- حالا حتما باید این کارو میکردیم؟!
جیمز با جیغ این را پرسید و سعی کرد تعادلش را حفظ کند که نتیجه اش برخوردی شدید با در کابین خلبان بود.
- جیمز خواهش میکنم درک کن! من میخواستم یه کار متفاوت رو تو تولدم انجام بدم، کاری که تا الان نکردم، کاری که هیچکس تا الان نکرده!
این صدای وحشتزده ی تد ریموس لوپین بود که از هدفون روی گوش های جیمز به گوش رسید.
- تد ریموس لوپین! تا الان میلیون ها مشنگ ما رو دیدن، ببین من ِ پیرمرد رو به چه کارایی وادار میکنی پسر جون!
این یکی صدای فریاد خشمگین پروفسور دامبلدور بود که هدفون تدی و جیمز را لرزاند.
تد ریموس لوپین با وحشت سعی در کنترل هواپیمایش داشت. با خودش عهد کرد دیگر هرگز هرگز هرگز هواپیما دزدی نکند؛ اگر هم کرد دیگر یک پسرک جیغ جیغو و پیرمردی کم طاقت و غرغرو را با خود همراه نکند!
هواپیما به صورت خطرناکی در فاصله ی کمی از بام آسمان خراش ها، بر فراز شهری مشنگی پرواز میکرد.
هواپیمای پروفسور دامبلدور با سرعتی غیرقابل وصف، غرش کنان مسیرش را از تدی و جیمز جدا کرد، دامبلدور بعد ها دلیل این تغییر مسیر را پیچیدن ریشش به جعبه ی سیاه (!) عنوان کرد.
هواپیمای دامبلدور که کاملا از کنترلش خارج شده بود راهی جز آپارات برای خلبان ریش درازش باقی نگذاشت. بلافاصله بعد از آپارات دامبلدور به جزایر قناری، پرنده ی آهنین به ساختمانی عظیم با محیط پنج ضلعی برخورد و در هوا منفجر شد.
تد ریموس لوپین نفس عمیقی کشید و برای بار آخر پنجه هایش را روی دکمه های رنگارنگ فشرد تا شاید بتواند غول اهنی را متوقف کند، اما اوضاع کمترین تغییری نکرد و تد ریموس نیز به مقصد جزیره ی لیدی اش آپارات کرد تا هواپیمایش با غرشی ترسناک به یکی از آن برج های دوقلو اثابت کند.
دقایقی بعد هواپیمای جیمز که درست پشت هواپیمای برادرش در حرکت بود به برج های دوقلو نزدیک شد. پاتر کوچک مشت زنان به جان دکمه ها افتاد. چوبدستی اش را بارها و بارها چرخاند و حتی سعی کرد نخ یویویش را به بال هواپیما بند کند تا متوقفش کند، اما همه ی تلاش هایش بی نتیجه بود و بلاخره زمانیکه شیشه ی کابین را شکسته و دست هایش را تکان میداد و فریاد میزد :
"کمـــــــک! من به سن قانونی آپارات نرسیدم!!
"
هواپیمایش با برج دوم برخورد کرد و انفجاری مهیب و واقعه ای ترسناک را در تاریخ آفرید!
++++
تولدت مبارک تدی!