مشاهده‌کنندگان این موضوع: 1 کاربر مهمان
Re: خوابگاه مختلط هافلپاف!
ارسال شده در: چهارشنبه 6 اردیبهشت 1385 13:41
تاریخ عضویت: 1385/02/03
آخرین ورود: دوشنبه 25 اردیبهشت 1385 14:09
از: یه جای خوب !
پست‌ها: 22
آفلاین
نانسی : اوه پیتر...من از این مسخره بازی ها خوشم نمیاد....یعنی چی که همه باید شرکت کنن؟
من دو روز بیشتر نیست که رسیدم ، خستم ،بعد م همراه از کجام بیارم؟؟؟
پیتر : اوه.. به من مربوط نیست این یه دستوره....
هلگا : نانسی .. این که خیلی جالب ..وای چقدر هیجان انگیز من میرم دنبال یه همراه خوب....
هلن : اینم خوشه هاااا....
حالا گفتی جشن کی هست؟!
پیتر : دو روز دیگه ...
هلن : آهان....
کم کم اتاق داشت تاریک میشد و معنیش این بود که خورشید کم کم داشت میرفت پشت کوه....
نانسی با لب و لوچه ای آویزون و قیافه ای غمگین گوشه ی خوابگاه نشسته بود و دستاش بین پاهاش و صورتشو بین دستاش قایم کرده بود .
گتافیکس خیلی دلش برای نانسی می سوخت و از طرف دیگم به فرد دیگری قول داده بود بنابراین هیچ کاری از دستش بر نمیومد.....
فقط با لحنی که سعی میکرد دلسوزانه باشه گفت : ناراحت نباش نانسی حل میشه..با لاخره یکی پیدا میشه...
رز : بله باید از خداشم باشه....
-----------------------------------------
تا دو روز دیگه بیشتر فرصت نمونده و بچه ها دنبال پیدا کردن همراه هستن به شدت..اما نانسی اصلا دوست نداره در این مهمونی شرکت کنه و همراهی هم پیدا نکرده... اما شاید اتفاقی بیفته که نظر نانسی نسبت به این موضوع به کلی عوض بشه....!!!!
[b][size=medium][color=993366][font=Impact]همیشه حرفی رو ?
Re: خوابگاه مختلط هافلپاف!
ارسال شده در: سه‌شنبه 5 اردیبهشت 1385 18:42
تاریخ عضویت: 1384/10/02
آخرین ورود: شنبه 29 مهر 1385 18:45
از: بالاي ديوار آخري!
پست‌ها: 303
آفلاین
پيتر: پاشين....پاشين براتون يه مژده دارم...زود ...زود...
- باز هم لابد از همون ايده هاي جالبه(!) نه؟!
صداي سرژ بود كه بعد از سال ها(!) دوباره يه سر به خوابگاه زده بود!!
- نه! يه خبر جالب دارم!
هلگا كه از ناكجا!! وارد خوابگاه شده با خوشحالي فرياد زد:
- قراره به گريف حمله كنيم؟
- سرژ كنسرت مي ذاره؟
- ويليام ادوارد برگشته؟!
- نه گوش بدين...
بعد با جديت!! به اطرافش نگاه كرد تا مطمئن بشه حواس همه به حرفهاشه!
- خب! اولا ورود تازه واردين به تالار مبارك!
بقيه:
- دوما! قراره يه جشن تو مدرسه داشته باشيم! همه هم به صورت زوج!! بايد توي جشن باشن...تا دو روز ديگه هم وقت دارين همراهاتونو انتخاب كنين!
همه:

-------------------------------------------------
خب! در كل موضوع پست اين بود كه پيتر بايد خبري به بچه ها مي داد!
اما سوژه ي نوشته هاي بعدي. قراره يه جشن در واقع شبيه يول بال برگزار بشه و بچه ها به صورت زوج البته شركت كنند! پس نوشتهارو بر مبناي آمادگي براي شركت توي جشن بنويسيد!
نكته: هر پستي خارج از عرف، بي ناموسي و توهين آميز زده بشه علاوه بر اينكه زننده اخطار مي گيره پاك مي شه!
[b][size=large][color=003300][font=Georgia]و ازش پرسيدم كه:خ
Re: خوابگاه مختلط هافلپاف!
ارسال شده در: سه‌شنبه 5 اردیبهشت 1385 16:25
تاریخ عضویت: 1384/10/02
آخرین ورود: شنبه 29 مهر 1385 18:45
از: بالاي ديوار آخري!
پست‌ها: 303
آفلاین
خب بچه هاي عزيز!

ببينيد روند اين تاپيك هم داره مشابه با حمومي ميشه. سطح پست ها به شدت پايين اومده! اصلا پست هاي دو سه صفحه پيش با الان قابل مقايسه نيست.
لطفا نياييد همينجوري يك موضوع جديد راه بندازيد! پست قبلو ادامه بدين! و طرح رو هم رعايت كنيد!
نقد و بررسي پست ها!

---------------------------------------------------------------------------
از هانا ممنونم كه داره طرح رو اجرا مي كنه گرچه بايد در مورد نوشته ي خودت هم يه توضيح مي دادي و مي گفتي كه اگر اينجوري تموم كردم براي اينه كه نفر بعدي اينجوري بنويسه! منظورم از اشاره به سوژه اين بود كه آخرش نوشتي " پيتر گفته براتون مژده دارم..." در واقع نفر بعدي بايد نوشته رو طوري ادامه بده كه خبر پيتر يكي از موضوعاتش باشه! البته اين وسط نويسنده آزاديه اينو داره كه چجوري ادامه بده!

پيتر
ویرایش شده توسط پيتر پتي گرو در 1385/2/5 18:32:25
[b][size=large][color=003300][font=Georgia]و ازش پرسيدم كه:خ
Re: خوابگاه مختلط هافلپاف!
ارسال شده در: سه‌شنبه 5 اردیبهشت 1385 16:09
تاریخ عضویت: 1383/09/25
آخرین ورود: شنبه 2 تیر 1386 17:06
از: اونجا!
پست‌ها: 46
آفلاین
خوب از اونجایی که من رز هستم پس تبریکات گویی رو اغاز میکنم
------------------------------------------------------------------------
در زمانیکه هلگا نانسی رو در بغل گرفته بود و داشت قربون صدقش میرفت هلن و هانا احساس خوبی نسبت به این حرکت نداشتن و هلنم که از خوا خواسته بود داد زد : اقا این بی ناموسی هارو جمع کنین بینم
و داشت اونا رو از هم جدا میکرد که نانسی گفت بابا جو گیر ما دوتا دختریم و از نظر شرعی مشکلی نمی باشد که باهم دست یا روبوسی بفرماییم در احادیثی که نقل شده ..........
-----------------------بعد از چند ساعت ------------------------
بله ما نباید در این موارد .... ا.. هلن داشتم با تو حرف میزدماااا بی ادب
ه...هلگا تو هم ای بابا هانا تو چرا خوابیدی نچ عجب ادمایی هستید شما هاها!!!!
اه اصلا من جام تواین خونه نیست من میرم دیگه با شما کاری ن..ن..ا.. پیتر تویی .. کجا بودی من رو میشناسی من نانسی ام شنیدم خیلی گلی از اون بچه های نیک روزگاری ..( چاپلوسی اخه تا جه حد هان ") اره دیگه خیلی گلی و خوب دوستت دارم
پیتر در حالیکه اصلا از چاپلوسی های نانسی خوشش نیومده بود گفت : برو برو بسه دیگه اینا چرا خوابن ..و با صدای دستاش بیدارشون کرد : پاشین پاشین یه مژده براتون دارم ..........زود...زود
----------------------------------------------------------------------
خوب من فکر کردم موضوع این نمایشنامه میتونه در مورد اینکه همگی دست جمعی یه جایی بریم باشه اما خوب توی خوابگاه نیست فکر کنم منظور پیتر همین باشه که موضوع نمایشنامه ی بعدی رو بنویسیم
راستی من همون رز هافلپافماااااا
Re: خوابگاه مختلط هافلپاف!
ارسال شده در: سه‌شنبه 5 اردیبهشت 1385 14:41
تاریخ عضویت: 1385/02/03
آخرین ورود: دوشنبه 25 اردیبهشت 1385 14:09
از: یه جای خوب !
پست‌ها: 22
آفلاین
همه در خواب ناز بودن که یدفه......
قیژژژژژژ....
در باز شد.. زیر نور ماه سایه ی متحرکی که قدم زنان کف سالن راه می رفت منظره ای پر خوف رو به وجود آورده بود .... هلگا با خواب الودگی گفت : کی اونجاست ؟ اما جوابی نیمومد . دمپایی هاشو پوشید اومد که چوبدستیشو برداره که صدای پا این دفعه دیگه اونو به خودش آورد حسابی خواب از سرش پرید . خدا رو شکر میکرد که هیچ کدوم از بچه ها بیدار نشدن . به صدای پای بعدی فرصت نداد و زود چوبدستیشو برداشت و با گفتن کلمه لوموس تونست کمی از فضای اطرافشو بینه . اما ناگهان پاش به گلدونی رو که دیروز گتا به خوابگاه آورده بود و نمیدونم برای چی گیر کرد با مغر خورد زمین !
شتر ق !!!!!!!
با این صدای بلند مسلما هلن از خواب پا میشه . هلن دوان دوان به سوی هلگا رفت و کمکش کرد که بلند شه .
هلن : چی شده هلگا ؟
هلگا : هیس یواش تر .. الن همه بیدار میشن !
هلن : باشه اما بگو چی شده؟
هلگا : هیچی یه صداهایی میاد اومدم ببینم کیه که یه دفه پام گیر کرد به این گلدون لعنتی !!!
با اون سر و صدا اول رز و بعد تک تک بچه ها از خواب بیدار شدن و با هم مشغول پچ پچ شدن .
یعنی چی شده ؟ کی اومده ؟
کم کم فضای خوابگاه پر شد از همهمه و سوال های بی جواب ....
همه مشغول حرف زدن بودند که.....
یه دختر بانک با موهای قهوه ای فرفری و چشمان آبی تیره همراه با یه سلک دستی بزرگ که توش پر از خرت و پرت بود وارد شد . دختر لبخند ملیح و کوچکی بر لب داشت ، اما بعد از چند دقیقه زل زدن تو چشمای بچه ها ساک دستیشو گذاشت روی زمین و طول لب هایش بیشتر شد و گفت : سلام دوستای عزیزم . ببخشید که انقدر بی خبر اومدم و بیدارتون.........
همه با هم : نانسی ؟!؟!؟!؟
نانسی : خب آره .
هلگا : نانسی !!!
[b][size=medium][color=993366][font=Impact]همیشه حرفی رو ?
Re: خوابگاه مختلط هافلپاف!
ارسال شده در: یکشنبه 3 اردیبهشت 1385 18:29
تاریخ عضویت: 1384/04/25
آخرین ورود: جمعه 2 تیر 1385 15:40
از: سنت مانگو
پست‌ها: 305
آفلاین
همه وارد تالار خصوصی میشن همه جا آبیه جریان چیه ؟
فقط فرانک در تالار است >
البوس؟ فرانک چیکار کردی با اینجا همه جا آبیه ؟
فرانک : هیچی مگه چی میخواستی بشه
استقلال قهرمان لیگ برتر شد.
++++++++++++++++++++++++++++
منتظر ادامه ی این پسته تبلیغاتی از طرف شما هستم.
عضو تیم دراگون (کوییدیچ)
تصویر تغییر اندازه داده شده
تصویر تغییر اندازه داده شده
مدیر کتابخانه ی گریفیندور ( خصوصی و محرمانه)
Re: خوابگاه مختلط هافلپاف!
ارسال شده در: یکشنبه 3 اردیبهشت 1385 15:25
تاریخ عضویت: 1384/05/23
آخرین ورود: پنجشنبه 3 آبان 1386 17:03
از: اون جا!
پست‌ها: 174
آفلاین
...رز:
_وای چی شد ؟
پیتر که تازه به حالت زنده!!!در اومده بود گفت:
_آی اینجا چه خبره؟کی مرده؟
هلگا:
_گتا...گتافیکس؟زنده ای ؟مردی؟ها؟چی؟
گتافیکس همون جوری مثل مرده ها رو زمین افتاده بود!
_زنده ای؟
_گتافیکس جان؟
در همین حال که همه هی داشتن حرف می زدن یه دفعه هلن گفت:
_دوستان میشه من یه سوال بپرسم؟
پیتر:
_خب این خودش یه سوال بود!
هلن:
_
فرانک:
_خب حالا بپرس!
هلن با لحنی که زیادی مهربون بود گفت:
_الان شما چرا چند وقته نخوابیدین؟
همه:
_نـــــــــــــــیدونیم!
هلن:
_خب بگیرین بخوابین خیر سرتون بذارین منم کپه ی مرگمو بذارم اینجا!
همه:
_ هلن چته تو که مهربون بودی چی شده؟
هلن که تا اون لحظه عصبانی بود یهو زد زیر گریه و زار زار گریه کرد!
همه:
_مااااااااااااااااااااا!چی شده؟
======================
ببخشید بی خود شد با عجله زدم!
[size=large][color=0033FF
Re: خوابگاه مختلط هافلپاف!
ارسال شده در: شنبه 2 اردیبهشت 1385 14:21
تاریخ عضویت: 1384/08/20
آخرین ورود: جمعه 30 تیر 1385 16:34
از: خوابگاه مختلط هافلپاف
پست‌ها: 254
آفلاین
همه از دور فرانک رفتن کنار و هر کسی یه بهانه ای اورد
رز : ای وای من خوابم میاد چرا ؟؟؟ من میرم بخوابم
هلگا که بد جوری ترسیده بود گفت من حالم داره بهم میخوره الان میام و رفت
هلن گفت ا.. رز صدام کرد بزار ببینم چی کارم داره رز چیه ؟؟
گتا همین طور چپ چپ به فرانک نگاه کرد و همینطوری جلو میومد تا رسید به فرانک در همون لحظه غش کرد و افتاد کنار پیتر
در همون لحظه برقا رفت و همه جیغ زدن و یکی یکی کمک خواستن که دامبلدور وارد شد و گفت : گتا جان خوش اومدی
گتا هم که دیگه عقده ای نشده بود از خوشحالی به طرف البوس دوید که بغلش کنه که پاش گیر کرد به سیم تلفن و با سر به زمین خورد وهمه با هم گفتن : گتا مرد ؟؟؟؟
-----------------------------------------------------------
گتافیس جان خوش اومدی ( من اینجا مسئول خوش امد گویی شدم تازگیا )
اگه به کسی توهینی شد ببخشید
[b][size=medium][color=0000FF]توی آسمون دنیاهر کسی ستاره داره .?
Re: خوابگاه مختلط هافلپاف!
ارسال شده در: جمعه 1 اردیبهشت 1385 23:23
تاریخ عضویت: 1384/12/28
آخرین ورود: دوشنبه 27 اسفند 1386 22:27
از: گال
پست‌ها: 109
آفلاین
بله ناگهان صداي گريه ي بچه اي اومد همه برگشتن و گتا(ادوارد جنه خاكي رو ديدن)
اخه بيچاره چون بهش تبريك نگفته بودن عقده اي شده بود
همه به ادي نگاه كردن و نميشناختنش اخه شناسشو عوض كرده بود
بعد از اين كه فهميدن كيه هم متوجه قضيه نشدن باز يعني فهميدن كيه ها اما محل نذاشتن
خلاصه همه دور فرانك بودن و پيترم يه گوشه افتاده بود كه ناگهان عقذه ها فوران كرد و گتا با يه حركت انتهاري يه ضربه ديگه تو سر پيتر زد البته اون كه بيهوش بود همه ماتو مبهوت بودن گتا گفت داداش يادته تو دل كده گفتي امريه...حالا تاپيك مورد علاقه منو پاك ميكني بيا اينم بگير و يكي ديگه ميزنه تو سرش ديدم پستا اون شناسم از 200 تا 3 شده بودا خيلي نامردي بيا يكي ديگم بگير
با يه نگاه خشن به بچه ها نگاه كردو گفت
حالا كي به من تبريك نميگفت
-----------------------------------------
بازگشتم تبريك
تصویر تغییر اندازه داده شده

هافلپاف هرم نبض زندگي ماست در شرجي عشق و اشتياق
Re: خوابگاه مختلط هافلپاف!
ارسال شده در: سه‌شنبه 29 فروردین 1385 19:11
تاریخ عضویت: 1384/08/20
آخرین ورود: جمعه 30 تیر 1385 16:34
از: خوابگاه مختلط هافلپاف
پست‌ها: 254
آفلاین
در همون لحظه هلن و هلگا ازخوابگاه میان بیرون که هلگا سر جاش میخکوب میشه و میگه : ا... فری...تویی؟ ( اخه هلگا عادت به مخفف کردن داره ) ایول پس تو هم اومدی هافلپاف؟؟؟
حال میکنی هافل رو بابا یه حمومی داشتیم توش حال میکردیم که این درش رو قفل کردن و کلیدش گم شده باز نمیشه دیگه یه حالی میکردیم
هلن که تا اون لحظه هیچی نگفته بود و شاید تازه متوجه اومدن تازه وارد شده بود جیغ (!) زد : بچه ها فرانک لانگ باتم
همه ی دخترا اومدن بیرون و با تعجب به فرانک نگاه کردن ...
و بعد از اونا پسرا اومدن و دورش جمع شدن و هر کدومشون یچیزی میگفت
اوتو : فرانک ...فرانک سلام من اینجام منم اتو ( و باهاش دست داد )
پیتر با خوشحالی بالا و پایین میپرید و میگفت : منم مدیرم ..منم مدیرم
دامبلدورم از اونطرف گفت : خوش اومدی عزییییییزم
و همه با هم وارد خوابگاه شدن و پیتر و فرانک رفتن که تخت فرانک رو ببینن که سر پیتر به تخت خورد و بیهوش روی زمین افتاد
-----------------
دفعه ی قبل من معذرت میخوام که بد شد
راستی فرانک اومدنت رو تبریک میگم
[b][size=medium][color=0000FF]توی آسمون دنیاهر کسی ستاره داره .?