بحبوحه ای در داخل وزارتخونه برقرار بود ، در یک طرف جنهای خونگی به سرکردگی تدی و در طرف دیگر جلادین وزارت به همراه وزیر از جان بهترشان قرار داشتند . جنگ سختی بین دو گروه در گرفته بود و هر یک از اعضای دو گروه به بهترین شکل ممکن جان خود را برای هدف بزرگشان فدا میکردند .اما در این بین فقط جلادین بودند که یکی پس از دیگری نابود میشدند و بر روی زمین میافتادند ، تا آنجا که آخرین جلاد نیز به دست تدی منهدم گشته و در دستان وزیر جان سپرد .
و اکنون زمان انتقام رسیده بود ، جایی که وزیر از دو طرف توسط دو تقریباً بردار خود محاصره گشته بود و راهی برای فرار نداشت . تد ریموس لوپین از روبرو و جیمز از پشت
.
تدی : حالا دیگه باید جواب تموم کارایی رو که کردی رو بدی !
آسپ : ولی تد ... تدی ...
جیمز : تو هیچ کاری نمیکنی تدی ، من خودم باید حق این موجود رذل رو کف دستش بزارم .
آسپ : ججججیمز ... تتو دیگه چرا ؟
آسپ از ترس خود کمی عقب تر رفت ، پشتش پر از جک و جونورهایی بود که هر کدام قصد جان او را داشتند ، فکری به ذهنش رسید ، بهتر آن بود که تدی را راضی کند ، هر چه بود در مقابلش یک نفر قرار داشت .
آسپ : میگم راستی تدی تولدت مبارک
تدی : اووووووووووه مرسی مای لاولی
آسپ :
جیمز : بوقی اینو نباید به ویکتوریا میگفتی ؟
تدی : امممم ... حواس واسه آدم نمیزارین که ...
سپس تد دستش را بلند کرد ، با فرمان دست او بود که جمعیت کثیری از موجودات به طرف وزیر حمله ور شدند ، هر یک از آنها گوشه ای از وزیر را گرفته بود و میکشید
بــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــوم ! موجودات مختلفی که در حال کشیدن قسمتهای مختلف وزی رودند در هوا پراکنده شدند ، سانتورها از یک طرف و اجنه ها در طرف دیگر پرتاب شده بودند . جیمز که در صدر مهاجمین قرار گرفته بود با سرعت زیادی به طرف تدی پرتاب شده و در آغوش او جای گرفت . همه در حال مشاهدهی آنچه روی داده بود ، بودند اما غباری که بعد از انفجار بوجود آمده بود مانع از دید آنها میشد .
- آسپ تو حالت خوبه ؟ اوه خوشگل مثل اینکه ما رو فراموش کردیا !
این صدای آنیت بود که در آخرین لحظات به داد وزیر رسیده بود و بعد از آنکه کمی دید چشمها بهتر شد بوضوح میشد او را تماشا کرد که با کمک گراپ ، آسپ را که از نقاط نامتعارفی کش آمده بود را از مهلکه دور مکیردند .
آنیت : بچه ها آسپ رو از اینجا دور کنین ، مری تو بمون فکر کنم یه دوئل خفن داشته باشیم !
در همین لحظه یک نفر از داخل ارتشیان وزارت در حالی که سیگاری را گوشهی لبش روشن کرده بود جلو میآمد . در نگاهش خشم و عزم خاصی دیده میشد و احتمالا برای همین بود که در آن لحظه انتخاب اول آنیت برای دوئل با دو تن از محفلیان خبر قلمداد میشد .
وقتی در کنار آنیت قرار گرفته ، سیگارش را لب به لب کرد و گفت :
مری : کدومشون رو ... آآآآآآآآآآآآآآآ خخ
... چکار میکنی آنیت ؟
آنیت : بوقی نمیدونی سیگار بد آموزی داره ؟ اینا همه زیر 18 نا
مری : باب این لنگه کفش آنیت رو از رولاتون حذف کنین دیگه ...
تدی و جیمز :
بعد از آنکه مری دوباره به خود آمد ، نبرد آغاز شده بود ، نبردی میان دوتن از محفلین و ارتشیان ... نبردی کهب نظر میرسید یک برنده بیشتر نداشته و از این مهلکه فقط دو نفر زنده بیرون میآیند ...