سوژه جدیدمیز طویل و قهوه ای رنگ در یکی از سالن های بزرگ هاگوارتز ،خودنمایی میکند.اطراف میز حدود 10 زن مرد نشسته و در دو طرف میز،دو نفر قرار دارند. یکی از آن ها عینکی هلالی شکل و مو و ریش بلندی داشته و چهره دیگری با موهای بور و بلند حالتی تلافی جویانه دارد.
- خوب دامبلدور عزیز!همه ی این هیئت 11 نفره به علاوه من با عزل تو از مدیریت موافق اند!به علاوه رئیس سحر و جادو...
جن خانگی که در کنار لوسیوس نشسته بود سرش را به نشان تایید تکان داد.
- لوسیوس عزیز من تنها زمانی از مدیریت عزل میشم که حتی یه نفر هم به من وفادار نباشه!
هیئت دوازرده نفره:
دامبلدور ناگهان از جایش بلند شد و با قیافه ای هراسان گفت:درد!دروغ گفتم!شما حق ندارین منو اخراج کنین!شما نباید این کارو بکنین،من برمیگردم!نه...نه!
***
دامبلدور ناگهان از در تخت خوابش نشت.اطرافش را نگاهی انداخت .عرقش را با ریش هایش خشک کرد و به نقطه ای روی دیوار تارعنکبوت بسته محفل خیره شد.
مالی ویزلی آرام در گوش تد و پسرانش گفت:طفلی از وقتی اخراجش کردن هرشب کابوس میبینه! ولی خوب باید قبول کنه...ولش کن!بچه ها بیاین صبحانه تون رو بخورین.
در آشپزخانهتد مدام چهره اش را تغییر می داد.بانوی چاق،هری،جینی،جیمز،جیمز با موهای صورتی،جیمز با موهای آبی،جیمز بدون دندان،جیمز...!
جیمز سعی داشت فلیت را برای خوردن گوشت نیم پز شده تد راضی کند.
- نمیخورم پسر!به من نمیسازه!
- عمو فلیت مهربون!نخوری من ناراحت میشما!
- پسر!نمی خوا..اه!
بوووم!
در همین لحظه در آشپزخانه محکم باز و به دیوار کوبیده شد!آلبوس دامبلدور به آشپزخانه آمد.
- مالی عزیز!صبحانه من کجاست؟خیلی ممنون.
در فکر دامبل:بی فرهنگ ها منو عزل کردن!من باید برم هاگوارتز!باید برم ببینم اونجا چه خبره.ولی...لباس مبدل؟!چطوره ریش هامو بزنم کسی منو نشناسه؟ولی نه!مرده و سیبیلش!
جینی کنار جیمز نشسته بود و رو به همه گفت:ما خرید های مدرسه هم کردیم.تا دو روز دیگه جیمز کوچولو ما رو ترک میکنه!
هری:فکر کردی واسه چی گرفتمت؟!واسه این بود که هیچ وقت گریه نمی کردی!آبروی همه ما رو بردی!اصلا طلاقت میدم!
- ساکت شو پسره کله زخمی!جلو بچه هیچی بهت نمی گم...
جیمز کنار تدی نشست و او را برای تغییر شکل تشویق میکرد:حالا سعی چاق تر شی!لپاتو یه خورده بی رنگ تر کن،آهان!کپی خودش شدی!انقدر از این پسره...پسر دراکو مالفوی بدم میاد!
دامبلدور به جیمز خیره شد.سپس نگاهش را به پاتیلی که حاوی معجون تغییر شکل بود و روی اجاق محفل میجوشید انداخت!همه چیز را فهمیده بود!باید به هاگوارتز می رفت!
- یافتم!
ملت:
- ام!ببخشید!بلند گفتم؟!هه هه!منظورم این بود که...
- بوووم!چیه کله زخمی؟!جرئت داری وایسا!
جیمز:مامان!مامان!هی هی!
10 از 10 !
ویرایش شده توسط جیمز سیریوس پاتر در تاریخ ۱۳۸۷/۱۰/۲۵ ۱۴:۳۴:۰۸