هری پاتر نخستین مرجع فارسی زبان هواداران هری پاتر

هری پاتر نسخه موبایل

شصت و نهمین دوره‌ی ترین‌های سایت جادوگران برای انتخاب بهترین‌های فصل بهار 1403، از 20 خرداد آغاز شده است و تا 24 خرداد ادامه خواهد داشت. از اعضای محترم سایت جادوگران تقاضا می‌شود تا با شرکت در عناوین زیر ما را در انتخاب هرچه بهتر اعضای شایسته‌ی این فصل یاری کنند.

مدیریت سایت جادوگران به اطلاع کاربران محترم می‌رساند که سایت به مدت یک روز در تاریخ 31 خرداد ماه بسته خواهد شد. در صورت نیاز این زمان ممکن است به دو روز افزایش پیدا کند و 30 خرداد را نیز شامل شود. 1 تیر ماه سایت جادوگران با طرح ویژه تابستانی به روی عموم باز خواهد شد. لطفا طوری برنامه‌ریزی کنید که این دو روز خللی در فعالیت‌های شما ایجاد نکند. پیشاپیش از همکاری و شکیبایی شما متشکریم.


در حال دیدن این عنوان:   1 کاربر مهمان





Re: شبی از شبهای ریون کلاو
پیام زده شده در: ۶:۰۸ جمعه ۱۳ بهمن ۱۳۸۵

فینیاس نایجلوس بلکold


مخفی کردن اطلاعات کاربر
عضو شده از:
۰:۲۱ چهارشنبه ۲۳ فروردین ۱۳۸۵
آخرین ورود:
۱۲:۲۹ جمعه ۲۸ تیر ۱۳۹۲
از توي تابلو
گروه:
کاربران عضو
پیام: 117
آفلاین
من با عرض معذرت فراوان از جاني پست بينز رو ادامه ميدم .
واقعا معذرت ميخوام جاني
!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!

و همه آماده هستن برای شروع آموزش شنا
هري : خب همه به صف بشيد شروع كنيم . دخترا اين طرف . پسرا هم اون طرف !
ملت رفتن كه صف تشكيل بدن . كريچر با مشت زد تو سر فنگ
كريچر : من قدم كوتاه تره بايد جلو وايسم
فنگ : من چهار دست و پام قدم كوتاه تر ميشه .... آيييييييييييييييي !( دم فنگ زير پاي كريچ له بشد )
و در اين ميان يك موجود ناشناخته به اونا نزديك ميشه !
فيني به اين حالت مياد كنار هري و نگاهي به ملت ميندازه
فيني : آخ جون شنا !
هري فيني رو برانداز مي كنه : اين ديگه كيه ؟
جان كه مظلومانه در گوشه اي نشسته : فينيه !
فيني رفت طرف استخر كه بپره توش اما هري دستش رو دراز كرد و يخه اش رو چسبيد .
هري: بايد اول لباس شنا بپوشي
فيني :چه لباسي بپوشم ؟
هري نگاه عاقل اندر سفيهي به فيني انداخت و رو به ملت : اين دختره يا پسر ؟
جان : پسره !
رزي : چي ميگي بابا ... دختره !
كريچر : هوم پسره
پني : نه دختره . من مطمئنم
فيني :
هري : از كجا مطمئني ؟
پني : خب معلومه ديگه !
هري با يه نگاه سرتا پاي فيني رو برانداز كرد .
هري : نه هيچي معلوم نيست .
فيني : من ميخوام شنا كنم
هري : فعلا از شنا معافي .....رزي ؟
رزي : بله ؟
هري : فيني رو براي تعيين جنسيت و بررسي بيشتر ببر دفتر من !
فيني :
رزي و فيني از اونجا دور شدن
هري دوباره به ملت گفت : خب صف بستيد ؟
كريچر : آييييييييييي!
فنگ : من نبودم دستم بود ...

كريچ و فنگ : آيييييييييييي!
هري : من نبودم دستم بود... !
.....


Only Raven!


Re: شبی از شبهای ریون کلاو
پیام زده شده در: ۱۲:۵۰ دوشنبه ۹ بهمن ۱۳۸۵

جان راونکلاو old


مخفی کردن اطلاعات کاربر
عضو شده از:
۲۰:۳۲ پنجشنبه ۲۴ فروردین ۱۳۸۵
آخرین ورود:
۲۱:۲۲ دوشنبه ۲۴ آبان ۱۳۸۹
از مثلث برمودا
گروه:
کاربران عضو
پیام: 181
آفلاین
با عرض پوزش من موضوع رو عوض كردم



قدم بر ميداشت و سرش را به زمين انداخته بود.بدون اينكه بداند به كجا ميرود و چه ميكند.تنها چيزي كه در ذهن پوچش ميچرخيد ياد ايام گذشته بود.مدت ها بود كه اينطوري شده بود.انگار يك نفر مدام با افكارش بازي ميكرد و گذشته را در برابر چشمانش مي آورد.
يكدفعه به خود آمد و اعضاي ريون را در تالار عمومي ديد.
همه جمع بودند.بخاطر شدي عضويت تو اين تالار خيلي ها رو نميشناخت.اما چهره ي آنها برايش آشنا بود.
بينز و اكتا و فيني يك طرف در حال گفتگو و خنده بودند.دختران تالار به گرد دزيره و باتيلدا جمع شده بودند و از آنها با مشت و لگد خوش آمد گويي ميكردند چراكه باز جاي آنها كم شده بود.
در طرف ديگر فنگ و سرژ و ققي و بود و ادي و چند تن ديگر با دقتي بي نظير در حال نقشه ريختن بودند.
اسكاور و هري پاتر هم داشتند يك طرف گرگم به هوا بازي ميكردند.
راجر و فلور در حال كار هميگشي بودند(لازم به ذكر نيست!!!)اين وسط فقط جان مثل برج زهرمار ايستاده بود.و مثل ديوانه هاي افسرده به ديگرون نگاه ميكرد.
يكدفعه دستانش كشيده شد و با صورت به زمين خورد.صورتش مثل كدو پخ شد و به بچه هايش نگاه كرد.
نگار:بابا!!!
جان پدر:آخ...جان؟؟؟
جان پسر:بابا!!!
جان پدر:كوفت!!!!
نگار:بابا ما ميخواستيم بريم ايران...بابابزرگ گفته بريم پيشش اجازه داريم بريم؟
جان پسر:آره بابا...دلمون واسه اشون تنگ شده...بذار بريم ديگه...
جان پدر نگاهي به قيافه ي مظلوم پسر و قيافه ي زيباي دختر كرد و با مظلوميت گفت:
_باشه بريد....
جان پسر و نگار در جا غيب ميشن.(نكته چون اونا ايراني هستند طلسم رو باطل كردند)
جان موند و يك دنيا تنهايي!!!
از برابر ديدگانش يك نفر گذشت و او را از خود بي خود كرد!!!
الكسا به سرعت به طرف دزيره رفت و با مشت بر صورت نهيف او كوبيد!!!.
ادامه دارد...



Re: شبی از شبهای ریون کلاو
پیام زده شده در: ۱۹:۵۳ جمعه ۶ بهمن ۱۳۸۵

پروفسور بینز


مخفی کردن اطلاعات کاربر
عضو شده از:
۶:۱۸ سه شنبه ۱۰ آبان ۱۳۸۴
آخرین ورود:
۴:۱۳ جمعه ۱۰ تیر ۱۴۰۱
از تالار عمومی ریون کلاو
گروه:
کاربران عضو
پیام: 742
آفلاین
هری : خوب حالا آموزش شنا رو شروع میکنیم ابتدا باید لباسای شنا رو تنتون کنید خوب برای پسرا داشتن یک عدد لباس که قسمتی از پایین تنشون رو بپوشونه کافیه فقط زیاد تنگ نباشه پسرا برن لباس مخصوص بپوشن و بیان
پسرا همگی به سمت رختکن میرن تا لباسای مخصوص شنا رو بپوشن
هری : حالا نوبت به لباس برا دخترا میرسه شما ها باید لباستون یه جوری باشه که هم قسمت بالاتنتون و هم قسمت پایین تنتون پوشیده باشه
صدای همهمه بلند میشه و دخترا در حال اعتراض هستن فقط آنیتا تا حدودی خوشحاله
آنیتا : ببخشید میتونم بپرسم آیا با چادر هم میشه شنا یاد گرفت
هری : با چادر ؟ حالا من اومدم ریون جلوی بیناموسی رو بگیرم نه اینکه اینجا رو حوزه بکنم که نخیر با چادر نمیشه حتما باید لباس مخصوص شنا باشه اونم فقط قسمت های حساس بدن پوشونده بشه
دخترا میخوان برن به سمت رختکن که هری میاد جلو
هری : کجا ؟
پنی : خوب میخواهیم بریم لباس بپوشیم
هری : نمیخواد برید رختکن الان پسرا اونجان همینجا لباستونو عوض کنین
آنیتا : دیگه چی شما نامحرمی مگه میشه
هری : من نامحرم نیستم من هری هستم پس مشکلی نیست
به هر وضعی هست لباس ها تغییر میکنه و پسرا هم وارد میشن همه لباس شنا پوشیدن مثلا فنگ یه چیزی پاش کرده که اصلا هیچ جایی رو نپوشونده ( فکر بد نکنید فنگ یه سگه ) کریچر که به همه محرمه و همینطوری بدون لباس اومده ( چون جنه مشکلی نداره ) بینز هم بدون لباس اومده فقط برخی قسمتهای بدنش نورانی تره و مشکلی نداره ( خوب روحه دیگه مشکلی نداره )
و همه آماده هستن برای شروع آموزش شنا
.......


ویرایش شده توسط پروفسور بینز در تاریخ ۱۳۸۵/۱۱/۶ ۲۰:۴۶:۱۶

[b][color=0000FF]بينز نام


Re: شبی از شبهای ریون کلاو
پیام زده شده در: ۷:۰۵ یکشنبه ۱ بهمن ۱۳۸۵

وینکی


مخفی کردن اطلاعات کاربر
عضو شده از:
۱۹:۰۳ شنبه ۲۰ خرداد ۱۳۸۵
آخرین ورود:
۲۲:۴۵ دوشنبه ۲۱ فروردین ۱۳۹۱
از خونمون
گروه:
کاربران عضو
پیام: 256
آفلاین
راجر:بچه ها من میگم تا فردا صبر کنیم ،بعدش دوباره بیایم!همین ساعت همین جا!
ملت:باشه!
بند و بساط رو جمع میکنن میرن!
==============
فردا همون موقع همون جا همون آدما همون دیگه!
بری و ققی در رو باز میکنن و در حالی که قیافه شون کاملا ناامیدیه میبینن که بازم جمعیت نشستن اونجا!
کریچ:ایول بچه ها ققی و بری هم رسیدن!چقدر دیر کردین پس!
ققی:(گریه)
بری یه نگاه به ققی میندازه و زیر لب حرفایی میزنه که در اینجا از گفتنش معذوریم!
کریچر:خوب بچه ها بیاین!اینجا خیلی راحت میتونیم باشیم! فردا به هری هم اینجا رو نشون میدم که اونم راحت باشه!
ملت:ماااااااااااااااااا!نههههههههه!
ققی یک عدد قفا میزنه به کریچر :همچین کاری نمیکنی!همه ی هستی ما به باد میره!
کریچر هم به خاطر این اتفاقات بهش برمیخوره تا آخر حرفی نمیزنه!
آنیتا:بچه ها!ما باید یه برنامه درست حسابی بذاریم!این جوری نمیشه!البته هری اصلا کاری با ما نداره!اونم بهتره توی جمع ما باشه؟!نه؟
ملت:!
آوریل:من میگم فعلا به فکر خودمون باشیم!وسطا هر موقع شد یه مقدار دست به اقدامات مختلف میزنیم!
ملت:باشه!
سرژ:بیاین،من نقشه مو بهتون بگم!
همه دور سرژ جمع میشن و تصویر تاریک میشه!
----------------------------------
فردای آن روز :جلوی استخر
کریچر در حال نصب یک عدد اطلاعیه به دیوار !البته قدش نمیرسه، شدیدا در تلاشه!اسکی که از اون طرفا میرفته گذری! کریچر رو میبینه و اونو یاری میکنه تا اطلاعیه رو بزنه!
اسکی:حالا چی هست؟!
کریچ:برنامه های کلاس های شنا!!
اسکی:از کی تا حالا؟!
کریچ:از همین امروز شروع میشه!
اسکی:تدریسش با کیه؟(تدریس؟!)
کریچ:این محرمانه ست!حالا بیا میبینی!
--------------------------
ملت ریون دور تا دور استخر ایستادن و منتظر ورود مربی شنا هستن!
-کجا مرده پس؟!
-چرا نمیاد!
-اگه نیاد من خودمو همین جا پرت میکنم توی آب! حالا خوبه شنا بلدم!
-من...
اما حرفا یه دفعه قطع میشه چرا که مربی شنا از در میاد تو و همه میفهمن که اون کسی نیست جز هری پاتر!
هری:بچه ها وقتو تلف نکنین!از همین الآن مقدمات کارو بهتون میگم!4 تا شنا داریم!دو تا کرال،یه پروانه یه دونه هم قورباغه!(این ق (غ) های این کلمه همیشه منو گیج میکنه!)
ققی:شنای ققنوس نداره؟
آنیتا:بذار حرفشو بزنه!(و ضربه ای نثار دهان ققی میکنه)
هری:ممنون!خوب اولین کاری که باید بکنید اینه که به چند گروه تقسیم بشین برین توی آب و نفس گیری رو یاد بگیرین ،پس فردا توی آب غرق نشین!
خوب...
-------------------------------------
من میدونم که این پستم هیچ گونه خاصیتی نداره!اما من برای این سوژه کلی نقشه دارم!نمیدونم چی کارش بکنم!اگر خواستین بیاین کمک، توی مسنجر بگین که بهتون بگم!یه راهی برای اینکه برای تالار محکومین و باغ وحش یه سوژه داشته باشیم!
نکته آخر:ویولت معذرت میخوام بابت عوض کردن سوژه!


همه چیز همینه...
Only Raven


Re: شبی از شبهای ریون کلاو
پیام زده شده در: ۲۲:۰۰ شنبه ۳۰ دی ۱۳۸۵

ویولت بودلر old


مخفی کردن اطلاعات کاربر
عضو شده از:
۱۶:۲۰ یکشنبه ۱ آبان ۱۳۸۴
آخرین ورود:
۳:۵۳ شنبه ۱۴ فروردین ۱۴۰۰
از اون یارو خوشم میاد!
گروه:
کاربران عضو
پیام: 1548
آفلاین
پنی زیر گوش رزی میگه:دیدی چی شد؟؟اومدیم یه جنگی چیزی راه بندازیم یه ذره ضایعشون کنیم نشد!!
رزی با افسوس زیاد تایید میکند!!:مخصوصا میخواستم ببینم هری کدوم جبهه کار میکنه؟؟؟!حتما عین بوق تو گل میموند!!
پنی:
سرژ از اون ور:اهم اهم!!بچه ها گفتیم اینجا یه جلسه ای تشکیل بدیم تا ببینیم با این هری چیکار میتونیم بکنیم!
آنیت:هیچی!بچه به این ماهی!! آدم از هم صحبتی با هاش لذت میبره!!!تازه شم!از خیلی پسرای ریون خوش تیپ تره!
پنی:اٍ!!آنیت این چه حرفیه میزنی؟پسرای ریون خیلی هم خوش تیپن!!
و دور از چشم بقیه یه چشمک حواله اسکی میکند!!آنیت:خب حداقلش از اونا با عرضه تر که هست!!
راجر به نمایندگی از طرف پسرا:بله بله؟؟مثلا این شازده چی بلده که ما بلد نیستیم؟؟
وای:هیچی هم بلد نباشه جرات داره!!تو روز روشن پاشده اومده توی تالار ما اون وقت حتی شما ها جرات ندارید پرتش کنید توی آب!اونم به راحتی به ساحره ها بها میده و باز شما جیکتون در نمیاد!!
بری:کی؟ما جیکمون در نمیاد؟خودتون چی؟یعنی مثلا شما زورتون بهش میرسه؟؟
فلور:چی شد نفهمیدم؟؟کی بود اون یارو عمله هه رو به سمتش پرت کرد؟موضوع اینه که تو ترسیدی پرتش کنی توآب.بری تا نگات کرد تو 7 تا سوراخ قایم شدی!
ققی:هوی!هر چی احترام این ضعیفه ها رو نگه میداریم هیچی نمیگیم نمیذارن!ما دلمون براش سوخت والا ما که نترسیدیم!
رزی:آره؟اگر راس میگید چرا یه بار شما ها سر به سرش نمیذارید؟؟
اسکی:بچه ها...بچه ها!بیاین به جای این که با هم دعوا کنیم یه نقشه بکشیم حال هری رو تو قوطی کنیم!!
بلی:چه نقشه ای؟تو هم دلت خوشه ها!ما تکالیف هاگوارتز رو به زور انجام میدیم حالا چه جوری بیایم یه نقشه بکشیم؟؟
بری:بیا!میگن زن ها...
اسکی:
فنگ:هاپ تر یه هاپ بهاپین دیگه!!
وای:چی؟
ققی:منظورش اینه زودتر یه نقشه بکشین دیگه!
اکتا:میخواین بترسونیمش؟
بینز:چه جوری؟
اکتا:از پشت یه درخت بپریم بیرون بگیم پخ!!!
ملت:
بینز:میخواین من برم بترسونمش؟؟
ملت:نه!از تو نمیترسه!از روح مگه میترسه؟
اسکی:میخواین تهدیدش کنم که با یکی از دستمالهام تبعیدش میکنم به ماداگاسکار؟
ملت:تهدید به درد نمیخوره!
الک:میخواین بهش زن بدم؟؟
ملت:خب قبول نمیکنه!
وای:میخواین اون رو وارد دستگاه سوسیس کالباس سازم بکنمش؟
ملت:میمیره!ما که نمیخوایم بکشیمش!
آوی:
ملت:هان چیه؟؟
آوی:میمیره!
ملت:که چی؟
آوی:یادتونه وقتی عمله هه رو کشت ترسیده بود؟؟
ملت:که چی؟
آوی:اون از مرگ میترسه!
ملت:که چی؟؟
آوی: بابا کچی بزه!!!یعنی میگم بیاین براش یه صحنه قتل رو بازسازی کینم!!
ملت:
بینز:حالا کی مقتول میشه؟؟
پسرا:باید از دخترا باشه!دراماتیک تر میشه!!
فلور:آره!ولی کدوممون؟؟
صدای قورت دادن آب دهان دخترها شنیده میشه!!!...
***
هی ما هرچی ایده توپ میدیم هیشکی ادامه نمیده!!این رو ادامه بدین یه ذره بخندیم!!


But Life has a happy end. :)


Re: شبی از شبهای ریون کلاو
پیام زده شده در: ۱۴:۱۴ پنجشنبه ۲۸ دی ۱۳۸۵

گابریل دلاکور old


مخفی کردن اطلاعات کاربر
عضو شده از:
۱۶:۵۰ شنبه ۲۵ تیر ۱۳۸۴
آخرین ورود:
۱۱:۵۷ شنبه ۲۹ دی ۱۳۸۶
از هر جا فلور باشه!!!
گروه:
کاربران عضو
پیام: 153
آفلاین
پنی هم ییهو قاط میزنه:میجنگیم!!
هری یهو به طرزی ناگهانی فریاد می زنه:بــــــــــــــــس کنین!
ملت:
هری:شما غلط می کنین می خواین بجنگین مگه شهر هرته!مگه من این جا بوقم؟خجالت نمی کشین بوقیای بووقه بوووووق!!!متفرق شین!!
ملت پچ پچ کنان در حالی که متفرق می شدن گفتن: بابا این خودرگیری حاد داره!ولش کنین!
رزی:هری جون حالا می شه بگی کی باید شنا کنه؟
هری که هنوز اثرات جیغ بنفشش از صورتش محو نشده بود گفت:اول دخترا می رن بعدا...بعدا...پسرا رو هم که ولش!
ققی:آقا یعنی چی این استخر واسه ما هم هستا هر روز هر روز دخترا توشن!اه!
هری که تحت تاثیر قرار گرفته بود گفت:باشه حالا این یه دفعه رو اجازه می دم پسرا بریزین تو اســــــــتخر!!!!
و پسرا از خوشحالی در حالی که بال درآورده بودن می پرن تو استخر(البته از ققی فاکتور می گیریم زیرا خودش بال داره!)!
یک ربع بعد
ققی رو به بری:می دونی یه چیزی می خوام بهت بگم فعلا به هیچکی نگو پشت این استخر یه دیواری هست که پشتش یه اتاقه(جهت اطلاعات بیشتررجوع شود به عکس پایین پست ققی)باید 3 دور با چشمای بسته دور اون جکوزی بگردی بعد از پایان دور سوم یه دری جلوی دیواره سبز می شه!فقط هم ریونی ها می بیننش!امشب تنها ساعت 12 بیا نشونت بدم!
بری:باشه!
12 شب ققی کنار استخر هری تویه کیسه خوابش در حال خروپفه!
بری از دور برای ققی دست تکون می ده میاد طرفش.
ققی:بریم؟
بری:بریم!
دور اول...
دور دوم...
دور سوم...
بری:اِاِ...در!چه جالب!بریم تو!
ققی یواش در رو باز می کنه و .........
کریچ:ایول بچه ها ققی و بری هم رسیدن!چقدر دیر کردین پس!
ققی:


احساس می کنم
درهر کنار و گوشه ی این شوره زار یاس
چندین هزار جنگل شاداب
ناگهان
می روید از زمین

باغ آیینه
احمد شاملو

only Raven


Re: شبی از شبهای ریون کلاو
پیام زده شده در: ۱۸:۴۳ سه شنبه ۲۶ دی ۱۳۸۵

ویولت بودلر old


مخفی کردن اطلاعات کاربر
عضو شده از:
۱۶:۲۰ یکشنبه ۱ آبان ۱۳۸۴
آخرین ورود:
۳:۵۳ شنبه ۱۴ فروردین ۱۴۰۰
از اون یارو خوشم میاد!
گروه:
کاربران عضو
پیام: 1548
آفلاین
اسکی:آموزش شنا؟؟بنده در خدمتم!!
هری:برو بابا!!تو بخوای به ما شنا یاد بدی راه رفتن تو خشکی هم یادمون میره!!
صدای کرکر وای(به هر حال منم باید باشم دیگه!).
هری رو به وای:ذقنبود!به چی میخندی؟؟
وای: تو خجالت نمیکشی؟؟نکنه فکر کردی ازت میترسم؟؟
هری:ا...؟اینطوریه؟؟خیلی خب...جادوگرا بیان تو...ساحره ها بیرون...
ملت مونث رو به وای:
وای:خب نابغه ها!!نرید بیرون!!
پنی:راس میگه!
رزی:راس میگه!
الک:راس میگه!
وینکی:راس میگه!
سراف:راس میگه!
بلی:راس میگه!
بری:چی چی رو هی راس میگه راس میگه؟؟ بیاین بیرون بینم!خود عله..یعنی خود هری گفتش!!
آنیت:هری؟؟تو دلت میاد؟؟
هری:نه...!
ملت مذکر:یعنی چی؟؟تو مسخره کردی ما رو؟؟
وای:همینه که هست!!اگه خیلی دلتون میخواد برید یه استخر دیگه بسازید!!
سرژ ییهو غیرتی:اعلام جنگ میکنم!!!
از الان به بعد جادوگر ها علیه ساحره ها وارد جنگ میشن!!
پنی هم ییهو قاط میزنه:میجنگیم!!
از الان به بعد ما هم علیه جادوگر ها وارد جنگ میشیم!!
........................
هاهاها!!دیدین چه طور استخر ور به جنگ کشوندم؟؟حالا ببینیم جادوگر ها میبرن یا ساحره ها!!


But Life has a happy end. :)


Re: شبی از شبهای ریون کلاو
پیام زده شده در: ۱۸:۲۰ سه شنبه ۲۶ دی ۱۳۸۵

کارآگاه ققنوس


مخفی کردن اطلاعات کاربر
عضو شده از:
۶:۲۶ سه شنبه ۸ اردیبهشت ۱۳۸۳
آخرین ورود:
۱۷:۴۳:۱۴ شنبه ۱۲ اسفند ۱۴۰۲
از در کنار دمبول
گروه:
کاربران عضو
پیام: 911
آفلاین
بری:الان چه وقت شوخیه من چند روزه دستشویی دارم کی این دستشویی ها رو پس می سازین...
کریچ:امشب به همراه مستر کیفسون و دیگر عمله های مقیم ریون کارشو تموم می کنیم...
و کریچ یه نگاه معنی دار به کفی می کنه

شب بود و ستاره توی آسمون!!

صدای بیلو کلنگ شدیدی از اطراف استخر به گوش می رسید و پچ پچ ها بالا گرفته بود...

7 دستشویی در انتهای تالار ساخته شده بود که بین دستشویی های دخترا و پسرا دستشویی مخصوص عله بود...

اما در گوشه ی دیگر تالار تقریبا پشت جکوزی عمله ها در حال ساختن دیوار بودن و از پشت دیورای صدای پچ پچ های چند نفر می یومد

کار ساختن دیوار تموم شد و زمزمه ای از پست دویار به گوش رسید
-بیناموسیوس...

صبح بعدی برو بچ تالار ریختن دور استخر و همه سر این که الان نوبت ساحره هاست یا جادوگرا دعوا می کردن و از دیوار مذکور که عمله ها ساختن خبری نبود...

در این حین هری به طرف استخر اومد

آنیتا:سلام هری جوننن ...

هری که شوکه شده بود با قیافه مبهم به انیتا نگاه کرد
-چی شده عزیزم...
آنیتا:عزیزم امروز نوبت کیه بره استخر
هری:خوب معلومه ساحره ها

و ساحره ها شیرجه می زنن تو آب و علی هم بغل آب سریع مایوش رو می پوشه....
کریچ:اخر چی شد چرا مایو می پوشی مگه نوبته ساحره ها نیست...

هری:من آزادم با هر دو تا دسته می رم
و وقتی با نگاه های خشمگین و پر غیرت اعضای ریون مواجه میشه

هری:راستش این حموم ها خرابه منم شبا گفتم تو خوابگاه دختران گرمه عرق می کنم باید الان برم خودمو بشورم و قبل از اینکه کسی حرفی بزنه شیرجه می زنه تو استخر

ققی:هوی هری دیگه نرو خوابگاه دخترا واست کیسه خواب خریدم گذاشتم کنار صندلیت

هری:دستت درد نکنه اگه مشتری پیدا شد براش بفروشش من جام راحته...

و مشغول شنا میشه...

وینکی که شنا بلد نیست میره لبه استخر

وینکی:هوی هری کلاس شنا بذار منم می خوام شنا کنم...

هری:آخ گفتی شنا من با همین شنا کردنام تو این سایت چندین نفر رو از سایت انداختم بیرون
-----------------------------------------------------------------------
تصویر کوچک شده

دستشویی ها که معلومه طرف راست مال پسراس چپ ماله دختراس اونیم که بالاش تاج داره ماله هریه(لازم به ذکره مال همه دستشویی ایرانیه مال هری فرنگی )

اون بنفشه کیسه خواب هریه(طبق فرایندی که نوشته نشد هری مجبور میشه رو کیسه خوابش بخوابه)

خوب اون دیواره رو هم که می بینین و پشتش یه جایی مثل اتاق ضروریاته با این تفاوت که فقط واسه اعضای قابل ریون دیدنه...البته ورودشم مثل اتاق ضروریاته!!

(به هر حال باید یه جا باشه از دست هری راحت باشیم


[size=large][color=FF0099]كتاب خاطرات من از ققنوس:[/colo


Re: شبی از شبهای ریون کلاو
پیام زده شده در: ۱۰:۴۶ سه شنبه ۲۶ دی ۱۳۸۵

ویولت بودلر old


مخفی کردن اطلاعات کاربر
عضو شده از:
۱۶:۲۰ یکشنبه ۱ آبان ۱۳۸۴
آخرین ورود:
۳:۵۳ شنبه ۱۴ فروردین ۱۴۰۰
از اون یارو خوشم میاد!
گروه:
کاربران عضو
پیام: 1548
آفلاین
ققی فنگ و بری و سرژ حمله میکنند که ییهو(!)هری برمیگرده:ها؟؟چیه؟؟
ققی:ا...هیچی!!هری جون خوبی؟؟
بری:ا..بچه ها چی شد؟؟
فنگ:ا..هری آب پرتقال میخوای؟؟
هری:آره!خیلی تشنمه!!!
فنگ چهار پا داره حدودا 7-8 تای دیگه هم قرض میکنه میره آب پرتقال بیاره!!
سرژ:مایو بیارم براتون؟؟
هری:ا...بچه ها ساحره ها رفتن تو استخر که!!بدو مایوی من رو بیار...
بری:چی میگی تو؟؟؟مگه قرار نبود...
هری:بدو بری جون مایوتو بپوش بیا!!ا..اون دختره رو!چه جیگریه!!
فلور برمیگرده:با من بودی؟؟...
هری:جونم؟؟
و یک عدد سنگ که بهش یک عمله بسته شده از آب به سمت هری پرواز میکنه!!(!)
بری:چه طور جرأت کردی؟؟
ققی:چه طور جرأت کردی؟؟
سرژ:چه طور جرأت کردی؟؟
فنگ:هه هاپ ها ها پ هاپی؟؟(ترجمه:چه طور جرأت کردی؟؟!)
همه با هم:چه طور جرأت کردی؟؟
پنی:ای بابا!!اونم یه آدمه مثل شما ها دیگه!!!
بری:راس میگه!
ققی:راس میگه!!
فنگ:هاپ...
سرژ:بابا بسه دیگه!!کلهم میخوایم بگیم اون راس میگه!!
رزی:میگم نظرتون چیه یه شوخی درست حسابی با هری بکنیم؟؟
ملت:چی؟؟
ویولت:مثلا میتونیم سر و ته تو استخر آویزونش کنیم!!
ملت:میمیره!!
بری:من فهمیدم....وحشتناک ترین شوخی ممکن!!!!
ملت:چی؟؟
بری:....
++++++++++++++++++++++++++++++++++++++++++++++++++++++++++++++++++++++++++
مزخرف بود؟؟معذرت!وقتی آدم بدون این که از اصل موضوع باخبر باشه بخواد پست بزنه همین میشه دیگه!!راستی چرا به هری گیر دادین؟؟


But Life has a happy end. :)


Re: شبی از شبهای ریون کلاو
پیام زده شده در: ۱۳:۳۴ دوشنبه ۲۵ دی ۱۳۸۵

آوریل


مخفی کردن اطلاعات کاربر
عضو شده از:
۱۹:۲۱ جمعه ۲۳ بهمن ۱۳۸۳
آخرین ورود:
۲۳:۰۷ یکشنبه ۱۵ دی ۱۳۸۷
از کارتن!!
گروه:
کاربران عضو
پیام: 789
آفلاین
هری:مردی؟حالا با این جسد چی کار کنیم؟!
ققی بدون حرف میاد جلو و یه سنگ میبنده به پای عملهه و با لگد پرتش میکنه تو استخر. شیرهای آب استخر رو هم باز میکنه و در کمتر از سه ثانیه استخر پر از آب میشه و به علت سنگینی بیش از حد عمله به تهه آب فرو رفته و به عنوان تزئینات داخلی و طبیعی استخر مورد استفاده قرار میگیره!
ققی : در مورد کدوم جسد صحبت میکنی؟ شما جسدی اینجاها میبینین؟:-“
هری : هان؟ نه بابا! خطای دید بود!
بقیه عمله ها خودشون حساب کار دستشون میاد و کلا از تالار ریونکلاو فرار میکنن و امید دارن که دیگه هیچ وقت پاشون به این سلاخ خونه (!) باز نشه. هری میره رو صندلی معلولینش کنار استخر میشینه و شروع میکنه یه نامه سرگشاده بنویسه در مورد ترجمه های بازاری! بقیه بچه ها هم واسه خودشون میپرن تو آب و شنا و یه خورده بعد بی جنبه بازیشون گل میکنه و هی سر همدیگرو میکنن زیر آب!
یه گوشه دیگه تالار، ققی و فنگ و بری و سرژ کله هاشونو کردن تو هم و پچ پچ میکنن.
ققی : باید یه فنی بزنیم حساب کار دست هری بیاد، فکر نکنه دو روزه اومده اینجا خبریه!
فنگ : میخوای پاچشو بگیرم جرواجر کنم؟
ققی : نه! میترسم هار باشه، تو هم هار بشی!
بری : یه لوله خودکار بگیریم، توش کاغذ گلوله شده بذاریم، فوت کنیم بخوره پس کله اش!
ققی : بچه بازیه!
بری : با شاتگان بزنمش؟
ققی :
بری : خب اسنایپر؟
ققی :
بری : بابا چرا نمیفهمین! من به خون این تشنه ام! یادتونه با اون رون و هرمیون احمق تو بیمارستان اومده بودن بالا سرم، تشخیص ندادن گیاه کذایی دام شیطان بالا سرمه؟ یادتونه؟ اگه فهمیده بود الان من تو کتاب زنده بودم! من باید این عامل قتل رو بکشم!
ققی و فنگ و سرژ از پشت بری رو میچسبن که هری رو سر به نیست نکنه.
سرژ : آروم باش! آروم! هوووو میگم آروم! میگما، میخواین پرتش کنیم تو آب؟ با همین صندلی کذایی بندازیمش تو آب! این انگار زیاد با آب حال نمیکنه....
ققی : ها خوبه! میدوئیم، رسیدیم به صندلی هلش میدیم، خودش میفته دیگه! با شمارش من! یک! دو! ســــــــه!!


[size=small]جادوگران برای همÙ







شما می ‌توانید مطالب را بخوانید
شما نمی توانید عنوان جدید باز کنید
شما نمی توانید به عنوان‌ها پاسخ دهید
شما نمی توانید پیام‌های خودتان را ویرایش کنید
شما نمی توانید پیام‌های خودتان را حذف کنید
شما نمی توانید نظر سنجی اضافه کنید
شما نمی توانید در نظر سنجی ها شرکت کنید
شما نمی توانید فایل‌ها را به پیام خود پیوست کنید
شما نمی توانید پیام بدون نیاز به تایید بزنید
شما نمی توانید از نوع تاپیک استفاده کنید.
شما نمی توانید از HTML در نوشته های خود استفاده کنید
شما نمی توانید امضای خود را فعال/غیر فعال کنید
شما نمی توانید صفحه pdf بسازید.
شما نمی توانید پرینت بگیرید.

[جستجوی پیشرفته]


هرگونه نسخه برداری از محتوای این سایت تنها با ذکر نام «جادوگران» مجاز است. ۱۴۰۳-۱۳۸۲
جادوگران اولین وبسایت فارسی زبان هواداران داستان های شگفت انگیز هری پاتر است. به عنوان نخستین خاستگاه ایرانی ایفای نقش مبتنی بر نمایشنامه نویسی با محوریت یک اثر داستانی در فضای مجازی، پرورش و به ارمغان آوردن آمیزه ای از هنر و ادبیات برجسته ترین دستاورد ما می باشد.