هری پاتر نخستین مرجع فارسی زبان هواداران هری پاتر

هری پاتر نسخه موبایل

حق موروثی یا حق الهی؟ مسئله این است!



بعد از این که لرد ولدمورت تصمیم به ترک سرزمین جادوگران به مدتی نامعلوم گرفت، ارتش تاریکی بر سر رهبری که هدایت مرگخواران را برعهده بگیرد، به تکاپو افتاده است!




سرخط خبرها


در حال دیدن این عنوان:   1 کاربر مهمان





Re: باغ وحش
پیام زده شده در: ۱۹:۵۸ سه شنبه ۹ مهر ۱۳۸۷
#65

گابریل دلاکور


مخفی کردن اطلاعات کاربر
عضو شده از:
۱۴:۰۰ سه شنبه ۲۴ مهر ۱۳۸۶
آخرین ورود:
۱۶:۳۳ دوشنبه ۳۰ خرداد ۱۳۹۰
از يت نكن! شايدم، اذيت نكن!
گروه:
کاربران عضو
پیام: 708
آفلاین
دفتر وزارت

- من صد بار بهتون گفتم باید یک باغ وحش خیلی بزرگ درست کنید. مردم دوست دارن از این خاله بازی ها!
- چشم قربان!
- آنیت..، در ضمن میخوام که از بهترین حیووون داران ِ عصر هاضر هم دعوت کنی که بیان.

آنیتا بعد از مدتی فکر :
- باشه؛ فقط عصر حاضر درسته.
- هر بوقی! اصلا" عضر طاضر! ( نکته: منظور از "ط" هِ ی دسته دار بود! )

-----

خیلی مدت بعد

- اهم! ریونی ها .. جمع شید! جمع شید. شق!!! گابر بوقی، من صد بار بهت نگفتم تو رخت خواب صبحانه نخور! تازه هنوزم ماه رمزونه!
-

مری همه ی ریونی ها رو جمع کرد و بخش نامه رو بالا گرفت:

- وزیر اینو داده به من... خفه شو آلفرد!!! ( جذبه ی ناظر! ) باید همه امون طبق این فرم برای درست کردن یک باغ وحش جهانی تلاش کنیم. حیون ها همه آماده هستن، فقط چند نفر میخوان که بتونن این حیوونا رو سر و سامون بدن و قفسارو تمیز کنن. تازه یه نفر رو میخوان که با حیون ها حرف بزنه و سرشونو گرم کنه! دو تا بری شکار میخوان و یه نفر برای تمیز کاری ! هر کسی هر شغلی رو انتخاب میکنه باید توش تخصص داشته باشه. چندتای دیگه هم کارارو تقسیم میکنند!

حالا خودتون میگید که دوست دارین چی کار کنین یا من تعیین کنم ...


[b]دیگه ب


Re: باغ وحش
پیام زده شده در: ۲۳:۵۸ جمعه ۲۲ شهریور ۱۳۸۷
#64

آلفرد بلکold


مخفی کردن اطلاعات کاربر
عضو شده از:
۱۳:۲۷ پنجشنبه ۱۴ تیر ۱۳۸۶
آخرین ورود:
۱۲:۴۰ جمعه ۱۲ خرداد ۱۳۹۱
از دیروز تا حالا چشم روی هم نذاشتم ... نمی ذارم
گروه:
کاربران عضو
پیام: 466
آفلاین
یک هفته بعد

همه چی به خوشی و خرمی تا این جا گذشته ، لونا و لیلی قفسی مناسب پیدا کرده اند و فلور و گابریل هم به ققنوسشان غذا می دهند . هلنا روح مزاحم قلعه دوباره فکر های شیطانی به ذهنش رسیده بود ؛ اگر همه ی قفس ها را باز می کرد باعث به هم ریخت تالار می شد و این فرصت خوبی برای اون بود تا بار دیگر دیهم را بدزدد .

شب هنگام

تق ( افکت باز شدن قفس ققنوس )

نتق ( افکت باز نشدن قفس تک شاخ )

نتق ( باز هم افکت باز نشدن قفس تک شاخ )

نتق ( باز هم افکت باز نشدن قفس تک شاخ )

.
.
.
- چرا این باز نمی شه !
- بیا از این استفاده کن با این باز می شه .
لیلی آچاری را که در دست داشت به هلنا داد . هلنا که با ترس آن را گرفت و گفت :
- لیلی ! به مرلین نمی خواستم کاری کنم !
لیلی که دست هایش به موازات هم جلو بودند جواب داد :
- دهه ... مگه نمی بینی من توی خواب دارم راه می رم . خرو پف...بــــــف

- جـــــــــــــیــــــــــــــغ ... این فضله های ققنوس چیه روی این کوسن ؟
- جــــــــیـــــــــــــــغ .... این پردهه چرا خورده شده ؟

------
همه ی حیون ها آزاد شده اند و در تالار آزاد می گردند .



Re: باغ وحش
پیام زده شده در: ۱۶:۴۲ شنبه ۱۶ شهریور ۱۳۸۷
#63

لونا لاوگود


مخفی کردن اطلاعات کاربر
عضو شده از:
۲۰:۳۲ سه شنبه ۶ فروردین ۱۳۸۷
آخرین ورود:
۲۲:۴۰:۴۲ سه شنبه ۴ اردیبهشت ۱۴۰۳
از خرس مستربین خوشم میاد!
گروه:
کاربران عضو
پیام: 706
آفلاین
گابر: یعنی ققنوس چی می خوره؟
فلور: دونه.
گابر: مگه مرغه؟
فلور: پرندس.
گابر: ولی این جادوییه؟
فلور:مهم نیس!حالا میدیم تا بخوره ببینیم چی میشه.
گابر بسته ای از دونه رو از غیب ظاهر میکنه و جلوی ققنوس میگیره
-بیا بخورش دیگه ققنوسه!
ققنوس جلو میاد و دونه رو بو میکنه اما دوباره جای اولش برمیگرده
-دیدی گفتم دونه نمیخوره؟
فلور و گابر از روی بیکاری علف و سبزه و قرمه سبزی و برنج و کود
حیوونی و گوشت برای ققنوس میذارن که یهو ققنوسه از بین اینا کود حیوونیو مزه مزه میکنه و خوشش میاد!
-این دیگه چه حیوونیه؟
-خب، ققنوس وقتی از خاکستر خودش بوجود میاد پس از کود حیوون
که از خودش هم تغذیه میکنه!
-چه ربطی داشت؟
_______________

لونا و لیلی در حال پیدا کردن قفس برای حیوونشون هستن.
لونا:هیچ قفسی برای این پیدا نمیکنم.
لیلی:منم همین طور یا کوچیکن یا این قدر بزرگن که...بزرگن دیگه
....ادامه دارد....


Only Raven !


تصویر کوچک شده


Re: باغ وحش
پیام زده شده در: ۹:۵۱ شنبه ۱۶ شهریور ۱۳۸۷
#62

لیلی لونا پاتر


مخفی کردن اطلاعات کاربر
عضو شده از:
۱۸:۴۵ چهارشنبه ۲۹ خرداد ۱۳۸۷
آخرین ورود:
۲۱:۵۱ چهارشنبه ۲۷ مرداد ۱۳۹۵
گروه:
شناسه های بسته شده
پیام: 389
آفلاین
خلاصه ی سوژه ی باغ وحش:

اعضای ریونکلاو تصمیم می گیرن که باغ وحششون رو راه بندازن تا بقیه ی گروه ها بیان و از این باغ وحش بازدید کنن. در آغاز اسکی مسئولیت خودشو رئیس می کنه و به همه دستور میده که برن و باغ وحش رو تمیز کنن.
بعد از تمیز شدن باغ وحش نوبت به پیدا کردن جانورانی که خیلی خطرناک نیستن میرسه. بعد از پیدا کردن جانوران که در پست های قبلی مربوط به باغ وحش گفته شد ، نوبت به پیدا کردن قفس میرسه. وقتی قفسارو پیدا می کنن در پست قبلی باغ وحش ققنوس گابر از درون قفسش که گابر برای هواخوری ققنوس درشو باز گذاشته بود فرار می کنه و ... ( ادامه ی ماجرا )

888888888888888888888888888888888888888888888888888888

بنابراین دو تا دو تا به دنبال ققنوس رفتن. لونا و لیلی از سویی و گابر و فلور از سویی دیگر.

بالاخره بعد از نیم ساعت تلاش گابر و فلور ققنوسو پیدا کردن.

آرام آرام جلو رفتند ، جلو و جلوتر. ققنوس که سرش را زیر بال هایش گذاشته بود متوجه آن ها شد و سرش را بلند کرد.

بلافاصله گابر پرید تا اونو بگیره و با این بی احتیاطی ققنوس بلند شد و بال هایش را باز کرد و به پرواز در آمد اما قبل از اینکه بتونه پرواز کنه در چنگال لیلی گیر افتاد. ( اینا همش تو یه ثانیه اتفاق افتاد )

فلور عرق صورتش را پاک کرد ( مثلا جون کنده ) و گفت: آه راحت شدیم. حالا بیاین بریم بذاریمش تو قفس تا دوباره فرار نکرده.

هر چهار نفر به سمت انبار حرکت کردند. قفس ها و حیوان ها سر جایشان جلوی در انباری بودند و جم نخورده بودن.
گابر ققنوسشو از دست لیلی گرفت و کردش تو قفس.

گابر دستاشو تکوند و گفت: خب اینم از این.
ملت:
گابر به قفس نگاهی انداخت و یادش اومد باید درو ببنده طبق گفته ی اونا. بنابراین با این حالت در قفسو بست.

باغ وحش:

بازم مثل همیشه اسکی برای خودش مبلمانی آورده بود و روی اون لمیده بود. از توی دهنش نیی بیرون زده بود که با گرفتن دنباله ی آن به ظرف بزرگی پر از نوشیدنی کره ای می رسید.

- اسکی ما کارمون تموم شد.
اسکی:
لونا فریاد زنان گفت: اسکی کارمون تموم شد!

و با این کار اسکی از خواب پرید.

- هان چیه چی شده؟ حیوونا حمله کردن.
ملت:

اسکی با دیدن حیوانات در قفس تازه تو باغ اومد و گفت: خب بذارینشون تا ببینم.

چند دقیقه بعد قفس ها توسط اسکی معاینه و همگی جلوی اسکی ایستاده بودند.

اسکی: هممم ... قفس این تک شاخه پوسیده و ...

پــــــــــــــــــق

قفس تک شاخ شکست و تک شاخ که بر اثر جا تنگی لاغر اندام شده بود پا به فرار گذاشت.

لیلی به اسکی نگاهی انداخت و با مشاهده ی چهره ی او فهمید که باید به دنبال حیوان برود.

اسکی ادامه داد: قفس عقابم کوچیکه.
لونا: آخه بزرگ ترش اندازه غول بود و ...
اسکی: برو بخر.
لونا: بله؟!
اسکی: همون که گفتم.
لونا: آخه از کجا؟!
اسکی: مغازه.
لونا:
اسکی:

با رفتن لونا اسکی ادامه داد: بقیه هم خوبه. هرکس بره واسه حیوونش غذای مخصوصشو پیدا کنه. وقتی پیدا کردین دوباره بیان.

ملت:

*********

گابر و فلور در گوشه ای نشسته بودند و فکر می کردند.

گابر: یعنی ققنوس چی می خوره؟
فلور: دونه.
گابر: مگه مرغه؟
فلور: پرندس.
گابر: ولی این جادوییه؟

............

777777777777777777777777777777777777777777777777777

می تونین از پست قبلی ( گابر » پست شماره ی 51 » مربوط به باغ وحش ) بنویسین. در ضمن ببخشین پستمو دوباره زدم خواستم یکم بیاین تو حسش و بعد شروع کنین به پست زدن!
پست های قبلی که مشاهده می کنین مربوط به تعطیلات تابستانیه بنابراین با این قاطیش نکنین و در صورتی که می خواستین پست های قبلی باغ وحش رو بخونین از پست 51 به قبل رو بخونین.



Re: باغ وحش
پیام زده شده در: ۹:۰۴ دوشنبه ۷ مرداد ۱۳۸۷
#61

گراوپold3


مخفی کردن اطلاعات کاربر
عضو شده از:
۸:۳۳ شنبه ۵ مرداد ۱۳۸۷
آخرین ورود:
۱۵:۳۲ یکشنبه ۲۴ شهریور ۱۳۸۷
از لای ریشای هاگرید!
گروه:
شناسه های بسته شده
پیام: 156
آفلاین
صدای زوزه گرگ ها بدجوری در فضای تیره و تاریک به گوش می رسید...
عله در حالیکه یکی از چشماش جلوی پای گرگ ها افتاده ، سعی می کنه که مانع کنده شدن دو تا گوشش بشه.
_ آخ ، وای ، بوق ، لعنت بر شما! بوقی ها ولم کنین! آخه این ... آییییی!
گرگ 1 در حالیکه گوش سمت چپی عله رو نوش جون می کنه زیر لب میغره : بچه ها امونش ندین! ببینین چقدر سیفیده!

در همین موقع عله یک تقلای ناگهانی میکنه و شلوارش به طرز فوق العاده فجیعی از پاش در میاد بیرون
آب از لب و لوچه ی گرگ ها داره بیرون میریزه و عله هم به صورت افتاده رو زمین و داره اشهدش رو میخونه!
گرگ شماره 2 : یالا برین شیرموز بیارین !
با گفتن این جمله عله از هوش میره!

کمی بعد
گرگ شماره 2 در حال آوردن شیرموز شماره 2 هست که یک طلسم سبزرنگ بهش برخورد می کنه و دمر میفته رو زمین!
عله که به هوش اومده سرش رو به چپ بر می گردونه و جمعی از دوستان شامل کوئیریل ، راجر ، لیلی و دیگر مدیران رو می بینه و به این شکل در میاد ولی وقتی سرش رو به طرف راست می چرخونه ، جمعی از دشمنان شامل ماندانگاس فلچر ، ققنوس ، گراوپ old ، و جمعی دیگر از بلاکی ها رو می بینه و قیافش به تغییر پیدا میکنه!

نزدیکی نیروی کمکی ، مدیران!
کوئیریل در حالیکه چشماش رو ریز کرده تا بتونه بهتر ببینه ، زیر لب خطاب به راجر میگه : ببینم اونا بروبچز بلاکی نیستند؟
راجر در حالیکه در سکوت سرش رو به علامت تصدیق تکون میده بر میگرده تا به منوی مدیریتش رسیدگی کنه!
کوئیریل ، یک کلاهخود جنگی رو عمامش میزاره و شمشیرش رو می کشه بیرون ...
جای یک سوال اینجا خالی است ، میدان جنگ و عله لت و پار شده ، یا باغ وحش به راستی کدام یک ؟

ببخشید اگر پست بد شد ... سوژه خوابیده بود ... دیدم حیفه از دست بره!


[img align=right]http://signatures.mylivesignature.com/54486/280/4940527B779F95


Re: باغ وحش
پیام زده شده در: ۱۱:۲۰ سه شنبه ۱ مرداد ۱۳۸۷
#60

گابریل دلاکور


مخفی کردن اطلاعات کاربر
عضو شده از:
۱۴:۰۰ سه شنبه ۲۴ مهر ۱۳۸۶
آخرین ورود:
۱۶:۳۳ دوشنبه ۳۰ خرداد ۱۳۹۰
از يت نكن! شايدم، اذيت نكن!
گروه:
کاربران عضو
پیام: 708
آفلاین
غار

جماعت گرگ وارد یک غار شده و در غار رو میبندند !

گرگ شماره 1 : من میگم اول بیاید لهش کنیم بعد بخوریمش !
گرگ شماره 2 : به نظرم سرخش کنیم !
گرگ شماره 3 : آقا ما همه الان کلسترول داریم باید آب پزش کنیم !
گرگ شماره 4 : نه باو آب پز خز میشه ! مزه ی آب پزیده میده . من نمیخورمش !

گرگ ها دور عله جمع شدند که سعی داره از زخم روی پیشونی اش چیزهایی مثل آتیش به بیرون پرتاب کنه .

گرگ شماره 1 : نکن بوقی چی کار میکنی ! بچه ها این زخمه رو.
گرگ شماره 2 : میگم بیاید اینو بکنیم تا نپریده تو حلقمون !
گرگ شماره 3 : آوره ، این زخمه میپره تو حلقمون !

و به جلو خم میشه و زخم هری رو با دندون های تیزش میکنه! هری هم تعادل خودش رو از دست میده از اون به بعد ، و این تازه اولین صدمه بود ...


----
آنی پست کوتاه !!


[b]دیگه ب


Re: باغ وحش
پیام زده شده در: ۱۲:۲۴ شنبه ۲۹ تیر ۱۳۸۷
#59

محمد


مخفی کردن اطلاعات کاربر
عضو شده از:
۲۰:۳۱ سه شنبه ۱۸ تیر ۱۳۸۷
آخرین ورود:
۹:۰۸ یکشنبه ۲۵ اسفند ۱۳۸۷
از همین نزدیکی ها
گروه:
کاربران عضو
پیام: 29
آفلاین
از اوجا که دو پست قبل مشابهت نداشت طی یک حرکت ارزشی ادغام شد و سپس ادامه داده شد.
-----------------------------------------------------------------------------
تره ور با خوشحالی روی شانه ی هری پرید و به دنبال آنتونی ، گابریل ، فلور و چو که به عنوان جی اف قبلیه عله !! همراهی اشون میکرد از در اتوبوس پیاده شدند تا به جنگ با گرگ ها بروند! که به محض پیاده شدن با صحنه عجیبی روبرو شدند.
گابریل با ناباوری گفت :یا مرلین این دیگه کیه؟..ای وای نیگا چجوری گردن این گرگ رو گرفته تکونش می ده
_من عاشق هرمیون هستم..من از همدان امده ام تا اینجا توی این بیابان که فریاد بزنم من عاشق هرمیون هستم.اما گرگ عزیز تو هم ناراحت نباش.من همه رو دوست دارم.تورو هم دوست دارم اصلا ناراحت نباش..چرا عوعو می کنی ؟..من هرمیون رو دوست دارم عاشق هری پاتر هستم..!
فلـور با عصبانیت گفت :توحید ظفرپور اینجا چی کار می کنه؟
در همین حال که ملت جذب تماشای جناب ظفرپور بودن که گرگ رو به طرز وحشیانه ای به بالا پایین پرت میکرده متوجه صداهای خوفی از درون زمین شدند.

کپکپکپکپکپکپکپ

عله:چرا از زمین صدا در میاد.
گابر:شاید زلزله اوومده
تره ور:پس چرا نمی لرزیم
فلور:شاید صداش اومده ولی خودش هنوز نیومده.
گابر: نه اون که رعد و برقه که اول صداش میاد بعد خودش میاد
تره ور:نه رعد و برق اول خودش میاد بعد صداش میاد.
چو:بستگی داره , وقتی هوا صاف باشه نخودش میاد نه صداش.
ملت کماکان مشغول انجام بحث های علمی بودن که احساس میکنن گله عظیمی از گرگ ها در حال نزدیک شدن هستن و نتیجه میگیرن که صداهای ایجاد شده ناشی از حرکت گله خیلی خوف و بزرگ گرگهاست.پس از گذشت دقایقی گرگ ها از راه میرسند و در کمتر از چند ثانیه حلقه ای رو دور ملت و اتوبوس تشکیل میدن.همینطور که ملت اینجوری به وقایعی که اتفاق میفتاده نگاه میکردن یکی از گرگ ها جلو اومده و به طرفشون میاد.
گرگ مذکور در حالی که یک نگاه سطحی به ملت میکرده:ما مدت هاست که تو این خشکسالی غذا خوردیم, تازه برقمون هی پنج دقه یه بار میره , خلاصه خیلی اوضاع خفنی داریم.
ملت:شما حرف هم میزنی؟؟
گرگ:آره تازه فرانسه هم بلدم.
ملت تعجب زده:جدی؟؟
گرگ:تازه ترجمه رو هم خیلی دوست دارم.
عله در حالی که اینجوری به گرگ نگاه میکرده:شما میتونی با ما همکاری کنی , من میخوام یه زبان فرانسه هم اضافه کنم بره اخبار که دیگه حسابی اینترنشنال بشیم.
گرگ در حالی که قصد داشته بیشتر با عله وارد گفتگو بشه متوجه جماعت گشنه ای میشه که منتظر بودن بره سر اصل مطلب و ناگهان در چند ثانیه دگرگون شده و چهرش شدیدا خوف میشه
گرگ:ما خیلی گشنه هستیم یا به سرعت یکی از بین خودتون انتخاب میکنید یا ما حمله ور میشیم همتون رو می خوریم.شما اگه تا فردا تونستید از اینجا برید که هیچ وگرنه ما باز بر میگردیم یک دیگه رو هم می بریمA
ملت:جـــــــــــــــــــــیغ
گرگ:آقا الکی شلوغش نکنید , سریع یکی انتخاب کنید بدید ما بریم خیلی کار داریم.
در همین لحظه توجه ملت به توحید جلب میشه که انگار هیچ خطری رو احساس نمیکرده و همینجوری بوق وایساده بوده.
عله:آقا خودشه , همینو ببرید.
هنوز عله جملش رو تموم نکرده که گرگ ها دست پای ظفر پور رو به دندان گرفته به سرعت از اونجا دور میشن.
ملت:بخیر گذشت
عله:واقعا کاربر از خود گذشته ای بود , این حرکتش جای تحسین داره که یکی انقد فهمیده باشه که به خاطر ملت خودشو فدا کنه.

فردا ساعت 10 صبح

عله در حالی که عرق پیشونیشو پاک میکنه سرشو از قسمت ابتدایی ماشین بیرون میاره
عله:فکر کنم تموم شد...برای اولین بدون منو یه کاری کردم.عصر که بیان میبینن ما نیستیم بوقیده میشن.
ملت در حال تحسین عله بودن و کلی خوشحال بودن که ناگهان همون صدای خوف بگوش میرسه و دوباره گرگ ها حلقه ای گرداگرد این جادوگران بخت برگشته تشکیل میدن و باز همون گرگه دیروزی میاد جلو.
گرگ:آقا ما اینو نمیخوایم , اصلا نزاشت بخوریمش , تازه بد آموزی داره الان نصف جوانان ما دچار عشق به یه هرمیون نامی شدن , اصلا حرف زدن هم حالیش نیست , من خودم فرانسه یادم رفته از وقتی با این کل کل کردم.
عله:آقا کاربر گرفته شده پس گرفته نمی شود.
نگاه گرگ متوجه عله میشه و میگه:ما اوونو میخوایم , بچه ها ببرینش.
اینبار گرگ ها عله رو به دندان گرفته و در کمتر از چند ثانیه ناپدید میشن .البته هنوز صداهایی از دور دست بگوش میرسیده.
عله:بلاکیوس
زوپس:متاسفانه چنین کاربری یافت نشد
عله:حذف شناسه ایوس
زوپس:اصرار نکن اینا عضو سایت نیستن
عله:کنترل + اف 5
زوپس:بوقی , الکی تلاش نکن اینا اوون بیچاره هایی نیستن که بیخودی بلاکشون کردی , ببین الان میبرنت حسابتو میرسن.

ملت:ایول
بارون:ایول نداریم , باید بریم نجاتش بدیم وگرنه همتون بلاک میشید.


ویرایش شده توسط آنتونی گلدشتاین در تاریخ ۱۳۸۷/۴/۲۹ ۱۲:۳۱:۱۵

تصویر کوچک شده در حال بارگذاری...


Re: باغ وحش
پیام زده شده در: ۱۹:۵۵ چهارشنبه ۲۶ تیر ۱۳۸۷
#58

گابریل دلاکور


مخفی کردن اطلاعات کاربر
عضو شده از:
۱۴:۰۰ سه شنبه ۲۴ مهر ۱۳۸۶
آخرین ورود:
۱۶:۳۳ دوشنبه ۳۰ خرداد ۱۳۹۰
از يت نكن! شايدم، اذيت نكن!
گروه:
کاربران عضو
پیام: 708
آفلاین
ادامه ی سوژه ی سفر :

- گرگ ! گرگ !
چو : جرج ! جرج !
فلور : وای چو ، تو با جرج عروسی کردی؟ چرا اخه این کارو با مک کردی !
چو : باو من ترکم ، نمی چرجه تو دهنم بگم گرگ! باید بگم جرج! نمیتونم اصلا بگم گرگ!
فلور : میبینم! ولی تو یه قصدی داری!

چند مدت بعد،

ملت به خاطر تکان های شدید کاملا به بوق رفته و دریا زده شده اند!!
عله : من باید همین الان برم کلاس خصوصی ! بیناموسی خونم افتاده پایین .
استر : جووون ، عله منم با خودت ببر !
عله : زرشک ! نمیشه استر.. اگه میخوای خودم تکی باهات کلاس میذارم..!
استر : هر چی عله بگه!!

مدتی بعد تر
عله : نه دیگه جدی جدی باید از این اتوبوس پیاده شم! مثلا من منو دارم و اینا ، گرگ ها رو میکشیم ! تو! با من بیا.

دست استرجس به سوی گابریل نشانه رفت.
گابر : چی من؟ عررررررررر من بچه ام من دوازده سالمه من نمیتونم من رو نبرید! فلور یه کاری بکن.
فلور : گابریل میتونه کمکت کنه عله ببرش!
عله : تو هم بیا، تو هم بیا !
او به آنتونی فلور اشاره کرد ! سپس به سوی لیلی و لونا و هلنا برگشت :
- شما مراقب اتوبوس باشید! راجر و مدیران شما تکون نخورید شما ها گل های سایت هستید! من سایته گل و باغچه میخوام.
ملت مدیر : اوکی برو!
عله : تره ور، تو بادیگارده منی! بیا !

تره ور با خوشحالی روی شانه ی هری پرید و به دنبال آنتونی ، گابریل ، فلور و چو که به عنوان جی اف قبلیه عله !! همراهی اشون میکرد از در اتوبوس پیاده شدند تا به جنگ با گرگ ها بروند!
======

در مورد تاپیک : این سوژه رو فعلا ادامه بدید !!

با تشکر.


[b]دیگه ب


Re: باغ وحش
پیام زده شده در: ۲:۱۵ چهارشنبه ۲۶ تیر ۱۳۸۷
#57

هلنا ریونکلاوold


مخفی کردن اطلاعات کاربر
عضو شده از:
۲۰:۰۷ پنجشنبه ۱۳ تیر ۱۳۸۷
آخرین ورود:
۲۲:۴۸ یکشنبه ۲۸ مهر ۱۳۸۷
از کنـار لرد ولدمورت
گروه:
کاربران عضو
پیام: 67
آفلاین
عوووووووو{درراستای جوگیر شدن و صدای گرگ در اوردن برای طبیعی شدن رول }

راجر از ترس فریاد می کشید سرافینا با نگرانی به گابریل چسـبیده بود.! مدیران دست پاچه شده بودند تره ور غور غور وحشتناکی سر داده بود و لیلی بافتنی بافتن را کنار گذاشت و از پنجره به بیروون خیره شد.!

ناگهان اتوبوس تکان شدیدی خورد .ادی ماکای جیغ ویغ کنان گفت :از گرگ بدم می اد..یک ذره هم سفید مفید نیست {}

هلنا خنده ای کرد و گفت :من نمی تونم دوباره بمیرم ..دل همتون اب

لونا با وحشت جیغ می کشید و فلـور گریه می کرد {موهام بهم خورد }

ناگهان اتوبوس از تکان خوردن باز ماند.راجر لبخندی زد و گفت :بهتون که گفتم نباید بترسید.چند تا بچه گرگ نازنازی بودند که رفتند خونشون.

کوییرل عمامه اش را جابه جا کرد و نفس راحتی کشـید.

ناگهان اتوبوس دوباره به طرز فجیحی تکان خورد و راجر فریاد دیگری کشید و در همان لحظه در راستای ضایع کردن راجر اتوبوس ایستاد

لونا که از پنجره اویزان شده بود گفت :هی نگا کنـید.!

همه ی ملت ریون و مدیران مذکر به طور فجیعی از پنجره اویزان شدند.!!

لیلی اوانز با بی تفاوتی نگاهشان کرد و چشم غره ای رفت و مشغول مالیدن ضد افتابش شد.!

گابریل با ناباوری گفت :یا مرلین این دیگه کیه؟..ای وای نیگا چجوری گردن این گرگ رو گرفته تکونش می ده
اما بعد با نگاه خیره ی استر { } سرخ شد و دیگه هیچی نگفت.!

_من عاشق هرمیون هستم..من از همدان امده ام تا اینجا توی این بیابان که فریاد بزنم من عاشق هرمیون هستم.اما گرگ عزیز تو هم ناراحت نباش.من همه رو دوست دارم.تورو هم دوست دارم اصلا ناراحت نباش..چرا عوعو می کنی ؟..من هرمیون رو دوست دارم عاشق هری پاتر هستم..!

فلـور با عصبانیت گفت :توحید ظفرپور اینجا چی کار می کنه؟

______________
ببخشید نصفه شبه ساعت 5:33 دقیقه می باشد ..من رزو زدم بعد یادم افتاد نباید می زدم گفتم حالا پاکش کنم خیلی ضایس واسه همین این پستو زدم..ببخشید اگه بد شد دیگه با چشمای بسته زدمش.!

توحید ظفر پور هم خز شد رفت حالا فکر کنید اگر توی ایفا تایید شه پاشه بیاد ریون


ویرایش شده توسط هلنا ریونکلاو در تاریخ ۱۳۸۷/۴/۲۶ ۴:۳۲:۵۴

عظیم ترین گنجینه ی هر انسان هوش سرشار اوست

این بار ثابت می کنم کی هستم

only raven .


Re: باغ وحش
پیام زده شده در: ۲۳:۲۶ سه شنبه ۲۵ تیر ۱۳۸۷
#56

محمد


مخفی کردن اطلاعات کاربر
عضو شده از:
۲۰:۳۱ سه شنبه ۱۸ تیر ۱۳۸۷
آخرین ورود:
۹:۰۸ یکشنبه ۲۵ اسفند ۱۳۸۷
از همین نزدیکی ها
گروه:
کاربران عضو
پیام: 29
آفلاین
تذکر:این پست ادامه پست های تره ور و گابریل هست و پست لیلی مربوط به داستان دیگریست.با پوزش از لیلی داستان از پست تره ور آغاز و بدون در نظر گرفتن پست لیلی میباشد.
-------------------------------------------------
ملت خز وخیل که فراوان ذوق زده بودن مدیران را در آغوش گرفته و آن گل های (بوقی حالا من سرکش نذاشتم تو بره چی با کسره میخونی ) سایت را به طرز وحشیانه ای در آغوش گرم خود میفشردند. در این میان دو منو دار دیگه نیز در میان جمع بودند که به نظر میرسید طرفداری ندارند.یکی از این منوداران بارون خون آلود بود که ملت از منوی خنجر مانند وی که آغشته به خون جوانان بسیاری بود خیلی خوف داشتند و دیگری باک بیک بود که ملت نمی دانستند بود یا نبود اما هنگامی که با منوی خود توانست رنگ اتوبوس را به چند رنگ دیگر تغییر داده و آن را کولر دار نماید , ملت دریافتند که فردی بس گولاخ (نمیدونم کپی رایتش مال کیه, مال هرکیه مبارکش ) است و به طرف وی هجوم بردند.عله نیز از هر طرف مورد هجوم ملت ریون بود حتی تره ور نیز گردن او را در آغوش گرفته بو(شفاف سازی:تره ور بر روی شونه عله نشسته و با دستاش گردنشو در آغوش گرفته).عله که کم نمانده بود توسط ملت متدین و وفادار به سایت ریون به بوق رود , از میان مشتاقان گریخته و بر روی صندلی کنار راننده نشست.
عله رو به ملت:
ملت رو به عله:
همه چیز آمادی آغاز یک سفر بسیار خفن بود که در این بین پسرکی فقیر و بدبخت و بیچاره وارد اتوبوس شد. پسرک به جلو آمده و برگه هایی را که بر روی آن یک سری دعاهای مرلینی نوشته شده بود بین ملت پخش کرد و ملت از این که چیز مفت به دست می آوردند بسیار خوشحال شده بودند و در پوست خود نمی گنجیدند و عله که از فرط خوشحالی تا مرحله پوست اندازی پیش رفت بود به نظر میرسید به هر آنچه مفت باشد علاقه شدیدی دارد.در این حال پسرک به طرف ملت برگشته لب به سخن گشود
پسرک:اینا قیمتش 4 گالیون هست هرکی می خواد پولشو بده , هرکی نمی خواد پس بده.
ملت:
و پسرک که انتظار داشت ملت ریونی دلشان به حالش بسوزد به طرف آنها رفت و ملت ریونی هم خود خیلی باهوش و بر این کلک ها واقف بوده و دعاهای پسرک را پس دادند.(شفاف سازی:اگر از این قسمت رول هیچ متوجه نشدید نشان میدهد که شما کلاستان بالاتر از این حرفاست و سوار خطوط واحد ماگلی نمی شوید )

غنننننننننننننن (افکت حرکت اتوبوس)

ملت باجنه به ریاست گابر در انتهای توبوس سرگم خواندن انواع اشعار ماگلی بودن.
ملت:عله باید....(ادامه این شعر خز و خیل را هر اردو رفته ای می داند )
عله نیز هر از چند مدتی برگشته اینجوری به ملت نگاهی می انداخت.

دو ساعت بعد وسط بیابان-نزدیکای شب

هوووووووووووووون(افکت از کار افتادن اتوبوس)

ملت:چی شد؟؟
راننده:اتوبوس بوقید, نمیدونم چرا حرکت نمیکنه؟؟
بارون در حالی که بسیار متخصصانه به فرمون و دنده و اینا نگاه میکرد: کنترل+اف5 رو بگیر درست میشه.
راننده:چی کار کنم؟؟
بارون:عزیزم, کنترل+اف بگیر.
راننده:بابا این اتوبوسه کنترل و اینا نداره که؟؟تو اصلا از اتوبوس چیزی میدونی؟؟
بارون:خودت نفهم و بزی!!بلاکیوس, نه دلم خنک نشد , حذف شناسه ایوس
عله:چرا کشتیش؟؟
بارون:نمیدونم, میخواستم کار مفید کرده باشم
عله:باک بیک بیا یه کاری بکن
باک بیک:متاسفم من فقط میتونم اتوبوس رو رنگ بزنم و ازین کارا....
عله:حالا چیکار کنیم؟؟
بارون:کنترل+اف5 بگیرید


شب شده بود و صدای زوزه گرگها از دور دست شنیده میشد( 1.جهت ارتباط بیشتر با فضای داستان لطفا از خودتان صدای زوزه گرگ در آورید 2.اصلا گرگ تو بیابون چیکار میکنه؟؟)

تره ور:ما میمیریـــــــــــــــــــــــــــم
ملت:جـــــــــــــــــــیغ



ویرایش شده توسط آنتونی گلدشتاین در تاریخ ۱۳۸۷/۴/۲۵ ۲۳:۳۴:۳۱

تصویر کوچک شده در حال بارگذاری...







شما می ‌توانید مطالب را بخوانید
شما نمی توانید عنوان جدید باز کنید
شما نمی توانید به عنوان‌ها پاسخ دهید
شما نمی توانید پیام‌های خودتان را ویرایش کنید
شما نمی توانید پیام‌های خودتان را حذف کنید
شما نمی توانید نظر سنجی اضافه کنید
شما نمی توانید در نظر سنجی ها شرکت کنید
شما نمی توانید فایل‌ها را به پیام خود پیوست کنید
شما نمی توانید پیام بدون نیاز به تایید بزنید
شما نمی توانید از نوع تاپیک استفاده کنید.
شما نمی توانید از HTML در نوشته های خود استفاده کنید
شما نمی توانید امضای خود را فعال/غیر فعال کنید
شما نمی توانید صفحه pdf بسازید.
شما نمی توانید پرینت بگیرید.

[جستجوی پیشرفته]


هرگونه نسخه برداری از محتوای این سایت تنها با ذکر نام «جادوگران» مجاز است. ۱۴۰۳-۱۳۸۲
جادوگران اولین وبسایت فارسی زبان هواداران داستان های شگفت انگیز هری پاتر است. به عنوان نخستین خاستگاه ایرانی ایفای نقش مبتنی بر نمایشنامه نویسی با محوریت یک اثر داستانی در فضای مجازی، پرورش و به ارمغان آوردن آمیزه ای از هنر و ادبیات برجسته ترین دستاورد ما می باشد.