هری پاتر نخستین مرجع فارسی زبان هواداران هری پاتر

هری پاتر نسخه موبایل

حق موروثی یا حق الهی؟ مسئله این است!



بعد از این که لرد ولدمورت تصمیم به ترک سرزمین جادوگران به مدتی نامعلوم گرفت، ارتش تاریکی بر سر رهبری که هدایت مرگخواران را برعهده بگیرد، به تکاپو افتاده است!




سرخط خبرها


در حال دیدن این عنوان:   1 کاربر مهمان





Re: زمين كويديچ هاگوارتز
پیام زده شده در: ۱۶:۱۲ چهارشنبه ۱۷ بهمن ۱۳۸۶

لارتن کرپسلی old


مخفی کردن اطلاعات کاربر
عضو شده از:
۰:۳۲ دوشنبه ۳۰ بهمن ۱۳۸۵
آخرین ورود:
۱۳:۰۲ شنبه ۱۷ اسفند ۱۳۹۲
از یو ویش!
گروه:
کاربران عضو
پیام: 471
آفلاین
گریفیندور VS اسلیترین

چشم هایی دریده و ابروهایی اخمو!

در آن لحظه این ها بارزترین مشخصات ظاهری استرجس پادمور بودند!

- بقیه کجان!؟ مگه نگفتم توی این جلسه کسی غیبت نکنه!؟

- اهم! خب مثل اینکه تیم چیورون جلسه داره! آبجی سینی می گفت قراره لباسای جدید تیم چیورونو امروز تحویل بگیرن! خیلی تیم خوبی ان!!!

استرجس با خشم نگاهی به جسیکا انداخت و گفت: «اااااه! همش چیورون! اینا به فکر گریف نیستن! خودم همشونو...... خودم همشونو........»

جسیکا و ریموس :

- همشونو....... ..... من چرا هیچ قدرتی ندارم!

در همین حال صدای خنده و شادی و اینا به گوش رسید و همه وارد اتاق شدند!

- چطوری اسوووو!
- چاکر اسی چشم قشنگه!
- مای ما هِـــــله....... یمبو صحنه!

استرجس که شباهت عجیبی به دما سنج جیوه ای پیدا کرده بود، (در حقیقت رنگ پوست اسو از پایین به بالا قرمز می شد که این حالت به عنوان نمادی از عصبانیت در کارتون ها، مخصوصاً تام و جری کاربرد دارد! ) فریاد زد:

- کجـــــا بودیــــــــن!

- میگم لیلی! این لباسای صورتی به نظرت ضایع نیست!؟

- گفتم کجا بودین؟

- تو باز حرف زدی لارتن؟

- کجا بودین...

- خب آخه قرار بود دو رنگ باشه! الان فقط جورابامون نارنجیه!

- نمی شه بگین کجا بودین؟ من کاپیتانما! یه ذره بهم محل بذارین!

لیلی در حالی که به این حالت به استرجس نگاه می کرد، گفت:
- خب! فردا ما با اسلیترین بازی داریم! ما باید بازی فردا رو ببریم! فقط چیزه..... می دونی........ خب بچه های چیورون هر کدوم کلی گالوین قیمتشونه! اممممم..... خب در واقع، باید سعی کنن که مصدوم نشن!

استرجس، ریموس و جسیکا:

- خب البته همونطور که می دونین حضور ما چیورونی ها در زمین خودش کلی امتیاز داره برای گریف! من خودم قول می دم دو تا گل بزنم! البته اگه بلاجرا بیان طرفم، خب ناچارم .......... می فهمین که!؟

فردای آن روز، ورزشگاه هاگوارتز!

مادام هوچ بخاطر تنوع و اینکه خیلی تکراری نباشد، انگشت شصت و انگشت کوچک دستش را همزمان در دهانش گذاشت و سوت شروع مسابقه را به سَبکی جدید به صدا در آورد!

این در حالی بود که سینیسترا هنوز مشغول امضا دادن به طرفدارانش بود و زیر امضاها بجای تاریخ شماره تلفنش را می نوشت!

بارتی کراوچ و ریموس از همان ابتدا شانه به شانه هم به دنبال اسنیچ می رفتند، چون خب! جستجوگر بودند و باید به دنبال اسنیچ می رفتند! (البته قصد نگارنده از این پاراگراف، آوردن اسم این دو بازیکن بود و هیچ منظور دیگری ملاک قرار نگرفته است! )

جسیکا جلوی حلقه ها قرار گرفته بود و با این حالت به مهاجمین متعصب و جام قهرمانی ندیده اسلیترینی نگاه می کرد! و وقتی در چشمان اینیگو، توبیاس و آناکین نگاه کرد، فقط و فقط سه حلقه می دید! یعنی آنها او را نمی دیدند و این به هیچ وجه برایش امیدوار کننده نبود....

لیلی، لارتن و سیریوس به سرعت و با جذابیت ویژه ای در آسمان آرایش حمله ای می گرفتند و با این حرکات تماشاگران مشتاق را ذوق مرگ می کردند! البته ناگفته نماند که در این بین هیچ کوافلی وجود نداشت و کوافل فقط در دستان اسلیترینی ها جا خوش کرده بود!

استرجس به بیلبورد نگاه کرد. 130-10 به نفع اسلیترین. همه رویاهایش بر باد رفته بود. تیمی که انقدر برایش خون دل خورده بود...... دیگر او هم به بلاجر ها کاری نداشت. تیم او در مصاف با اسلیترین شکست خورده بود! آن هم در مصافی بر سر تعصب! امیدی نبود. باید برای بازی بعد برنامه ریزی می کرد و می دانست اولین کارش چیست! هیچ چیورونی ای نباید در تیم باقی می ماند......

ناگهان صدای فریاد شادی تماشاگران بلند شد و انفجار خوشحالی ورزشگاه را در بر گرفت! باور نکعدنی بود! صدای فریاد از سمت چپ می آمد! محل استقرار گریفیندوری ها! ...... ریموس اسنیچ را گرفته بود!

در حاشیه زمین، مصاحبه خبرنگاران!

- بله خب! همونطور که می دونین ما خیلی برتر بودیم از اونا! بلاخره هر چی باشه بیشتر اعضای تیم ما چیورونی هستن! چیورون هم که می دونین، قهرمان فصل قبل لیگ برتره! تازه این فصلم به جدیت می تونم بگم قهرمانی رو از آن خودمون می کنیم! تازه این فصل لباسامونم جدیده! مخصوصاً جورابامون که نارنجیه....

- لارتــــن!

- یعنی خب! رداهامون صورتیه.....

و استرجس به همراه بغضی که گلویش را می فشرد، می اندیشید :

- آخه چراااااااااا!


ویرایش شده توسط لارتن کرپسلی در تاریخ ۱۳۸۶/۱۱/۱۷ ۱۶:۵۲:۱۰

نارنجی رو بخاطر بسپار!

طنز نویسی به موجی از دیوانگی احتیاج داره...

چه کسی بود صدا زد : لارتن!؟


Re: زمين كويديچ هاگوارتز
پیام زده شده در: ۹:۱۰ چهارشنبه ۱۷ بهمن ۱۳۸۶

استرجس پادمور


مخفی کردن اطلاعات کاربر
عضو شده از:
۱۶:۵۳ شنبه ۷ خرداد ۱۳۸۴
آخرین ورود:
۱۹:۳۰ دوشنبه ۱۱ مرداد ۱۴۰۰
از یک جایی!
گروه:
ایفای نقش
کاربران عضو
پیام: 3574
آفلاین
گریفیندور و اسلاترین

صبح غم انگیزی بود ... تمام دانش آموزان هاگوارتز انتظار آن روز را میکشیدند ولی نه به آن صورت ... کم کم همه از خواب بیدار شدند و به سمت سرسرای بزرگ راهی شدند .

استرجس پادمور یکی از اعضای گریفیندور وقتی از خواب بیدار شد و به سمت سراسرای بزرگ حرکت کرد در بین راه پرسی را دید که عده ای از گریفیندوری ها را دور خودشون جمع کرده بود و برای خودشون شلوغ میکردن .

سینیسترا خودشو با هزار تا زحمت به استر رسوند (چون باید از پله ها میومد پایین) و گفت:
استر همه بیدار شدن ؟؟

_والا نمیدونم ! بریم توی سراسرا میبینیم دیگه ...

وقتی وارد سالن شدند با تشویق اعضای گریفیندور رو به رو شدند . آنی مونی که داشت در اون لحظه صبحانه رو به شدت میخورد از صدای تشویق گریفیندوری ها وحشت کرد و پرید توی گلوش ...

بعد از اینکه صبحانه رو با خیال راحت خوردند به سمت زمین کوییدیچ هاگوارتز راهی شدند ولی وقتی در بزرگ هاگوارتز را باز کردند با صحنه ای کاملا غیر باور رو به رو شدند ....

حیاط هاگوارتز سفید بود ... برفی باریده بود که به نظر می آمد در تمام شب باریده باشد .

استر نگاهی به اعضای خودش میکنه و میگه:

_جالب شد ... برین لباس هاتون رو عوض کنید !

همه انگار منتظر این حرف بودن ... بعد از 5 دقیقه با لباس های زمستونی پشمی در داخل زمین حاضر بودن .

استر طبق معمول نگاهی به اعضای تیمش میکنه ... لیلی که اصلا انگار نه انگار مسابقه در پیش داریم ...

سینیسترا با لبش این جمله رو تکرار میکرد : هر کاری بکنیم باید حاصل دست رنج خودمون رو ببینیم !

بقیه اعضای تیم به همدیگه نگاه میکردن ولی نشونه ای از ضعف در هیچ کدوم از آنها نبود !

استر:خب بریم !
همه پشت سر استر به راه افتادن و وقتی وارد زمین هاگوارتز شدن با صحنه ای دیگر مواجه شدن ...
برف شروع به باریدن کرده بود ولی این بار به صورت کولاکی شروع به باریدن کرده بود .

همگی عینک های برفی خودشون رو زدند و به سمت هوا حرکت کردن ... واقعا کنترل جارو سخت بود ... استر به سمت اینیگو رفت و با او دست داد ...

نمای ورزشگاه از بالا واقعا دیدنی بود ...زمین چمن ورزشگاه سفید سفید بود ... تماشاگران که معلوم نبودن ولی صدای آنها روحیه بخش بود ... جایگاه ویژه ی اساتید و مدیریت مدرسه با نور ویژه ای روشن شده بود که مرز وسط زمین رو تعیین کنه ... بالاخره داور از میون بارش برف مشخص شد و سوت آغاز بازی را زد ...

مسابقه شروع شد ولی این تازه اول ماجرا بود ...

به هیچ عنوان نمیشد کوافل و بلاجرها رو دید ... استر و سینیسترا به دنبال بلاجرها همچون گوی زرین میگشتند .... ولی فایده نداشت ... بالاخره بعد از یک ربع بازی صدای گزارشگر را شنیدند ... اون کسی نبود جز لی جردن .... صدای او برای بازیکنان زمین یک نوع نجات بخش بود چون باعث میشد از وضع بقیه خبردار شوند !

_بله حالا کوافل در دست لیلی اوانز هستش و به سرعت جلو میره ... اوه ... خیلی برخورد بدی بود ... اون با ریموس لوپین یکی از اعضای تیم خودشون برخورد سختی کرد ... فعلا بازی متوقفه ... نتیجه هم 10 - 10 مساوی هستش !

استر سریعا به سمت ریموس که روی هوا سرش رو گرفته بود میره و میگه:

خوبی؟؟
ریموس سرشو تکون میده و میگه:
بد نیستم !
_پس این گوی زرین رو زودتر بگیریم بریم ... اصلا نمیشه بازی کرد !

سوت داور به صدا در اومد و بازی ادامه پیدا کرد ... هر لحظه شدت کولاک بیشتر میشد و بازی کردن سختر ...

_گل گل برای گریفیندور ... 20-10 به نفع گریفیندور ...

بعد از نیم ساعت بازی انقدر برف شدت گرفته بود که سوت داور به صدا در اومد و بازی رو متوقف کرد .

همه راهی زمین شدن ... و اعلامیه ای رو خوندن که ایگور کارکاروف در رختکن ها زده بود .... بازی شب برگزار خواهد شد .

همه به همدیگر :

واقعا جالب شده بود ... به جای اینکه بازی رو کنسل کنند و به فردا موکول کنند به شب موکول کرده بودند ... تا حالا بازی های کوییدیچ در شب برگزار نشده بود و هیچ کس آمادگیشو نداشت ...

*شب ساعت 9 *

باز هم همگی در زمین کوییدیچ حاضر بودن ولی هوا خوب شده بود و آسمان صاف شده بود . فقط سوز بدی می آمد ...

همه این بار میخواستن این بازی رو زودتر به پایان برسونن ! آنی مونی که انگار خیلی گشنش بود شکلاتی گرفته بود و مشغول خوردن بود ...

بازی با سوت داور آغاز شد و اینبار ....

اينيگو ايماگو، کوافل رو میگیره .... حرکت میکنه لیلی رو جا میزاره ... لارتن رو همین طور پاس به توبياس اسنيپ، اوه عجب حرکتی ... با یک حرکت آکروباتیک کوافل رو میگیره و پاس به آناکین فرصت گل زدن داره .... شکلاتش رو پرت میکنه بالا با جارو به کوافل ضربه میزنه ... جسیکا بگیرش !!! واووووووو .... عجب صحنه ای بود ... واقعا آفرین به مدافعان گریفیندور .... استر با بلاجر به کوافل ضربه میزنه و اونو دور میکنه ...

آناکین دستشو بالا میکنه که شکلاتش رو بگیره ولی کاغذ پر پر شده ی اونو میگیره .... سینیسترا بالای سر آناکین چوبشو تکون میده و اشاره میکنه به بلاجری که در حال حرکت در جهت مخالف بود....شکلاتی به اون چسبیده بود ....

بازی در دست گریفیندور هستش ... سیریوس بلک پاس به لارتن میده ولی لارتن حرکت نمیکنه و فقط وسط هوا می ایسته و نگاه میکنه به اطرافش .... همه در زمین به این صحنه نگاه میکردند ... سامانتا و آماکیوس هم زمان به یک بلاجر ضربه میزنن و اونو میفرستن سمت لارتن ولی اون خیلی راحت ازش جا خالی میده ... مهاجمان تیم اسلی میان که کوافل رو ازش بگیرن ولی اون یک پاس خیلی بلند میندازه به سمت دروازه ی اسلی .... همه به کوافل نگاه میکردن ... توپ از دروازه میگذره و پشت دروازه فرود میاد ... وای عجب صحنه ای ... لیلی پشت دروازه منتظر این توپ هستش ... میگیره اونو و میفرسته برای سیریوس بلک که جلوی دروازه هستش !!! سورس اسنيپ فقط این صحنه ها رو تماشا میکرد ....

سیریوس کوافل رو میگیره و گل گل !!!! ... واقعا ارزش 100 امتیاز رو داشت این حرکت ...

استر که کاپیتان گریف بود از این صحنه کف کرده بود ...

در همین بین صدای ریموس به گوش رسید که فریاد زد :
اسنیچ اوناهاش !!!

اشتباه اون این بود که این حرف رو با صدای بلند گفت ... زیرا بارتی کراوچ هم این رو شنید و به سمت گوی زرین حرکت کرد !

ریموس از بین تمام بازیکن ها که ایستاده بود و اون دو تارو نگاه میکردن گذشت .... در شب واقعا برق اسنیچ بهتر مشخص بود ... در این بین استر به سینیسترا اشاره میکنه و هر دوشون به سمت اسنیچ میرن .... بارتی به اسنیچ نزدیک تر بود اگر اقدامی نمیکردند اتفاق بدی می افتاد !! استر به سمت چپ بارتی رفت و سینیسترا در سمت راستش با فاصله قرار گرفت ... اولین بلاجری که به سمت سینیسترا اومد اونو زد و به سمت بارتی فرستاد ... بارتی جا خالی داد ... ولی استر که در سمت چپش بود دوباره به همون بلاجر ضربه زد ... و ...

بارتی روی زمین بود .... و اسنیچ در دستان ریموس که در بین اعضای گریفیندور گم شده بود ...


عشق یعنی وقتی که دستتو میگیرم مطمئنم باشم که از خوشی میمیرم !!!!!

تصویر کوچک شده


Re: زمين كويديچ هاگوارتز
پیام زده شده در: ۸:۵۸ چهارشنبه ۱۷ بهمن ۱۳۸۶

ریموس لوپینold


مخفی کردن اطلاعات کاربر
عضو شده از:
۱۳:۳۲ سه شنبه ۷ شهریور ۱۳۸۵
آخرین ورود:
۱۶:۳۵ سه شنبه ۲ مهر ۱۳۸۷
از محفل ققنوس
گروه:
شناسه های بسته شده
پیام: 604
آفلاین
تق تق باران در گوشش میپیچید. از سرتا پا خیس بود، اما بزودی خانه ای گرم و نرم در اختیارش بود.البته خانه ای پنهان با ظاهری زشت و کریه. در زمینی که با حصار دورش باعث خنده همه میشد. حتی جادوگران. ولی اخر چه کسی میدانست؟ جز تعداد معدودی؟
به در شکسته رسید. بوی گند آشغال و زباله به مشامش رسید. سرش را تکان داد و مخفیانه چوبش را از درون شنلش خارج کرد. آنگاه وردی را اجرا کرد:
-پاترونوستکست
هیچ اتفاقی نیفتاد. اما با این حال لبخندی بر لبانش ظاهر شد. چوبش را بالا برد و اشکالی را در آسمان رسم کرد که تنها پس از چند ثانیه قابل خواندن و دقیقا به اندازه شکاف موجود بر روی دستگیره در شد.
Private Casstle Gryffindor Quidditch Tim
چند لحظه بعد او در قصر خصوصی تیم کوییدیچ گریفیندور ایستاده بود.
- سلام سیریوس
- سلام ریموس،استر گفته بیایم تو اتاق جلسات. مثل اینکه یه قانون جدید وضع شده

چند لحظه بعد، اتاق جلسات
استر: خب، قانون جدیدی رو همین الان از وزیر دریافت کردم. این نامه باعث میشه کار مدافعان خیلی سخت بشه. چون گویا قراره دیگه از توپ های بازدارنده استفاده نشه، چرا که خیلی صدمه به بار میاره. درعوض قراره از طلسم و ورد استفاده بشه.استفاده از طلسم های پرتاب کننده و همینطور بازدارنده و خشک کننده مجازه، البته مثل اینکه با وردهای قوی کاری کردن وردهای خشک کننده فقط 5 ثانیه دوام داشته باشن. بنابراین باید مدافعان حسابی رو وردها تمرین کنن. اما چون مسابقه فرداست و وقتی نیست تصمیم گرفتم ترکیب رو عوض کنیم.
لارتن درحالی که مشغول ظاهر کردن انواع اشکال نارنجی بود، گفت: هوووم استر، اونوقت تکلیف ایگور چی میشه؟ مگه نگفت تا 28 دی فقط مهلته؟
استر با لبخندی موذیانه و بسیار رذلیانه(!) و مخوف پاسخ داد: هووم، پارتی و پول داشته باشی همه چی حله
سینیسترا درحالی که داره دیوارها رو پر از نقاشی ستاره و متون نجوم میکرد گفت: هوووم. خب حالا این ترکیب جدید چیسته؟
استر:...
اما در همان لحظه لیلی غرید: هی سینیسترا من گفتم به این کلمه ای که آخر گفتی آلرژی دارم، نصف روز رو دیروز باهات کار کردم که بگی چیست نه..
سینیسترا:چیسته که خوشگل تره.
ییهو صدای بنگی میاد و توجه همه به گوشه ی اتاق جمع میشه. ریموس که علاقه خیلی زیادی به جمع آوری وسایل داره مشغول جمع آوری وسایله و سیریوسم که به شکل انیماجسش در اومده منتظره تا ریموس وسایل رو پرت کنه و بعد اونا رو بهش برگردونه.(خیلی رفته تو حس )
استر: تصویر کوچک شده
بلاخره پس از یک ساعت، بحث ها توسط فریاد استر که باعث میشه 1000 دلار بخاطر شکستن دیوار صوتی به تیم ضرر بزنه به اتمام میرسه و ترکیب جدیدی که استر پس از فکر کردن در مکان مغز باز کننده مرلینی، اعلام میشه:
مهاجمين:لیلی اوانز - استرجس پادمور - جسیکا پاتر
مدافعين:ریموس لوپین - پروفسور سینیسترا
دروازه بان:سیریوس بلک
جستجوگر:لارتن کرپسلی

صبح روز بعد: مسابقه
گزارشگر درحالی که چوبش را به حالت موج دار تکان داده و باعث ایجاد جرقه های رنگارنگی در آسمان میشد شروع کرد:
- خب این اولین باره که تو بازی های کوییدیچ شاهد استفاده از جادو هستیم. باید بازی هیجان انگیزی باشه. و حالا دیوارهای سمت راست کنار رفتن. حالا تیم اسلیترین وارد شد. ترکیب این تیم از این قرار است:
دروازه بان: سورس اسنيپ
مدافعين: آميكوس كرو، سامانتا ولدمورت
مهاجمين: اينيگو ايماگو، توبياس اسنيپ، آناكين مونتاگ
جستجوگر: بارتي كراوچ
-اینیگو ایماگو به وسط زمین رسید. و حالا نوبت کنار رفتن در دیگر ورزشگاه است که گریفیندوری ها در پشت آن منتظر ورود هستند و حالا اون در هم کنار رفت. تیم گریفیندور با ترکیبی که به طرز مخوفی بعد از زمان مقرر تعویض شده بود وارد شد. ترکیب جدید تیم گریفیندور به این صورت است:
مهاجمين:لیلی اوانز - استرجس پادمور - جسیکا پاتر
مدافعين:ریموس لوپین - پروفسور سینیسترا
دروازه بان:سیریوس بلک
جستجوگر:لارتن کرپسلی

استر در حالی که با عصبانیت به اینیگو ایماگو نگاه میکرد محکم دستش را فشار داد و سپس عقب رفت. سپس سوار بر جارویش شد. با سوت مادام هوچ بازی شروع شد.
استر به سرعت به هوا رفت و به سمت کوافل رفت. اما در همین لحظه هجومی از فشار هوا را بر خود حس کرد. احساس کرد دارد از جارو پایین میفتد و درست همان لحظه که دستش شل شد ناگهان نوری آبی رنگ از بالای سرش گذشت و تمام چیزها به حالت عادی برگشت. آنگاه فهمید که اینکار مدافع تیم بوده. برگشت و درحالی که به سمت کوافل میرفت رو به سینیسترا فریاد زد: متشکرم
انگاه بصورت زیگزاگی مخوفی جلو رفت. همینطوری داشت به کوافل نزدیک میشد که هنوز در هوا معلق بود. سرعتش را تند کرد...
- آیییییییییییییییییییییییییییییی.
آنگاه معلق شد و با سر مشغول رفتن به آغوش باز زمین شد.
در طرفی دیگر آنی مونی درحالی که مدام توپ را با اینیگو رد و بدل میکرد به دروازه نزدیک می شدند.


گزارشگر: آنی مونی و اینیگو به دروازه نزدیک میشن و حالا اینیگو شوت میکنه. عجب شوتی. دروازه بان واکنش نشون میده. اما... اه، عجب بازی حیرت اوری میکنه امروز اسلیترین، توبیاس اسنیپ با نوک جاروش مسیر توپ رو قرار داد و حالا گل میشه.ده امتیاز به نفع اسلیترین

- اها، حالا بزار ببینم این ستاره چیسته؟
- ای خدا، من آلرژی دا... ای لعنتی، ببین حالا کوافل افتاد تو دست اونا.
- چیسته هی...
نوری سبز رنگ فضا رو پر میکنه.
چند لحظه بعد در جایی دورتز از آنجا
- شما حق ندارید با من اینطوری رفتار کنید. شما حقوق ساحره ها رو زیر پا گذاشتید. نباید منو تو آزکابان بندازید. خجالت نمیکشید این بی ناموسا منو بترسونن!!!!

در ورزشگاه

گزارشگر: گریفیندور 3 تا از بازیکنانشو از دست داده و الان در وضعیت سختی هست. اه، حالا توبیاس اسنیپ صاحب توپ میشه. ریموس لوپین بهش حمله میکنه، اما اون توپو به اینیگو پاس میده و به سرعت از تیررس لوپین خارج میشه. اما اه، خدای من، لوپین بر اثر ورد سامانتا سقوط میکنه. گریفیندور علاوه بر از دست دادن مدافعاش، یک مهاجم و همینطور کاپیتانشو از دست داده. اسلیترین داره بازیو به نفع خودش تموم میکنه. اه خدای من، گل زد. آناکین مونتاگ با یک حرکت زیگ زاگی توپ رو محکم به سمت حلقه وسطی پرتاب کرد و توپ تنها از چند میلی متری دست دروازه بان وارد دروازه شد.
- سیریوس بلک توپ رو پرتاب میکنه، جسیکا پاتر اونو میگیره، و حالا...

- نارنجی، نارنجی، آخر سر پیدات میکنم، تو هنوز منو نشناختی.
سپس با یه شیرجه در آسمان نارنجی( خب چیکار کنم، مجبورم از دید اون بنویسم دیگه، وقتی عینک نارنجی زده، خب آسمونو نارنجی میبینه دیگه) شناور شد.
- ا، این دیگه چیه، شبیه یه برق نارنجیه، نکنه یه زنجیر جواهر نارنجیه؟ بزار برم طرفش.... آیــــــــــــی!

گزارشگر: اه، عجیبه، لارتن مستقیما خودشو جلوی ورد انداخت، الان بردن تیم گریفیندور غیرممکن بنظر میاد. جسیکا پاتر تنها بازیکن گریفیندور کوافل رو در دست داره، اون جلو دروازه است، شوت میکنه و... نه، یک طلسم بازدارنده مانع توپ میشه، توپ با سرعت برمیگرده جسیکا برعکس میشه به سمت زمین و سقوط میکنه ، سوت داور بلند میشه و نشون میده که اسلیترین برنده است .


تصویر کوچک شده


Re: زمين كويديچ هاگوارتز
پیام زده شده در: ۲۰:۲۶ دوشنبه ۱۵ بهمن ۱۳۸۶

آناکین مونتاگ old


مخفی کردن اطلاعات کاربر
عضو شده از:
۱۹:۰۲ شنبه ۷ شهریور ۱۳۸۳
آخرین ورود:
۱۳:۵۸ یکشنبه ۱۵ فروردین ۱۴۰۰
از 127.0.0.1
گروه:
کاربران عضو
پیام: 1391
آفلاین
بازی اسلی و گريف

روز قبل از بازی ( یعنی دقیقا ساعت 6 صبح روز قبل از بازی)
- هوی بوقی پاشو ببینم
- اوهو چه خبرته مرض داری ادم رو بیدار میکنی؟
- بوق احمق پاشو زود یه کار مهمه باید بریم
- کجا بریم ؟... ساعت چنده؟....
در این لحظه ساعت مشاهده گردید
- امق چلمنگ ...و .... ساعت 6 صبح با من چی کار داری؟ اصلا ببینم کی گفته بیای منو بیدار کنی؟
-طرف با افتخار میگه: این دستور از مقامات بالا صادر شده پس زود بلند شو؟

- مقامات بالا دیگه کیه؟ هان بگو کیه دیگه؟
- كويديچي ها!

دقایقی بعد فرد مربوطه توجیح شده و مثل پسر های خوب ( عمرا شماره بدم) بلند شده دندون هاش رو شسته لباسای پوشیده صبحونه نش رو میل کرده ( طبق فرمایش مقامات بالا کوفت کرده) و اول راس ساعت 7 صبح جلوی زمین کویدیچ با یه سری دیگه مثل سامانتا ولدي و توبياس اسنيپو و سوروس اسنيپ و كرو و مونتاگ واساده تا مقامات بالا بیاد بگه چه خاکی تو سرشون کنن این وقت صبح


مقامات بالا در حالی که داره به شدت خمیازه میکشه وارد میگردد
ملت: سلام اينيگو ايماگو شما تاخیر داشتی کاپیتان ايماگو

ايماگو: ببخشید تا ساعت 6 صبح داشتم چت میکردم دیروز هم نه صبحونه خوردم نه نهار نه شام برای همین صبح یه سر رفتم هاگزمید کله پزی بعد اومدم برای همین یه م تاخیر شد

مونتاگ در گوش ايماگو: جون داداش تو که رفتی کله پزی ما رو هم با خودت میبردی دیگه همه با هم مهمون سوروس یک حالی میداد

آنی مونی جوابی دریافت نکرد به جز یه اردنگی

ملت بعد از صحبت های کاپیتان میرن تمرین میکنن و بعدش هم میرن تو رختگن و لباس ها رو عوض میکنن و میرن به قلعه

توجه داشته باشید چون صحبت های کاپی خیلی مهم بود تمرین هم محرمانه هیچ چیزی برای نوشتن نداریم لطفا سوال نفرمایید

___________________
صبح روز مسابقه کله پزی داش اسی جارو کش تو هاگزمید
اعضای تیم کویدیچ اسلی همگی با هم نشستن و به خرج سوروس مشغول تناول صبحانه ( همون کله پاچه با نون سنگک ) هستند

سوروس: داش اسی یه پارچ دوغ میاره
ايماگو: لازم نکرده داش اسی این سوروس همینجوریش گیج هست کافی دوغ هم بخوره تا وسط بازی روی جاروش بگیره بخوابه

و .... ( به علت اثرات بد کله پاچه سانسور شد)

_______________
بازی کنان تیم کویدیچ ملت قهرمان اسلی به طرف زمین کویدیچ میرن و اونجا بازیکنان گريفيندور هم حضور به هم رساندن این دو تا تیم مثل بچه ی آدم با هم دست میدن ( کاپیتان هاشون البته) و میرن تو زمین ( یعنی پرواز میکنن)

ايماگو به اسلي ها: تا بارتي این گوی زرینه رو پیدا میکنه حواستون باشه این گريفي ها از زیر دستتون زنده نرن بیرون همشون رو تا جد امکان با چماغ بزنید اگه تونستید به ای بلاجر با چماغ بزنید تو کلشون شب پیش من جاییزه دارین

بعد از ارشادات کاپیتان ايماگو بازی کن ها به پرواز در میان و بازی هم شروع میشه توپ دست گريفه که داره به سمت دروازه ی اسلی میره چند تا بازدارنده به طرف مهاجم ها پرتاب میشه که بی تاثیره مهاجم های گريف حالا با سوروس که دروازه بانه تک به تک شدن و... و ... و .... توی دروازه

اسلی صفر گريف 10
بازی ادامه پیدا میکنه دو تیم به طرف دروازه های هم حمله میکنن و به علت حرفه ای بودن دروازه بان ها و فرا حرفه ای بودن مدافعین یکی در میون گل میزنن تا اینکه بازی 70 به 60 به نفع گريفه

در این بین بارتي كراوچ جستجوگر اسلی و این پسر خوابالوئه لوپين جستجوگر گريف دارن دنبال گوی زرین میگردن و چون حواس مدافع ها و داور بهشون نیست تا میتونن میزنن تو سر و کله ی هم یک دفع گوی زرین از دور دیده میشه که ته زمین دقیقا بالای سر آميكوس كرو داره میچرخه
دو تا جستجو گر در حالی که به شدت مسغول زدن تو سر کله ی هم هستن به كرو که گوی زرین بالا کلشه نزدیک میشن

كرو که فکر میکنه یه دفعه خیلی محبوب شده و این ها میخوان بقلش کنن نیشش رو تا بناگوش ( به یاد کله پاچه ی صبح) باز میکنه ولی چون کلا یه مقدار این بشر زیادی خوشحاله فکر میکنه اول بارتي بیاد بقلش بهتره برای همین در مسیر بارتي قرار میگیره و بارتي باهاش برخورد میکنه و لوپين گوی زرین رو میگیره و گريف برنده میشه.


ویرایش شده توسط آناکین مونتاگ در تاریخ ۱۳۸۶/۱۱/۱۵ ۲۰:۲۷:۵۱


Re: زمين كويديچ هاگوارتز
پیام زده شده در: ۱۸:۳۴ دوشنبه ۱۵ بهمن ۱۳۸۶

توبیاس اسنیپold


مخفی کردن اطلاعات کاربر
عضو شده از:
۲۲:۳۴ سه شنبه ۱۸ دی ۱۳۸۶
آخرین ورود:
۱۲:۵۳ شنبه ۱۶ شهریور ۱۳۹۸
از بن‌بست اسپینر
گروه:
کاربران عضو
پیام: 246
آفلاین
اسلیترین ها و اقدامات قبل از بازی

سوروس اسنیپ:
- ما برآن هستیم که درطی انجام بازی اسلیترین vs گريفيندور چند پاتیل، گوجه و تخم مرغ به استادیوم ورزشگاه وارد کرده و به تماشاگرنماهای غیور و هم دل گروه اسلی برسانیم...
اسلاگهورن:
- سوروس وایسا بنویسم، مگه گودریک دنبالت کرده؟؟
اسنیپ:
- مگه مرلین ازت خواسته وقتی بلد نیستی زور بزنی؟؟ مگه مرلین دنبالت کرده، درسته، نه گودریک!!
اسلاگهورن:
- حالا هرچی. درضمن از اول بگو بنویسم.
سوروس اسنیپ:
- با عرض سلام خدمت جناب پروفسور آلبوس پرسیوال والفریک برایان دامبلدور، ما برآن هستیم که درطی انجام بازی اسلیترین vs گريفيندور چند پاتیل، گوجه فرنگی و تخم مرغ به استادیوم ورزشگاه وارد کرده و به تماشاگرنماهای غیور و همدل گروه اسلیترین برسانیم ...

15 دقیقه بعد

اسلاگ:
- خب بقیه ش رو بوگو .
اسنیپ:
- خواهشمند است توضیحات کامل را در این راستا به ما ارائه نموده و با ماهمکاری لازم را بعمل آورید. و صدالبته که عملیات ما را به سود تیم گروه خودتان خوره ننمائید.
پ.ن: وظیفه ی خود میدانستم که شما را از نقشه ی شوم برادران ویزلی برای تماشاگر نماهای عزیز اسلی آگاه کنیم. (خودت تا تهش رو گرفتی، دیگه ؟؟)
با احترام.
اسلاگ:
- خب سوروس الان همه بازیکنان در رختکن هستند، زودتر برو که با این مصدومیتت حداقل قبل از شروع بازی برسی .

در راه رختکن

اسنیپ در راه رختکن با حالتی رویائی زمزمه می کرد:

- آهای که منم عاشق
آهای قفل حقایق
آهای مالیده به موهای من روغن شق....

شپلق
ناگهان در اثر یک ضربه ناگهانی سوروس بر روی زمین صاف گردید و شیء مهاجم هم دیده نمیشد. سوروس بار دیگر به راه افتاد، بعد از چند دقیقه می توانست از دور توبیاس را که بیرون از رختکن ایستاده بود، ببیند. توبیاس با لحن آلن دلون فریاد زد:
- سلام، پسر .
سوروس شلنگ تخته هایش را تندتر کرد. پس از آن که اسلاگهورن را در رختکن دید با خود فکر کرد:
- ای دل غافل، پس اون شیء مهاجم این گنده بک بود. حالتو میگیرم، 25 امتیاز از اسلیترین کسرشد.
اسلاگ فریاد زد:
- خب حالا که همه هستید، ساکت باشید و توجه کنید، اههه (صدای سرفه) بچه ها روی تخم مرغها حساب نکنید، بعلت اینکه تخم مرغ ها باید بدون آپارات و ماگلی و با سرعت بسیار پایین منتقل بشن که از بین نرن، به بازی امروز نمیرسن. ولی تماشاگر نماهای غیور اسلی از گوجه فرنگی نهایت استفاده را خواهند کرد.
سپس ادامه داد:
- خوب سوروس اسنیپ اول بره. بقیه بعد از اون، هی اینیگو تو کجا میری، طبق قانون جدید باید کاپیتان آخرین نفر باشه. البته بعد از شعار:
همه باهم یکصدا:
- کوئیدیچ اسلیترین همیشه از بازی قبل چابک تر، زیرک تر، قوی تر خواهد بود.

در استادیوم

در یک روز سرد و برفی، به همراه انتشار نور خیره کننده سبز در ورزشگاه سوروس اسنیپ پیشاپیش دیگر بازیکنان اسلی وارد آستادیوم شد. بعلت لنگیدن سوروس، ورود بازیکنان اسلی به میدان مدت زیادی به طول انجامید. اما سرانجام 15 دقیقه بعد چشم تماشاگران به جمال اینیگو ایماگو، که آخرین نفر اسلیترین بود روشن گشت. بی درنگ رنگ سبز به قرمز تبدیل شد و 6 بازیکن گریفی قبل از استرجس پادمور دوان دوان وارد میدان شدند.

پروفسور مک گونگال:
- خب دیگه همه بازیکنان وارد زمین شدند، باید بگم برای اینکه امروز لی جردن به مثابه یک گریفیندوری غیور ، روحیه ی بازیکنان اسلیترین رو مثل یک دیوانه ساز از دماغشون نمکه ( فعل نفی، سوم شخص غایب از مصدر مکیدن)، تصمیم گرفتیم لونا لاوگود رو به عنوان گزارشگر این بازی منصوب کنیم.

سپس ایماگو که خود را برای درگیری آماده کرده بود، با عصبانیت به سمت پادمور رفت، ولی پادمور با خوشروئی و لبخندی ملیح دست او را فشرد، به طوری که رنگ صورت ایماگو به سرخی گرایید. اما ثانیه ای نگذشته که صورت اِستر، بدلیل برخورد گوجه فرنگی گندیده تا سرحد جنون قرمز شد.
مادام هوچ با قیافه ای شبیه یک لاشخورگرسنه (به طوری که با مادام پینس مشتبه می شد) فریاد زد:
- از همه تون یه بازی توام با درگیری میخوایم.
و چهار توپ از صندوق مخصوص جدا شده و به گشت و گذار در محوطه هاگوارتز رفتند. خوشی آنها فقط لحظه ای کوتاه بود زیرا دو چماق اسلیترین به بلاجرها خوش آمد گفتند. و مشت گره شده لی لی اوانز بر کوافل وارد آمد.

لاوگود گفت:
- بله همونطور که پروفسور مک گونگال گفتند، امروز من به حسابتون میرسم ، بذارید اول اسامی نحس بازیکنان رو بفرمام، گریفیندوری ها: دروازه بان: جسیکا پاتر، مدافعان: کاپیتان استرجس پادمور و پروفسور سینیسترا، مهاجمین: لارتن کرپسلی، لی لی اوانز، سیریوس بلک و جستجوگر هم ریموس لوپین. اسامی بازیکنان هم سبزپوش اسلیترین هم از این قراره: جستجوگر: بارتی کراوچ جونیور، دروازه بان: سوروس اسنیپ، مدافعین: سامانتا ولدمورت و آمیکوس کرو، مهاجمین: توبیاس اسنیپ و آناکین مونتاگ و اینیگو ایناگو. یعنی همون طور که مینروا مک گونگال میگه اسم مهاجم و کاپیتانشون که ایماگو هست رو باید تصحیح کنم، درضمن کاپیتان اسلیترین هم اینیگو ایماگو هست.
از شما که گذشت، میریم سروقت بازی که از اون هم بگذره. لارتن کرپسلی کوافل به دست جلو می آد، دروازه اسلیترین رو تهدید میکنه. اسنیپ داره با همون حالت روءیایی زندگینامه منظوم خودش رو میخونه:
- نام من سوروس است
پيشه ام توپگيری ست
گل نخوردم تابحال نه از بلک نه از لی لی
اما اکنون نتوانم بگيرم کوافل کرپسلی.

لاوگود:
- بله همونطور که سوروس هم گفت، نتوانست کوافل لارتن کرپسلی رو بگیره، پس در نتیجه 10- 0 گریفیندور.
کوافل ِ ارزشی به استرجس پادمور میرسه. استرجس که با یک دست چماق و بادست دیگر یک بلاجر رو گرفته، کوافل رو هم هدزنان به سمت دروازه اسلی میبره. با چماق چنان ضربه ای میزنه که گویی میخواد طلسم نابخشودنی انجام بده. حالا اون رو ولش کن، بیا این ور، چشماتو وا کن، اسنیپ نگاه کن، که به همراه کوافل به درون حلقه رفته.

دقایقی بعد

باز هم لاوگود:
- بله، اسنیپ روی هرگل جراحاتی بهش وارد میشه که مصدومیتش رو یک و نیم چندان میکنه، لارتن کرپسلی هم گل یازدهم خودش رو وارد دروازه اسلیترین میکنه و 80- 0 گریفیندور.
اسنیپ با آسودگی تمام داره به شعر فایرنز، به نقل لی لی اوانز (باتصرف و تلخیص)، به مضمون سوروس اسنیپ، به قالب نو، گوش فرا میده :
- دلت خاص کوئيدیچه آهای سوروس نازم
واسه اون ماری که نيشت زده ديوانه سازم
برات مرهم ميسازم
پرنسی و نيازم....

سوروس هم می فرماید:
- اونی که سرور و پادشاهمونه، لی لیه
اونی که حلقه انگشترو هم جا نميذاره، لی ليه
اونی که نميتونه گل بزنه به تيم اسلی، لی ليه.

لی لی هم اجازه ادامه دادن رو به اسنیپ نمیده، و با دوپا بر صورت وی فرود می آد. سوروس که در حال سقوط آزاد بود، بلک رو میبینه که دروازه نزدیک میشه:
- جلوش رو بگیرین، من نباید از بلک گل بخورم.
بلک کوافل رو پرتاب میکنه. سامانتا ولدمورت با ارسال یک بلاجر کوافل رو از مسیر منحرف می کنه.
سوروس:
بلاجر به سمت ریموس لوپین و بارتی کراوچ میره. کراوچ که سر ریموس رو تحت اختیار داره اون رو مانع از رسیدن بلاجر به خودش قرار میده و ...

شپلق

در حالی که تماشاچیان با چشمانی دابی مانند، پا بر سَر یکدیگر گذارده تا بر صحنات بازی اشراف داشته باشند، لوپین با چشمانی بسته به درجه سومین سقوط کننده و اولین شهید بازی نایل میشه. بارتی در کمال تعجب میبینه که اسنیچ از میان بلاجر خارج میشه. او هم از این فرصت نهایت استفاده رو میکنه و توپ رو میگیره .
مادام هوچ فریاد زد:
- 80- 120اسلیترین،سبزپوشان برنده اند.

دامبلدور که اون پایین با اسنیپ شاخ به شاخ شده بود، فریاد زد:
- وای نقشه ام لو رفت، باختیم. ریموس، نکبت ...، وایسا کارت دارم.


ویرایش شده توسط توبیاس اسنیپ در تاریخ ۱۳۸۶/۱۱/۱۵ ۱۸:۴۳:۵۰
ویرایش شده توسط توبیاس اسنیپ در تاریخ ۱۳۸۶/۱۱/۱۵ ۱۸:۵۳:۴۳


Re: زمين كويديچ هاگوارتز
پیام زده شده در: ۱۸:۱۰ پنجشنبه ۱۱ بهمن ۱۳۸۶

سامانتا ولدمورت


مخفی کردن اطلاعات کاربر
عضو شده از:
۱۸:۴۹ پنجشنبه ۳ فروردین ۱۳۸۵
آخرین ورود:
۵:۰۸ یکشنبه ۲۷ تیر ۱۴۰۰
از ما که گذشت!
گروه:
کاربران عضو
پیام: 248
آفلاین
بازي اسليترين و گريفيندور


صبح روز جمعه بارتي و ديگر كوييديچي ها خيلي زود از خواب بيدار شدند و مدتي در رختخواب نشستند و با هم در مورد مسابقه ي كوييديچ خود با گريفيندور صحبت ميكردند ، و به واكنشي كه اينيگو در قبال باخت از خود نشان ميداد فكر ميكردند، آنها تصميم گرفتند حداكثر تلاش خود را براي پيروزي انجام بدهند ، بنابراين از جا برخاستند و بعد از پوشيدن لباس براي خوردن صبحانه به تالار اصلي رفتند . اما با چهره هاي گرفته و ناراحت اسلي ها مواجه شدند كه سر ميز طويل اسلي نشسته بودند و به ندرت با هم حرف ميزدند.


قبل از ساعت 10 همه ي مدرسه به تدريج در ورزشگاه كوييديچ جمع شدند تا دومين بازي اين فصل را تماشا كنند . هوا ملايم و آفتابي بود و نور خورشيد كمي چشم را مي آزرد . بليز زابيني بازيكن سابق تيم دوان دوان به سمت دوستان اسلي خود آمد و برايشان آرزوي موفقيت كرد ! بازيكنان كوييديچ همگي وارد رختكن شدند و رداهاي سبز تيم اسليترين را به تن كردند و نشستند تا طبق عادت به حرفهاي پاياني براي تقويت روحيه ي جنگندگي و خشونت ايماگو گوش دهند :
- بازيكنان تيم گريفيندور قوي هستند ، در اين حرف هيچ شكي نيست ! ... اما ما با جاروهاي سريع و قدرت عكس العمل بالا ميتونيم اونها رو شكست بديم ، ما خيلي بيشتر از اونا تمرين كرديم ، ما توي همه جور شرايط جوي پرواز كرديم ...
توبياس كه تازه وارد تيم شده بود گفت:
- بله ، درسته !... من از بس آب رفت تو موهام ، اون چربي و روغن مالي اصيل رو از دست دادم...
مونتاگ لبخندي به توبياس زد و گفت:
- ناراحت نباش..بذا ببريم.. برات ژل ماگلي ميخرم..
اينيگو بدون توجه ادامه داد:
- بارتي تو بايد زودتر از لوپين گوي زرين رو با چنگ و دندون هم شده گير بياري براي اينكه ما بايد امروز مسابقه رو ببريم ، بايد ببريم ..ضمنا يك مهمان ويژه داريم كه از ديدنش خوشحال ميشين.
سامانتا با ذوق و شوق گفت:
- كي؟
صداي از ميان بازيكنان اسلي به گوش رسيد:
- يه مرد خيكي !
و به دنبالش خنده بقيه و هيس و خشم ايماگو!
ايماگو:


وقتي اسلي با صورت هاي كبود و زخمي وارد زمين شدند فرياد شادي و تشويق تماشاچيان كه از آنها استقبال ميكردند لحظه اي قطع نميشد ، انگار گمان كرده بودند زخم ها مال سختي شدت تمريناته! در بين راه اينيگو رو به بازيكنان كرد و گفت:
- بهتره به جايگاه مهمانان ويژه نگاه كنين.
-
همه به رديف اول جايگاه نگاه كردند و در كمال ناباوري ديدند كه "لرد ولدمورت " آن لرد كبير در حالي كه دستايش را تكان ميدهد ، به آنها لبخند ميزدند !!
در همين حال هري پاتر كه در سمت چپ جايگاه نشسته بود، رو به لرد گفت:
- چه طوري ولدي كچل؟
- آواداكداوارا !
- اكسپليارموس!


- كاپيتان ها با هم دست بدن ! ... بدين ترتيب اينيگو ايماگو و استرجس پادمور در حالي كه در دل آرزوي برد تيم خود را داشتند به سختي با هم دست دادند .
سوت آغاز مسابقه توسط داور اين ديدار به صدا در آمد ، بازكنان دو تيم به هوا پرواز كردند ، با آزاد شدن توپ ها همگي به جنب و جوش افتادند ، در همين حال مونتاگ بود كه به سرعت كوافل را از آنه خود كرد و سرعت جاروي خود را به نهايت رسانده بود به سمت دروازه ي گريفيندور و جسي پاتر حمله ور شد و در فاصله كمي دورتر پادمور و سينيسترا او را تحت كنترل داشتند ، مونتاگ با سرعتي سرسام آور در حال حركت بود، اندكي بعد با توپ بازدارنده اي كه از سوي پادمور پرتاپ شد ، مونتاگ تعادل خود را از دست داد و كوافل از بين دستانش رها شد ، سيريوس بلك از فرصت استفاده كرد و كوافل را در هوا قاپيد ، ولي بلافاصله اينيگو به تعقيب آن پرداخت و با يك حركت چرخشي-دوراني كوافل را بدست آورد !
اينيگو همراه با توبياس به سمت دروازه ي تيم گريفيندور حركت ميكردند ، ايماگو كه در فاصله ي چند متري از دروازه قرار داشت كوافل رو به عقب و به توبياس پاس داد ، و به اين ترتيب گل اول مسابقه توسط لارتن توبياس به ثمر رسيد !
-
و اين نشانه شروع طوفاني اسلي ها بود كه يكديگر را در آغوش كشيده بودند.
اينبار كوافل در دستان لارتن بود كه در حين حركت و براي تقويت ديگر گريفي ها موهايش را نشان ميداد تا به ياد پرتقال بيفتن! و در همان حالي كه موهايش در آسمان ميرقصيد، توانست از سدُ سامانتا كه داشت به سرعت به سمتش حمله ميكرد بگذرد و گل تساوي بازي را به ثمر رساند !
اسنيپ سنگربان: آخه ياد پرتقال افتادم.



در ديگر سو !
بارتي و لوپين در راستاي رسيدن به گوي زرين دور ورزشگاه ميچرخيدند ، بارتي هر از گاهي دسته ي جارو را رها ميكرد تا با مشت و لگد لوپين را منحرف كند اما به علت كوتاهي دست در اين عمل شكست ميخورد، لذا با تير كمان جوجه زنده به سمت لوپين شليك ميكرد.
يهو چشمان بارتي گوي زرين را در بالاي سر لوپين شناسايي كرد ، بنابراين به سرعت حركت كرد و لوپين نيز بعد از ديدن گوي همراه با بارتي حركت كرد.
بالا ، پايين ، زيگزاگ ، مارپيچ ، تو دهن تماشاگرا ، بالا ، مارپيچ ، رو كله ولدي كچل،بالا!
گوي آنها را به بازي گرفته بود ، اندكي بعد گوي به سمت پايين روانه شد و به دنبال آن جستجوگران دو تيم! كه يهو وسط راه با هم درگير هم شدن!

در همين حال اينيگو فرياد زد :
- اومدم پادمور بگير!
پادمور:
بعد از اينكه كل ورزشگاه چنين شدند:
منتظر سقوط جستجوگران دو تيم بودند ،آنها علاوه بر مشت و كتك در فاصله ي ميلي متري از هم حركت ميكردند، كه ناگهان بارتي اگشتش كرد تو دماغ لوپين !
-
- وقت كردي فين كن لوپين !
همين باعث شد بارتي دوباره اوج گيرد و حركت بالهاي گوي زري را در ميان دستانش احساس كند.
گريفي ها: واي نـــه !!
ريموس لوپين با محتويات دماغ مبارك در مقابل جايگاه اساتيد فرود آمدند ، و لحظه اي بعد به درمانگاه منتقل شد !
صداي هلهله ي شادي اسليتريني ها به اوج خود رسيده بود ، - كارتون عالي بود بچه ها !
اين صداي لرد كبير بود كه وارد زمين شده بود و به بازيكنان تبريك ميگفت .
لرد كه چوبدستي اش را در آورده بودگفت:
- به خاطر اين پيروزي آواداكداوارا !
و اين شليك هاي نوراني چوبدستي هاي اسليتريني ها بود كه به سوي جايگاه گريفي ها اصابت ميكرد:
هري پاتر، پسري كه بلاخره مرد !
هري: نامردا، تقلبي ميزنيد تا درد بكشم؟؟


از دفتر خاطراتم :

از او می ترسم... گاه تصور می کنم با هیبتی عظیم در مقابل من ایستاده و م


Re: زمين كويديچ هاگوارتز
پیام زده شده در: ۱۶:۱۹ پنجشنبه ۱۱ بهمن ۱۳۸۶

سوروس اسنیپold


مخفی کردن اطلاعات کاربر
عضو شده از:
۱۵:۰۲ دوشنبه ۲۹ مرداد ۱۳۸۶
آخرین ورود:
۱۵:۳۱ سه شنبه ۱۶ بهمن ۱۳۸۶
از اينا مي خواي؟!!!!
گروه:
کاربران عضو
پیام: 115
آفلاین
اسلايترين vs گريف

بدون شرح.!

تالار اسلي سرد و ساكت و خلوت و بسيار شلوغ و همچنين پر سروصداست و خورشيد به روشني در آسمان تاريك شب مي درخشد و فضا خيلي باحال و ايناست. فردي با كله ي كچل در حال ديدن تلويزيون است اما به دلايل عديده اي فرت و فرت كانال رو عوض مي كنه!
شبكه يك: دي ري ري رين ديري ري رين...(نواي انقلابي..!)
شبكه دو: الله اكبر ..درررن رن...( همون نوا..!)
شبكه سه: مستند روح المرلين.. به زودي از شبكه ي سوم و اينا!
شبكه ي چهارم: ديو چو بيرون رود فرشته درآيد... لرد چو بيرون رود آلبوس در آيد و ...
شبكه ي پنجم: رنگين كمونه ....رنگين كمونه:hammer
شبكه ي خبر: سازمان هواشناسي طبق اطلاعيه اي اعلام كرد كه بارش هرگونه برف را در روزهاي آينده تكذيب مي كند و مي گويد بوق بر آنها كه مي گويند برف مي آيد.. هواي نواحي هاگوارتز و هاگزميد و كوي شهيد دامبل فردا آفتابي است و دما 26 درجه بالاي صفر خواهد بود مسافران شركت جواپيمايي( جارو هواپيمايي) قبل از پرواز با اطلاعات پرواز تماس بگيرند: 77777777 ...

شخص كچل لحظاتي چند به صفحه ي تلويزيون كه تركيبي از چند تخته پاره، ريش مرلين و شيشه ي عينك هري بود نگاه مي كنه و لحظاتي چند به پنجره ي دخمه كه پوشيده از برف بود نگاه مي اندازه و بعد دستمال دماسج اسكي رو نگاه مي كنه كه دماي -66 درجه رو نشون مي ده(!!!!). شخص كچل مدتي در بحر تعجب مستغرق مي شه و به قله هاي رفيعي كه علم هواشناسي هاگوارتز به آن رسيده فكر مي كنه و ....... شپلخ....بوووووووم!!

- بوق به اين تلويزيون كلنگ... رودولف كجايي.. كروسيو كروسيو كروسيو.... آواداكداورا.. آخيش..!

پس از منفجر كردن دستگاه كلنگي به نام تي وي فرد كچل به سمت ميز غذا حركت مي كنه كه غذاهاي فوق العاده خوشمزه ي آني موني بر روي آن قرار داره به يك سخنراني مهيج و انقلابي مي پردازه :
- نصر و من المرلين و فتح قريب.... حزب الاسلي هم الغالبون و اينا.. سخنراني تموم شد ..ولي فقط اينو بدونيد كه اگه فردا ببازيد به شدت بوقتون مي كنم...

ميز غذا خيس شد و در اثر رطوبت زياد پوكيد..!

صبح روز بعد ..هاگزميد ..هاگزهدپزي!!

تعدادي چند از اشخاص مجهول الحال در مقابل هدپزي يخ بسته اي وايستاده اند و با آرامش كامل مشغول انجام دادن وردهاي رده ي سني الف و بي خطر و خيلي بي خطر مثل جريوس ماكزيمم هستند و قيافشون كاملا به افراد متشخص و اصيل مي خوره!
- بروبچ درخور خون اصيل و شخصيت اسليتون رفتار كنيد و با آرامش كامل وارد شيد تا اين صبحونه ي مقوي رو كه لرد لطف كرده براي تقويت شما داده بخوريد و بريم زمين بازي...
بووووووم....تيش... آآآآآآآييييي( نوايي ناشي از وارد شدن و ورد جريوس ماكزيمم)
سامانتا در حالي كه متن مصاحبه ي جديدشو تنظيم مي كنه و با دستي ديگر مشغول اجراي طلسم خفيف جريوس مي نيمم هست وارد مي شه پشت سرش سوروس اسنيپ در حالي كه در حال تقرير وظايف كم كردن امتيازش هست وارد مي شه ؛ پشت سرش..هان؟ دامبل؟ نهههههه!! پشت سرش توبي در حالي كه سعي داره از پسرش كم نياره و به طرزي خفن موهاشو روغن زده وارد مي شه..آني موي مشغول گرفتن دستور العمل پخت هدپاچه از صاحاب مغازه است ... بارتي هم اصلا مهم نيست!
پس از جايگزيني افراد گشنه بر روي صندلي ها و ادامه ي مراسم جريوس بازي ايني براي دادن اردر(!order) به سمت صاحاب مغازه كه بسي سگ سبيل تشريف داره مي ره ..!
- سليم! .. مي خواستم سفارش غذا بدم..!
- بفرماييد و اينا..!
- هين؟!.. شما منو ياد كسي مي ندازيد.. شما هوريس سگ سبيل نيستيد؟..هين!؟
- نه نيستم من بلاكي ام... سفارشتو بده برو تا بوقت نكردم....( اداره ي استفاده از شكلك هاي بدرد نخور!)
- .. شيش تا بنا گوش ..ده تا مغز ..بيستا زبون .سه تا چشم و اينا بده...!
- آبشو چي كار كنم؟
-

رختكن!

دوربين دشتي بي آب و علف را نشان مي دهد. آفتاب سوزان است و شدت گرما هر لحظه رو به افزايش است. يك بوته ي خار توسط دستان باد از گوشه اي از تصوير به گوشه ي ديگر مي رود و حال و هواي فيلم هاي وسترن را تداعي مي كند ولي بوق بر وسترن!
تني چند بر روي خاك داغ صحرا افتاده اند و ناله هاي آب آب سر مي دهند..!
- آب ...من آب مي خوام... بوقي آب..!
- " " " "‌ " "...!
- " " " "‌ "‌ "..!
- " " " "‌ " " ...!
-

تشنگان همينطور بر كف رختكن افتاده اند و ناله سر مي دهند البته قبل از به خاك افتادن از عدم حضور آلبوس مطمئن شده بودند! و امتياز بود كه از گريف كم مي شد به دليل اين صحنه ي اسف بار ! (قدرت زياده ديگه )

سقف رختكن در اثر وجود برف زياد فرو مي ريزد...!


زمين كوئيديچ.!
مقدار كمي برف بر روي زمين كوئيديچ نشسته است در حد برف استاديوم تختي بندر انزلي در حد قد گراپ در حد مانتيمورت لسترنج! بازيكنان گريفيندور با بي كلاسي زيادي كه در خور شان گريفيشان هست وارد زمين مي شوند و تماشاگران پررو كه روي برف ها نشسته اند هو مي كنن در نتيجه ده امتياز از گريف كم مي شود! و ديگر هيچ اتفاق مهمي رخ نمي دهد چون در زيق وقتيم!

بازيكنان اسلي با وقار و متانت بسيار در حالي كه همچنان وردهاي كم خطر رده ي سني الف را روي اطرافيان اجرا مي كنند وارد زمين مي شن و سر پستهاشون قرار مي گيرن و به مادام هوچ كه دو تيم رو به فير پلي و فير پلي دعوت مي كنه محل فنگ هم نمي ذارن و به اجراي وردهاي رده ي سني الف روي گريفي ها ادامه مي دن! لي جردن هم اين وسط براي خودش گزارش مي كنه تا حداقل اسم بازيكنان تيم مقابل رو هم گفته باشيم

- گريفي هام وارد شدن اونا خيلي خوبن ولي خب نويسنده به من اجازه نمي ده كه از طرف خودم حرف بزنم و مي گه پس از نثار بوق هايي به روح گودريك و آلبوس اسامي تيم گريف رو بخونم: دروازه بان: جسیکا پاتر، مدافعان: کاپیتان استرجس پادمور و پروفسور سینیسترا، مهاجمین: لارتن کرپسلی، لی لی اوانز، سیریوس بلک و جستجوگر هم ریموس لوپین. ولي خب تيم اسلايترين بهتره و خيلي قوي ..من هم تكذيب مي كنم كه لي جردن هستم و اين حرفا رو من زدم تف به روح سالازار..

مادام هوچ از كاپيتانها مي خواد كه باهم دست بدن . ايني به سمت استرس حركت مي كنه و نيشش رو هم تا غده ي هيپوفيزش باز كرده. دو كاپيتان با هم دست مي دنو ايني سوار بر جارو به محل پست خودش پرواز مي كنه. پس از گذشت لحظاتي چند استرس منفجر مي شه و تيكه هايي از بدنش به دوربين مي چسبه ..حالا درست نيست كه بگيم كدوم تيكه مي چسبه ولي شما بدونيد كه مي چسبه اون چيزي كه نبايد بچسبه و اون چيزي كه بايد بچسبه حتما با چسب رازي مي چسبه

گريف كاپيتان خودش رو از دست مي ده اما روحيه اشو از دست نمي ده بازكينان گريف با سرعت بسيار به سمت دروازه ي اسلي حركت مي كنن لازم نيست كه صحنه ها توضيح داده بشه فقط بدونيد كه نزديك دروازه مي رسن..شوت مي كنه بله سيني بود كه شوت كرد. توپ از دستان چرب اسنيپ عبور مي كنه و وارد حلقه مي شه!

فلش اونور تر..!
در انتهاي سرسراي بزرگ چهار قوطي وجود داره كه مقداري ياقوت پاقوت توشه... دوربين روي قوطي قرمز رنگ زوم مي كنه؛ چند ياقوت سرخ به بالا برمي گرده
فلش اينور تر..!

سوروس اسنيپ توپ رو شوت مي كنه به توبياس مي رسه غافل از اينكه توبي جو زده از سوروس چرب تر توپ ليز مي خوره و با سرعت به سمت صورت لارتن حركت مي كنه و با ملايمت به لارتن برخورد مي كنه و پس از ريختن تمامي دندانهاي لارتن به سمت ليلي كمانه مي كنهو سرنوشتي شبيه به لارتن براي ليلي هم رقم مي خوره. به دليل مرگ ليلي اسنيپ ورد سكتوم سمپرا ماكزيمم رو روي بلك اجرا مي كنه..بلك فرياد مي زنه و تلپي روي جسيكا فرود مياد( به دليل رعايت مسائل آسلاميك جسيكا قبل از قوط بلك با رمزتاز به قله ي پربرف سركاري منتقل مي شه)

سرخگون پس از حركات انتقالي بسيار توي دستهاي سيني ميوفته..دوستان اشاره مي كنن كه سيني دست نداره به همين دليل بايد به اين نكته توجه كنن كه اين سيني نه اون سيني . سيني با شادماني به سمت دروازه ي اسلي حركت مي كنهسوروس مشغول كم كردن امتياز از تماشاگرنماهاي حاضر در صحنه است. سيني همچنا جلو مياد تنها مدافع روبه روش سامانتاست. سامي يك حركت خفن انجام مي ده تا از خواهرش تو خفانت كم نياره . طي يك حركت يك شي دراز رو از جيب مخفي دامنش در مي ياره (بوق بر فكر منحرف) كارشناسان تصديق مي كنن كه اين ميكروفونه

- خب پرفسور سينيسترا .. برنده ي رنگ بهترين نويسنده ي ماه قبل..
- اوا.. با مني ..موهام خوبه.؟! .. دادم رنگ موهام ليلي زال كنه باكلاس بشه.. خوشگلم؟!:bigane:
- ما كتبي مصاحبه مي كنيم..
- آرهههه؟!..
- سيني جون رمز موفقيتت چيه؟!
- 6546546576985465487458564654657 ياد داشت كن يادت نره
-
- اِ اين توپ چيه دست من؟...سووووووووت..! ( توپ سوت شد گير نده!)

گل گل براي گريف ..گل دوم..چه صحنه ي انتحاري اي!!

به دليل زيق شديد وقت اسنيچ به دست ريموس ميوفته و گريفي ها كلي ارزشي بازي در ميارن و نعره مي كشن به دليل اين برد و اسلايتريني ها در شادي آنها وردهاي اكسترمم نسبي جريوس رو در بين جماعت به عنوان حلوا پخش مي كنن..

لرد امشب در انتظار اعضاي تيم است..


عضو محفل ققنوس

چه چشمايي!!!!

[url=http://www.jadoogaran.org/userinfo.php?uid=11679]ادوارد بونز ! همون شناسه اي كه به خودش �


Re: زمين كويديچ هاگوارتز
پیام زده شده در: ۲۲:۲۷ سه شنبه ۹ بهمن ۱۳۸۶

آمیکوس کرو


مخفی کردن اطلاعات کاربر
عضو شده از:
۱۷:۲۶ شنبه ۲۰ مرداد ۱۳۸۶
آخرین ورود:
۲۰:۴۱ پنجشنبه ۱۸ خرداد ۱۳۹۶
از اليا
گروه:
کاربران عضو
پیام: 367
آفلاین
بازی دو تیم اسلایترین و گریفیندور
بالاخره 29 ژانویه که روز مسابقه ی حساس بین اسلایترین و گریفیندور بود از راه رسید و حال و هوای هاگوارتز را دگرگون کرد ، هوا همچنان مثل روزهای گذشته سرد بود ، صافی هوا بعد از برف چند روز پیش باعث کاهش شدید دما شده و یخبندان تنها پدیده ی جوی این روزها بود و باعث اختلال در رفت و آمد شده بود. در راهرو ها و تالار های مدرسه عده ی زیادی به شرطبندی روی تیم های محبوب خود با یکدیگر پرداخته بودند.

اتاقی خالی در طبقه ی چهارم

سه ساعت قبل از شروع مسابقه بازیکنان به خواسته ی کاپیتان اینیگو در کلاسی خالی واقع در طبقه ی چهارم گرد هم آمده بودند و به توصیه های و راهکارهای تاکتیکی او که چند روز قبل آنها را تمرین کرده بودند گوش می کردند. اینیگو با لحنی امیدوار مشغول توضیح تاکتیک های حمله ، دفاع و هماهنگی مدافعین ومهاجمین در اجرای این تاکتیک ها روی تابلو کلاس بود. درهمین حین که توصیه های اینیگو رو به پایان می رفت آمیکوس با چهره ای آشفته و درهم رو به سامانتا می کند و می گوید:
_ آخ چقدر گلوم درد می کنه ، ببینم سامانتا توقضیه ی تاکتیک سوم دفاعو متوجه شدی ؟!
_ راستش
آمیکوس که با پرسیدن سوالش از سامانتا به نتیجه ای نرسیده بود شروع به خاراندن پس سرش می کند و به این مساله فکر میکند که علت خارش سرش به خاطر حساسیت به شامپویی است که از آن استفاده می کند و میبایست آن را عوض کند و به جای آن از یک شامپوی نرم کننده و ضد شوره استفاده کند ، او بعد از فکر به این مساله ی مهم و حیاتی از اینیگو می پرسد:
ببخشید اینیگو اگه ممکنه تاکتیک سوم دفاعو یکم باز ترش کن...
_ ببین موضوع اصلا پیچیده نیست ، اگه تاکتیک های اول و دوم دفاع جواب ندادن با تاکتیک سوم وارد عمل میشین.البته احتمالش خیلی کمه که اولیه و دومیه جواب ندن ولی خب باید همه ی جوانبو در نظر گرفت. و اما شما باید در تاکتیک سوم بلاجرو طوری بزنین تو صورت مهاجمین که موارد زیر برای اونا اتفاق بیفته:
اول) مخشون تکون بخوره
دوم)دماغشون خرد بشه
سوم)دندوناشون خرد بشه بریزه کف دستشون که تا آخر عمر با دندون مصنوعی زندگی کنن.
و بعد با خنده ای شیطانی ادامه می دهد:
_ باید دقت کنین وقتی این کارو انجام می دین مادام هوچ متوجه این عمل شما نشه ، به همین سادگی...
همه ی بازیکنان به ویژه آمیکوس و سامانتا با دهانی باز که کم مانده بود از شدت بازی بودن زیاد به زمین برسد به اینیگو خیره شده بودند: و بعد کمی ادامه ی بیشتر این عمل با هم می گویند:
_ ها؟! آهان آهان ، آره متوجه شدیم خیالت تخت باشه.
سپس اینیگو با چهره ای به شدت جدی ادامه می دهد:
_ به این توصیه ها خوب توجه کنید و به اونا به دقت عمل کنید تا رستگار شوید...
و بازیکنان با چهره ای به شدت جدی تر
_ بله اینیگو
_ حالا برید قبل مسابقه یه استراحتی بکنید که امروز خیلی کار داریم.

سه ساعت بعد در رختکن

بچه ها لبلس هایشان را از قبل پوشیده بودند . اینیگو که یاد آوری توصیه های مهم را به اتمام رسانده بود گفت:
_ ازتون می خوام...
صدا بلند تشویق تماشاگران مانع رسیدن صدای صدای کاپیتان لایق اسلایترین می شد و بچه ها از او خواستند کمی بلند تر صحبت کند . پس او صحبتش را با صدایی بلند تر از سر گرفت:
_ ازتون می خوام به این گریفیندورهای بوقی نشون بدین اسلایترینی ها چقدر قدرتمندن ، البته درسته گریفیندور قویه اما ماهم مهره های کار آمد و خوبی داریم و جزء مدعیان جام قهرمانی هستیم . پس حالا بیاین دستامونو رو هم بذاریم:
_ برای پیروزیه اسلایترین قهرمان و همیشه پیروز.

در زمین بازی

ورزشگاه پر تر از همیشه بود و تعداد اسلایترینی ها غالب!!!
کلاه دست ساز لونا لاوگود غرشی کرد و باعث تحریک تماشاگران اسلایترینی شد و آنها در عوض موشک هایی جادویی را روانه آسمان می کردند که با صدای فشی بالا میرفتند و بعد از انفجار آرم پر افتخار اسلایترین را شبیه سازی می کردند.
بازیکنان اسلایترین همانند دفعه ی قبل با آرامش هر چه تمام تر و قدم زنان وارد زمین شدند به محض ورود ، صدای تشویق اسلایترینی ها به هوا برخواست و هر صدای دیگری را در خود فرو برد. بازیکنان دو تیم در جاهای خودشان مستقر شدند کاپیتان ها دستی نمادین با هم می دهند، اينيگو در مقابل استرجس پادمور را داشت و محكم دستش را فشرده بود:
- هي پادمور...زير شنل كوييديچ منو ديدي؟؟!!
و در حالي كه صورت هايشان را به هم نزديك كرده بودند، شنل ايماگو كنار رفت و نارنجك ها و سلاح هاي ماگلي نمايان شد.
پادمور: :
اينيگو: آره ديگه...بردين با اينا طرفين !
پادمور: چي فكر كردي؟؟!! من دعا خوندم..خدايان مرا حفظ كنندي همي !
اسلي ها:
و اين صداي مادام هوچ بود كه آن كله به كله ها را جدا كرد.

جردن شروع به معرفی بازیکنان می کند و توپ ها بعد از شنیدن بازگویی های همیشگی مادام هوچ توسط بچه ها و همچنین صدای سوت به پرواز در می آیند.
مونتاگ بلا فاصله کوافلو بدست آورده و به طرف دروازه ی گریف که جسیکا پاتر محافظشه حمله ور می شه مدافع اول که سینسسترا باشه رو جا میذاره اما تجربه ی پادمور به کمک تیمش میاد و با یک ضربه به بلاجر مانع گل خوردن تیمش و پایه ریز یک حمله می شه...
اما اینیگو نمی گذاره بلک از میانه ی زمین هم عبور کنه .
_ آهای داداش یکم آروم تر برو منم بهت برسم با هم بریم.
بووووووووم . اینیگو با یک تنه ی محکم بلکو منحرف و کوافلو تصاحب می کنه و بلافاصله اونو به توبی می ده .

کمی بالاتر از زمین اصلی

کمی بالاتر از زمین بازی بارتی و لوپین با متوجه اسنیچ شده و به سمت بالا به شدت اوج می گیرند. اما هر دو با هم گمش می کنن و دوباره بر میگردن پایین تر.
گـــــــــــــل گل ، اسلایترین چقدر هماهنگ عمل می کنه...توبی مدافعینو دور میزنه و با یه پاس دقیق مونتاگو صاحب کوافل می کنه و اون بدون وقفه گل میزنه.
در گیرو دار پاس و گل و این حرفا چشم توبی به معشوقه ش در جایگاه میفته و کلا قاطی می کنه و به فکر خوش تیپ کردن و این چیزا میفته ، به سرعت به زمین خودشون بر می گرده و از سورس می پرسه:
_ ببینم تو از چه نرم کننده ای استفاده می کنی مو هات انقد قشنگه؟
_ برو بابا تو ام وقت گیر آوردی
توبی به گوشه ای از زمین می ره و بازیو ول می کنه و مشغول مالیدن ژل موی سر به موهاش می شه که اون رو چند لحظه ی قبل ظاهر کرده بود.
گریفیندوری ها به سمت دروازه اسلایترین حمله ور شدن و بعد از چهار پاسکاری تک ضرب اوانز به در وازه رسید و گل مساویو به ثمر رسوند.
گل برای گریفیندور ، اونا از غیبت کرو و توبی نهایت استفاده رو می کنن و گل اول شونو می زنن.
اینیگو سر همه فریاد می کشه:
_ این کرو و توبی کدوم قبرستونی رفتن؟
در همین لحظه سورس با نشان دادن گوشه ی سمت راست زمین توبی رو نشون می ده که در حال تیغ تیغ کردن
موهاشه و بعد به گوشه ی سمت چپ زمین اشاره می کرد جای که کرو مشغول قرقره کردن آب نمک برای التیام گلو دردشه ، گلو دردی که قبل از بازی در مورد اون با سامانتا صحبت کرده بود...
_ آهای با شمام بیاید بازیو با ختیم دیوونه ها اگه ببازیم با دستای خودم دونه دونه ی موهاتو میکنم توبیاس ، خرخره ی تو می جوم کرو.
اما دوباره بر می گردیم بالا جای که کراوچ و لوپین از زمانی که اسنیچو گم کرده بودن دیگه اونو ندیده بودن
، اما در همین لحظه کراوچ که اسنیچو کمی زود تر از لوپین دیده بود به سمت اون و زمین با سرعت تمام شیرجه زد لوپین هم به سرعت همین کار را انجام داد . باد در گوشهای بارتی زوزه می کشید اما بارتی مصمم تر از این حرفا بود و دیدگانش روی اسنیچ طلایی قفل شده بود.
بالاخره او توانست اسنیچ را در ارتفاع شش پایی در دستان خودش حس کنه ، سرعت بسیار بالای اون باعث شده بود نتونه خودش رو کنترل کنه و با شدت با زمین برخورد کرد. ( بر خورد نزدیک از نوع سوم)
بازی تموم شد اسلایترین تنها برنده ی این مسابقس اونا موفق شدن گریفیندور مدعی رو 160 به 10 وادار به شکست کنن.
قد بارتی پس از این حادثه هشت سانتی متر کوتاه شد ، مادام پامفری علت اتفاق مضحکو نزدیک شدن استخوان لگن به ستون فقرات اعلام کرده .اما بارتی با معالجه های خاص مادام پامفری در حال بهبوده.
دماغ گریفیندوری ها بعد این بازی حسابی باد کرده و طبق آخرین گزارش ها این باد هنوز نخوابیده.


ویرایش شده توسط آمیکوس کرو در تاریخ ۱۳۸۶/۱۱/۹ ۲۲:۳۵:۴۳
ویرایش شده توسط آمیکوس کرو در تاریخ ۱۳۸۶/۱۱/۱۰ ۷:۰۰:۳۹
ویرایش شده توسط آمیکوس کرو در تاریخ ۱۳۸۶/۱۱/۱۰ ۷:۰۵:۰۷

تصویر کوچک شده

خاطرات جادوگران...روز هاي اشتياق،ترس،فداكاري ها و ...


Re: زمين كويديچ هاگوارتز
پیام زده شده در: ۲۱:۲۳ سه شنبه ۹ بهمن ۱۳۸۶

بارتی کراوچold


مخفی کردن اطلاعات کاربر
عضو شده از:
۱۳:۳۹ پنجشنبه ۲۰ اردیبهشت ۱۳۸۶
آخرین ورود:
۲۱:۳۲ یکشنبه ۵ آبان ۱۳۹۲
از مرلینگاه شوری خانه ریدل
گروه:
کاربران عضو
پیام: 1540
آفلاین
بازي كوئيديچ اسليترين و گريفندور



- ... هوا بس ناجوانمردانه سرد است / در ميخانه به روي جادوگران بسته است
- تو كز محنت ساحران بي غمي / نشايد كه نامت نهند آدمي
- ... من نمي دونم . با "ي" چه شعري بگم ؟ تصویر کوچک شده

- خب باختي . دوباره شروع مي كنيم ... روزي ز سر سنگ جغدي به هوا خواست / واندر طلب نامه پر و بال بياراست
- تو نيز از مرلينت بياموز كار / اگر در سرت شور جادوگريست
- تا تواني دل ساحره اي بدست آور / دل شكستن هنر نمي باشد
- در ذلام شب خروش وردها / لرزه مي افكند بر اندام ها
- حتما كروشيو بوده اي ياد تو مونس روانم / جز نام تو نيست بر زبانم ‌[مرلين]
- ميازار فشفشه اي كه جادو بلد نيست / كه جان دارد و جادوي خويش بلد نيست

صداي خنده بر تالار عمومي اسليترين حكم فرما شد و باز شدن در اين خنده ي بازيكنان تيم كوئيديچ را در آن ساعتا صبحگاهي شكست و اينيگو وارد شد .
- سلام بچه ها . اين چه وضعشه ؟ واسه من مشاعره راه انداختين ؟ زود باشين آماده شين بريم سر بازي !

همه از جايشان بلند شدند و به سمت خوابگاه ها رفتند , به سرعت حاضر شدند و در حاليكه هنوز خنده بر لبانشان جاري باود دوباره به تالار بازگشتند تا با اينيگو همراه شوند و به سمت زمين بازي بروند ...

... در حاليكه دائما با هم صحبت مي كردند و مي خنديدن , پشت سر اينيگو راه مي رفتند و قدم از قدم بر مي داشتند , تا بالاخره به سر سراي اصلي رسيدند و از در خارج شدند .


خارج از سر سراي اصلي

هوا بسيار سرد بود و برف زيادي باريده بود , هيچكس نمي توانست آن برفها را آب كند , زيرا يا خيلي زياد بود يا آب شدن آنها باعث غرق شدن و دردسر هاي ديگر مي شد .

به داخل سر سرا بازگشتند و به فكر فرو رفتند , لحظات به سرعت مي گذشت و راهي براي خروج از سر سرا و رسيدن به زمين بازي نداشتند .
آخر چرا نبايد آن روز بازي مي كردند ؟ خب مي توانستند بازي را به روزي دگر موكول كنند .

... فكر هاي خود را براي ديگران بازگو مي كردند و هيچ يك مورد مقبول اينيگو و ديگر بازيكنان قرار نمي گرفت تا اينكه اينيگو گفت :
- خب ببينين بچه ها . مثل دفعه ي پيش اگه از بالا وارد بشيم خيلي لوس مي شه . از روي زمين هم كه نمي تونيم بريم . مي گم بياين از راههاي زير زميني بريم و يا زمين رو بكنيم و در آخر وارد زمين بازي بشيم . چطوره ؟

موجهاي نارضايتي بازيكنان در فضا طنين انداز شد ولي بالاخره وقتي كمي ديگر فكر كردند همگي متوجه شدند كه راهي جز اين وجود ندارد و بايد از داخل زمين وارد بازي شوند .


درون حفره ها و دالان هاي زير زميني

به سمت گوشه اي از مدرسه كه افراد كمتري تجمع داشتند رفتند و با جادو شروع كردند به كندن زمين , به سرعت زمين چلويشان سر باز كرد و آنها وارد آن شدند .
جلو و جلو تر رفتند تا از سوراخي درون يك راهروي زير زميني پريدند , راهرويي با ديوار و كف و سقف دايره اي و پر از لجن و كثافت كه در بعضي جاها درهايي ميله اي شكل بودند همچون زندان و چاههاي كوچك و بزرگ با دالان ها و حفره هاي عظيم .

به كمك قطب نماي جادويي راه خود را مي يافتند و جلو مي رفتند و گاهي اوقات با ديدن موجودات كوچكي مي ترسيدند و جيغ مي كشيدند تا اينكه به دو راهي اي رسيدند و از سمت راست به راه خود ادامه دادند .

لحظه لحظه به زمين نزديكتر مي شدند كه بارتي جلو آمد و گفت :
- اينيگو ... اينيگو ... اينيگووووو !!!
- چيه ؟ چرا داد مي زني ؟
- هواست كجاس ؟ ببين ... من يه مشكلي دارم ...
- چه مشكلي ؟
- جارومو جا گذاشتم ...
- شونصد مايله رفتيم تازه يادت افتاده ...
- خب چيكار كنم ؟ كشش مغزه خب ...
اينيگو رو به بازيكنان كرد و فرياد زد :
- آهاي اسلي ها ... هووووي ... جارو ميسازيم ...
بازيكنان اسلي مشغول جادو جنبل كردي در اعماق زمين بودند و پس از نيم ساعت توانستند از استخوان هاي گوركن + موش به همراه اضافات و موهاي سر سامانتا جارويي رديف كنند ...
سامانتا: كچل شدم! ديگه كسي به من شوهر نميده !

اينيگو به ساعت و سپس به نقشه نگاهي انداخت و گفت :
- وقت زيادي نداريم . الانا هم ديگه مي رسيم . خودتونو براي وارد شدن به يه هواي خيلي سرد آماده كنين !
- باشه !
و ...
- بايد حتما اين بازي رو ببريم . بازي قبلي خيلي سخت بود ولي بردين . بدونين كه اين حريف سخت تره و رويارويي باهاش هم سخت تره , پس تمام تلاشتونو بكنين ...


درون زمين بازي كوئيديچ هاگوارتز

زمين را به كمك جادو شكافتند و از ميان سنگ ها و گلها و خاكهايي كه در بين لايه هاي سطحي زمين بود وارد زمين بازي شدند .

... اول فكر كردند كه اشتباه اومدن ولي با شنيدن صداي تشويق جمعيتي از دانش آموزان كه لباسهاي آنها به رنگ سبز و نقره اي بود و نشانهاي مار گونه اي در بين راه راه هاي آن ديده مي شد متوجه درستي مكان شدند .
پروفسور هوچ و بازيكنان تيم گريفندور كه همگي براي بازي آماده شده بودند با ورود غير منتظره ي آنها از آنجا بسيار متعجب شدند .

باد بر صورتشان شلاق مي زد و تعادل آنها را سخت تر مي كرد , ولي با اين حال در جاي خود مستقر و منتظر شروع بازي شدند .

... صداي تماشاچيان از برجها شنيده مي شد و پروفسور هوچ به سمت دو كاپيتان آمد و حرفهاي هميشگي را زد و سوت را در دهانش گذاشت و در آن دميد , هم زمان صندوق توپها را باز كرد و بازي شروع شد ...

كوافل بدست بازيكنان گريفندور افتاد و آنها به سمت دروازه هاي تيم اسليترين مي رفتند و ...

- كوفال در دستان سيريوسه ... خودش مي ره جلو . واييي ... اينيگو ميفته روش و حالا اينيگو پاس مي ده به توبياس و ... توبياس خودش مي ره جلو و يه چرخش زيبا و از دو مهاجم ديگه مي گذره و به جسي پاتر مي رسه ... شوت مي كنه ... گل ... نه , جسي توپ رو مي گيره .
بازي دوباره بدست گريفندوري ها ميفته و اونا يه ضد حمله ي زيبا رو اجرا مي كنن و توسط لارتن كرپسلي يك گل به اسليترين مي زنن ... چقدر سريع...طي دو ثانيه ! آناكين مونتاگ ... توبياس اسنيپ ... اينيگو ... دوباره مونتاگ و ... و حالا توبياس و دوباره شوت مي كنه ... بلـــــــــــــــــــــــه ! گل ...

حدود چندين ساعت از بازي مي گذره ولي هيچكدوم از جستجوگران نمي توانند اسنيچ رو بگيرن.

- حالا بازي با نتيجه ي 110 ... 50 به نفع گريفندوره و اسليتريني ها با اعصبانيت فراوان به سمت دروازه هاي گريفندور حمله ور مي شن و از بلادجرهاي پادمور و سينيسترا هم مي گذرن و ... اينيگو به سمت جسي پاتر مي ره و فاصله ي زيادي نداره ... مي خواد شوت كنه ... دستشو مياره بالا و شوت مي كنه ... گل ... گل ... گل ... بالاخره اسليتريني ها يه گل مي زنن و بازي 180 به 60 مي شه تصویر کوچک شده


تماشاپچيان گريفندور :

تماشاچيان اسليترين : تصویر کوچک شده


- بازي در جريانه كه ناگهان سامانتا به سمت داور مي ره و جلوي اون بالا مياره و روي زمين ميفته ... انگار حالش بده .

پروفسور هوچ چوبدستيشو به سمت گردنش مي گيره و زمزمه اي كوتاه و صداي بلند او در زمين بازي طنين انداز مي شود و مي گويد :
- لطفا ساكت باشيد . مثل اينكه يكي از بازيكنان تيم اسليترين مشكل حادي داره . بازي ادامه داره ولي اين بازيكن به درمانگاه مي ره , مثل اينكه داره فارغ مي شه ... !

با شنيدن اين جملات دانش آموزان سه گروه مخالف اسليترين شروع مي كنن به خنديدن با اين حالت : تصویر کوچک شده


اينيگو به بارتي نگاهي مي كنه و بارتي : تصویر کوچک شده


- بازي دوباره شروع مي شه ولي اينبار اسليترين 6 نفره بازي مي كنه و گريفندور 7 نفره ... مثل اينكه بارتي داره موفق مي شه كه اسنيچ رو بگيره ولي ريموس دوباره ازش جلو مي زنه ... بارتي مثل اينكه مي خواد از ترفند بازي قبلي استفاده كنه ... يعني همون حمله ي دروغين ... ولي لوپين اينو فهميده و دنبالش نمي ره و ...

پس از گذشت چند لحظه چشمهاي تماشاچيان همچون تخم مرغ مي شه و دهنشون هم مثل دهنه ي غار و باز مي مونه و اين بارتيه كه اسنيچ بدست به سمت داور مياد و پايان بازي با امتياز 180به 170 به نفع اسليترين به پايان مي رسه .


ویرایش شده توسط بارتي كراوچ در تاریخ ۱۳۸۶/۱۱/۱۰ ۲۰:۲۰:۰۴


زمين كويديچ هاگوارتز
پیام زده شده در: ۱۴:۴۹ سه شنبه ۹ بهمن ۱۳۸۶

آلبوس دامبلدورold


مخفی کردن اطلاعات کاربر
عضو شده از:
۱۱:۳۶ دوشنبه ۲۴ مهر ۱۳۸۵
آخرین ورود:
۱۶:۱۲ پنجشنبه ۱۹ شهریور ۱۳۹۴
از جايي به نام هيچ جا
گروه:
کاربران عضو
پیام: 788
آفلاین
اسليترين و گريفيندور



روز مسابقه فرا رسیده بود. مسابقه هیجان انگیز میان اسلیترین و گريفيندور! دانش آموزان علاقه مند جهت ورود به ورزشگاه کوییدیچ، در حالی که چترها به دست داشتند و محکم آنها را با دو دست نگه داشته بودند تا باد چتر را نبرد، به سختی زیر رگبار شدید باران خود را به ورزشگاه می رساندند و در جایگاه ها مستقر می شدند و انتظار شروع بازی را می کشیدند، نگاه ها به سمت چهره تابلوی آلبوس دامبلدور متمرکز شده بود که در کمال ناباوری یک شنل کلفت و پشمالوی صورتی رنگ پوشیده بود تا بلکه شاید جلب توجه کند. در کنار او در جایگاه ویژه اساتید، پروفسور مک گونگال نمایان بود، در جلوی او هم لی جردن ایستاده بود تا با بلندگوی مخصوص خودش بازی را گزارش کند.
گريفيندوري ها در حالی که همگی تقریبا یک دست شنل های قرمز رنگ بر تن داشتند فریاد : گريف...گريف..گريف...! سر میدادند، در آن سو هو هو کردن های اسلیترینی ها یک دست سبز پوش موج خاصی در ورزشگاه برقرار کرده بود.


در رختکن

همه بازیکنان یک دست سبز پوش اسلیترین روی نیمکت ها نشسته بودند و بند چکمه های خود را محکم می کردند تا آماده ورود به زمین شوند، کاپیتان ايماگو پریشان بود و به کمدی تکیه کرده بود، در فکر فرو رفته، که ناگهان به خود آمد و رو به بازیکنان گفت:
- خب بچه ها، آماده باشید، ما یک بازی بسیار سخت رو در پیش داریم، که معلوم نیست برنده بشیم یا بازنده؟! برای همین میخوام بهترین بازی خودتون رو به نمایش بگذارید...
مونتاگ به میان حرف ايماگو پرید:
- چی میگی بابا، خوشی ها، اینا که خیلی ضعیفن..! بچه ها بردیم...
اينيگو ايماگو در حالی که خون جلوی چشمانش را گرفته بود گفت:
ساکت باش، تو هیچی نمیدونی، خیلی قوی هستن، سيريوس بلك رو دارن، خیلی سرعتش بالاست، نمیشه به این راحتی ها بهش رسید...
كرو: خب برادر اون مشکل توئه...
اينيگو نگاه پر معنی به آميكوس كرو انداخت و ابروهایش را بالا انداخت. همه داشتند به آن دو نفر نگاه می کردند و منتظر یک واکنش از سوی اينيگو بودند، كرو رو به بقیه کرد و گفت:
- پاشید، بلند شید الان بازی شروع میشه...
همه از جا بلند شدند و جاروی های خود را به دست گرفتند و به سمت دروازه ورود به زمین رفتند، پشت سر آنها اينيگو نگران بعد از سامانتا که آخرین نفر بود، راه افتاد،دروازه کنار زده شد، اسلیترینی ها سوار بر جارو شدند و به داخل زمین پرواز کردند، اينيگو مطمئن شد که سامانتا تونسته ذهنشو بخونه، بازیکنان اکنون مشغول گرم کردن خود بودند و با جارو به دور ورزشگاه با سرعت سرسام آوری می چرخیدند، حرکات نمایشی با بلاجرها صورت میدادند که مورد تشویق حضار در ورزشگاه قرار می گرفتند، داور دیدار، مادام هوچ به سمت وسط میدان پرواز کرد و بازیکنان دو تیم را فرا خواند تا در جای خود مستقر بشوند، بازیکنان یک دست قرمز پوش گريفيندور یکی پس از دیگری در سمت چپ میدان مستقر شدند و به دنبال آنها اسلیترینی ها سبز پوش با آرایشی منظم در سمت راست میدان آماده بازی شدند. مادام هوچ مثل همیشه دستش را بالا برد، جیغ و فریادها و سر و صداهای حاکم بر ورزشگاه خوابید. مادام هوچ از میان شال گردنش چوبدستی خود را بیرون کشید و صدایش را رسا نمود و گفت:
* از هر دو تیم یک بازی جوانمردانه می خواهیم*
صدای تشویق و دست زدن تماشاگران فضای ورزشگاه را پر نمود. مادام هوچ به دو کاپیتان نگاه کرد، سوتش را به سمت دهانش برد و با تمام نفس در آن دمید! بلافاصله توپ های کوافل و بلاجر و اسنیچ از میان صندوقچه وسط میدان بیرون جستند و داخل بازی شدند. اکنون بازی شروع شده بود !
اکنون ريموس لوپين به بارتي كراوچ نگاه تيزي می کرد.
لی جردن گزارش رو شروع کرد:
بله..بازی شروع شد..اسلیترینی ها صاحبت توپ هستند..کوافل در اختیار توبياس اسنيپ هستش..در کنارش مونتاگ شتاب میگیره..بلك با سرعت به سمتش میره...اوه...خدای من..بلاجر...نه..مونتاگ به زیبایی جا خالی میده...یه پاس برای ايماگو..خود ايماگو موقعیت داره...استرجس پادمور در مقابلشه..واوووو...یک چرخش زیبا...تک به تک با دروازه بان...جسي پاتر جلو میاد..اوخ..برخورد شدید..جسي میره تو صورت ايماگو...کوافل رو هوا هستش..توبياس..خودش..تصاحب میکنه..میزنه...و...نه...نه...جسي..شیرجه میره..توپ رو میگیره...
جسي، دختري با موهاي ارغواني ، به زیبایی تمام یا یک دست توپ را مهار کرد و با پرتابی بلند به میانه میدان فرستاد.
- اينيگو!بهت Ice Pack ميدما... دفعه بعد ديگه به سمت دروازه ماماني حمله نكني ها...باشه كوچولوي خودم؟!
اينيگو: باشه مامان ! :mama:
- حالا یک ضد حمله خوب..لارتن جلو میره...یا ریش مرلین غیب شد..آها ظاهر شدش..داور باید خطا بگیره...نه..اما نمیگیره...آميكوس كرو رو جا میذاره...سامانتا به دنبالش، بهش تنه ای محکم میزنه...لارتن منحرف میشه...وای نه..پاسشو زو داد ولی..بلك صاحب توپه..توبياس اسنيپ برگشته..اونو دنبال میکنه...یک چرخش به دور میدان..پاس برای ليلي اوانز خودش موقعیت داره..دفاع جا مونده...تووپ رو میزنه.توبياس دير ميرسه.....و گل...گل...گل...برای گريفيندور...
اسلیترین0- گريفيندور 10

در میان ابرها در آسمان

بارتي: اسنیچ؟اسنیچ کوچولو؟ کجا قایم شدی شیطون؟ این ابر یا اون ابر؟
ريموس لوپين يهو هويدا شد، ماسكي اكسيژن در آن ارتفاع زده بود، جفت پا میره تو شیکم بارتي اما یه مشت روش میخوره ازش:
لوپين: تو اینجا چیکار میکنی..؟ برو دنبال اسنیچت دیگه؟
آبارتي: همین کارو می کنم دیگه...بوق گیر آوردی..فکر کردی ندیدم اسنیچ رو جادو کردی بیاد این بالا...ای جر زن...، اگه به آقا نگفتم..
ناگهان در میان آن دو که مانند قويي در ابر قرار گرفته بودند، اسنیچ درست جلوی صورتشان ظاهر شد، بالی بالی کرد و بال های طلایی اش را به رخ کشید و مانند برق به سمت میدان حدود 5000 متر پایین تر شلیک شد.

بارتي دکمه روی جارویش را زد و کربن ها و نیتروژن های خودش را روشن کرد و لایی کشید و تخته گاز ! اون بقلش هم لوپين زد تو سر جاروش، یهویی یک موتور هواپیما زیر جاروی ظاهر شد و پا به پای بارتي به سمت زمین شتاب برداشت. در میان راه چند عدد کفتر از جمله ققنوس محکم خورد تو صورت لوپين!

در زمین

اسلیترین 0- گريفيندور 90

همگی به دو جستجوگر و اسنیچ درخشان خیره شده بودند که با سرعت باور نکردنی ای به سمت پایین سقوط می کردند:
ملت: خدایا از گناهانشان بگذر...
ناگهان مسیر اسنیچ تغییر کرد و صاف شد و مستقیم با سرعت به سمت تماشاگران درست به سمت جایگاه اساتید رفت، محکم خورد تو دهن دامبلدور و در دهن پیرمرد جای گرفت، بارتي و لوپين در حالی که همدیگه رو با کشیده و لگد میزدند در جایگاه فرود آمدند، همه از جمله بازیکنان بازی را رها کرده بودند و منظره را نگاه می کردند،بارتي و لوپين در حال مشت زدن به شکم دامبل بودند تا اسنیچ رو بیرون بکشند که یهو پرید بیرون و البته دنبالش کمی تف و آب دهن !
دامبلدور:
بارتي زیر پا انداخت ريموس لوپين با مغز نقش بر زمین شد،بارتي دست دراز نمود و اسنیچ را گرفت !
بوم م م م

ورزشگاه با رقص نور سبز رنگ اسليتريني ها نوراني گشت!


ویرایش شده توسط [fa]اینیگو ایماگو[/fa][en]ΙΜДĠΘ[/en] در تاریخ ۱۳۸۶/۱۱/۱۰ ۱۴:۴۳:۰۶

"Severus...please..."
تصویر کوچک شده







شما می ‌توانید مطالب را بخوانید
شما نمی توانید عنوان جدید باز کنید
شما نمی توانید به عنوان‌ها پاسخ دهید
شما نمی توانید پیام‌های خودتان را ویرایش کنید
شما نمی توانید پیام‌های خودتان را حذف کنید
شما نمی توانید نظر سنجی اضافه کنید
شما نمی توانید در نظر سنجی ها شرکت کنید
شما نمی توانید فایل‌ها را به پیام خود پیوست کنید
شما نمی توانید پیام بدون نیاز به تایید بزنید
شما نمی توانید از نوع تاپیک استفاده کنید.
شما نمی توانید از HTML در نوشته های خود استفاده کنید
شما نمی توانید امضای خود را فعال/غیر فعال کنید
شما نمی توانید صفحه pdf بسازید.
شما نمی توانید پرینت بگیرید.

[جستجوی پیشرفته]


هرگونه نسخه برداری از محتوای این سایت تنها با ذکر نام «جادوگران» مجاز است. ۱۴۰۳-۱۳۸۲
جادوگران اولین وبسایت فارسی زبان هواداران داستان های شگفت انگیز هری پاتر است. به عنوان نخستین خاستگاه ایرانی ایفای نقش مبتنی بر نمایشنامه نویسی با محوریت یک اثر داستانی در فضای مجازی، پرورش و به ارمغان آوردن آمیزه ای از هنر و ادبیات برجسته ترین دستاورد ما می باشد.