در عملیات گزینش اولین سوال انگیزه ست.. انگیزه شما؟
انگیزه رو معنیشو نمی دونم اون یکی رو بپرسین.
چند ساعت از وقت خود را -روزانه يا هفتگي- به محفل اختصاص مي دهيد؟
الان بخواید 10 ساعت ولی تو مدرسه ها 1-2 ساعت.
باید با جادوی سفید آشنا باشید، یک مبارز واقعی در مقابل جادوی سیاه.با یک پست کاملا سفید در هر جا و هر تاپیک این قدرتها رو به ما نشون بدید. حتی همین جا یا در جایگاه سفیدان اصیل با یک پست تکی قابلیتهای خودتون رو نشون بدید
الیواندر آن روز در مغازه نشسته بود. مشتری نداشت. بلند شد تا به خانه برود.در مغازه را بست و راه افتاد.کم کم به کوچه پس کوچه های تاریک رسید.ناگان خود را در حلقه محصره سه مرگخوار دید. پشت سطل آشغالی شیرجه زد و فریاد زد : استیوپفای.
یکی از مرگخوار ها فریاد زد : خودتو تسلیم کن. تو زورت به ما نمی رسه .
پشت سطل آشغال کمی خم شد و از گوشه نگاهی انداخت یکی از مرگخوار ها در تیر رس او بود. چوبش را به سمت او گرفت و زمزمه کرد : اکسپلیارموس. چوبدستی مرگخوار از دستش خارج شد و در نزدیکی او افتاد. چوبدستی اش را به سمت همن مرگخوا گرفت و گفت : استیوپفای.
عرق از سر و رویش می ریخت. دو مرگخوار چوب هایشان را به سمت سطل آشغال گرفته بودند و منتظر بودند. ناگهان فکری به ذهنش رسید.
طی یک عملیات انتحاری شیرجه زد و چوبدستی مرگخوار بیهوش را برداشت و به سمت دو تای دیگر گرفت و فریاد زد : استیوپفای. افسون دوغلو دو مرگخوار را بلند کرد و به زمین انداخت. نفس راحتی کشید و بلند شد.
به فکر فرو رفت. این حمله حتما دلیلی داشته. پس به سمت محفل ققنوس آپارات کرد تا این خبر را به آن ها بدهد.
حضور در جمع محفلیان به پذیرش قوانین و شرایط محفل ققنوس و همچنین قبول کردن خطر مبارزه، نیازمنده. اونها رو می پذیرید؟
بله
تو یه چند خط، به صورت خلاصه و کوتاه؛ برخوردتون رو با مرگخوارا یا اربابشون توصیف کنید
سعی در بیهوش و خلع سلاح کردنشون می کنم و آن ها را تحویل قانون می دهم.(هرچند که فرار می کنن)
آقای الیواندر عزیز، من شما رو یادمه!
شاید اگه سایتو دو سال پیش ترک نمیکردید الان از اعضای اصلی محفل ققنوس به حساب میومدین، اما متاسفانه من الان نمیتونم شما رو تایید کنم چون فعالیتتون بسیار کمرنگ و نویسندگیتون هم هنوز نیاز به تمرین داره.
موفق باشید.
ویرایش شده توسط جیمز سیریوس پاتر در تاریخ ۱۳۸۸/۶/۱۰ ۱۳:۳۴:۱۵