هری پاتر نخستین مرجع فارسی زبان هواداران هری پاتر

هری پاتر نسخه موبایل




پاسخ به: دفتر اساتید هاگوارتز
پیام زده شده در: ۱۴:۵۰ پنجشنبه ۳ مرداد ۱۳۹۲
#71
*این پست اعتراضی نیست ، فقط پیشنهادی از یک پای همیشه هاگوارتز که خودش چندین دوره مدیر و معلم و دانش آموز نمونه و فلان بوده هست . کسی خاص هم هدف گرفته نشده *


اساتید عزیز ! من احساس کردم که باید حتما چند نکته مهم رو بهتون بگم تا اگر خواستید در جلسات بعدی تدریستون ازش استفاده کنید .

-تکالیف طولانی و تعداد زیاد همیشه دانش آموز رو خسته میکنه . به نظر من نهایت 2 تا 3 سوال برای تکلیف کافی هست . وقتی تعداد بیشتر میشه ، دانش آموز حوصلش سر میره از ماجرای کلاس و دیگه از اینکه داره پست میزنه لذتی نمیبره . ضمن اینکه خسته میشه و فعالیتش در بقیه جاهای سایت کم میشه .

-من بعضا دیدم که سوالات استاد ها خیلی کتابی و دقیق هستن . منظورم این هست که به جایی از کتاب های هری پاتر اشاره میکنن و انتظار دارن که دانش آموزان جواب خوب و دقیق و درست ( با توجه به کتاب ) بهشون بدن که در واقع کار دانش آموز رو به شدت سخت میکنه . هر چی سوالات تخیلی تر و ساده تر باشه ، کلاستون بهتر و تکالیف قشنگ تری درست میکنه .
میتونید برای نمونه سوالات ، کلاس تغییر شکل یا طلسم ها و ورد ها نگاه کنید یا مثل کلاس کوییدیچ که با اینکه سوالات واقعی هستن ولی به طرز خوبی سوالات مطرح شدن که نیازی نیست بری و تحقیق کنی یه روز تا جواب سوالات رو در بیاری . اینجا واقعا مدرسه نیست .

-سعی کنید در کلاس تدریستون و در تکلیف ها ، از سوژه های درون سایتی استفاده کنید که پست های تدریس و تکالیف جذاب تر بشه برای خوندن و انجام دادن . مثلا من دیدم که بعضی از استاد ها از معتاد بودن و وزیر بودن مورفین استفاده کردن که واقعا پست ها و تکلیف هاشون رو جالب میکنن چون مشخصا این نکته رو ما بیشتر باهاش میتونیم سوژه بسازیم و بخندیم تا اینکه مثلا هرمیون یه بار رون رو پیچوند با کرام رفت فلان جا .
توجه کنید که نمیگم که از کتاب هری پاتر دور بشید . نه اتفاقا باید پست هاتون به کتاب ها و ماجرا هاش نزدیک باشه ولی در این بین اگر سوژه های سایت هم قاطیش کنید خیلی جالب تر میشه .

باز هم برای مثال ، من کلاس تغییر شکل و تکالیفش رو میگم . کلاسشون کاملا مربوط به سایت هست و خیلی جالب شده کلاس . درسته که ماجرای هری پاتری خاصی توی تکالیفش نیست ولی خب میبینید که عیبی هم نداره . از خودش و مورفین استفاده کرده و تکالیف رو به شدت جذاب انجام داده .


در کل باید بگم که به عنوان یه استاد ، هدف باید این باشه که کلاس ها و هاگوارتز رو جذاب تر کنید تا اعضای بیشتری جذب بشن و اونایی که میان از کاری که میکنن لذت ببرن . در غیر این صورت ، میشه همون مدرسه و دانشگاه دنیای واقعی که نه سودی نداره و نه لذتی ! !


امیدوارم که همگی موفق باشید و باز هم میگم که هدفم هیچکس خاصی نیست . فقط خواستم نکاتی از تجربیات خودم بگم تا شاید بخواید ازش استفاده بکنید.






پاسخ به: كلاس معجون سازي
پیام زده شده در: ۱۴:۳۹ پنجشنبه ۳ مرداد ۱۳۹۲
#72
1- اولین مخترع این معجون که بود و چگونه به فرمول این معجون دست یافت؟6 نمره



اولین مخترع ؟ مگه چند تا مخترع اول قرار هست یه چیزی داشته باشه ؟

این معجون توسط گودریک گریفیندور به صورت خیلی ناگهانی اختراع شد . قبل از شروع خود داستان ، باید عرض کنم که در سال های آخر عمر گودریک و رونا راونکلاو ، این دو فرد با همدیگه عروسی کرده بودن و در یک خونه نزدیک هاگوارتز در حالی که سالازار هاگوارتز رو اداره و هلگا رو شکنجه میکرد ( ) زندگی میکردن .

یک روز در یک درگیری بر سر پس گرفتن هاگوارتز ، رونا به شدت مجروح شد و گودریک به زور به خونه برش گردوند . هر کاری کرد نتونست مشکل رونا رو حل کنه در نتیجه همونجا بالا سرش نشست و شروع کرد به گریه کردن . در همین حال رونا آخرین حرف هاش رو داشت به گودریک میزد و خیلی صحنه ای دردناک واسه گودریک درست کرده بود .

گودریک تصمیم خودش رو گرفت و به این نتیجه رسید که اگر رونا در این دنیا نباشه ، ارزش زندگی کردن نداره و به همین دلیل به طرف کشوی دارو ها و سم و ها معجون هاش رفت و همونطور که گریه میکرد و دستش میلرزید مشتی زد و چند تا از سم ها و دارو ها رو برداشت و با هم قاطی کرد تا اون و بخوره و مرگش حتمی بشه . به صورت خیلی اتفاقی این معجون رو 5 بار بر خلاف جهت ساعت هم زد و خیلی اتفاقی پر یه ققنوس که از اونجا پرواز میکرد افتاد تو معجونش .

گودریک همونطور لرزان و گریه کنان به طرف رونا رفت و شروع به حرف زدن باهاش کرد و از خاطراتشون یاد کرد و هر دو به سختی شروع کردن به گریه کردن . دست های رونا رو تو دستش گرفت و با دست چپش که حواسش نبود در نبرد با سالازار زخمی شده بود معجون را بالا آورد که بخوره ولی به دلیل لرزش های خودش و رونا و مصدومیت دستش ، معجون به سمت لونا چپ شد و کاملا روش ریخت . گودریک ناگهان با نگرانی از جاش بلند شد . دود سفیدی از رونا بلند شد و دید گودریک رو بست . گودریک نمیتونست از جاش تکون بخوره .

بعد از 10 دقیقه که دود بالاخره از بین رفت ، گودریک به سمت رونا رفت و با کمال تعجب با رونایی مواجه شد که تمام بدنش ترمیم شده و سالم بر روی تخت دراز کشیده و بهش لبخندی میزنه .

قابل ذکر هست که بعد ها گودریک به خاطر بودن با هلگا ، از رونا جدا میشه و رونا میخواد خودکشی بکنه که معجون راستگویی رو اختراع میکنه اشتباها !

---
2- مواد اولیه و نحوه ی ساخت این معجون را به اختصار شرح دهید.ذکر کنید در پایان رنگ مطلوب برای این معجون چه خواهد بود؟ 10 نمره

برای ساخت این معجون ، نیاز به برگ های درخت کاج ، پر ققنوس ، خون یک هیپوگریف ، یک پارچ آب ، تار عنکبوت ذوب شده و یک لیوان قهوه ترم هست .

طرز ساختش به این صورت هست که در ابتدا برگ درخت کاج و خون هیپوگریف و پر ققنوس و یک پارچ آب رو جدا از هم به مدت یک روز میذارید بمونه تا خوب قاطی بشه . بعد پر و برگ رو بر میدارید و دو معجون رو قاطی میکنید تا ترکیبی سیاه رنگ باقی بمونه . تار عنکبوت ذوب شده رو هر یک ساعت یه بار به معجون اضافه میکنید ( به مقدار یک لیوان چایخوری) به مدت 5 ساعت تا رنگ معجون به بنفش تغییر پیدا کنه .

چون این کارها زمان میبره و ممکنه حوصلتون سر بره ، قهوه ترک هم باید آماده کنید که بخورید و سر حال و بیدار بمونید تا معجون از دست نره .

رنگ نهایی باید بنفش باشه .

---
3- دلیل اینکه پروفسور پرنس قصد داشت نحوه ی ساخت معجون را به صورت عملی نشان دهد چه بود؟ 5نمره


سه دلیل مهم در این امر وجود داشت :

1- بهشون نشون بده که چقد ساخت این معجون راحت هست تا نگرانی دانش آموزان رو از بین ببره و اونها به راحتی بتونن معجون رو درست کنن.
2-برای اینکه سوروس بهش گفته بود که جیمز سوروس پاتر رو یه سری بکشه تا روح ولدمورت که از هری پاتر کمیش به بدن جیمز رسیده بود از بین بره .
3-فرصت مناسبی برای امتیاز کم کردن از گریفیندوری ها داشته باشه تا لذت ببره از کلاسش . نمیشه استاد لذت نبره و همه لذت ها رو دانش آموزان ببرن که .

---
4- شرط اصلی استفاده از این معجون را بیان کنید.4 نمره


-فرد شجاع باشه که وسط کار یه دفعه جا نزنه ، چون عواقب وسط کار کنار کشیدن خیلی بدتر از شروع نکردن هست . ممکن هست که بیمار تبدیل به زامبی بشه .
-اعتماد به نفس . اگر شخصی به خودش اعتماد نداشته باشه ، با استرس این کار رو انجام میده و ممکن هست که به خوبی انجام نده.
-بیمار باید حتما اصیل زاده باشه چون ماگل زاده ها ارزش هدر دادن این معجون رو ندارن .
-شخص حتما باید حداقل کمی زنده باشه تا معجون روش تاثیر بذاره .

---
5- آخرین بار این معجون توسط چه کسی مورد استفاده قرار گرفت؟ مختصری در خصوص زندگی او توضیح دهید. 5 نمره

آخرین بار توسط هری پاتر بعد از مسابقه کوییدیچی که در حال شکست بود و الکی برای اینکه بازی رو بهم بزنه خودش رو از جارو انداخت استفاده شد . این شخص که دنده هاش شکسته شده بود و استخون های پاش کامل پودر شده بود با کمک به این معجون به سلامتی کامل رسید .

مختصر زندگی :

نام : هری پاتر
سن : 22 سال
گروه : گری ف ن دور
شغل : کشته نشده توسط لرد به کمک رولینگ و کارهای ساده کردن و بزرگ نماییش توسط دامبلدور




پاسخ به: كلاس مراقبت از موجودات جادويي
پیام زده شده در: ۲:۵۶ پنجشنبه ۳ مرداد ۱۳۹۲
#73
1-ویژگی های ظاهری این اژدها شاخدم را بنویسید؟(3امتیاز)


این اژدها شبیه مارمولک بزرگ و فلس های سیاه و نارنجی داشت . چشم های سیاه و شاخ های مشکی و برنزی رنگی داشت . دم هاش میخ میخ برای ضربه زدن به دشمنانش بود .

--
2-پرفسور به کورممد پاتر چه گفت که ساکت شد؟(7امتیاز)


بهش گفت که در جنگل ممنوعه ، به صورت غیر قانونی ، یه شاخدم گرسنه در قفسی نگه داشته و اگر کورممد بیشتر از این به پروفسور بی احترامی بکنه ، اون رو به اونجا میبرتش و تو همون قفس زندانیش میکنه تا شاخدم باهاش راز و نیاز کنه .

--
3-مقاله ای درباره ی یک شاخدم بنویسید.(10امتیاز)



شاخدم ها یکی از خطرناک ترین موجودات جادویی و اژدها ها هستند . این موجودات در ابتدا در کشور مجارستان پیدا شدند و بعد ها با انتقال تخم هاشون در کشور های دیگه هم پدید آمدند . شاخدم ها در آب و هوای شرجی نمیتواند زندگی کند و همیشه در جستجوی پیدا کردن مکانی گرم در تابستان و خنک در زمستان هستند . یکی دیگه از دلایل این قضیه ، تولید مثل این موجود هست .

شاخدم ها ، حتی به شاخدم های دیگه هم رحم نمیکنن و همیشه در درگیری هستن و به همین دلیل هست که قبیله ای از این موجودات وجود ندارد و اکثرا به صورت گروه های کوچک زندگی میکنن .

شاخدم ها تقریبا تمام موجوداتی که گوشت دارن رو میخورن و به تنوع غذایی اعتقادی ندارن . در بعضی کشور ها مشاهده شده هست که این موجودات برای سال ها فقط گاو و گوسفند خوردن و تمایلی به پیدا کردن موجود دیگری نداشتن . میتواند به این دلیل باشد که که شاخدم ها به شدت تنبل هستن و از هرگونه فعالیت اضافی خودداری میکنن و تا اونجا که غذاشون تامین بشه ، فعالیت بیشتری نمیکنن .

جادوگران زیادی سعی کردن از این موجودات استفاده یا سوء استفاده بکنن . در طول تاریخ جادوگری ، هیچ جادوگری نتونسته به طور کامل از این موجودات استفاده و سود کامل ببرد و همیشه نقص هایی در برنامه پیش میامد چون این موجودات به صورت خیلی ضریفی تصمیم گیری میکنن و اگر اشتباهی در مقابلشون انجام بدی ، کشته خواهی شد . در جنگ های به نام ، جنگ سرد جادوگران ، جادوگران بدون درگیری بین همدیگه ، به کمک اژدها های مختلف از جمله این نوع ( که کاربرد بیشتری از بقیه داشت ) با همدیگه درگیر شدن و به همین خاطر هست که نسل اژدها ها امروز در حال انقراض هست .

--
[b]4-درباره اداره گمراه سازی حداقل یک خط بنویسید؟(10امتیاز)[/b]

اداره گمراه سازی ، اداره ای در وزارت خانه برای گمراه سازی ماگل ها در جهت نیافتن موجودات خطرناک جادویی مانند اژدها ها هست .




پاسخ به: كلاس تغیير شكل
پیام زده شده در: ۱:۵۵ پنجشنبه ۳ مرداد ۱۳۹۲
#74
1. به نظر شما چه بلاهایی طی سالهای دوران دانش آموزی تا ولدمورتی سر تام ریدل اومده که به این روز افتاده؟ کامل توضیح بدین! (10 امتیاز)


تغییراتی زیادی بر روی تام ریدل انجام شده که باعث چنین تغییر شکل هایی بدی شده . ( محفل راکس )

1-تغییر نام : شما ببینید که همین تغییر نام چه تاثیری بر روی این شخص گذاشته . از اسم به این نرمالی و آدمی ، رفته و تبدیل شده به ولدمورت . آخه اسمش کوش ؟ فامیلیش کوش ؟ اصلا مشخص نیست چه نقشه ای زیر سرش داشته که چنین اسم بی معنایی برای خودش انتخاب کرده . زمانی که اسمش تام ریدل بوده ، خیلی شیک با مو های شاخ فشن و با دماغ بوده و وقتی اسمش تغییر کرده کچل شده و دماغش رو هم از دست داده . اصلا اسم آدم شخصیتش هست . الان نگاه کنید مثلا اسم من ، سوروس هست . سوروس رو کمی این طرف اون طرف کنی میرسی به کلمه سیریس (serious) و خب میبینید که من چقد جدی و خفنم . حالا از اینکه چجوری از اسنیپ به روغن موی خالص میرسیم حرفی نمیزنم که خودش یه بحث طولانی و نیاز به کلاس اسم ها و نام های جادویی داره که متاسفانه وجود خارجی نداره .

2-تغییر مکان زندگی : آدم آخه هاگوارتز به این بزرگی و پر ساحره های جیگر و کوییدیچ و فلان رو ول میکنه میره تو یه خونه بغل قبرستون به نام خانه ریدل زندگی میکنه آخه ؟ آنجلینا جولی رو هم میبردید اونجا زندگی میکرد شبیه بلاتریکس میشد . ! مکان در زندگی یه جادوگر و ساحره خیلی تاثیر داره . آب و هوا و تفریحات باعث میشه که قیافه و بدن شما شکل بگیره . مثل بالا این همه یکی از دلایل از دست دادن مو ها و دماغ هست .

3-تفریحات : زمانی که تفریحاتت از ساحره بازی به شکنجه کردن ملت بیچاره و دوستان من در حالی که روی یه میز پیش بقیه مرگخوار ها نشستم تبدیل میشه و با یه مار میگردی ، باید هم مو و دماغ نداشته باشی و چشات قرمز بشه تا ملت ازت موقع شکنجه شدن بترسن . اصلا اگر یه تفریح دیگه ، مثل دامبلدور که به همه عشق میورزه و هر از گاهی هم دنبال جان پیچ ها میگرده پیدا کنی ، ریش های سفید و نقره ای قشنگ ، دماغ دراز و صورت چروکیده و خوشگلی پیدا میکنی . موهاتم که از سفیدی زیاد برق میزنه ( چجوریش رو منم نمیدونم ، برید از رولینگ بپرسید )

4-مسوولیت ها : خب نگاه کنید ، وقتی یه جادوگر مسوول مرگخوار ها باشه با اون رفتار ها و کارهایی که ازشون دیدیم ، باید هم کچل بشه . اینقد لرد از این شکلک " :vay: " مجبور شد تو رول هاش استفاده کنه که تمام موهاش رو کند و دیگه هم رشد پیدا نکرد . شما نگاه کنید ، 1000 تا مرگخوار نتونستن هری پاتر و چهار تا از دوستای کلاس پنجمیش رو بگیرن تو وزارت خونه و خود لرد مجبور شد بیاد تا وزارت خونه این کار رو انجام بده .


----
2. جیمز چرا دیر رسید سر کلاسش؟ (5 امتیاز)


از اونجایی که جیمز نهنگ خونگی داره و این نهنگ هنوز یک ماهش هست ، باید تغذیه ویژه ای داشته باشه و هر چیزی رو نمیشه به خوردش داد البته که خود نهنگه هر چیزی دم دستش باشه میخوره ولی خب جیمز باید ازش محافظت کنه و غذا های مخصوص نهنگ های یک ماهه بهش بده که خب پیدا کردنش تو هاگوارتز خیلی سخت هست در نتیجه دیر به کلاس رسید . من بهتون پیشنهاد میکنم که به مغازه " غذای نهنگ های یک ماهه و طرز خوراندنشان" تو دیاگون برید و با آرامش غذا های متنوع بخرید .


3. حضور آقای بلوپ در کلاس چه فایده ای داشت؟ (5 امتیاز)


همونطور که در کلاس قبل گفتم ، جیمز دنبال غذا برای آقای بلوپ بود و همین باعث شد که مجبور بشه نهنگش رو جایی بذاره تا هم حوصلش سر نره و هم ازش محافظت بشه .
فایده دیگش هم این هست که از اونجا که جیمز در سازمان " حمایت از نهنگ های بیچاره یک ماهه که در دریا های دور دست در حال مرگ هستن" کار میکنه ، با این کار تونست تبلیغی برای این موجودات بکنه که همه دانش آموزان برن یه عدد از اینا بخرن و ازش نگهداری کنن تا این نهنگ های یک ماهه بیچاره تا دریا ها تلف نشن !

4. یه نقاشی از مورفین گانت قبل از اعتیاد و بعد از اون برام بکشین.


ببین آخر عمری چه کارهایی از من میکشینا !

بفرمایید !




پاسخ به: كلاس پرواز و كوييديچ
پیام زده شده در: ۰:۰۶ چهارشنبه ۲ مرداد ۱۳۹۲
#75
1. تاریخ و نحوه ی گسترش کوییدیچ را در قاره ی اسیا بنویسید! (10 نمره)


زمانی که کوییدیچ در انگلیس اختراع شد ، ورزش پر طرفداری نبود و تا زمان خیلی زیادی در خود انگلیس موند . یکی از دلایل این ، ارتباط کم جادوگران جهان با همدیگه بود . نه به این خاطر که رفت و آمد سخت بود ، بلکه به این خاطر که در اون زمان جادوگران در بین ماگل ها زندگی میکردن و دنیای جدایی نداشتن ، در نتیجه پیدا کردن و دونستن تعداد جادوگران کاری غیر ممکن بود . تا سال ها این بازی به صورت رسمی و غیر رسمی در شهر های بزرگ انگلیس انجام میشد و هیچکس به فکر جهانی کردنش هم نبود . اما این آخر داستان کوییدیچ نبود .

سال ها بعد ، جنگ جهانی ماگل ها شروع شد . در بین تمام کشتار های دست جمعی ماگل ها ، بمب های هسته ای و شیمیایی ، بمب های کشتار جمعی و کشتن ماگل ها ، جادوگران زیادی هم کشته شدند . در ابتدا جادوگران به خاطر اینکه متفاوت از بقیه نباشن ، از جادوشون برای مبارزه استفاده نکردن ولی این دووم زیادی نیاورد . دیدن کشته شده خانواده و دوستان جادوگر نزدیکشون باعث شد که دست از پنهان کاری در بیارن و با جادو از خودشون محافظت کنن . همین باعث شد که خبر اتفاقات عجیبی که بابت جادو به وجود میومد به تمام کشور های جهان رسید و بالاخره مشخص شد که جادوگران زیادی در سایر کشور ها هم حضور دارن . همین باعث شد که جهان گرد های کنجکاو زیادی از کشور های مختلف ، به کشور های دیگر مسافرت کنن تا با جادوگران جدید و کشف های اونها آشنا بشن . در این بین ، خیلی از جادوگران آسیایی با سفر به لندن متوجه جامعه بزرگ جادوگری و زندگی خوب و جدی اونها شدن . از کوچه دیاگون و هاگوارتز تا وزارت خانه رو دیدن . در این بین خیلی از جادوگر ها به دلیل رفاه و امنیت تو انگلیس موندن و دیگه به کشورشون برنگشتن ولی بعضی از جادوگران که خانواده ، زن و بچه در کشور های دیگه داشتن به کشورشون برگشتن تا اونها رو از وجود چنین کشوری با خبر کنن و با اونها به انگلیس برگردن . همین سفر ها باعث شد که بالاخره فرهنگ کشور های مختلف به همدیگه منتقل بشه . از غذا و دارو و نوع های جادو و حیوانات جادویی ، تا تفریحاتی مثل کوییدیچ .

با این حال تا سال ها همچنان کوییدیچ فقط به صورت رسمی در انگلیس برگذار میشد و در کشور های دیگه به عنوان یک تفریح برای روز های تعطیل انجام میشد . سال ها گذشت تا بالاخره کشور های دیگه پیشرفت جالبی در کوییدیچ داشتن و شروع به برگذاری مسابقات درونی ولی کوچک کردند . برای مثال هنوز هم مسابقات بین شهری چین معروف هست که در این مسابقات بهترین بازیکنان هر شهر دور هم جمع میشدن و در یک سری مسابقات با شهر های دیگه مسابقه میدادن .

وزارت خونه که این علاقه رو دید ، مجمع کوییدیچ رو تشکیل داد و در این مجمع مسابقات جهانی کوییدیچ رو تشکیل دادن . وقتی که تیم های کوییدیچ کشور های دنیا ( اگرچه در ابتدا فقط 8 تیم در جام جهانی وجود داشتن ) دور هم جمع شدند و طرفداران به کشور میزبان مسافرت کردن ، کوییدیچ در کشور های آسیایی جدی تر گرفته شد و به صورت رسمی شناخته شد .

---
2. سه تا روش ها تاکتیک های امروزی کوییدیچ را بنویسید و توضیح دهید! (10 نمره)


1- بازیکن نامرئی : در این تاکتیک ، یکی از مهاجم ها به طرز حرفه ای در زمین قائم میشه جوری که از جلوی چشم مدافع ها و مهاجم ها خارج میشه . مهاجم های دیگه توپ رو هدایت میکنن و در یک زمان هماهنگ شده ، توپ رو به یک جایی که هیچ بازیکنی نیست ولی بازیکن "نامرئی" شده بهش نزدیک هست میفرستن . مهاجم سوم به سرعت به کوافل نزدیک میشه و اون رو در اختیار میگیره و با سرعت و بدون هیچ مزاحمتی میتونه دروازه حریف رو باز کنه.

2- مثلت : در این روش ، 3 مهاجم نزدیک یکدیگه قرار میگیرن و با سرعت به همدیگه پاس میدن . در این روش مدافع ها نمیتونن یک مهاجم رو هدف بگیرن و جای اصلی کوافل از دید اونها و مهاجم ها پنهان میمونه . مهاجم ها با همین روش به دروازه نزدیک میشن و یکیشون به صورت ناگهانی کوافل رو پرتاب میکنه به سمت دروازه که دروازه بان هم آمادگی زیادی نتونه پیدا کنه .

3-بازیکن فدایی : این تاکتیک اولین بار در تیم ملی ژاپن استفاده شد . در این روش ، یک مهاجم پشت مهاجم دیگه ای قرار میگیره و این دو با سرعت به طرف دروازه نزدیک میشن . مهاجم سوم هم با فاصله زیادی به دروازه نزدیک میشه که هواس بازیکنان حریف به اون هم پرت بشه . در حالی که دو مهاجم با سرعت به دروازه حریف نزدیک میشن ، زمانی که کوافل یا مهاجم حریف بهشون نزدیک میشه ، نفر اول کوافل رو به مهاجم دوم که پشت سرش هست پاس میده و خودش به سرعت مهاجم حریف و بلوجر رو از مهاجم اصلی دور میکنه و مهاجم اصلی هم با دروازه بان تک به تک میشه .

---
3. اقدامات ضد ماگلی را چه کسی پایه ریزی کرد و چه زمان و مکانی را برای کوییدیچ پیشنهاد کرد؟ (10 نمره)

اقدامات ضد مالگی توسط کمیته کنفدراسیون جهانی کوییدیچ جادوگری* پایه ریزی شده و خواهد شد . زمان این مسابقات معمولا غروب و در جنگل های متروکه ای که با جادو توسط ماگل ها قابل دیدن یا قابل رفت و آمد نیست برگذار میشود . خصوصیت این محل ها به صورتی هست که اگر ماگلی از اونجا عبور کند ، خود به خود به این نتیجه میرسد که نباید به اونجا برود و از اونجا به هر دلیلی دور میشود .


*International Confederation of Wizards' Quidditch Committee




پاسخ به: كلاس تاريخ جادوگري
پیام زده شده در: ۲۳:۰۳ سه شنبه ۱ مرداد ۱۳۹۲
#76
تکالیف جلسه دوم :


1- انواع مغز های چوبدستی را بنویسید!( 5 مورد و هر مورد 1 امتیاز)


-پر ققنوس
-رگ قلب اژدها
-موی سناتور
- موی تک شاخ
- موی دم تسترال

---
2- انواع جنس چوبدستی های جادوگری را بنویسید.( 3 مورد و هر یک امتیاز!)


-چوب درخت بلوط
-چوب درخت چنار
-چوب درخت بید

---
3- تفاوت طول چوبدستی های حال حاضر و عصاهای جادوگری زمان قدیم، چه تفاوتی را در مقدار انرژی خروجی برای انجام جادو ها باعث میشد؟ ( با استفاده از قوانین فیزیک مشنگی!) ( 10 امتیاز)


عصا ها با دلیل بزرگ تر بودن ، نیاز به انرژی بیشتری دارن تا طول عصا رو طی کنن . همین باعث میشه که انرژی زیادی در راه هدر بره و به سرعت کافی ازش خارج نشه . طول چوب دستی کوتاه هست و همین انرژی به سرعت و بدون هدر رفتن از چوب جادو خارج میشه .

---
4- تفاوت در چوب به کار رفته در ساختار چوبدستی های جادوگری، چه تاثیری در قدرت آنها دارد؟ ( با استفاده از قوانین علوم تجربی مشنگی!) ( 10 امتیاز)


این تفاوت بسیار کم هست که نمیشه زیاد روش حساب کرد ولی دلیلش اتفاقات شیمیایی هست که بین هسته و چوب انجام میشه ، تفاوت بین قدرت چوب ها رو به وجود میاره . این اتفاقات شیمیایی جادو رو هدایت میکنن و هر چی قدرتمند تر باشن جادو رو بهتر منتقل میکنن .

5- چوبدستی مرگ چرا بدون هیچ یک از مغز های شناخته شده بود و فقط از چوب تشکیل شده بود؟ ( 2 امتیاز)

به این دلیل که چوب دستی از قدرت و توان مرگ استفاده میکرد و نیاز به هسته برای انتقال انرژی و اتفاقات شیمیایی بین چوب و هسته نداره و انرژی لازم رو از مرگ میگیره .

تکلیف اضافی:


یک رول بنویسید و در آن نحوه ی اختراع اولین چوبدستی جادوگری توسط آبراهام اولیوندر را بنویسید.( 7 امتیاز)


آبراهام نشسته بود بر روی صندلی و میز قدیمیش و با عصای جادویی قدیمیش ور میرفت . کمی اون طرف تر شاگردش ، بیلک ویزلیک نشسته بود و بهش خیره شده بود . بیلک آرزو های بزرگی داشت ، میخواست که خودش یه روزی عصا فروشی بزرگی بزنه و کل بازار دیاگون رو در دست بگیره . به فکر گرفتن چند ساحره جیگر بود تا جلوی مغازه براش تبلیغ کنن و چند تا ساحره که پشت صحنه باشن و هر موقع از کار خسته شد پیششون بره .

-همون موقع خیلی ها بهم گفتن عصا با جنس درخت بید نگیرما . گفتم این 10 گالیون ارزونتره ، یه پولی بذارم جیبم . ببین اصلا عصای تقسیم به دو تیکه شده .
-استاد ، مشکلی نداره که خب با چسب جادویی بچسبونیدش به هم .
-چسب جادویی از 10 گالیون گرون تره میشه بیلک . میخواستم این 10 گالیون رو میدادم خب عصای بهتر میگرفتم .

الیواندر از جاش بلند شد و به طرف تسترال خونگیش رفت . هر موقع اعصابش خورد بود ، اون موجود بهش آرامش میداد که چیز های بد تری هم در جهان وجود داره . مثلا یه تسترال زشت بودن و حیوون خونگی شدن .

الیواندر دستش رو روی بدن تسترال کشید و با صدای با مزه ای گفت :

-کی حیوون خونگی جیگره منه ؟ کی خیلی خوشگله ؟ کی خیلی استخون های خوبی داره ؟ پسر خوب پسر خوب پسر خوب

در همین حال که الیواندر دستش رو روی تسترال میکشید و به دمش رسید . به دمش هم دستی کشید و ناگهان یه تار موی دم تسترال جدا شد و توی دستان الیواندر موند . الیواندر نگاهی به تار مو انداخت و نگاهی به بیلک . بیلک نگاهی به تار مو انداخت و نگاهی به الیواندر . تسترال نگاهی به بیلک انداخت و موی دمش . موی دمش نگاهی به تسترال انداخت و نگاهی به بیلک .

-مسخره بازیا چیه استاد . بندازش دور دیگه خب حالمون بد شد .
-این یکی از مو های حیوون جیگرطلای منه . هرگز دورش نمیندازم و تا آخر عمرش نگه میدارم . اصلا شاید ببندمش به عصای جادوییم تا هم شکستگیش رو با این حل کنم هم همیشه کنارم باشه . یه تسترال بیشتر که ندارم تو زندگیم .

الیواندر از جاش بلند شد و به طرف میزش رفت . تار مو رو به چوب دستیش نزدیک کرد و شروع به گره زدنش کرد که ناگهان اتفاق عجیبی افتاد .
نوری عجیب از عصا بیرون زد . چوب درخت بید با دم تسترال نور آبی رنگی تشکیل داد و ناگهان قسمت شکسته شده دوم عصا به طرف دیگه اتاق پرت شد . قسمت اولی تکونی خورد و تمام مو جذبش شد . نور آبی شدید تر شد تا اونجا که کسی چیزی نمیدید و یه دفعه ای به پایان رسید . الیواندر و بیلک با تعجب به اتفاقاتی که افتاده بود نگاهی کردن . الیواندر به آرومی و با ترس چوب جادو رو دستش گرفت و ناگهان چوب جرقه ای زد و گلوله ای نارنجی رنگ ازش خارج شد و به تسترال بیچاره خورد و اون رو کشت .الیواندر که انگار دیگه اهمیتی به حیوون خونگیش نمیداد با هیجان از جاش بلند شد و فریاد زد :

-این جریان دنیای جادوگری رو تغییر خواهد داد .




پاسخ به: كلاس طلسمات و وردهاي جادويي
پیام زده شده در: ۱:۱۱ سه شنبه ۱ مرداد ۱۳۹۲
#77
تکلیف جلسه دوم :


1- دمنتور یا دیوانه ساز یعنی چی؟ این واژه ها از کجا می آیند؟ دمنتور ها از چی درست شده اند و یا چی هستند؟ خلاصه در مورد دمنتور هرچه می دانید و نمی دانید را بگویید. 10 امتیاز.


دمنتور یک موجود غیر واقعی و سیاه هست . این موجود از خوشحالی انسان ها تغذیه میکنه و باعث دپرسی و ناراحتی انسان های اطرافش میشن .

دیدگاه واژه :


کلمه دمنتور ازکلمات "دمنتد" به معنی "دیوانه کردن" و تورمنتور به معنی " کسی که عذاب زیادی میکشد" به وجود آماده است و در نتیجه دو کلمه به معنی " کسی که مجبور به دیوانه شدن میکند" هست .

احتمال دیگه ای هم وجود دارد . ممکن هست که این اسم از دو کلمه دیمن ( شیطان ) و تورمنتور هم به وجود آمده باشه .

دیدگاه وجودی :


دمنتور ها شکل شبیه انسان و حدودا 3 متر قد دارن .عبا های سیاه و پاره ای که بر تن این موجودات هست اونها رو کمی شبیه روح ها میکند .بدن این موجودات فاسد شده و غیر فعال هست و نفس هاشون بسیار تند هست انگار که میخوان چیزی بیشتر از هوا رو تنفس کنن . دست این موجودات درخشان، خاکستری، لزج و پوست پوست شده است و از خودشون سرما بیرون میدهند .

چشم این موجودات خالی از هرگونه چیزی هست و فقط پوست درونش وجود داره و جای دهن هم گودال مانند هایی برای عمل "بوسه دیواز ساز ها " دارن تا روح افراد رو بخورن .

-----

2- آیا از ورد استفاده کرده اید؟ خاطره ی آن روز را بیان کنید(بدون رول) 10 امتیاز.


یه روز با لیلی به آزکابان رفتیم تا به پدر ماگلش که دستگیر شده بود سر بزنیم . زمانی که به نزدیکی آزکابان رسیدیم ، هر دو متوجه افسردگی شدیدی شدیم و احساس کردیم که دیگه هیچ امیدی در زندگیمون وجود نداره . در همین بی امیدی بودیم که دیدم جیمز پاتر کمی اونطرف تر منتظر هست تا از فرصت استفاده کنه . کمی نزدیک شد بهمون و اون که خب روح و این صحبت ها رو نداشت افسرده هم نشده بود . خلاصه نزدیک شد و لیلی هم که دچار افسردگی شدید شده بود تصمیم گرفت که زندگیش رو بندازه تو جوب و بره با جیمز تا یه بچه بیارن و بعدا توسط لرد کشته بشن . من هم خیلی افسرده و ناراحت بودم و فک میکردم دیگه هیچ امیدی برای از دست ندادن لیلی ندارم .

همینطوری بر روی زمین افتاده بودم و داشتم نگاه میکردم که لیلی داره به جیمز نزدیک تر میشه و کم کم دستاش رو به طرفش دراز میکنه . نیشخند های جیمز خیلی بد بودن ولی خب من هنوز هیچ امیدی نداشتم . همونجا دراز کشیده بودم و نگاه میکردم و فقط به خاطرات خوبی که با لیلی داشتم فک میکردم . هوا هم کم کم داشت سرد تر میشد ولی با این حال من هنوز بی حال بودم .

در همین بین بود که ناگهان حرفی از دامبلدور به یادم اومد . راستش رو بخواهی دقیقا یادم نیست کدوم حرفش بود . یکی از این همین حرفا در مورد عشق و این صحبت ها و اینکه ما بدون عشق هیچی نیستیم و عشق مهمه و این صحبت ها . خلاصه همین حرف ها کمی تو مغزم حل شد و کم کم انرژیم رو پس گرفتم . به زور سر جام نشستم و نگاهی به لیلی انداختم . جیمز و لیلی در حال راز و نیاز شدید بودن و حالم داشت بهم میخورد . ! از جام بلند شدم و سریع این ورد رو به زبون آوردم . ناگهان گوزنی از دور دست ها اومد و چند تا دمنتور رو کشت اون طرفا . بعد به لیلی نزدیک شد و به جیمز ضربه ای زد . جیمز پرت شد به یه طرفی و امید زندگی به لیلی برگشت . سرش رو برگردوند به من نگاهی کرد ، اشکی ریخت و با سرعت به طرفم نزدیک شد و همچی به خوبی و خوشی تموم شد .

-----
3- این ورد توسط چه کسی و چرا اختراع شد .5 امتیاز


ورد توسط میراندا گاشواک ( اسم ساختگی نیست ، کلی سرچ کردم در آوردم ) اختراع شد و دلیل اختراعش مبارزه در مقابل دیوانه ساز ها و کفن های زنده (منبع : کتاب موجودات عجیب جادویی و جاهایی که میشه اونها رو پیدا کرد ) که هیچ راه دیگه برای مقابله باهاشون نیست اختراع شده .


-----
4- سپر دفاعی شما چه شکلی است؟ چرا؟ 5 امتیاز

لیلی

شبیه یک گوزن هست به خاطر عشق من به لیلی .




پاسخ به: دره گودریک
پیام زده شده در: ۱۴:۲۳ یکشنبه ۳۰ تیر ۱۳۹۲
#78
دامبلدور روی صندلی نشسته بود و با بی صبری به اطرافش نگاه میکرد . هری و رون که از دخمه لرد و بلا اومدن بودن به آشپزخونه رسیدن و پشت دامبلدور وایستادن . دامبلدور نگاهی به این دو انداخت و به ریشش دستی کشید .

-پس این کریچر کجاست ؟ من کلی کار دارم . باید برم پیش پرسی توجیه بشم ، بعد برم ببینم چجوری هاگوارتز رو از دست من گرفتن دادن به دادن به سالازار و بعدم برم وزارت خونه یه ذره کلاس بذارم که من لرد رو اول دیدم و اونجا کسی باورش نشه و من خودم رو بکشم و آخر مجبور شم که با لرد دوئل کنم و تمام آب های وزارت خونه رو بیارم دور لرد تا آب ها جیره بندی بشه تو لندن .
-پس اینکه لرد بتونه بیاد بره تو بدن من و با تو حرف بزنه و من رو کنترل کنه و تا مرز مرگ ببرتم و تو هم فقط دراز بکشی بغلم بهم نگاه کنی و بگی قوی باشم چی ؟

صدای سرفه ای به گوش هر سه نفر رسید . با تعجب به اطرافشون نگاهی کردن تا منبع صدا رو پیدا کنن ولی کسی دیگه ای در آشپزخونه نبود .

-روانی ها ، من اینجام . خانم بلک گفت با شما ها نپرم دیوونه میشما .

دامبلدور از جاش بلند شد و کمی عقب رفت . چوب جادوش رو سریع در آورد و هری رو به پشت خودش هدایت کرد . رون هم که مثل همیشه مهم نبود جلوی خودش گرفت که اگر جادویی خورد اول به اون بخوره .

-این چه جادوی سیاه و خفنیه دیگه ؟ فک کنم لرد رفته تو روح این میز و صندلی جلومون داره باهامون حرف میزنه .
-بعد به این میگن قوی ترین جادوگر زمان . کریچرم من باب روی این صندلی نشستم .یکیتون با جادو صندلیم رو بلند تر کنه تا قدم برسه به میز بتونیم حرف بزنیم در مورد سرنوشت لرد .

دامبلدور به آرومی به میز نزدیک شد و بالاخره تونست کریچر رو ببینه . با جادو صندلیش رو بلند تر کرد و روی یکی از صندلی ها نشست و به کریچر خیره شد . هری هم مثل همیشه زخمش درد میکرد و فک میکرد که سیریوس رو دارن تو وزارت خونه توجیه میکنن و به همین دلیل به سرعت با رون به طرف مهد کودک رفت و چند تا دیگه از بچه هایی که یه ذره جادو هم بلد نبودن برداشت و رفت تا با 1000 تا مرگخوار که همشون به جادوی سیاه مسلط بودن بجنگه و سیریوس رو نجات بده .

-خب کریچر نظرت چی هست ؟ نقشه ای داری ؟
-به نظر من به خاطر همین گستاخی که کردن ، بهشون بگیم که 3 تا مرگخوار دیگه رو هم انتخاب کنن که بیان اینجا بهشون کمک کنن . اینجوری میتونیم لرد رو جلوی مرگخوار هاش هم تحقیر کنیم .




پاسخ به: اتاق مدیریت
پیام زده شده در: ۱:۵۲ شنبه ۲۹ تیر ۱۳۹۲
#79
میدونم بحث ها انجام شده در امتیاز نحوه امتیاز دهی ولی به نظر این شیوه هنوز نامردی هست .

چون مشخصا گریفیندور و راونکلاو از اسلیترین و مخصوصا هافلپاف عضو بیشتر داره . اعضای اسلیترین هم اکثرا فسیل هستن و نمیتونن تو هاگوارتز هر روز شرکت کنند . این بحث که بگیم به بقیه گروه ها ربطی نداره که مثلا لرد نمیاد تو هاگوارتز شرکت کنه نامردیه . یا مثلا 3 تا مدیر کل سایت جادوگران هر روز نمیتونن بیان تو تمام کلاس ها شرکت کنن به بقیه ربطی نداره حرف جالبی نیست . چون این افراد دارن به سایت خدمت میکنن .

الان مثلا گریفیندور میاد با 6 نفر شرکت میکنه ، اسلیترین و هافلپاف 3 نفر . اینجوری امکان نداره ما قهرمان بشیم حتی اگر گریفیندور کیفیت پستاش خوب نباشه .

مثلا اسلیترین سه نفر ، هر سه 30 امتیاز ! جمع 90 امتیاز تقسیم بر 2.5 : 36
گریفیندور ، 6 نفر ، هر 6 نفر 16 امتیاز ! جمع 96 امتیاز تقسیم بر 2.5 : 39


خیلی راحت میتونستیم بگیم که 3 به بالا تقسیم به تعداد ، 3 به پایین تقسیم بر 3 !


----
در هر صورت به نظر من یه بازبینی بکنید . اگر نه هم اشکالی نداره !




پاسخ به: كلاس پرواز و كوييديچ
پیام زده شده در: ۱:۲۵ شنبه ۲۹ تیر ۱۳۹۲
#80
تکالیف جلسه اول :



1. در یک رول جریان سوار شدن خود را بر روی جارو و دور زدن در میان برج تماشاگران و جا خالی دادن به بلوجر و گل زدن خود را توصیف کنید. (20 نمره)


روی زمین افتاده بودم . پای چپم به شدت آسیب دیده بود و نمیتونستم تکونش بدم ولی چون بدنم گرم بازی بود دردی هم احساس نمیکردم . با دستام به زمین فشار آوردم و به سختی نشستم . به بالا نگاه کردم و هم تیمی هام رو نگاه کردم . همه با نگرانی بهم خیره شده بودن . نگاهم به لیلی خیره شد . از جاش بلند شده و با نگرانی بهم خیره شده بود . تو چشمانش نگاهی کردم و همین باعث شد که انرژی بیشتری بگیرم . سرم به خاطر ضربه ای که خورده بود گیج بود . کاپیتان تیم به آرومی پایین اومد و بهم نزدیک شد . عرق باعث شده بود که موهای بلوند قشنگش بهم ریخته باشه . تمام آرایشش پاک شده بود و با چشمانی نگران بهم خیره شده بود . بعد از چند ثانیه سکوت بینمون ، گفت :

-سوروس ، خوبی ؟ میتونی به بازی ادامه بدی یا تعویضت کنیم ؟
- خوبم نارسیسا . امسال سال آخر حضور ما در هاگوارتز هست . سال هفتمی های تیم آخرین شانسشون برای در یک تیم بودن رو دارن . این بازی بیشتر از اینکه بردش مهم باشه ، تمام خاطرات 7 سال اخیر حضورمون در هاگوارتز رو رقم میزنه . بعد از امروز ، این تیم پراکنده خواهد شد و هر کسی دنبال کار خودش میره و هیچوقت توی یک تیم نمیتونیم با هم بازی کنیم .

نارسیسا لبخندی زد و دستانش رو بهم نزدیک کرد . نفس عمیقی کشیدم و دستش رو گرفتم و از جام بلند شدم . نارسیسا جاروم رو برام آورد و من به آرومی سوارش شدم . به آرومی از جا بلند شدم و به طرف هم تیمی هام رفتم . همه به نگرانی بهم نگاه میکردن . با صدای گرفته و خسته ای گفتم :

-بچه ها ، این آخرین بازی گروهیمون هست . بیایید تا آخرین ثانیه هاش لذت ببریم که خاطره این بازی تا سال ها به یادمون خواهد موند .

همین حرف باعث شد که هم تیمی هام انرژی تازه ای بگیرن و با امیدواری سرشون رو تکون دادن . هر کسی به سر جای خودش رفت و من هم سعی کردم تمام انرژیم رو به کار ببرم . به داور سری تکون دادم و آمادگی خودم رو نشون دادم و اون هم سوت زد و بازی از سر گرفته شد .

لوسیوس کوافل رو به جلو میبرد . من کمی اونورترش تونستم خودم رو از ریموس لوپین جدا کنم و اون هم کوافل رو بهم پاس داد . به محض اینکه توپ بهم رسید ، سیریوس بلک بلوجرش رو آماده کرد و خیلی محکم پرتابش کرد . نگاهی به اطرافم کردم ، لوسیوس و ایوان گرفته شده بودن و نمیتونستم به اونها پاس بدم . صدای کاپیتان تیم رو میشنیدیم که فریاد میزد "خودتی سوروس ،خودتی " . جاروم رو کج کردم و به سرعت به عقب برگشتم و به طرف یکی از جایگاه تماشاچیان رفتم . صدای بلوجر رو که هوا رو با سرعت کنار میزد و به طرف میومد رو میشنیدم . سرعتم رو تا حد آخر بالا بردم و به جایگاه تماشاچیان نزدیک شدم . احساس میکردم که همه بهم خیره شدن و منتظرن ببینن من چیکار میکنم ولی جرات نداشتم که به تماشاچی ها نگاه کنم . باید از تمام توانایی هام برای فرار از این بلوجر استفاده میکردم . با سرعت به جایگاه تماشاچیان نزدیک شدم تا جایی که بلوجر فقط 5 ثانیه باهام فاصله داشت . تنها کاری که ازم بر میومد ، دور زدن جایگاه تماشاچیان بود . کار ریسکی بود و اصلا مطمئن نبودم که بتونم اینقد راحت در آخرین ثانیه دور بزنم . هنوز پای چپم بی حس بود در نتیجه مجبور بودم از راست حرکت کنم . ورزشگاه ساکت بود و همه فقط نگاه میکردند . حتی جستجو گر ها دیگه دنبال اسنیچ نبودن . خیلی دوست داشتم که به لیلی نگاهی بکنم ولی وقتش رو نداشتم .

بالاخره زمانش رسیده بود و با سرعت جاروم رو به سمت راست بردم . فاصله خیلی کمی با جایگاه داشتم و با هر اشتباه کوچکی ممکن بود که بهش برخورد بکنم . تمام انرژیم رو گذاشتم و جاروم رو کج کردم . صدای برخورد بلوجر با جایگاه تماشاچیان رو احساس کردم . دعا میکردم که آسیبی به کسی نرسیده باشه . حالا که بلوجر دنبالم نبود فقط باید دورم رو کامل میکردم و دوباره به زمین بازی بر میگشتم. چشمانم رو بستم و جاروم رو کمی کج تر کردم . اینقد سرعتم زیاد بود که نفس هم نمیتونستم بکشم . بعد از چند ثانیه چشام رو باز کردم و بالاخره تونسته بودم که دور کامل رو بزنم . صدای تشویق و هیاهوی تماشاچیان به گوشم میرسید ولی کارم تموم نشده بود . هنوز جای خوشحالی نبود . باید این گل رو میزدم . به خاطر هم تیمی هام . به خاطر خاطرات خوب و بد 7 سال تحصیلیم و تمام خاطراتم . به خاطر لیلی . کمی سرعتم رو کمتر کردم و به طرف دروازه گریفیندور رفتم . کوافل رو محکم در دستانم گرفتم و به طرف راست دروازه رفتم . دروازه بان گریفیندور بهم خیره شده بود و کم کم به راست حرکت میکرد . وقتی به اندازه کافی به راست آوردمش ، محکم کوافل رو به سمت چپ دروازه فرستادم .

تمام بدنم ایستاد . هیچ صدایی در اطرافم حس نمیکردم . انگار تمام روحم رو با کوافل فرستاده بودم . دروازه بان گریفیندور با سرعت جهتش رو عوض کرد و به طرف چپ حرکت کرد ولی خیلی دیر شده بود و نتونست به کوافل برسه . گل شده بود . من گل زده بودم . اینقد خوشحال بودم که حتی نمیتونستم لبخند بزنم . از خوشحالی زیاد بدنم ساکن مونده بود و نمیتونستم هیچ تکونی بخورم . سرم رو کمی کج کردم و تا لیلی رو ببینم . لبخندی بر روی لبانش بود . این لبخند به تمام درد هایی که داشتم می ارزید .

=======

2. قوانین و خطا های بازی کوییدیچ را بنویسید. (10 نمره)



توپ ها :


-کوافل
-بلوجر
-اسنیچ

بازیکنان :

-مهاجم ( چیسر)
-دروازه بان ( کیپر)
-دفاع ( بیتر )
-جستجو گر ( سیکر)

قوانین دیگر:


-محدودیت زمانی ندارد .
- هر گل که توسط مهاجم ها (چیسر ها) زده میشه 10 امتیاز دارد .
-پنالتی در صورت انجام خطا داده میشود .
-گرفتن اسنیچ 150 امتیاز دارد.
-بازی زمانی تمام میشود که اسنیچ گرفته شود .

خطا ها :


-خطای دریافت اسنیچ : زمانی که بازیکن دیگری جز جستجو گر اسنیچ رو میگیره .
-خطای روی دروازه بان : زمانی که دو مهاجم دروازه بان حریف رو مهار میکنن یا بهش ضربه میزنن تا مهاجم سوم به راحتی گل بزنه .
-خطای گرفتن توپ بعد از گل : زمانی که مهاجم بعد از گل زدن کوافل رو همچنان در دستانش داره یا بهش ضربه ای میزنه .
-خطا روی بازیکنان دیگر : زمانی که بازیکنی با مشت یا ضربه های شونه و آرنج مدام به حریف بزنه و اون رو سرنگون کنه .
-خطای پرواز مستقیم : زمانی که یک بازیکن با سرعت و مستقیم به بازیکن حریف نزدیک میشه تا اون بازیکن تعادلش رو از دست بده و از رو جارو بیفته .
-خطای دروازه بان : زمانی که دروازه بان از هر قسمت بدنش استفاده میکنه تا کوافلی که توی دروازه هست رو بیرون بکشه .
-خطای کوافل : زمانی که مهاجمی تغییری در کوافل ( مثل سوراخ کردنش تا سریعتر به طرف زمین بره ) ایجاد میکنه .
-خطای چوب جارو : زمانی که بازیکنی جاروی بازیکن دیگر رو بگیره تا بهش آسیب بزنه یا سرعتش رو کم کنه .










هرگونه نسخه برداری از محتوای این سایت تنها با ذکر نام «جادوگران» مجاز است. ۱۴۰۳-۱۳۸۲
جادوگران اولین وبسایت فارسی زبان هواداران داستان های شگفت انگیز هری پاتر است. به عنوان نخستین خاستگاه ایرانی ایفای نقش مبتنی بر نمایشنامه نویسی با محوریت یک اثر داستانی در فضای مجازی، پرورش و به ارمغان آوردن آمیزه ای از هنر و ادبیات برجسته ترین دستاورد ما می باشد.