سفره ي هفت سين آداس -------------------------------------------------------------------
مازمولا و مادربزرگه ، ميلي سنت رو به داخل ميبرن . ميلي جلو ميره و ساختمان آداس رو يك نگاه مي اندازه و به طرف شومينه ميره و روي صندلي مادربزرگه ميشينيه . و آب از موهاش مي چكه ( مثل اينكه يخش داره آب ميشه
)
مازامولا و مادربزرگه به ميلي نگاه مي كنن و هي پشت سر هم لبخند مليح ميزنن .
- مادر بزرگهههههههه ، مادر بزرگههههههه
مادربزرگه به بالا ي پله ها نگاهي مي ندازه و دوباره اينجوري به ميلي نگاه مي كنه :
و به طرف پله ها ميره .
---------------------------------------
مادربزرگه همينطور كه ميل با فتنيش رو از تو موهاش كه گوجه فرنگي درستش كرده بود بيرون مياره ، در اتاق رو باز مي كنه .
مادربزرگه :
فلور :
ريتا : :oops:
فلور : مادربزرگه ببين اين ريتا هي ميخواد سفره هفت سين بچينه من هي بهش ميگم بايد مادربزرگه بچينه گوش نمي كنه .
مادربزرگه :
خب بچينه ، هفت سين بچينه ، هفت جيم بچينه . اين همه من چيدم يه بارم ريتا بچينه .
ريتا :
:lol2:
فلور :
--------------------------------------
ريتا به طرف كمد قهوه اي رنگ كنار ديوار ميره ... و مثل هميشه سفره صورتي رنگ مادربزرگ رو بر ميداره و به طبقه ي پايين ميره
همينطور كه از پله ها پايين ميره چشمش به ميلي ميفته ...
--------------------------------------
ريتا همينطور گرم صحبت با ميليه و مادربزرگه سعي مي كنه كه سفره رو از روي لوستر پايين بياره .
مازا هم دمپايي ابريهاش رو هي ميندازه به طرف لوستر و . :
شترق سفره روي سر مادربزرگ ميفته و مادربزرگه از پشت ميفته روي صندليش كه كنار شومينه س و ميلي از روي صندلي جا خالي ميده و ميخوره به ريتا و ريتا هم نزديكه بيفته تو شومينه كه نميفته
---------------------------------------
ريتا سفره رو روي ميز كنار شومينه مينذاره ، آينه و شمعدون مادر بزرگ رو هم روش مي گذاره و به طرف آشپزخونه در طبقه پايين ميره ...
و به اين نتيجه مي رسه كه هنوز نمي دونه چي بايد سر سفره بگذاره . به طرف بالا ميره ، مادر بزرگ روي صندليش خوابيده و كنار دستش يه ظرف شيشه اي با در صورتي قرار داره ... ريتا كه كنجكاو شده تو اون شيشه چيه به طرفش ميره و ذوق مي كنه
چند دقيقه بعد سمعك مادر بزرگه اولين چيزيه كه روي سفره قرار ميگيره .
-----------------------------------
تق ، تق ، تق
فلور با شوق و ذوق به طرف در ميره ... سدريك ديگوري همين كه پاش رو داخل خونه مي گذاره يك گلوله ي سفيد محكم ميخوره به كله ش و مثل يك مجسمه ي يخي كه گل دستشه رو به روي فلور واي ميسته .
ريتاهمينطور كه چو بدستيش رو توي دستش مي چرخونه به طرف فلور ميادش كه همينطور دهنش باز مونده .
ريتا : فلور حتما خيلي خوش حال ميشي كه يكي از سين هاي سفره مون سدريك باشه و سدريك رو روي ميز مي گذراه .
فلور :
----------------------------------
كم كم سفره هفت سين داشت آماده مي شد . عصر اونروز مادر بزرگه يه مار سبز كه دور خودش پيچيده بود رو آورد و به ريتا داد و گفت اين سالي رو هم مثل هر سال سر سفره بذار .
ليلي چند تا سيم سرور سبز آورد و همينطور كه اونا رو به ريتا ميداد گفت : اينا رو توي اين آكوستيك كردمشون كه بذاري سر سفره مدله سبزه ي اين ماگلا .
ريتا :
-------------------------------------
ريتا به سفره نگاه كرد و سين ها رو شمرد : سمعك و سالازار و سدريك و سيم سرور اينا كه چها تاست .
به طرف عيدي كه برا مادر بزرگ خريده بود كه از طرف همه بهش بده رفتش يه چادر سبز با گل هاي درشت صورتي ، چادر توي يه جعبه گذاشت و روش نوشت : سور پرايز و برد و سر سفره گذاشت .
-----------------------------------
مازا از در وارد شد و يه عمو ماندانگاس بر عكس تو دستش بود . رو به ريتا كرد و گفت : اين ساگ ناد نامه بذارش سر سفره .
ريتا با خوش حالي ساگ ناد نام رو گرفت و سر سفره گذاشت .
----------------------------------
تا شب هرچي ريتا فكر كردش كه هفتمين سين چي باشه به فكر نرسيد آخرسر يه آه افسرده كشيد و تبديل به سوسك شد و سر سفره نشست .
---------------------------------
اينم از سفره هفت سين آداس : 1 - سمعك ، 2- سدريك ، 3- سالازار ، 4 - سوسك ، 5- ساگ ناد نام ، 6- سور پرايز 7 - سيم سرور
_________________________________
ببخشيد اگه سفره هفت سين آداس زشت شدش .
ببخشيدم زياد شد
سال خوبي داشته باشين