم سبزی خوردن جادوگری ترجیحا از باغچه های هاگزمید - ناخن تسترال 20 تا - گوشت هیپوگریف بدون چربی و راسته به مقدار لازم - لیمو عمانی به مقدار لازم - خون خودتون چند قطره - کلاه ایمنی به تعداد افراد حاضر
ابتدا کل یوم (!) عرق یا مایع دیگر خر را داخل پاتیل میریزیم و سبزی خوردن را با گل و بندش داخل آن میریزیم و خوب هم میزنیم. سپس ناخن های تسرال را اضافه کرده و گوشت را هم میریزیم. ساحره های محترم توجه داشته باشید که بسته به سلیقه ی همسر و فرزندان خود میتوانید گوشت را به صورت قلقلی و چرخ کرده یا تکه تکه شده مصرف کنید. در این مرحله شعله رو کاملا کم کنید تا چند ساعتی مواد با هم بجوشن. پس از جوشیدن شما باید آب گوجه سبز ها رو به علاوه لیمو عمانی وارد کنید و با شعله بسیار زاد پنج دقیقه دیگه هم صبر کنید. تبریک میگم! قورمه سبزی جادویی شما آمادست حالا باید مرحله مهم تبدیل این خورشت پودر رو انجام بدیم.همونطور که خورشت داره در دمای بالا جوش میاد شما باید خون خودتونو چند قطره به معجون اضافه کنید تا قرمز رنگ بشه و بعد بلافاصله با طلسم انجماد معجون رو منجمد کنید. میبینید که کل معجون یخ میبنده ولی چون شعله زیرش زیاده کلش یهو میترکه و تبدیل به یک گرد میشه و کلاه ایمنی هم همین جا کاربرد داره چون ممکنه ترکش های معجون بپاشه رو صورت شما و باعث زگیل بشه. بعد از این شما میتونید هر جوری که خواستید پودر زیگیل رو جمع آوری کنید و بسته بندی کنید برای مواقع لازم.
کنار سفره غذا به یاد ما هم باشید! مرلین نگهدارتون.


2- از اونجاییکه این پودر به شدت ناپایداره، چه نکاتی رو باید برای نگهداری معجون در نظر گرفت؟ ( 3مورد) (6 امتیاز)

اولا همون طور که استاد فرمودن در انفیه دان مخصوص استفاده کنید.
دوما در معرض نور آفتاب قرار ندید.
سوما در جای خشک و خنک نگهداری شود که تشعشع تلویزیون اکتیو نکند!


3- در صورتیکه این پودر تصادفا روی پوست بدن ریخت، چه اقداماتی را باید برای درمان انجام داد؟ (2 مورد) (4 امتیاز)

اولا خون سردی خودتون رو حفظ کنید و با یک طلسم "اسکورجیفای" کل پودر رو سریع از روی پوست بردارید تا عین نجاست برطرف شه
دوما با آب کر یک بار یا با آب قلیل سه بار آب بکشید تا کاملا پاک بشه.


4- از این پودر چه استفاده هایی میتوان کرد؟حداقل دو مورد( در اینجا اجازه دارید جواب های شرارت آمیز هم بدهید!) (5 امتیاز)

به جز استفاده ی درمانی که استاد گفتن میشه این پودرو تو غذای دشمن یا رغیب یا حریف یا دوست بریزیم تا بعد از خوردن غذاش از داخل زیگیل بزنه و دچار بیماری زیگیل داخلی بشه که درمانش بسیار سخته. علاوه بر این میشه مقداری قرص ضد یبوست هم همراه پودر به غذا اضافه کنیم تا پودر سریع تر پایین بره و زیگیل ها مقداری داخل و مقداری خارج و مقداری هم وسط تخلیه گاه زده بشه
یک مصرف دیگه هم برای امتحاناته و اون هم اینه که یک فرد با قد و وزن برابر خودتون پیدا میکنید و پودر رو توی صورتش میپاشید تا چهرش سراسر زیگیل بشه و معلوم نشه کیه و بعد فرد مذکور جای شما امتحان بده و بگه مریضم! لازم به ذکره که در مواقع امتحانات طلسم هایی ضد معجون مرکب پیچیده اجرا میشه که فرد امتحان دهنده اگر از این طلسم استفاده کرده باشه لو بره ولی استفاده از این روش صددرصد تضمینیه و لو رفتن نداره!!! من خودم امتحان کردم.


بوق بر مدیران


Re: دسته اوباش هاگزمید!
پیام زده شده در: ۲۰:۰۷ دوشنبه ۲۰ دی ۱۳۸۹
#19
با اجازه جناب سالازار ما نيز در اين گروه گولاخ ميباشيم.


بوق بر مدیران


Re: گفتگو با مدیران ، انتقاد ، پیشنهاد و ...
پیام زده شده در: ۰:۵۲ شنبه ۱۸ دی ۱۳۸۹
#20
ببخشید این شناسه بنده ایراد داره هر چیو که بلد میکنم بولد نمیکنه!
میتونید ویرایشو بزنید ببینید، مثلا الان همینجا این کارو میکنم که ببینید.
بولد!
دیدید نشد؟


بوق بر مدیران






هرگونه نسخه برداری از محتوای این سایت تنها با ذکر نام «جادوگران» مجاز است. ۱۴۰۳-۱۳۸۲
جادوگران اولین وبسایت فارسی زبان هواداران داستان های شگفت انگیز هری پاتر است. به عنوان نخستین خاستگاه ایرانی ایفای نقش مبتنی بر نمایشنامه نویسی با محوریت یک اثر داستانی در فضای مجازی، پرورش و به ارمغان آوردن آمیزه ای از هنر و ادبیات برجسته ترین دستاورد ما می باشد.