نقد پستهای
نیروگاه اتمی سیاهانپست ویولت بودلر ( 124 )
پست خوبی بود ، چند مورد هست که در زیر توضیح داده میشه :
اولین مورد پاراگراف بندی نوشتت هست که خوب نیست و باعث سردرگمی بیشتر خواننده میشه ، مثلا برای داشتن پاراگراف بندی بهتر میتونی بین سطرهای نوشتت یک خط فاصله بزاری و یا دیالوگ ها رو از توصیف ها جدا کنی ، مثلا پست لارتن کرپسلی از لحاظ پاراگراف بندی و رعایت فاصله ها یه پست خوب و ایده آل هست .
پست قبلی رو خوب ادامه داده بودی و غلط املایی هم نداشتی .
در مورد نوشتت هم بعضی از نکات کوچک رو توضیح بیشتری میدم :
نقل قول:
ببخش آنتونین!من باید به محفل کمک کنم چون در غیر این صورت در خطر میفتم.
باید توجه داشته باشی که یک محفلی و مرگخوار با هم دوست نیستند و نیازی نیست که برای گرفتار کردن هم دیگه از هم عذرخواهی کنند !
در مورد اینکه اگر به محفل کمک نکنی به خطر میفتی باید بگم که بهتر بود مینوشتی :
من به محفل ققنوس وفادارم و تنها دلیلم برای گرفتار کردن تو این هست که دارم انجام وظیفه میکنم تا محفل از سیاه ها پیشی بگیره !
نقل قول:
او را ناپدید و با دقت به چاله ای پنهان در تاریکی منتقل کرد
بهترین کار این بود که او را ناپدید کند ! پس به اولین چیزی که به ذهنش رسید تکیه کرد ؛ او را در یکی از چاله های زیر زمینی که زمانی آواداکدوارای غنی شده در آن نگه داری میشد منتقل و زندانی کرد .
نقل قول:
بلیز با تعجب پرسید:من نمیدونم چرا تا حالا پیوز خبری به ما نداده.قرار بود همین که اونا رو جا به جا کرد بهمون خبر بده!
بهتر بود برای این مورد توضیح بیشتری میدادی ، چون الان نظر بلیز کاملا گنگ به نظر میرسه که پیوز قرار بود چه چیزی رو جا به جا کنه و یا برای چی باید به اونها خبر بده ، مثلا میتونستی بنویسی : بلیز با تعجب گفت : من نمیدونم چرا تا حالا پیوز خبری به ما نداده ، مثلا قرار بود بعد از جابجایی بسته های جدید آواداکدوارای غنی شده در مورد پیشرفت نیروگاه اعلام وضعیت کنه ها !
نقل قول:
لحن جدی پیوز شوخی را از سر بلیز پراند:بس کن بلیز.اینا دیگه اصلا به حرف من گوش نمیدن خیلی بی قرار شدن.کم کم دارم احساس ناامیدی میکنم.علاوه بر اون نمیدونم چرا..
جدیتی که در لحن پیوز بود ، نیشخند تمسخر آمیز بلیز را روی لبش خشکاند
نقل قول:
لحن مضطرب پیوز بلیز را هم نگران کرد
صدای مضطرب پیوز نگرانی بلیز را بیش از پیش افزایش داد
میتونستی خیلی از موارد رو جایگزین کنی همونطور که نوشتم ، با اینکه نوشتت رو طولانی تر میکنه ولی دیالوگ ها و فضا رو برای خواننده مفهوم تر میکنه ، مثلا کمتر استفاده کردن از کلمات تکراری هم به نوشتن بهتر کمک میکنه ، مثلا به جای دو بار نوشتن لحن همونطور که در بالا نوشتم میتونی از صدا استفاده کنی و به همین ترتیب !
جالبترین بخش پستت که از نظر من جالب بود اینجا بود : دستی به موهایش کشید که کم کم داشت رنگ نارنجیش را باز میافت !
در کل نوشته خوبی ارائه دادی
به این پست از 20 امتیاز 17 امتیاز تعلق میگیره ، امتیاز خوبی هست ================
پست پیوز ( 125 )
نوشته خوبی بود ، پاراگراف بندی خوبی داشت و دیالوگ ها و توصیف ها و فضا سازی به خوبی از هم تجزیه شده بودند ، غلط املایی هم در نوشتت نبود ، چند مورد هست که در زیر بهش اشاره میکنم
اول اینکه با اینکه خوب موقعیت ها رو از هم جدا کرده بودی ولی بهتر هست برای جدا کردن موقعیت ها به جای <><> از نام محل استفاده کنی !
مثال :
نقل قول:
هیچی .. ایگور جان من با مورگان ارتباط بر قرار کردم ... اما از توی بی سیمش فقط صدای ناله میاد ... بگردین پیداش کنید حتما یه جایی سر به نیستش کردن ! »
<><><><><><><><><><><><><><>
لارتن با ناراحتی به سمت هدف اصلیش حرکت کرد.
هیچی .. ایگور جان من با مورگان ارتباط بر قرار کردم ... اما از توی بی سیمش فقط صدای ناله میاد ... بگردین پیداش کنید حتما یه جایی سر به نیستش کردن ! »
در سالن اصلی نیروگاه لارتن با ناراحتی به سمت هدف اصلیش حرکت کرد.
دوم اینکه سعی کن از ... کمتر استفاده کنی در نوشتت چون استفاده زیاد از سه نقطه ظاهر پستت رو به هم میریزه و در کل جالب نیست ، پیشنهاد میکنم به جای استفاده از سه نقطه از ویرگول استفاده کنی !
در آخر هم تعدادی نکته و راهنمایی در مورد نوشتت میگم :
نقل قول:
پیوز با تردید شروع کرد اما هر کلمه را که بر زبان می آورد صدایش محکم تر میشد
پیوز با تردید شروع به صحبت کرد ، اما جاری شدن هر کلمه بر زبانش تحکم و جرئت بیشتری به صدایش القا میکرد .
نقل قول:
آنتونین چشمانش را باز کرد. او در فضایی تاریک و تنگ اسیر شده بود. سعی کرد خاطراتش را به یاد بیاورد. مورگان .. جاسوس محفل ... سانتریفوژ ... هدف اصلی !
آنتونین از جا پرید و چوبدستی اش را بلند کرد و گفت : « لوموس »
با روشن شدن محیط آنتونین بدون اینکه به اطراف نگاه کند بی سیمش را از روی زمین برداشت !
در این بخش نوشتت سعی داشت آنتونین رو نجات بدی و البته با عجله این کار رو کردی ، باید پست قبل رو با دقت بیشتری میخوندی ، آنتونین کاملا توسط طناب ها بسته شده بود ، پس نمیتونست به این راحتی از جا بپره و از چوبدستیش استفاده کنه و یا بی سیم رو دستش بگیره میتونستی بنویسی :
آنتونین که به آرامی چشمانش را باز کرد ، او در فضای گرفته و تاریکی اسیر شده بود . سعی داشت خاطراتش را به یاد بیاورد ، مورگان ، محفل ، سانتریفوژ ، هدف اصلی !
نه ! باید دست به کار میشد ، با اینکه سخت طناب پیچ شده بود ، سعی داشت به چوبدستی و بی سیمش که بی تحرک مقابلش افتاده بودند دست یابد .
در حالیکه که احاطه طناب باعث شده میشد لحظه به لحظه از درد بیشتر به خودش بپیچد ، سعی داشت سینه خیز به جلو حرکت کند ، بعد از مدت کوتاهی تلاش بالاخره به بی سیم رسیده بود و ...
میتونستی با این سبک نوشتن هیجان نوشتت رو بالا ببری و به واقعیت نزدیکترش کنی !
در کل نوشته خوبی ارائه کردی و موضوع رو خوب پیش بردی !
طبق امتیاز دهی مرگخواران برای این پست 2 قدم به ارباب نزدیک تر شدی