بازي كوئيديچ
اسليترين و
گريفندور- ... هوا بس ناجوانمردانه سرد است / در ميخانه به روي جادوگران بسته است
- تو كز محنت ساحران بي غمي / نشايد كه نامت نهند آدمي
- ... من نمي دونم . با "ي" چه شعري بگم ؟
- خب باختي . دوباره شروع مي كنيم ... روزي ز سر سنگ جغدي به هوا خواست / واندر طلب نامه پر و بال بياراست
- تو نيز از مرلينت بياموز كار / اگر در سرت شور جادوگريست
- تا تواني دل ساحره اي بدست آور / دل شكستن هنر نمي باشد
- در ذلام شب خروش وردها / لرزه مي افكند بر اندام ها
- حتما كروشيو بوده
اي ياد تو مونس روانم / جز نام تو نيست بر زبانم [مرلين]
- ميازار فشفشه اي كه جادو بلد نيست / كه جان دارد و جادوي خويش بلد نيست
صداي خنده بر تالار عمومي اسليترين حكم فرما شد و باز شدن در اين خنده ي بازيكنان تيم كوئيديچ را در آن ساعتا صبحگاهي شكست و اينيگو وارد شد .
- سلام بچه ها . اين چه وضعشه ؟ واسه من مشاعره راه انداختين ؟
زود باشين آماده شين بريم سر بازي !
همه از جايشان بلند شدند و به سمت خوابگاه ها رفتند , به سرعت حاضر شدند و در حاليكه هنوز خنده بر لبانشان جاري باود دوباره به تالار بازگشتند تا با اينيگو همراه شوند و به سمت زمين بازي بروند ...
... در حاليكه دائما با هم صحبت مي كردند و مي خنديدن , پشت سر اينيگو راه مي رفتند و قدم از قدم بر مي داشتند , تا بالاخره به سر سراي اصلي رسيدند و از در خارج شدند .
خارج از سر سراي اصليهوا بسيار سرد بود و برف زيادي باريده بود , هيچكس نمي توانست آن برفها را آب كند , زيرا يا خيلي زياد بود يا آب شدن آنها باعث غرق شدن و دردسر هاي ديگر مي شد .
به داخل سر سرا بازگشتند و به فكر فرو رفتند , لحظات به سرعت مي گذشت و راهي براي خروج از سر سرا و رسيدن به زمين بازي نداشتند .
آخر چرا نبايد آن روز بازي مي كردند ؟ خب مي توانستند بازي را به روزي دگر موكول كنند .
... فكر هاي خود را براي ديگران بازگو مي كردند و هيچ يك مورد مقبول اينيگو و ديگر بازيكنان قرار نمي گرفت تا اينكه اينيگو گفت :
- خب ببينين بچه ها . مثل دفعه ي پيش اگه از بالا وارد بشيم خيلي لوس مي شه . از روي زمين هم كه نمي تونيم بريم . مي گم بياين از راههاي زير زميني بريم و يا زمين رو بكنيم و در آخر وارد زمين بازي بشيم . چطوره ؟
موجهاي نارضايتي بازيكنان در فضا طنين انداز شد ولي بالاخره وقتي كمي ديگر فكر كردند همگي متوجه شدند كه راهي جز اين وجود ندارد و بايد از داخل زمين وارد بازي شوند .
درون حفره ها و دالان هاي زير زمينيبه سمت گوشه اي از مدرسه كه افراد كمتري تجمع داشتند رفتند و با جادو شروع كردند به كندن زمين , به سرعت زمين چلويشان سر باز كرد و آنها وارد آن شدند .
جلو و جلو تر رفتند تا از سوراخي درون يك راهروي زير زميني پريدند , راهرويي با ديوار و كف و سقف دايره اي و پر از لجن و كثافت كه در بعضي جاها درهايي ميله اي شكل بودند همچون زندان و چاههاي كوچك و بزرگ با دالان ها و حفره هاي عظيم .
به كمك قطب نماي جادويي راه خود را مي يافتند و جلو مي رفتند و گاهي اوقات با ديدن موجودات كوچكي مي ترسيدند و جيغ مي كشيدند تا اينكه به دو راهي اي رسيدند و از سمت راست به راه خود ادامه دادند .
لحظه لحظه به زمين نزديكتر مي شدند كه بارتي جلو آمد و گفت :
- اينيگو ... اينيگو ... اينيگووووو !!!
- چيه ؟ چرا داد مي زني ؟
- هواست كجاس ؟ ببين ... من يه مشكلي دارم ...
- چه مشكلي ؟
- جارومو جا گذاشتم ...
-
شونصد مايله رفتيم تازه يادت افتاده ...
- خب چيكار كنم ؟ كشش مغزه خب ...
اينيگو رو به بازيكنان كرد و فرياد زد :
- آهاي اسلي ها ... هووووي ... جارو ميسازيم ...
بازيكنان اسلي مشغول جادو جنبل كردي در اعماق زمين بودند و پس از نيم ساعت توانستند از استخوان هاي گوركن + موش به همراه اضافات و موهاي سر سامانتا جارويي رديف كنند ...
سامانتا: كچل شدم! ديگه كسي به من شوهر نميده !
اينيگو به ساعت و سپس به نقشه نگاهي انداخت و گفت :
- وقت زيادي نداريم . الانا هم ديگه مي رسيم . خودتونو براي وارد شدن به يه هواي خيلي سرد آماده كنين !
- باشه !
و ...
- بايد حتما اين بازي رو ببريم . بازي قبلي خيلي سخت بود ولي بردين . بدونين كه اين حريف سخت تره و رويارويي باهاش هم سخت تره , پس تمام تلاشتونو بكنين ...
درون زمين بازي كوئيديچ هاگوارتززمين را به كمك جادو شكافتند و از ميان سنگ ها و گلها و خاكهايي كه در بين لايه هاي سطحي زمين بود وارد زمين بازي شدند .
... اول فكر كردند كه اشتباه اومدن ولي با شنيدن صداي تشويق جمعيتي از دانش آموزان كه لباسهاي آنها به رنگ سبز و نقره اي بود و نشانهاي مار گونه اي در بين راه راه هاي آن ديده مي شد متوجه درستي مكان شدند .
پروفسور هوچ و بازيكنان تيم گريفندور كه همگي براي بازي آماده شده بودند با ورود غير منتظره ي آنها از آنجا بسيار متعجب شدند .
باد بر صورتشان شلاق مي زد و تعادل آنها را سخت تر مي كرد , ولي با اين حال در جاي خود مستقر و منتظر شروع بازي شدند .
... صداي تماشاچيان از برجها شنيده مي شد و پروفسور هوچ به سمت دو كاپيتان آمد و حرفهاي هميشگي را زد و سوت را در دهانش گذاشت و در آن دميد , هم زمان صندوق توپها را باز كرد و بازي شروع شد ...
كوافل بدست بازيكنان گريفندور افتاد و آنها به سمت دروازه هاي تيم اسليترين مي رفتند و ...
- كوفال در دستان سيريوسه ... خودش مي ره جلو . واييي ... اينيگو ميفته روش و حالا اينيگو پاس مي ده به توبياس و ... توبياس خودش مي ره جلو و يه چرخش زيبا و از دو مهاجم ديگه مي گذره و به جسي پاتر مي رسه ... شوت مي كنه ... گل ... نه , جسي توپ رو مي گيره .
بازي دوباره بدست گريفندوري ها ميفته و اونا يه ضد حمله ي زيبا رو اجرا مي كنن و توسط لارتن كرپسلي يك گل به اسليترين مي زنن ... چقدر سريع...طي دو ثانيه ! آناكين مونتاگ ... توبياس اسنيپ ... اينيگو ... دوباره مونتاگ و ... و حالا توبياس و دوباره شوت مي كنه ... بلـــــــــــــــــــــــه ! گل ...
حدود چندين ساعت از بازي مي گذره ولي هيچكدوم از جستجوگران نمي توانند اسنيچ رو بگيرن.
- حالا بازي با نتيجه ي 110 ... 50 به نفع گريفندوره و اسليتريني ها با اعصبانيت فراوان به سمت دروازه هاي گريفندور حمله ور مي شن و از بلادجرهاي پادمور و سينيسترا هم مي گذرن و ... اينيگو به سمت جسي پاتر مي ره و فاصله ي زيادي نداره ... مي خواد شوت كنه ... دستشو مياره بالا و شوت مي كنه ... گل ... گل ... گل ... بالاخره اسليتريني ها يه گل مي زنن و بازي 180 به 60 مي شه
تماشاپچيان گريفندور :
تماشاچيان اسليترين :
- بازي در جريانه كه ناگهان سامانتا به سمت داور مي ره و جلوي اون بالا مياره و روي زمين ميفته ... انگار حالش بده .
پروفسور هوچ چوبدستيشو به سمت گردنش مي گيره و زمزمه اي كوتاه و صداي بلند او در زمين بازي طنين انداز مي شود و مي گويد :
- لطفا ساكت باشيد . مثل اينكه يكي از بازيكنان تيم اسليترين مشكل حادي داره . بازي ادامه داره ولي اين بازيكن به درمانگاه مي ره , مثل اينكه داره فارغ مي شه ... !
با شنيدن اين جملات دانش آموزان سه گروه مخالف اسليترين شروع مي كنن به خنديدن با اين حالت :
اينيگو به بارتي نگاهي مي كنه و بارتي :
- بازي دوباره شروع مي شه ولي اينبار اسليترين 6 نفره بازي مي كنه و گريفندور 7 نفره ... مثل اينكه بارتي داره موفق مي شه كه اسنيچ رو بگيره ولي ريموس دوباره ازش جلو مي زنه ... بارتي مثل اينكه مي خواد از ترفند بازي قبلي استفاده كنه ... يعني همون حمله ي دروغين ... ولي لوپين اينو فهميده و دنبالش نمي ره و ...
پس از گذشت چند لحظه چشمهاي تماشاچيان همچون تخم مرغ مي شه و دهنشون هم مثل دهنه ي غار و باز مي مونه و اين بارتيه كه اسنيچ بدست به سمت داور مياد و پايان بازي با امتياز 180به 170 به نفع اسليترين به پايان مي رسه .