1:ادامه ی نمایشنامه رو بنویسید (نمایشنامه می تونه د ر مورد خودتون باشه و یا حتی داستانی رو که سر جلسه افتاد رو شرح بده)(11 امتیاز)
هدویگ روی زمین اومد و درحالی که توپکی به دهانش داشت شروع به راه رفتن کرد.
بعد از مدتی توپکو روی زمین گذاشت و شروع به حرف زدن با تنها مونس و همدمش کرد!
هدویگ:سلام...چطوری؟
توپک:خوبم تو چطوری؟
هدویگ:ای بد نیستم!ای اس ال می دی؟
توپک:جیگر ، 16 ، هاگوارتز!
هدویگ:
توپک:
هدویگ:بیا بریم بازی کنیم...
هدویگ توپکو به نوکش می گیره و دوباره شروع می کنه به راه رفتن.بعد یه لحظه می ایسته...نوکشو تکون شدیدی می ده و توپکو پرت می کنه.
توپک به آسمون می ره و از دیدرس دور می شه!
----دقایقی بعد----
فردی با لباسهای ورزشی-ارزشی سوار جارو به سمت هدویگ میاد و توپک هدویگ هم دستشه.
فرد:اینو شما انداختی؟
هدویگ:بله این توپک مال منه!
فرد:ای جغد خر!دفعه دیگه اینو بندازی تو حیاط خونه ما توپکو پنچر می کنم!داشتیم با همسرم نرمش می کردیم که این خورد تو سرم!
هدویگ نیشش باز می شه و می گه:چشم!
بعد توپک رو می گیره و سریع میره پشت درخت!
هدویگ:توپک، بگو چی دیدی!بدو بگو!بگو!
توپک:بووووووووووووووووق(سانسور شده توسط ستاد ضد بی ناموسی به رهبری کوییرل آسلامی!)
2:تصویری از توپک بکشیدو و یا پیدا کنید(4 امتیاز)
3: به نظر شما تربیت توپک چه فایده ای به جز تفریح دارد؟؟(4 امتیاز)
با پرتاب کردنش آدم سرگرم می شه و وقتی دنبالش می دویم تا زود پیداش کنیم ، این کار نوعی نرمش حساب می شه!
در ضمن نرمه و می شه مثل خرس تو رختخواب بقلش کرد و باهاش خوابید!(ویرایش شده توسط ستاد ضد بیناموسی به رهبری کوییرل آسلامی!)
ولی یکی از مهمترین فوایدش اینه که دماغ آدمو می لیسه و باعث می شه که آدم از کند و کاو بیخودی در دماغش اجتناب کنه!
4:به نظر شما چرا پرفسور الکتو نگران بود؟؟(1 امتیاز)
هوووم...بستگی داره!
شاید با زنش دعوا کرده بود!
شاید خواستگاری رفته بود و جواب رد گرفته بود!
شاید خواسته بود نورممدو از رام کردن یه اژدها منصرف کنه ولی در عوض یه بلایی سرش اومده بود!
شاید هم تو تالار اسلی مجوز یکی از تاپیکاشو نگرفته بود!
بستگی داره!
5:نمایشنامه ای در مورد چگونگی تربیت جانوری دیگر ، به جز دو جانور ذکر شده بنویسید(جانور انتخابی قابل تربیت شدن باشد و همین طور این سوالی است ابتکاری و 10 امتیاز دارد)
ابتدا فرض می کنیم ققنوسی را خر کرده ایم و به ما اعتماد کرده پیش ما زندگی می کند...بشنوید از تربیت این ققنوس!
هدویگ روی مبل نشسته و داره به ققنوس نگاه می کنه که با سینی چایی جلوش ایستاده.
هدویگ:ققنوس بوقی!این که چاییش جوشیده است!
ققنوس:ببخشید آقا...یه دقیقه دیر رسیدم...ببخشید!
هدویگ:ققنوس بی عرضه!اگه من نبودم کی می خواست تو رو نگه داره و ازت مراقبت کنه؟هان؟
ققنوس:هیچ کس آقا!
هدویگ:برای دو هفته تو اتاقت حبس می شی!حرفم نباشی...همین الان برو اتاقت خودتو حبس کن کلید اتاقتم بخور!قفلشو عوض می کنم!
ققنوس در حالی که داره گریه می کنه به سمت اتاقش می ره و در رو مجکم می بنده و رو تختش می افته و گریه می کنه!
----سه هفته بعد----
هدویگ جلوس ظرفشویی ایستاده و داره به ظرفها نگاه می کنه.
ققنوس:د بشور دیگه!باید برق بندازیشون!
هدویگ:به خدا غلط کردم!دیگه تکرار نمی شه!تو رو خدا بی خیال!
ققنوس:به خاطر توهین به خودت سه هفته تو اتاقت حبس می شی!
.....................................................