بررسی پست شماره 205 خاطرات مرگخواران، روفوس اسکریم جیور:نقل قول:
خيابان ليتل راك
مردمي كه در خيابان ليتل راك بودند ، با ذوق و شوق فراوان مشغول خريد اجناس جديد بودند ؛ دختري كه در يكي از مغازه ها مشفول انتخاب يك ژاكت نو بود و پسر بچه اي كه يك ستاره ي طلايي بزرگ براي درخت كاج اش خريده بود ...
همه و همه به بهانه سال نو به ليتل راك آمده بودند تا وسايل موردنيازشان را براي سال جديد تهيه كنند .
شروعتون خوب بود.شما از یک مکان نامشخص شروع کردین.اینجور شروعها ممکنه از همون اول حوصله خواننده رو سر ببره ولی چون توضیحات شما به اندازه کافی خوب و کامل بود این احتمال رو از بین برده.حال و هوای خیابان و شور و شوق مردم رو خیلی خوب توصیف کردین.
نقل قول:
هركس مشغول انجام كاري بود به همين دليل هيچكس متوجه حضور دو مرد بلندقد كه در گوشه ي خيابان مشغول صحبت با يكديگر بودند ، نشد..
بعد از توضیحاتتون توجه خواننده رو به نقطه مرموزی جلب کردین.همین یک جمله ساده شما مفهومی رو که میخواستین به خواننده منتقل کرده.دو نفر مشغول صحبت هستن.ظاهرا موضوع بی اهمیتیه ولی کاملا مشخصه که در این داستان اهمیت داره.نکته ساده ولی جالبی بود.
نقل قول:
اولين خانه از سمت راست يعني خانه شصت و ششم ، همان آشيانه اي بود كه براي او در نظر گرفته بودند تا بتواند به آساني كارش را انجام دهد .
استفاده از کلمه" آشیانه" برای انسان کمی غیر عادیه.مگه اینکه متنتون ادبی باشه...که اینجا نیست.بهتر بود از کلماتی مثل خانه یا مکان استفاده میکردین.
نقل قول:
...نزديك بودن به خانه ونسا بود .
ونسا همان هدف و سوژه اي بود كه هيچ اطلاعي راجع به آن نداشت و فقط ميدانست كه سوژه ي مورد نظر ،صاحب مغازه ي اسباب فروشي ونسا است .
روش خوب و جذابی در پیش گرفتین.اشاره به اسمی نا آشنا و بعد توضیح درباره اون.
نقل قول:
ديگر سنگيني علامت شوم را برروي دست چپش همانند سابق حس نميكرد ... علامتي كه باعث شده بود حس دوست داشتن در وجودش از بين برود .
توصیف قشنگی بود.البته شاید میشد جایگزین بهتری برای کلمه "سنگین" پیدا کرد.سنگین برای چنین توصیفاتی بکار میره، ولی وقتی که شیء مورد نظر یه وزنی(هر چند کم) داشته باشه.مثلا برای ساعت، دستبند یا چیزایی مثل این میشه "سنگینی" رو بکار برد...ولی برای علامت زیاد درست به نظر نمیرسه.
ماجرا رو به خوبی به داستان اصلی و باتیلدا ربط دادین.
نقل قول:
. ساعت ها كنجار رفتن ،باعث شده بود تا او خود را متقاعد كند .
اینجا مشخص بود که دارین درباره کی حرف میزنین."او" اضافی بود و زیبایی متن رو تحت تاثیر قرار میداد.
نقل قول:
از اين رو او هم معطل نكرد و بلافاصله از خانه بيرون آمد و به سمت آن شخص كه يقين داشت باتيلدا است ،هجوم برد و او را به سمتي كشاند و دهانش را گرفت .
این حمله در نگاه اول کمی ماگلی به نظر میرسه.مخصوصا برای یه مرگخوار...ولی وقتی ادامه شو میخونیم متوجه دلیلش میشیم که طرف نمیخواسته آسیبی به باتیلدا بزنه.
نقل قول:
پس از آن كه به خانه ي ونسا رسيد ، بدون معطلي شروع كرد به در زدن ...
نقل قول:
پس از آنكه ونسا در را باز كرد ، بدون معطلي او را هل داد و به داخل خانه كشاند .
سعی کنین کلمات و عبارتهای یکسان رو پشت سر هم بکار نبرین.فورا تاثیرشونو از دست میدن.
نقل قول:
چشماي زيادي تورو ميبينند ! مثل اينكه به آخر نامه ها دقت نميكردي !
اين همان صداي خشك و بي روحي بود كه هركس به جز مرگخواران آن را ميشنيد ، چهار ستون بدنش به لرزه در مي آمد !
عالی بود.بهترین قسمت پستتون همینجا بود.
نقل قول:
- ولي من يه دخترو به لردولدمورت ، بزرگترين جادوگر قرن ترجيح دادم . من چيزي رو پيدا كردم كه تو هميشه از داشتن اون محروم بودي و اون نه چوبدستي بود و جان پيچ بلكه اون عشق بود !
متوجهم...میخوایین از این شخص یه قهرمان بسازین، اینم میدونم که دیگه جون این شخص براش اهمیتی نداشت...ولی مواظب باشین اغراق نکنین.کسی نمیتونه با این جسارت جلوی لرد حرف بزنه.
نقل قول:
ولدمورت دهان بي لبش را كج كرد و با صدایي بي روح ، باقی سخنان اش را به زبان اورد ...
دماغ نداره، مو نداره...لطف کنین بقیه اعضای بدن ایشون رو حذف نکنین!
نقل قول:
ولدمورت كسي را كه سال ها براي او زحمت كشيده بود را با طلسم خود از بين برد . جسم بي جان ريگولوس بلك بر روي زمين افتاده بود .
پایان پستتون خیلی زیبا و تاثیر گذار بود.مخصوصا شوکی که به خواننده با خوندن اسم ریگولوس وارد میشه.اگه اشتباه نکنم تو کتاب گفته شده بود که ریگولس به دست لرد سیاه کشته شده بود ولی درباره چگونگی این مرگ توضیحی داده نشده بود.
استفاده نکردن از شکلک به حالت مرموز و مبهم پستتون کمک کرده.
خوب بود .
موفق باشید.