این جا آداس است سالاد شیرازی جادوگران!!ماشاا.. شیر موزه!!! یه کم دیگه قاطیش کنین ورز بیاد!
واقعا این سوالات در ذهن ما هست که چو چی (یعنی چو چی شد؟)
کدوم پست؟
من به دلیل فشار های اقتصادی سیاسی همه طنزم از بین رفته!
__________________________
چندین ساعت قبل از این دو تا پست پایینی 3 هفته قبل در حالی که چو داد میزد:نه شما نمی تونید این کارو با من بکنید
چو:نه عمرا نمیتونید
چو:هوی باقالی علفی!!با توم نه نمیشه شما نمیتونین.
دوربین فضای تاریکی رو نشون میده و دو تا بادوم سفید و که همون چشم چو میباشد*. که 2 بار پلک میزنه.
دوربین از یکی از سوراخ های گونی میره بیرون و حدس بزنین کی تو کادره؟
عله ی خودمون!
__________-
زمان:دم دمای لحضات ملکوتی ورود جین جان (جینی)
مکان:خونه عله اینا
عله ریش مصنوعیشو که از هدایای سرژ عزیز در زاه اسلام بوده رو در میاره عینک آفتابیشم میکنه!
دستمال خالخالی سفید قرمزی رو در میاره و عرق شو خشک میکنه و میذاره رو دماغش و نفس عمییییییییییییییییییییییییق میکشه و میره تو رویا:
باب
باب
باب(صدای تشکیل شدن حباب بالای سر): یه ابر بالای سرش ظاهر میشه آخه این دستمال یادگاری نمید خدابیامرز بوده و یه صحنه یادش میاد که تو یه 4 دیواری کوچیک......
بلههه افطار میکردن!
-
علههههههههههههههههههههههابره میترکه!ابر که هیچی با این صدا منم بودم میترکیدم!
عله بر خلاف همیشه این دفعه هوشش و به کار گرفت و گونی رو ورداشت گذاشت توی یه مکعب که یه دایره داره وسطش بعد چند تا دکمم داره!
-علههه بادمجونها رو سرخ کردیی؟
جین جان در حالی ای حرف و میزد که داشت با یه چیزی شبیه آجر که مدل mengharia E61i *بود صحبت میکرد :نه لاوی(لاوندر) با عله بودم تو بگو
جین جان یه کوه لباس میریزه رو سر عله:بنداز تو ماشین
عله:با دست میشورم عزیزم
جین جان یه نگاه از نوک انگشت عله تا فرق سرش میندازه و از اون جایی که ما ساحره ها خیلی با جذبه ایم و شما جادوگرا زز عله آب دهنشو قورت که نمیتونه بده نگه میداره که شاید بعدا بره تف کنه!
غله با همون تف تو دهتش:مو قشنگ عله !خودم با دست میشورم یه کار میکنم برق بزنه . به من میگن عله گلدن(golden)پنجه.
جین جان:باقالی علفیییی بنداز تو ماشین! ا
و بلههههه جونم براتون بگه که لباسا میرن تو ماشین و دکمه نارنجی هم زده میشه و هیچ فیلم هندی هم در کار نیست!
__________________________
دوربین آشپزخونه عله اینا رو نشون میده ومن چون خیلی به فضا سازی معتقدم آشپزخونه ای با کاشی های نارنجی که وسط آشپزخونه یه سفره پهن شده که از قضا وسط سفره عله نشسته و بازم از قضا یه سری سبزی دورشه و با یه دست یه جعفری رو جلوی چشش گرفته و با دست آزادش و دراز میکنه:د ببین!! ببین این اعصابه من دارم؟من یه عمر یخ حوض شکستم رخت شستم حالا میگه بندار تو ماشین به غرور آدم توهین میکنه.نه تو این دست منو ببین
(فقط دست رو ببینید).
البته هیچ کسی توی آشپزخونه نسیت جز عله!
دوربین یه 60 درجه میچرخه و ماشین لباس شویی رو نشون میده که در حال لرزیدنه.....کف میکنه.....آّب میکشه....خشک میکنه...خدا به دور گویا رو دور تندم هست
________________________________
چندین ساعت بعد
یه موجودی وایساده
درسته که من عشق توصیفم ولی تو این یه مورد عاجزم
بانو چویی(چو) در حالی که یه کم آب رفته. و موهاش خیلی قشنگ سیخ شده بدون هیچ گونه استفاده از ماده های چسبناک.و هر از گاهی که جرقه هم میزنه و مردمک چشمش با سرعت 2 mm در ثانیه در حدقه میچرخه و قسمت های مختلف بدن و لباسش برق میزنه(از این ستاره خوشگلا که تو تبلیغ مایع ظرفشویی ها روی این لیوانا مدرخشه) جلوی عله وایساده.
عله:بیبین(bibin) آبجی چویی ما چاکرتون آق عله خاطر خوا شوما شدیم دس خودمون نی به مولا .این ضعیفه هم بد چیزیه.شیطونه میگه طلاقشو بدم بیام شوما رو بیگیریم ولی الانه بیا یه صیغه میقه ای بوخونبم محض آشنایی.والا آبجی چاکریم در بست.
در حین این جینگولک بازی های عله با هر کدوم ار این جمله ها یکی از موهای چویی از بالا به پایین سقوط میکرد.و کم کم سرعت حرکت مردمکه هم کمتر میشد و دهن چویی به لبخند ملیحی باز میشه تااین که در آخر نیشش تا بنا گوشش باز میشه. و دهنش و باز میکنه که یه چیزی بگه اما متاسفانه چند تا حباب از دهنش میاد بیرون
===============
* mengharia bar vazne nokia