هری پاتر نخستین مرجع فارسی زبان هواداران هری پاتر

هری پاتر نسخه موبایل

حق موروثی یا حق الهی؟ مسئله این است!



بعد از این که لرد ولدمورت تصمیم به ترک سرزمین جادوگران به مدتی نامعلوم گرفت، ارتش تاریکی بر سر رهبری که هدایت مرگخواران را برعهده بگیرد، به تکاپو افتاده است!




سرخط خبرها


در حال دیدن این عنوان:   2 کاربر مهمان





Re: بازي با كلمات
پیام زده شده در: ۸:۰۹ دوشنبه ۲۶ دی ۱۳۸۴
#96

لوسیوس مالفویold


مخفی کردن اطلاعات کاربر
عضو شده از:
۱۲:۰۳ دوشنبه ۷ اردیبهشت ۱۳۸۳
آخرین ورود:
۱۶:۵۲ پنجشنبه ۳ مرداد ۱۳۹۲
از تهران
گروه:
کاربران عضو
پیام: 229
آفلاین
هری نیز بعد از فارغ التحصیلی می خواست به دانشگاه جادوگری در لندن برود و مدرک خود را از آنجا اخذ کند او آرزو داشت در کنکور برگزیده شود. او از ازدحام و جمعیت اجتناب می کرد و فقط دروس جادوگری را دوره می کرد بالاخره زمان کنکور فرا رسید و هری سرشار از هیچان بود. بعد از کنکور از اینکه بد امتحان داده بود به گوشه ای عزلت نشسته بود.جواب کنکور با جغد سفید رنگی رسید. وقتی هری نامه را باز کرد شمیم گل مریم در خاطرش پدیدار شد و از اینکه جواز حضور در دانشگاه جادوگری به او اعطا شده بود از خودش راضی بود.

فقط در حیطه کتاب هری پاتر داستان بنویسید نه خارح از اون در ضمن از توضیحات اضافه در پایان داستان خودداری فرمایید.با تشکر


ویرایش شده توسط پرفسور کويیرل در تاریخ ۱۳۸۴/۱۰/۲۶ ۱۳:۱۲:۰۷

من برگشتم


Re: بازي با كلمات
پیام زده شده در: ۱۸:۵۴ یکشنبه ۲۵ دی ۱۳۸۴
#95

ساتانيكا


مخفی کردن اطلاعات کاربر
عضو شده از:
۱۵:۵۲ سه شنبه ۳۱ خرداد ۱۳۸۴
آخرین ورود:
۱۵:۲۴ چهارشنبه ۲۳ فروردین ۱۳۸۵
گروه:
کاربران عضو
پیام: 105
آفلاین
آوازه و شهرتش همه جا را فرا گرفته بود درست مانند شميم و عطر خوش گلها كه در بهار تجلي ميابند و همه جا را فرا ميگيرند.او جادو گر برگزيده ماه براي اخذ جا يزه بهترين لبخند طلايي از مجله ساحره ها بود .اما با وجود اينكه تمام سلولهاي بدنش سرشار از شادي و سرخوشي بود عزلت و كناره گيري را برگزيده بود چند و قتي بود كه نميتوانست در جمع جادوگران حاضر شو د .درست از وقتي كه جايزه بهترين رداي جادوگران از طرف تعاوني ردا فروشان نيز به رداي او اعطا شده بود از بودن در جمع اجتناب ميكرد .از ازدحام مردم گريزان شده بود از همه ميترسيد و گه گاه زبانش ميگرفت .كسي نميدانست چه اتفاقي براي پرفسور كوييرل افتاده


ارادتمند-ساتانيكا ملوني


Re: بازي با كلمات
پیام زده شده در: ۱۷:۴۲ یکشنبه ۲۵ دی ۱۳۸۴
#94

لوسیوس مالفویold


مخفی کردن اطلاعات کاربر
عضو شده از:
۱۲:۰۳ دوشنبه ۷ اردیبهشت ۱۳۸۳
آخرین ورود:
۱۶:۵۲ پنجشنبه ۳ مرداد ۱۳۹۲
از تهران
گروه:
کاربران عضو
پیام: 229
آفلاین
هری کتاب برگزیده خودش رو که از طرف دوستاش بهش اعطا شده بودن و کتاب پر آوازه ای بود, رو گم کرده بود و نمی دونست چی کار کنه وقتی که دوستاش هرمیون و رون به اون داشتن نزدیک می شدن هری
از ازدحام جمعیت استفاده کرد و از دیدن اونا اجتناب کرد و گوشه ای به عزلت نشسته و داشت فکر می کرد که چه بلایی سر کتابی که دوستانش به او هدیه داده بودن و مبلغ کلانی فروشنده از انها اخذ کرده بود آورده است.
چون کتاب مخصوصی بود که در دنیای ماگلها خیلی کم یاب بود. اسم کتاب شیءگرایی یا (Object -Oriented) بود که خیلی از طراحها دنبال بدست آوردنش بودند.
هری داشت فکر می کرد که ناگهان ذهنش سرشار از شادی شد فکری که در ذهنش تجلی یافته بود.تجدید چاپ همان کتاب و توزیعش در بین جادوگران بود. هری در این فکر بود که می تواند کتاب را همانند شمیم ی که در بهار منتشر می شود توزیعش کند که ناگهان هری از خواب بیدار شد و دید که اصلا همچین کتابی نداشت.


من برگشتم


Re: بازي با كلمات
پیام زده شده در: ۱:۰۳ چهارشنبه ۲۱ دی ۱۳۸۴
#93

ابرکسس مالفویold


مخفی کردن اطلاعات کاربر
عضو شده از:
۱۰:۳۱ یکشنبه ۱ آبان ۱۳۸۴
آخرین ورود:
۹:۵۳ جمعه ۲۴ مرداد ۱۳۹۹
گروه:
کاربران عضو
پیام: 20
آفلاین
سال پیش هری رون هرمیون برای اخذدیپلم رفته بودن هاگوارتز که مادام رزمرتا سه تا نوشیدنی کره ای براشون اورد و برای تجلی افکارشون رفتن شمال.وسط های راه بود که داور کویدیچ با آواز سیمرغ ازدحام ماهی های دریاچه هاگوارتز رو به کمک پسر برگزیده مدال طلا رو بهش اعطا کرددر این زمان یکی از بلاجرا داشت می اومد به طرفش که مالفوی مقام قهرمانی رو برای اجتناب از خوردن گوشت گوساله که سرشار از پروتینه تونست اسنیچ رو به دست بیاره

برادر من آواز نه,آوازه به معنی شهرت


ویرایش شده توسط پرفسور کويیرل در تاریخ ۱۳۸۴/۱۰/۲۱ ۱۱:۳۷:۲۵


Re: بازي با كلمات
پیام زده شده در: ۱۶:۰۲ سه شنبه ۲۰ دی ۱۳۸۴
#92

پروفسور کويیرل


مخفی کردن اطلاعات کاربر
عضو شده از:
۱۶:۵۲ چهارشنبه ۱۷ فروردین ۱۳۸۴
آخرین ورود:
۲۳:۵۷ چهارشنبه ۲۱ دی ۱۴۰۱
از مدرسه جادوگری هاگوارتز
گروه:
ایفای نقش
کاربران عضو
پیام: 2956 | خلاصه ها: 1
آفلاین
امروز یکی از بهترین روزهای عمرش بود.روزی بود که بالاخره لقب جادوگر برگزیره را از آن خود میکرد و بهترین هدایا به وی اعطا میگشت.در پوست خود نمی گنجید.مانند کودکی سرشار از شوق بود.دیگر چیزی نمانده بود تا به سالن جشن برسد.در بیرون از سالن ازدحام زیادی از خبرنگارن را میدید که منتظر ورود او بودند.برای اجتناب از هجوم آنها از در دیگری وارد شد.شمیم گلهایی که در دور تا دور سالن را فرا گرفته بود او را از خود بیخود میکرد.چندی بعد نامش را بلند خواندند و او برای اخذ جایزه اش به جلوی جمعیت رفت.دامبلدور مانند ستاره ای در برابر همگان تجلی میکرد و همه میدانستند که بعد از آنروز آوازه اش بیش از پیش خواهد شد.





بازي با كلمات
پیام زده شده در: ۹:۵۵ سه شنبه ۲۰ دی ۱۳۸۴
#91

آلبوس دامبلدورold


مخفی کردن اطلاعات کاربر
عضو شده از:
۲۲:۱۲ شنبه ۲۳ مهر ۱۳۸۴
آخرین ورود:
۲:۰۶ سه شنبه ۸ آبان ۱۳۸۶
از درون مغاک!
گروه:
شناسه های بسته شده
پیام: 1130
آفلاین
شميم صبحگاهي تك تك سلولهاي بدنش را زنده ميكرد.وجودش سرشار از عطر صبحگاهي شده بود.تجلي خورشيد را تماشا كرد و به راه افتاد.
آنقدر عزلت و گوشه نشيني كرده بود كه مردم از ديدن او در اين وقت صبح تعجب ميكردند.عده اي او را خطرناك ميدانستند و از نزديك شدن به او اجتناب ميكردند.عده اي نيز او را فرد برگزيده ميدانستند.
آوازه ي شهرتش همه جا پيچيده بود.به هر كوي و برزني كه ميرفت داستان زندگي و نامش را در بين زمزمه ها ميشنيد.
در آن وقت صبح همان عده اي كه او را خوب ميپنداشتند دورش حلقه زدند.ازدحام جمعيت نعمت تنفس هواي دلنشين صبحگاهي را از او گرفت.مجبور شد كه كاغذها را از مردم اخذ كند و بعد از امضا كردن به آنها اعطا كند.
اما هميشه در دلش به روزگار لعنت ميفرستاد.از شهرت متنفر بود!


شناسه ی جدید: اسکاور


Re: بازي با كلمات
پیام زده شده در: ۱۵:۴۸ دوشنبه ۱۹ دی ۱۳۸۴
#90

پروفسور کويیرل


مخفی کردن اطلاعات کاربر
عضو شده از:
۱۶:۵۲ چهارشنبه ۱۷ فروردین ۱۳۸۴
آخرین ورود:
۲۳:۵۷ چهارشنبه ۲۱ دی ۱۴۰۱
از مدرسه جادوگری هاگوارتز
گروه:
ایفای نقش
کاربران عضو
پیام: 2956 | خلاصه ها: 1
آفلاین
طبق معمول هر سال برای اخذ وسایل مورد نیاز وارد دیاگون شد.جمعیت زیادی از دانش آموزان که به همراه والدینشان برای خرید آمده بودند مانع از آن میشد تا بتواند چیزی ببیند.تصمیم گرفت در آنسوی خیابان به ایستد تا ازدحام مردم کمتر شود.در کنار مغازه ای ایستاد و به داخل آن نگاه کرد.درست در پشت شیشه گرد وخاک گرفته آن چیزی را دید که سالها پیش آرزوی خریدش را داشت.یک عدد نیمبوس دوهزار درست در میان وسایل دیگر تجلی میکرد.او سرشار از زیبایی بود.درست بیاد داشت آن زمان را که برای اولین بار به دیاگون آمده بود.آوازه نیمبوس در همه جا پیچیده بود.او آن را برای خرید برگزیده بود اما پول کافی برای خریدش را نداشت پس به جای آن مادرش پاک جارویی را به او اعطا کرده بود.اما رون از سوار شدن بر آن اجتناب میکرد زیرا باعث شرمندگیش شده بود.





Re: بازي با كلمات
پیام زده شده در: ۲۰:۱۳ یکشنبه ۱۸ دی ۱۳۸۴
#89



مخفی کردن اطلاعات کاربر
عضو شده از:
۱۶:۴۴ سه شنبه ۵ مهر ۱۳۸۴
آخرین ورود:
۲۱:۴۰ چهارشنبه ۲۴ خرداد ۱۳۸۵
گروه:
کاربران عضو
پیام: 369
آفلاین
روز اول بهار بود آفتاب از پشت ابرهای تکه تکه شده به محوطه هاگوارتز تابیده می شد شمشیم گل های نو رسیده دانش آموزان هاگوارتز را سرمست کرده بود و همه را از سرشار از نشاط و طراوت بهاری کرده بود
ازدحام دانش آموزان هاگوارتز باعث شده بود که فردی از آن مکان اجتناب کند و عزلت را بر ماندن در میان آن هیاهو ترجیح بدهد
او پسری بود که توانسته بود مقام بزرگی را اخذ کند پسری که آوازه و شهرتش زبان زد خاص و عام بود کم تر کسی پیدا می شد او را که به فرد برگزیده معروف بود نشناسد پسری که به او چنین مقامی اعطا شده بود
او تصمیم گرفته بود به آرزوی دیرینه ی مردم که نابودی جادوگر سیاه قرن لرد ولدمورت بود تجلی واقعیت ببخشد بله او کسی نبود جز هری پاتر!


ویرایش شده توسط پرفسور کويیرل در تاریخ ۱۳۸۴/۱۰/۱۸ ۲۱:۱۲:۱۵


Re: بازي با كلمات
پیام زده شده در: ۱۸:۵۲ یکشنبه ۱۸ دی ۱۳۸۴
#88

لوسیوس مالفویold


مخفی کردن اطلاعات کاربر
عضو شده از:
۱۲:۰۳ دوشنبه ۷ اردیبهشت ۱۳۸۳
آخرین ورود:
۱۶:۵۲ پنجشنبه ۳ مرداد ۱۳۹۲
از تهران
گروه:
کاربران عضو
پیام: 229
آفلاین
شمیم بهاری همراه با تجلی آفتاب جلوه خاصی به اطراف قلعه اعطا کرده بود. جوری که آدم وقتیآن منظره را می دید سرشار از شادی و سرزندگی می شد. اما اوضاع در درون قلعه هاگوارتز جور دیگری بود. پسری تنها در کنج عزلت برگزیده بود و به ازدحام جمعیت داخل قلعه نگاه می کرد. افراد تازه وارد که آوازه هاگوارتز را شنیده بودند, می خواستند از این مدرسه فارغ التحصیل شوند و مدرک اخذ کنند. هری تنها نشسته بود و از تنهایی خود لذت اجتناب نا پذیری می برد.


من برگشتم


Re: بازي با كلمات
پیام زده شده در: ۱۷:۴۶ یکشنبه ۱۸ دی ۱۳۸۴
#87

لونا لاوگودold


مخفی کردن اطلاعات کاربر
عضو شده از:
۱۸:۱۷ چهارشنبه ۸ تیر ۱۳۸۴
آخرین ورود:
۶:۲۵ پنجشنبه ۳۰ خرداد ۱۳۸۷
از اون ورا چه خبر؟!
گروه:
کاربران عضو
پیام: 339
آفلاین
آخرین امتحان سمجشان را نیز داده بودند و او در گوشه ای دور از چشم همه به آبی دریاچه خیره شده بود دیگر خودش نیز از این عزلت
نشینی خسته شده بود ...
تجلی نور آفتاب بر روی چمن ها او را به یاد روز های گرم تابستانی انداخت که هنوز مادرش زنده بود لونا نفسی عمیق کشید طوری که تمام فضای سرش از شمیم خوش چمن ها سرشارگشت ...
ناگهان ناخودآگاه سرش را برگرداند و نگاهش با نگاه پسر برگزیده برای لحظه ای تلاقی کرد اما رویش را به سرعت برگرداندچون می دانست او با آوازه ی جهان گیرش هر جا میرود شلوغی و توجه های دیگران را نیز با خود به همراه می آورد
ناگهان فوج عظیم دانش آموزان را دید که به طرف مدرسه حرکت می کردند و برای جشن اخذ امتیازات آخر سال و اعطا ی جوایز گروه ها هیجان داشتند او با تمام قدرتی که در خود سراغ داشت به جهتی مخالف دوید ولی هنوز خودش هم دلیل اجتناب خود را از ازدحام نمی دانست ...


ویرایش شده توسط پرفسور کويیرل در تاریخ ۱۳۸۴/۱۰/۱۸ ۱۸:۳۰:۱۴








شما می ‌توانید مطالب را بخوانید
شما نمی توانید عنوان جدید باز کنید
شما نمی توانید به عنوان‌ها پاسخ دهید
شما نمی توانید پیام‌های خودتان را ویرایش کنید
شما نمی توانید پیام‌های خودتان را حذف کنید
شما نمی توانید نظر سنجی اضافه کنید
شما نمی توانید در نظر سنجی ها شرکت کنید
شما نمی توانید فایل‌ها را به پیام خود پیوست کنید
شما نمی توانید پیام بدون نیاز به تایید بزنید
شما نمی توانید از نوع تاپیک استفاده کنید.
شما نمی توانید از HTML در نوشته های خود استفاده کنید
شما نمی توانید امضای خود را فعال/غیر فعال کنید
شما نمی توانید صفحه pdf بسازید.
شما نمی توانید پرینت بگیرید.

[جستجوی پیشرفته]


هرگونه نسخه برداری از محتوای این سایت تنها با ذکر نام «جادوگران» مجاز است. ۱۴۰۳-۱۳۸۲
جادوگران اولین وبسایت فارسی زبان هواداران داستان های شگفت انگیز هری پاتر است. به عنوان نخستین خاستگاه ایرانی ایفای نقش مبتنی بر نمایشنامه نویسی با محوریت یک اثر داستانی در فضای مجازی، پرورش و به ارمغان آوردن آمیزه ای از هنر و ادبیات برجسته ترین دستاورد ما می باشد.