- هکتور... کلهش...
کلهش کو؟ همین یک جمله بلاتریکس کافی بود تا مرگخوارها دو دستی بر سر خود بزنند.
- وقتی میگم از معجون سازی هیچی نمی دونید همینه دیگه
اصلا ماده اصلی این معجون کله اون بود
دوریا با عصبانیت خودش را وارد بحث کرد.
- آخه دیوانه زنجیری ، اون کله هویجی دست ما امانت بووود
- خدایااا ، چرا هیشکی معجونای منو دوست ندارهههه ... اصلا من قهرمممم
- بری دیگه برنگردی
هکتور از همان زمانی که به جمع مرگخوارن پیوسته بود به جز این که در ماموریت ها معجون هایش مایه بد شانسی باشد ، هیچ سود دیگری نداشت. ظاهرا بد شانسی اش بیشتر از ربکا دست و پا گیر مرگخواران بود.
بلاتریکس رو به مرگخوارها جیغ کشید :
- از جلو چشمام خفه شید همتون ...
برید یه راه حل پیدا کنید به جای این که عین تسترال منو نگاه کنید. برید تا هموتونو با مسلسل وینکی تیر بار نکردم
تمام مرگخوار ها به این حالت ⇽ (
) صحنه را ترک کردند.
اما رودولف با جذابیت هرچه تمام تر(به گفته خودش
) به سمت بلاتریکس آمد و گفت:
-سلام ... چطوری یا نه؟
_
بلاتریکس با حالتی کاملا خشک و پوکر فیس به رودولف خیره ماند و زیر لب فحشی نثارش کرد.
ناگهان لینی از پشت رودولف بال بال زنان ظاهر شد.
- رودولف بی زحمت گمشو اونطرف می خوام با بلا حرف بزنم
- اگه نرم چی میشه حشره کوچولو؟
- اول نیشمو میکنم توی شاه رگت بعدم میدم نجینی دهنتو سرویس کنه
- بعدا می بینمت همسرم
لینی به سمت بلاتریکس آمد و سپس گفت :
- من یه راه حل پیدا کردم بلا
از اون کله هویجی فقط یدونه توی دنیا نبود ، نظرت چیه خواهرشو برداریم ببریم پای معامله با کله زخمی ؟ تاثیرشم بیشتره !!