شما قطره ای اشک ریخت و گفت:
- دارین؟ یعنی اینقدر زود منو فروختی؟
دارین بی هیچ احساسی گفت:
- من کی خریده بودمت که حالا بخوام بفروشم؟
ادوارد خطاب به سوسک ها و حشرات گفت:
- نه ، نه ، نه. منظور ما این بود که...
اما دیگر دیر شده بود. یکی از پیکسی ها چماغش را بالا آورد و فریاد زد:
- حمله!
و همه ی حشرات ویز ویز کنان و نعره کشان و جیغ زنان به سمت پسر ها هجوم آوردند. پسر ها برای راه نجات این ور را نگاه کردند ، آن ور را نگاه کردند ، بالا را نگاه کردند ، اما هیچ راهی نبود. هر طرف فقط حشره بود و حشره بود و حشره که هر لحظه نزدیک تر می شدند. گرنت به سمتی اشاره کرد و داد زد:
- اونجا! برین سمت پنجره.
پسر ها در حالی که با چوبدستی هایشان به سمت سوسک ها طلسم پرت می کردند به سمت پنجره دویدند.همانطور که تند تند به سمت پنجره قدم بر می داشتند خانواده های بیشتری را عزا دار می کردند.
اما چاره ای نبود. بالاخره به پنجره رسیدند و حالا برای اینکه چه کسی اول از پنجره بیرون بپرد سر و دست می شکستند. همانطور که گرنت دستش را دور گردن شما حلقه کرده بود و اجازه ی حرکت به او را نمی داد فریاد زد:
- من اول باید برم. من کسی بودم که تو ریونسلی قهرمان شد. جامعه به مخ من نیاز داره ، اگه من بمیرم دنیا نابود میشه.
شما داد زد:
- چی می گی؟ اصلا ضمیر ها از اسم من گرفته شده. اگه من نبودم ادبیات دنیا لنگ می شد.
حالا حشرات در یک قدمی شأن بودند و آرواره هایشان را تق تق به هم زده و نیش هایشان را نشان می دادند. ادوارد نعره ای زد و منتظر دفاعیه دارین نماند و همه را با ریشه هایش به سمت پنجره پرت کرد. خودش هم آخرین نفر بیرون پرید.
همانطور که پسران در تاریکی های شب فرو می رفتند و با سرعت به سمت زمین چمنی حیاط هاگوارتز سقوط می کردند دارین به پایین اشاره کرد و داد زد:
- وای نه! بید کتک زن.
بله ، بید کتک زن در پایین شاخه هایش را تکان می داد و آماده ی یک جنگ حسابی بود.
عشق نیروی وحشتناکی است. نیرویی که مثل یک تیر در قلبتان فرو می رود و زهرش آرام آرام همه ی وجودتان را می گیرد.
یک روز چشم هایتان را باز می کنید و می بینید عاشق شده اید. عاشقی که همه ی وجود و هستی اش ، همه ی ذهن و نیرویش همه ی آرمان ها و همه ی زندگی و دنیایش در چنگال معشوقی گرفتار شده.
وقتی به خود می آیید که می بینید تبدیل عروسک خیمه شب بازی ای شده اید که معشوق نخ هایش را در دست دارد.
خوشحالم که هیچ وقت در این مرداب فرو نرفتم.