نمرات جلسه ی اول کلاس فلسفه و حکمت
اوس، شونن شوجو*!
در ابتدا عرض می کنم که دِکی ماشتا*! از همتون ممنونم که بهترین تلاشتون رو انجام دادین و موجبِ افتخار این سامورایی شدین.
خب، عزیزانم! برسیم سرِ نتایج.
اسلیترین:
سوراو کارتیک: 17
اوس بر تو ای سوراو شونن*! می بینم که ماجراهایی داشتی در مراقبه کردن! حتی اگه تجربه ی دلنشینی نبوده باشه، هر تجربه ای یه چیز جدید به ما یاد می ده.
خب... بریم سرِ رولت.
شروعت رو دوست داشتم. می شد حتی جداش کنی از پاراگراف اولت.
می رسیم به "اما" ی بعد از نقطه. خب بسیاری از پیشکسوتای درست نویسی معتقدن که قبل از اما نقطه و (به نظر عده ای) ویرگول نمی آد. قشنگ تره که نیاریم پس! هوم؟ نظر کاتانا هم همینه.
این جا رو به گمونم از دستت در رفته اما بازم یادآوری می کنم:
نقل قول:
دنیایی که تا به حال هیچ احدی در آن پا نگذاشته بود. دنیای توازن
بینِ دوتا جمله ویرگول لازمه نه نقطه.
چیزای کلیِ دیگه ای که در ظاهر مشکل داره رو هم بگمت سوراو – سان.
پاراگراف بندی پست خیلی مهمه و باعث می شه چشمِ خواننده خسته نشه. با زدنِ دوتا اینتر می تونی پستترو به قشنگی پاراگراف بندی کنی و این که "می" استمرار رو با یه حرکت سامورایی جدا کن از فعل!
حالا بریم سرِ چیزی که برای خودِ من اهمیت بیشتری داره و اون چیزی نیست جز محتوا!
سوراو شونن! موضوعت همون چیزی بود که ازت خواسته بودم، با این وجود تازه چشمام گرمِ داستان شده بودن که تموم شد!
البته کوتاه نویسی یه هنره اما به شرطی که بتونی تمومِ مفهوم رو منتقل کنی و اینجا، اونقدر خوب پرورشش نداده بودی.
پس توصیه ی تاتسویا – سنسه* اینه که بیشتر توصیف کنی. سعی کنی حالات صورت مخاطب، مدل قرار گرفتنشون یا حتی جنس لباسی که پوشیدن رو توصیف کنی.
امیدوارم بازم ببینمت. مجددا اوس!
هافلپاف:
ماتیلدا استیونز:18
اوس، ماتیلدا شوجو*! خیل خوشحالم که تو هم تونستی پا به دنیای دیگه ای بذاری و البته... سالم برگردی!
ماتیلدای عزیزم، مهمترین نکته ای ک موقع خوندن رولت مثل دست انداز جلوی سرعتم رو می گرفت، لحن آشفته اش بود. ببین، همه ی ما موقع نوشتن باید از بین لحنِ محاوره ای و لحن کتابی یکی رو انتخاب کنی و با همون پیش بری. مثلا کاتانا دید که یه جایی نوشتی "همینطور دور خود می چرخید و بالاخره ایستاد" (لحن کتابی) و یه در جاهای مختلفی نوشتی "اون رو" و "توی" و "دیگه" (لحن محاوره ای).
یه نکته ی مهم دیگه اینه که برای توصیفاتت شکلک نذار، شوجو. شکلک ها مال دیالوگان و توصیفات از زبون ما هستن. وقتی برای یه توصیف شکلک می ذاری، انگار داری احساساتت رو به خواننده تحمیل می کنی.
زیادی از حد از اسامی استفاده می کنی و تکرارشون کمی تو ذوق می زنه. همچنین وقتی یه بار فاعل می آری، تا وقتی موضوع و فاعل عوض نشدن، احتیاجی به دوباره آوردن اسم و ضمیر نیست.
درمورد نوشتن دیالوگ ها... به گمونم دیالوگ اول رو از دستت در رفته و لازم نیس از " " استفاده کنی. فقط اینتر و خط تیره کافیه. دیگه اینکه بین دیالوگ ها یه اینتر کافیه.
نقل قول:
تانکس در حالی که با ماتیلدا قدم و حرف می زد
خب... این جمله یکم ناجوره و چون از سبکِ نوشتنت خوشم می آد، حیفه که نگم بهتره به صورت "تانکس درحالی که قدم زنان با ماتیلدا حرف می زد..." بنویسیش.
به نظرم خیلی خوب می شد اگه این جمله رو یه جوری جداش می کردی. مثلا با تغیر دادن حالت قلم.
نقل قول:
یعنی کسی که از در خونه وارد میشه، اول کاکتوس ها رو میبینه، بعد صاحب خونه رو
جمله ی خیلی زیبا و تاثیرگذاری بود، ماتیلدا سان!
کاتانا هم از من خواست تا بهت بگم خوشحال می شه رول های بیشتری ازت بخونه. در پناه سامورایی اعظم!
نفر بعدی کسی نیست جز،
نیمفادورا تانکس: 18
اول از همه باید خاطرنشان کنم نیمفادورا سان ک اسم تو از منم سخت تره!
نمی دونم چرا تا این حد تبعیض علیه نماینده ی آسیا وجود داره اما خب... می دونم که دوس داری تانکس صدات کنن. پس... بریم برای نقد رولت، تانکس- سان؟
اول از همه باید بگم یه آرامشِ خوبی از رولت گرفتم. هرچند بی دست انداز نبود، اما می دونم پتانسیلِ بالایی داری.
درمورد خط تیره های اولِ هر دیالوگ... باید بگم که باید با یه فاصله، خط تیره رو از دیالوگ جدا کنی. برای همه ی دیالوگ ها هم لازمه به جز: از اینتر و خط تیره استفاده کنی.
بهتر بود که هر موقعیتی رو که برای مدیتیشن انتخاب می کنی، بیشتر توضیح بدی و اینقدر سریع از روش نپری. می دونی... به نظر کاتانا یکی از زیباترین کارایی که می شه موقعِ رول نوشتن انجام داد، عمیق توضیح دادنِ ساده ترین صحنه هاست. جوری که مخاطب توی نویسنده رو فراموش کنه و حالتِ انشا خوندن بهش دست نده. این چیزیه که فقط و فقط با تمرین می شه بهش رسید.
و "می" استمراری! کاتانا رو بهت قرض می دم که باهاش از اول فعل جداش کنی.
پستت لطیف و قشنگ بود اما عمقِ زیادی نداشت. خواننده خیلی نمی تونست احساس ناامیدی تانکس رو درک کنه و دلیلش کمبودن شرح و توصیفاته. می تونستی حتی تو ناامیدیش اغراق کنی و باهاش موقعیت طنز ایجاد کنی. مثلا بگی داشت موهاش رو می کند از استرس و بلافاصله موهای جدید و رنارنگ رو سرش رشد می کردن!
امیدوارم این کلاس برات مفید بوده باشه و لذت برده باشی.
از سایه برو.
گریفندور:
آبرفورث دامبلدور، شونن*: 17
خیلی خوبه که بتونی از سوژه هایی که تو پستِ اولیه بوده الهام بگیری تو درمورد انرژی چی به خوبی انجامش دادی. موجبات خنده ی کاتانا رو فراهم کردی!
خب... چیزی که به ذهنم می رسه بگم، اینه که ایفای نقش جاییه که ما علاوه بر شخصیت خودمون، شخصیت دیگران رو هم گسترش می دیم. تاتسویای پستت از حالت عادی خشن تر بود و از کلماتی استفاده می کرد که تاتسویا استفاده نمی کنه. خب... این یه نقطه ضعفه.
بین از ویرگول ها (و علائم نگارشی) و کلمه ی بعدی، یه فاصله قرار بده از این به بعد.
نقل قول:
او را به آرامی از دمش بکشد
ببین آبر – سان، ما به عنوان نویسنده، وظیفه داریم که قشنگ ترین حالت یک جمله رو پیدا کنیم و بنویسیم. بهتر نبود اینجا می نوشتی "به آرامی دمِ او را بکشد"؟
پایان پستت، قشنگ ترین قسمتش بود. واکنشِ تاتسویا به پر حرفی و تصمیمی که آبرفورث گرفت بامزه بودن.
منتهی تو طنز نوشتن تلاش نکن به زور خواننده رو بخندونی چون تاثیر منفی داره. فقط ذهنت برای گرفتن و استفاده کردن از سوژه ها آماده باشه و راحت بگیر.
نقل قول:
دیگر هم آن طرف ها پیدایش نشد
چی چیز ها که نمی شنوم آبرفورث شونن! دیر اومدی نخوا زود برو!
هرماینی – سان: 19.5
اوس هرماینی شوجو*! اوس!
ایده ی استفاده از اتاقِ ضروریات به نظرم خیلی خوب بود. در حدی که می خوام ایستاده تشویقت کنم. توصیفات خوب بودن و مال خودت بودن. می دونی که چی می گم هرمی – چان*؟ اشکال نداره که هرمی – چان صدات کنم؟
یه نکته ی طلایی رو که به سادگی می تونه تاثیرگذاری رولت رو بیشتر کنه، می گم. هرماینی شوجو! به دفعات زیاد از اسامی تو رول استفاده نکن. به جاش از لغاتی مثل دخترک و ساحره و یه سری چیزا که بیانگرِ کاراکترت باشه استفاده کن و تاثیرش رو ببین!
و اینم باید بگم که "می" استمراری رو از فعل جدا کن؟
خب... به گمونم برای این جلسه تا اینجا کافی باشه، دخترک کتابخوانِ گریفندور!
رون ویزلی: 19
اوس بر تو، رونالد شونن*!
نقل قول:
زیرا او اعتقاد داشت که خواب بسیار برای انسان مفید می باشد.
که اینطور! داری ازم می خوای که کاتانا رو بذارم تا ازت مراقبت کنه!
نقل قول:
دقایقی داشتم تفکر می کردم که "بسرعت" یعنی چی! به سرعت آقا جان!
ما همشون رو جمع می کنیم و کنسرو ماهی درست می کنیم
ایده ای بسیار فرد و جرج وارانه!
می دونی رونالد – سان؟ به عقیده ی من شما تو توصیف چهره ی کاراکترا و حالتشون به شکلکا وابسته شدی. هرچند درست ازشون استفاده می کنی اما نذار این قضیه باعث بشه تو نوشتن حالات شخصیت هات کم بذاری.
نقل قول:
فکر کرد که چه چیزی می تواند او را آرام کند؟
خب... این جله به خودیِ خود سوالی نیست. در اغلب اوقات جمله ای که "چه چیزی" داشته باشه، سوالی به نظر می آد اما خودت یه بار این رو بخون. به نظرت سوالیه؟
پایان پستت هم یکم عجیب اما بامزه بود. به نظرم بهتر بود بیشتر احساسات رون رو توصیف می کردی و حتی می گفتی که دلش نمی خواست از جاش تکون بخوره و به هیچ چیز دیگه ای فکر کنه و اینو بسط می دادی تا باورپذیر تر بشه.
کاتانا ازت راضیه و دلش می خواد که بازم ببینتت.
امیلی تایلر:17.5
اوس امیلی شوجو*! خوشحالم که این طرفا می بینمت!
خب امیلی – سان... اگه آماده ای، بریم سر نقد رولت.
همونطور که بالاتر خیلی گفتم، باید "می" استمراری رو از فعلت جدا کنی.
پست رو اول شخص نوشتی که به نظرم ایده ی خوبیه. وقتی اول شخص می نویسی، خیلی راحت و دلنشین می تونی احساساتت رو شرح بدی.
بین متنِ قبلی و تیترِ "تعطیلات" بیشتر از چیزی که لازمه اینتر زدی.
می دونی... درمورد بخش دوم، می تونستی بیشتر به ویلا بپردازی. شرح موقعیت خیلی مهمه و باعث می شه وقتی می خونمش، بدونم امیلی تو چه محیطیه و چه کارایی می تونه بکنه.
نقل قول:
چند سنگ کوچک مانند پلی ارتباطی صخره را به خشکی وصل کرده بودند.
توصیفِ خیلی قشنگی بود. کاش بیشتر شبیهش رو می نوشتی، امیلی – سان.
در نهایت می گم که... پستت قشنگ بود اما جای پرورشِ بیشتری داشت. زود تمومش کردی و به همین حاطر، خواننده خیلی ارتباط نمی گرفت. نظرِ تاتسویا – سنسه* اینه که تمرین کنی و هر چیزی که دور و برت می بینی، عمیق تر نگاه کنی. به اطلاعات بُعد بدی و لایه لایه بپزیشون.
امیدوارم که بازم رولای قشنگی ازت بخونم، امیلی شوجو!
ریونکلا:
پنلوپه کلیر واتر:18
اوس، پنلوپه شوجو*! خیلی مشعوفم از دیدارت.
نقل قول:
آسمان آبی، با لبخندی شکل گرفته توسط ابرها زمین را می نگریست
اعتراف می کنم که از جمله ی اول اسیر شدم.
باید بینِ دیالوگی که می نویسی و توصیفیِ بعدیش، دوتا اینتر بزنی، پنی – چان*! اشکال نداره که پنی چان بگم بهت؟
تو که به این خوبی می نویسی، سعی کن با "دو تا اینتر" رفیق باشی و با کمکش پاراگراف بندی کنی. به شرافت ساموراییم قسم که پاراگراف بندی معجزه می کنه!
به گمونم از دستت در رفته ولی یه سری کلمات رو بهم چسبوندی که باید جدا از هم باشن. چاره ی کار اینه که قبل از ارسال پستت و با دید منتقدانه، یه دور بخونیش.
نقل قول:
آسمان آبی
زمینه ی آبی
آسمون آبی
تکرار کردنِ یه صفت برای یه موصوف در طول پستت، اثر منفی می ذاره پنی – چان! لازم نیست همون لفظ رو چندین بار تکرار کنی.
متنت به طور کلی جالب بود اما دقیقا چیزی نبود که من از مراقبه و مدیتیشن می خواستم.
کاتانا امیدواره که بازم تورو تو این کلاس ببینه. موفق باشی.
در نهایت، سدریک دیگوری!
سدریکِ عزیزم، متاسفانه نمی تونم به پستت امتیازی بدم اما از زحمتی که کشیدی، قدردانم.
نقدت رو هم به زودی در پیام شخصی ارسال می کنم برات و امیدوارم تو کلاس بعدی ببینمت.
__________________________________
*شونن: مرد جوان
*شوجو: خانم جوان
*دکی ماشتا: خسته نباشد و کارتون خوب بود
*سنسه: استاد