هری پاتر نخستین مرجع فارسی زبان هواداران هری پاتر

هری پاتر نسخه موبایل




پاسخ به: ماجراهای خانواده پاتر
پیام زده شده در: ۱۸:۳۱ چهارشنبه ۱۷ دی ۱۳۹۳
جیمز یک لحظه مثل منگ ها به چهره ی هری نگاه کرد و سپس نعره زد:
- لیلی! پاشو بیا ببین این یارو کیه؟

لیلی که تازه از تخت بیرون آمده بود و موهایش دست کمی از موهای بلاتریکس نداشت با عجله از پله ها پایین آمد و گفت:
- نمیتونی حتی ببینی کی دم دره! آخه چقدر تو بی خیر و بی مسئولیتی مرد.
- امممم.... نه چیزه لیلی این یارو چقدر شبیه منه نه؟
- اااا.... راست میگی این قیافه ی منگل وارانش خیلی به تو شبیه جیمز.

هری که کم کم داشت از ناباوری و تعجب پدر و مادرش خسته میشد گفت:
- باو! خوب از هاگ تا اینجا پیاده اومدم! بذارید بیام تو دیگه.

لیلی که خیالش راحت شده بود گفت:
- هری، میشه توضیح بدی این موقع سال اینجا چیکار میکنی؟
- خوب داشتم میگفتم دیگه! اخراجم کردن.
- چیکارت کردن؟

هری که دیگر داشت قاط میزد نعره زد:
- اخراج!

جیمز یک نگاه به لیلی کرد و سپس یک نگاه به هری و سپس ناگهان قلبش را با دست گرفت و با صورت پخش زمین شد.

- یعنی در این حد خوشحال شد از برگشتنم؟

لیلی جیغی زد و ناگهان روی هری پرید و با ضربه ای هری را روی چمدان هایش انداخت و نعره زد:
- آخه من چیکار کنم با تو بچه؟ این همه پول مدرس.... چیز یعنی من و بابات خودمونو واسه تو قربانی کردیم! بعد تو داری میگی اخراج شدی؟

هری که فهمید ایندفعه بر عکس همیشه کسی از دیدنش خوشحال نشده برای اینکه گند کاریش را جبران کند سریع گفت:
- من یه پاترونوس بفرستم به سنت مانگو بیان بابا رو ببرن، بلکه حالش خوب شه.


ویرایش شده توسط آرسینوس جیگر در تاریخ ۱۳۹۳/۱۰/۱۷ ۱۸:۴۹:۰۵
ویرایش شده توسط آرسینوس جیگر در تاریخ ۱۳۹۳/۱۰/۱۷ ۱۹:۳۳:۰۵
ویرایش شده توسط آرسینوس جیگر در تاریخ ۱۳۹۳/۱۰/۱۷ ۲۰:۰۴:۱۵
ویرایش شده توسط آرسینوس جیگر در تاریخ ۱۳۹۳/۱۰/۱۷ ۲۲:۴۴:۱۶
دلیل ویرایش: به جای ب نوشته بودم f! چیز خاصی نبود.


پاسخ به: دره گودریک
پیام زده شده در: ۱۵:۱۹ سه شنبه ۱۶ دی ۱۳۹۳
مرد ناشناس و ماندانگاس همچنان که کروشیو به در و دیوار میزدند از خانه ی ریدل خارج شدند و به مقصد هاگزمید آپارات کردند.

در طرف لرد و مک گونگال:

چو چانگ که نیمی از موهایش توسط مک گونگال کنده شده بود غر غر کرد:
- میگم چند طبقه دیگه مونده؟ من کار و زندگی دارم باید برم!
- خانم چانگ! فکر نمیکنم شما در حال حاضر کاری مهم تر از مجازات شدن داشته باشید.

چو چانگ یا همان لرد که در این جسم نمیتوانست کار چندان خاصی انجام دهد زیر لب گفت:
- فسیل ِچرک.
- چیزی گفتید خانم چانگ؟
- نه پروفسور! داشتم بابت مجازات شدنم تشکر میکردم ازتون.
-

بالاخره لرد و مک گونگال به نزدیکی دفتر رسیدند که ناگهان لرد متوجه شد کم کم تاثیر معجون در حال از بین رفتن است، پس با یک حرکت بسیار خفن خودش را از دست مک گونگال رها کرد و چوبدستی کشید و گفت:
- پتریفیکوس توتالوس!

مک گونگال که غافلگیر شده بود به زمین افتاد و لرد با تمام سرعت به طرف دستشویی دوید تا دوباره معجون بخورد.

در طرف مرگخواران:

مرگخواران به رهبری سیوروس اسنیپ به طرف قلعه در حرکت بودند که ناگهان هاگرید مثل نینجا ها مقابلشان پرید و نعره زد:
- به دستور پروفسور دامبل..... چیز یعنی به دستور مدیریت مدرسه باید همتون رو بازرسی کنم.

مرگخواران چند ثانیه با تعجب به هاگرید نگاه کردند تا اینکه بالاخره سیوروس سری تکان داد و چوبدستی اش را بیرون کشید و گفت:
- استوپفای!

هاگرید بر اثر برخورد طلسم با صدایی مثل تلپ با صورت پخش زمین شد.

مرگخواران یک نگاه به هیکل هاگرید کردند و یک نگاه به سیوروس کردند تا اینکه لودو گفت:
- میگم که دفتر مک گونگال کجا بود؟

سیوروس لحظه ای فکر میکند و سپس میگوید:
- آخرین باری که من یادمه طبقه ی دوم بود.

مرگخواران با تمام سرعت وارد راهروی طبقه دوم شدند و به طرف دفتر مک گونگال حرکت کردند.

در طرف ماندانگاس و مرد ناشناس:

ماندانگاس و مرد ناشناس در بیابانی بسیار گرم ظاهر شدند.

- اینجا کجاست مارو آوردی؟
- صبر کن الان درستش میکنم.

پس آنها دوباره غیب شدند و اینبار مستقیما در مقابل بدن بیهوش هاگرید ظاهر شدند.


ویرایش شده توسط آرسینوس جیگر در تاریخ ۱۳۹۳/۱۰/۱۶ ۱۵:۵۸:۴۶
ویرایش شده توسط آرسینوس جیگر در تاریخ ۱۳۹۳/۱۰/۱۶ ۱۵:۵۹:۴۴
ویرایش شده توسط آرسینوس جیگر در تاریخ ۱۳۹۳/۱۰/۱۶ ۱۶:۰۲:۴۶


پاسخ به: بررسی پست های خانه ی ریدل ها
پیام زده شده در: ۲۱:۳۷ دوشنبه ۱۵ دی ۱۳۹۳
سلام و درود بر ارباب!

ارباب عفو کنید به خاطر درخواست های نقد پی در پی!

این رو هم اگر وقت داشتید نقد کنید:

زمان برگردان مرگخواران، پست شماره ی 63



پاسخ به: زمان برگردان مرگخواران
پیام زده شده در: ۲۰:۴۵ دوشنبه ۱۵ دی ۱۳۹۳
مرگخواران پس از شنیدن فرمان لرد لحظه ای با بهت به لرد خیره میشوند تا اینکه لرد میگوید:
- چیه؟ چرا مثل هیپوگریف به ما زل زده اید؟
- سرورم! شما همین الان جادو کردید.
- خوب که چی؟
- آخه ما که نمیتونستیم جادو کنیم!

لرد با شنیدن این حرف یک لحظه از قدرتش متعجب شد ولی به سرعت تعجبش را مخفی کرد و چوبدستی اش را به سوی یکی از مرگخواران گرفت و گفت:
- کروشیو!

اما ایندفعه خبری از جادو نبود، به نظر می آمد خشم چند ثانیه ای لرد موجب انفجار قدرتش شده است. لرد نگاه دیگری به مرگخوارانش کرد و گفت:
- چاره ای نیست! بیایید تا کسی متوجهمان نشده با تمام سرعت از اینجا برویم تا بعد ببینیم چه گلی بر سر شما بریزیم.

مرگخواران نوک پا نوک پا به طرف در میرفتند که ناگهان فرمانده وارد شد و گفت:
- خیلی خوب تنبل ها، وقتشه تمرینو ادامه بدیم! شما فردا همین موقع در جبهه خواهید بود.

مرگخواران یک لحظه نگاهی بهم کردند ولی لرد که اصلا اهل نگاه کردن نبود یکی از سینی های غذا را برداشت و با نشانه گیری شگفت انگیزی مستقیما به طرف صورت فرمانده پرتاب کرد که در نتیجه ی این پرتاب فرمانده با صدایی مثل تلپ پخش زمین شد.

مرگخواران با دیدن این صحنه:
لرد:
- خوب... اگر تعجبتان تمام شده این مردک گستاخ تسترال عمه را یک جا پنهان کنید، بعدش هم باید به وسیله ی یک جاروی مشنگی ای چیزی از اینجا برویم.

دو مرگخوار به سرعت دست و پای فرمانده ی بیهوش را گرفتند تا او را در کمدی در گوشه ی سالن زندانی کنند.

دو دقیقه بعد:

صبر لرد کم کم داشت لبریز میشد چرا که مرگخوارانش کارشان را زیادی طول داده بودند که بالاخره دو مرگخوار با چهره و رداهای خیس عرق برگشتند، لرد با دیدن آنها غرید:
- دقیقا تو این دو دقیقه چه غلطی میخوردید؟

مرگخواران که اکنون حتی از لرد بدون چوبدستی و جادو هم وحشت شدیدی داشتند گفتند:
- اممم.... ارباب این شکمش نمیذاشت جاش بدیم تو کمد. مجبور شدیم با قاشق زمینو بکنیم و کلا چالش کنیم.

لرد:

پس از این اتفاقات مرگخواران از در بزرگ سالن خارج شدند و به سمت همان ماشین مشنگی که در بدو ورودشان دیده بودند به راه افتادند.

مرگخواران پس از مقداری دعوا و درگیری موفق شدند درب ماشین را باز کنند که ناگهان.....


ویرایش شده توسط آرسینوس جیگر در تاریخ ۱۳۹۳/۱۰/۱۵ ۲۱:۱۷:۰۸
ویرایش شده توسط آرسینوس جیگر در تاریخ ۱۳۹۳/۱۰/۱۵ ۲۱:۱۹:۱۵


پاسخ به: بررسی پست های خانه ی ریدل ها
پیام زده شده در: ۱۷:۴۰ یکشنبه ۱۴ دی ۱۳۹۳
سلام و درود بر ارباب کبیر!

ارباب میشه این رو هم برام نقد کنید؟

انجمن تفرقه بین دو جبه ی سیاه و سفید، پست شماره ی 334



پاسخ به: انجمن تفرقه بین دو جبه ی سیاه وسفید
پیام زده شده در: ۱۶:۱۷ یکشنبه ۱۴ دی ۱۳۹۳
چند ثانیه پس از اینکه مرگخواران مثل تسترال بهم زل زدند ممد مرگخواری گفت:

- خوب اصن چرا مخفیانه؟ مطمئنا ارباب برای انجام ماموریت اجازه میدن از بانو نجینی استفاده کنیم.

- اصلا ارباب در حال حاضر کجا هستن؟

- احتمالا یا خواب هستن، یا در حال دوش گرفتن! از این دوتا نمیتونه خارج باشه.

مرگخواران نگاه شیطانی ای به همان ممد کردند به سرعت دست و پای وی را گرفتند و به مقابل اتاق لرد بردند.

ممد که با وحشت دست و پا میزد کلماتی از جمله:
- من زن و بچه دارم! مرگ کله زخمی نکنید اینکارو با من!
را به کار میبرد، اما هیچ یک از مرگخواران به او توجه نمیکرد تا اینکه به مقابل اتاق لرد رسیدند.

مرگخواران، ممد را به زمین انداختند و خودشان همچون کماندو ها دو طرف درب اتاق لرد ایستادند، ممد نفس عمیقی کشید و آب دهانش را به سختی فرو داد و سپس دو قدم جلو رفت و به آرامی ضرباتی به در زد که ناگهان در با افسونی به رنگ بنفش منفجر شد و البته از مرگخوار مجهول الهویه چیزی به جز یک عدد ردای سیاه خالی و یک جفت کفش که دود میکرد چیزی نماند.

ملت مرگخوار چند ثانیه به باقی مانده های مرگخوار بخت برگشته نگاه کردند تا اینکه لودو که موهایش مثل صاعقه خورده ها سیخ شده بود گفت:
- اممم.... روحش شاد باد!

جمیع مرگخواران دوباره به فکر فرو رفتند تا اینکه لینی با هیجان گفت:
- خوب ارباب دوباره میخوابن الان! یکی از ما باید این فداکاری رو بکنه و با معجون مرکب به شکل یه مار نر در بیاد و بره سراغ نجینی و نجینی هم دنبالش بیاد.

سیوروس کمی به لینی نگاه کرد و گفت:
- به نظرم راه خیلی خوبیه! من خودم هکتور رو پیشنهاد میکنم واسه این کار.


ویرایش شده توسط آرسینوس جیگر در تاریخ ۱۳۹۳/۱۰/۱۴ ۱۶:۴۲:۲۰


پاسخ به: بررسی پست های خانه ی ریدل ها
پیام زده شده در: ۹:۵۵ شنبه ۱۳ دی ۱۳۹۳
درود بر ارباب

ارباب میشه این رو هم برام نقد کنید؟

سرزمین سیاهی، پست شماره ی 106

با تشکر فراوان



پاسخ به: سرزمین سیاهی
پیام زده شده در: ۹:۰۴ شنبه ۱۳ دی ۱۳۹۳
لرد که مشخصا چهره اش از کار های مرلین سبز شده بود غرید:
- تا نزدیم اینو از وسط نصفش کنیم بردارید ببریدش از جلوی چشممون!

مرگخواران قبل از اینکه لرد اتاق را روی سرشان خراب کند، با تمام سرعت، مرلین را که به مورگانا چسبیده بود بلند کردند! چرا که تمام تلاشهایشان برای جدا کردن مرلین از مورا به شکست منتهی شد.

مرلین در همان حال در میان مرگخوارانی که او و مورا را حمل میکردند قربان صدقه ی مورگانا میرفت. :kiss:

مرگخواران بلاخره با تقدیم تعدادی شهید و قطع عضو موفق شدند دو کبوتر فسیل عاشق را از جلوی چشمان سرد و خشمگین لرد دور کنند.

از جمله ی این شهدا میتوان به مورفین اشاره کرد که به دلیل نرسیدن چیز در همان نقطه در مقابل لرد به صورت مایع روی زمین پخش شد و همچنین لودو که به دلیل سرعت بالای مرگخواران به پادری جدید اتاق لرد تبدیل شد.

در اتاق دیگر:

مرگخواران بالاخره با انواع طلسم های خواب آور و بیهوش کننده و شکنجه گر مرلین را از مورگانا جدا میکنند و به تختی میبندند تا اثرات معجون از بین برود و سپس با خستگی مورگانا را در همان نقطه کنار مرلین رها میکنند و خودشان به طرف لرد میروند تا ضمن مقداری ردا خواری (!) گزارش ماموریت را هم بدهند.

در اتاق لرد:


مورگخواران با عبور از روی لودو (!) همراه با تعظیم به اتاق لرد وارد میشوند و شروع به گزارش دادن میکنند:
- اربابا! ما موفق شدیم مرلین را به تختی ببندیم تا اثرات معجون از بین برود.

- خوب پس اون یکی کو؟
- کدوم یکی؟
- مورگانا دیگه.

روایت است چندین مرگخوار بر اثر فشار ذهنی زیاد تبخیر شدند تا اینکه بالاخره سیوروس گفت:
- امممم..... با اجازه ی ارباب پیش مرلینشون هستن فکر کنم.

در این هنگام لرد چنان نعره ای زد که تمام ستون ها و تخته های قدیمی خانه ی ریدل لرزید:
- د آخه مگه مغز تسترال خوردید؟ نمیگید یهو بلند میشه مورگانارو میدزده فرار میکنه؟

ناگهان در همین لحظه صدای بسیار بلندی مثل پااااااااااااققق می آید.


ویرایش شده توسط آرسینوس جیگر در تاریخ ۱۳۹۳/۱۰/۱۳ ۹:۳۷:۰۴
ویرایش شده توسط آرسینوس جیگر در تاریخ ۱۳۹۳/۱۰/۱۳ ۹:۳۸:۰۰
ویرایش شده توسط آرسینوس جیگر در تاریخ ۱۳۹۳/۱۰/۱۳ ۹:۴۵:۲۲
ویرایش شده توسط آرسینوس جیگر در تاریخ ۱۳۹۳/۱۰/۱۳ ۹:۴۸:۴۰


پاسخ به: انجمن آنتي ساحريال
پیام زده شده در: ۱۷:۱۵ جمعه ۱۲ دی ۱۳۹۳
نام:

آرسینوس جیگِر

وضعیت تاهل:


با افتخار تمام از پشت همین تریبون میگم که مجردم.

طول و کلفتی سبیل:

والا تا حالا اندازه گیری نکردم! ولی زیادی کلفته.

انگیزه از عضویت:

والا از نظر من هیچ ساحره ای نباید با جارو تو هوا پرواز کنه! حالا میگید چرا؟ به خاطر اینکه خانم ها حتی رو هوا هم ممکنه تصادف کنن و فاجعه به بار بیارن! همچنین من عقیده دارم خانم ها باید از کوییدیچ هم محروم بشن! چون ممکنه صدمات غیر قابل جبرانی به هم تیمی های خودشون یا تیم حریف بزنن.



پاسخ به: مغازه ی بورگین و بارکز
پیام زده شده در: ۱۷:۰۰ جمعه ۱۲ دی ۱۳۹۳
سوژه ی جدید: (ادامه ی سوژه ی قبلی)

مرگخواران در زمان گذشته مشکلاتی داشتند از جمله اینکه باید ابتدا خودشان را از خودشان پنهان میکردند و سپس با تمام وجود و تمام وقت مراقب لرد میبودند تا بفهمند چه اتفاقی باعث تغییر چهره ی وی شده و سپس جلوی این اتفاق را میگرفتند.

مرگخواران به فکر فرو رفته بودند که ناگهان روونا با حالت فریاد گفت:
- یافتم! یافتم! باید با معجون مرکب خودمون رو تغییر بدیم!

سیوروس به سرعت جلوی روونا رو قبل از هر گونه جیغ و داد بیشتر گرفت و گفت:
- فکر کنم یادتون رفته، معجون مرکب پیچیده حدود شیش ماه طول میکشه تا آماده بشه و به مواد زیادی هم نیاز داره که ما نمیتونیم در حال حاضر بدستشون بیاریم.

رودولف که تا آن لحظه ساکت بود گفت:
- من یه ایده دارم!

جمیع مرگخواران ناگهان دور رودولف را گرفتند و همه باهم فریاد زدند:
- چیه؟ چیه؟ بگو تا بریم سریع انجامش بدیم و ارباب رو نجات بدیم.

- اهم.... یادم رفت فکر کنم.
-

بلاتریکس که دید چاره ی کار در دست خودش است گفت:
- خوب میتونیم صورتمون رو با ماسک بپوشونیم.

- آخه ماسکمون کجا بود تو این وضعیت؟ ما که هیچ کدوم ماسک هامون رو نیاوردیم. :vay:

مرگخواران به فکر فرو رفته بودند که هکتور گفت:
- خوب میتونیم از کوچه ی ناکترن بریم به کوچه ی دیاگون و بعدش از اونجا هم بریم بیرون و بریم تو دنیای مشنگ ها! فکر کنم بتونیم از مشنگ ها بدزدیم پیدا کنیم.

پس این حرف مرگخواران را به فکر فرو برد که ناگهان.....







هرگونه نسخه برداری از محتوای این سایت تنها با ذکر نام «جادوگران» مجاز است. ۱۴۰۳-۱۳۸۲
جادوگران اولین وبسایت فارسی زبان هواداران داستان های شگفت انگیز هری پاتر است. به عنوان نخستین خاستگاه ایرانی ایفای نقش مبتنی بر نمایشنامه نویسی با محوریت یک اثر داستانی در فضای مجازی، پرورش و به ارمغان آوردن آمیزه ای از هنر و ادبیات برجسته ترین دستاورد ما می باشد.