اتاق اصلی دور تا دور میز کوچک قهوه ای رنگ وسط اتاق، نارسیسا، بلا، لوسیوس و لرد نشسته اند. لرد درحالی که از چوبدستی اش به عنوان نِی برای نوشیدن ِ آب میوه اش استفاده میکنه، با سرفه میگه:
-نظرتون چیه؟ این گابر خیلی زبله! شایدم ذبله.. خیلی هم جیگره! دیگه چی از این بیشتر می خواید؟
-به نظرم کاش یکی هم مثه آدم بود..
نگاه همه ی جمع به آن سوی سالن معطوف شده بود. گابریل دستشو روی تابلو ی فرشی ِ بزرگی گذاشته بود و بهش دست میزد .( از این عقده ای بازیا! ) نارسیسا نفس عمیقی کشید و گفت:
-من ترجیح میدم لونا عروسم باشه..
تازه، این به دراکو بستگی داره ارباب.-صداتو واسه من داد نزنا ! (
) من خودم بلدم چی کار کنم. ببین ، اینا خیلی با هم تفاهم دارند. مثلا" گابریل اول اسمش "گ" داره مال ِ دراکو هم نداره. (کپی رایت بای فنگ!)
لوسیوس تحت تاثیر ِ وقایع اتفاق افتاده نفس عمیقی کشید و زیر لب گفت:
-نمیدونم.. گابریل اصیل تره و از خودمونه. ولی دراکو لونا رو...
-چیزی داری میگی لوسیوس؟
-خیر، سرورم.
- میدونی اولین نشونه ی دیوونگی اینه که با خودت صحبت کنی؟
لوسیوس ساکت میشه و به ولدمورت نگاهی میندازه که حالا داره سعی میکنه چوبدستی اش رو به شکردون (!) تبدیل کنه.
آن طرف سالن -دراکو، چقدر خونتون خارجیه! این ولدی ِ جلف ِ کچل گفته بود خونتون خوشگله ولی واقعا" مثه قصره! اَه ه ه ! میشه من با اینا عکس بگیرم
؟
لونا چوبدستی اش رو به سمت دراکو گرفته. نگاه دراکو بین گابریل و لونا در نوسانه.
گابر: دَرَک!
میزنم تو فکتا، من رو نیگا کن..
-هان؟ .. آهان.. خب، میگفتی.
-آره دیگه. خولاصه کلام؛ من عاشق همه ی غذاهام به خصوص آبگوشت و پیاز !میوه هم دوست ندارم سوسول بازیه..
لونا چوبدستی اش رو به حالت تهاجمی تکون داد، دراکو چوبدستی اش را کشید و به سمت صورت گابریل نگه داشت.
-جرئت داری تکون بخور.
-دراک؟
؟
-گوش کن ببین چی میگم..
لونا کمی فکر میکنه و سپس جمله ها رو به مغز دراکو میفرسته. اونها دقیقا" پشت ستون هستند و از دید همه پوشیده اند.
-همین الان میری میشینی بیرون و میگی من از این دراکو واقعا" بدم میاد. این دیگه کیه؟ چه فکری کردید که اینو واسه من انتخاب کردید؟ من عمرا" زنش نمیشم. من باید پله های ترقی رو طی کنم ! فهمیدی؟ گل سرتم خیلی قشنگه..
لونا میزنه تو پیشونی اش ! حواسش نبوده که هرچی فکر کنه دراکو به زبون میاره. گابریل نگاهی سرسری به گل سرش می اندازه و زیر لب میگه:
-مرسی.
دراک پشت یقه ی گابریل رو میگیره و هلش میده به سمت میز اصلی.
-صبر کن.. دراک! چطوره تو بری بگی من از این خوشم نمیاد؟
-حرف نزن اینقدر..
حال (اون یکی حال!
)
لوسیوس با لرز به ولدمورت نگاه میکنه.
-قربان، حیف اون چوبدستی نیست این کار هارو باهاش میکنید؟
-کدوم؟ این.. این که مال ِ من نیست، مال ِ توئه
!
-
!
در همون لحظه دراکو و گابریل وارد سالن میشوند.
ولدی : به به! به به! آدم حظ میکنه اینا رو میبینه ...
و از ته چوبدستی ِ لوسیوس خفاش هایی با روبان های قرمز رنگ رو ول میکنه بالای سر گابریل و دراکو.