از اوجا که دو پست قبل مشابهت نداشت طی یک حرکت ارزشی ادغام شد و سپس ادامه داده شد.
-----------------------------------------------------------------------------
تره ور با خوشحالی روی شانه ی هری پرید و به دنبال آنتونی ، گابریل ، فلور و چو که به عنوان جی اف قبلیه عله !! همراهی اشون میکرد از در اتوبوس پیاده شدند تا به جنگ با گرگ ها بروند! که به محض پیاده شدن با صحنه عجیبی روبرو شدند.
گابریل با ناباوری گفت :یا مرلین این دیگه کیه؟..ای وای نیگا چجوری گردن این گرگ رو گرفته تکونش می ده
_من عاشق هرمیون هستم..من از همدان امده ام تا اینجا توی این بیابان که فریاد بزنم من عاشق هرمیون هستم.اما گرگ عزیز تو هم ناراحت نباش.من همه رو دوست دارم.تورو هم دوست دارم اصلا ناراحت نباش..چرا عوعو می کنی ؟..من هرمیون رو دوست دارم عاشق هری پاتر هستم..!
فلـور با عصبانیت گفت :توحید ظفرپور اینجا چی کار می کنه؟
در همین حال که ملت جذب تماشای جناب ظفرپور بودن که گرگ رو به طرز وحشیانه ای به بالا پایین پرت میکرده متوجه صداهای خوفی از درون زمین شدند.
کپکپکپکپکپکپکپعله:چرا از زمین صدا در میاد.
گابر:شاید زلزله اوومده
تره ور:پس چرا نمی لرزیم
فلور:شاید صداش اومده ولی خودش هنوز نیومده.
گابر: نه اون که رعد و برقه که اول صداش میاد بعد خودش میاد
تره ور:نه رعد و برق اول خودش میاد بعد صداش میاد.
چو:بستگی داره , وقتی هوا صاف باشه نخودش میاد نه صداش.
ملت کماکان مشغول انجام بحث های علمی بودن که احساس میکنن گله عظیمی از گرگ ها در حال نزدیک شدن هستن و نتیجه میگیرن که صداهای ایجاد شده ناشی از حرکت گله خیلی خوف و بزرگ گرگهاست.پس از گذشت دقایقی گرگ ها از راه میرسند و در کمتر از چند ثانیه حلقه ای رو دور ملت و اتوبوس تشکیل میدن.همینطور که ملت اینجوری به وقایعی که اتفاق میفتاده نگاه میکردن یکی از گرگ ها جلو اومده و به طرفشون میاد.
گرگ مذکور در حالی که یک نگاه سطحی به ملت میکرده:ما مدت هاست که تو این خشکسالی غذا خوردیم, تازه برقمون هی پنج دقه یه بار میره , خلاصه خیلی اوضاع خفنی داریم.
ملت:شما حرف هم میزنی؟؟
گرگ:آره تازه فرانسه هم بلدم.
ملت تعجب زده:جدی؟؟
گرگ:تازه ترجمه رو هم خیلی دوست دارم.
عله در حالی که اینجوری
به گرگ نگاه میکرده:شما میتونی با ما همکاری کنی , من میخوام یه زبان فرانسه هم اضافه کنم بره اخبار که دیگه حسابی اینترنشنال بشیم.
گرگ در حالی که قصد داشته بیشتر با عله وارد گفتگو بشه متوجه جماعت گشنه ای میشه که منتظر بودن بره سر اصل مطلب و ناگهان در چند ثانیه دگرگون شده و چهرش شدیدا خوف میشه
گرگ:ما خیلی گشنه هستیم یا به سرعت یکی از بین خودتون انتخاب میکنید یا ما حمله ور میشیم همتون رو می خوریم.شما اگه تا فردا تونستید از اینجا برید که هیچ وگرنه ما باز بر میگردیم یک دیگه رو هم می بریمA
ملت:جـــــــــــــــــــــیغ
گرگ:آقا الکی شلوغش نکنید , سریع یکی انتخاب کنید بدید ما بریم خیلی کار داریم.
در همین لحظه توجه ملت به توحید جلب میشه که انگار هیچ خطری رو احساس نمیکرده و همینجوری بوق وایساده بوده.
عله:آقا خودشه , همینو ببرید.
هنوز عله جملش رو تموم نکرده که گرگ ها دست پای ظفر پور رو به دندان گرفته به سرعت از اونجا دور میشن.
ملت:بخیر گذشت
عله:واقعا کاربر از خود گذشته ای بود , این حرکتش جای تحسین داره که یکی انقد فهمیده باشه که به خاطر ملت خودشو فدا کنه.
فردا ساعت 10 صبحعله در حالی که عرق پیشونیشو پاک میکنه سرشو از قسمت ابتدایی ماشین بیرون میاره
عله:فکر کنم تموم شد...برای اولین بدون منو یه کاری کردم.عصر که بیان میبینن ما نیستیم بوقیده میشن.
ملت در حال تحسین عله بودن و کلی خوشحال بودن که ناگهان همون صدای خوف بگوش میرسه و دوباره گرگ ها حلقه ای گرداگرد این جادوگران بخت برگشته تشکیل میدن و باز همون گرگه دیروزی میاد جلو.
گرگ:آقا ما اینو نمیخوایم , اصلا نزاشت بخوریمش , تازه بد آموزی داره الان نصف جوانان ما دچار عشق به یه هرمیون نامی شدن , اصلا حرف زدن هم حالیش نیست , من خودم فرانسه یادم رفته از وقتی با این کل کل کردم.
عله:آقا کاربر گرفته شده پس گرفته نمی شود.
نگاه گرگ متوجه عله میشه و میگه:ما اوونو میخوایم , بچه ها ببرینش.
اینبار گرگ ها عله رو به دندان گرفته و در کمتر از چند ثانیه ناپدید میشن .البته هنوز صداهایی از دور دست بگوش میرسیده.
عله:بلاکیوس
زوپس:متاسفانه چنین کاربری یافت نشد
عله:حذف شناسه ایوس
زوپس:اصرار نکن اینا عضو سایت نیستن
عله:کنترل + اف 5
زوپس:بوقی , الکی تلاش نکن اینا اوون بیچاره هایی نیستن که بیخودی بلاکشون کردی , ببین الان میبرنت حسابتو میرسن.
ملت:ایول
بارون:ایول نداریم , باید بریم نجاتش بدیم وگرنه همتون بلاک میشید.
ویرایش شده توسط آنتونی گلدشتاین در تاریخ ۱۳۸۷/۴/۲۹ ۱۲:۳۱:۱۵