-چه خبرتونـــــــــه؟
صداى هيجان زده مرگخواران، با فرياد بلاتريكس خاموش شد.
-نه ديگه... چه خبرتونه؟ بگين ببينم!
-چيزى شده؟... نه! چيزى نشده كه! داشتيم جوك ميگفتيم و ميخنديديم!... شنيدى؟... ميگن يه روز يه هيپوگريفه...
مرگخوار تازه واردى كه در تمام پست ها، كارش گند زدن در برنامه هاى سايرين است، به ميان صحبت كراب پريد.
-ميگن يكى داره بر ميگرده كه...
شپلق!
ملاقه هكتور، صاف وسط صورت مرگخوار مذكور فرود آمد و او را به سكوت فراخواند!
-اين چيزه... يه كم كم داره... ولش كن! بگو كراب... بگو جوكت رو!
-آره... داشتم ميگفتم... يه روز يه تسترال...
-يكي داره مياد كه ميگن خيلى خفنـ...
شپلق!
اينبار پاتيل هكتور فرق سر تازه وارد فرود آمد!
-داشتم ميگفتم... يه روز يه مانتيكوره...
-خفنه... اول اسمش هم لودو بگمنه!
و اينبار به طور خودكار، با گلدان فرق سر خودش كوبيد و مرد!
-آره داشتم ميگفتم... يه روز يه ابولهوله...
-لودو بگمن... هوم...
روز ها از آن روز گذشته بود و لودو بگمن هرگز از در خانه ريدل ها وارد نشد.
تنها در نيمه هاى شب، فرياد "من خاص ترين مرگخوار لردم" از شكنجه گاه اختصاصى بلاتريكس، بلند ميشد!
ویرایش شده توسط بلاتریکس لسترنج در تاریخ ۱۳۹۶/۱۱/۱۱ ۱۸:۰۵:۲۷