آستوریا در حالی که ناخن هایش را می جوید و از خدا می خواست از او سوالی در مورد این که چند بار جاسوسی دراکو را کرده بود پرسیده نشود منتظر ماند.
-اهم! خانم مالفوی! گرینگرس قدیم! چند بار توی دلتون به دراکو فحش دادین؟
آستوریا سرش را با تاسف تکان داد و مشغول شمارش شد.
- 1008... دقیقا 1009 بار!
- جواب درسته.
رز به جای جویدن ناخن های زیبایش شروع به ور رفتن به انگشتانش کرد.
- دوشیزه ویزلی!! توضیح کامل بدین که چرا وراجی میکنین؟
- اممم. فکر کنم مغزم خیلی پرباره و در عین حال زبونم دراز.
دفترچه به جای سر، لب بالایش را به نشانه ی موافقت تکان داد.
بعد از او نوبت اسکورپیوس بود.
- هی آقا پسر! مالفوی کوچولو! قشنگ توضیح بدین که چرا موهاتون رو رنگ میکنین که مثل مالفوی ها به نظر بیاد موی بور دارین؟ چرا به موهای مشکی تون افتخار نمیکنین؟
دراکو با عصبانیت به سمت اسکورپیوس برگشت و داد زد:
- تو نوزادیت جلوی همسرم قسم خوردم موهات طلایی نبود از ارث محرومت کنم!
آستوریا با خشم هوا را از بینی اش بیرون راند. تعجب میکرد که هنوز هم به عنوان همسر دراکو یاد میشد. اسکورپیوس حرف پدرش را رو به دفترچه ی دهان نما تکرار کرد. روونا مجبور شد جواب دهد چند بار برای گودریک جفت پا گرفته بوده در هاگوارتز. ریگولوس مججبور شد جواب دهد چند بار کمربندش را بر بدن جسیکا زده بود!
و تک تک مرگخواران جوابی دادند.دفترچه رو به لرد سیاه کرد و از او پرسید:
-بزرگترین آرزوتون چیه؟
- مو داشته باشم.
اگر مجبور نبود هرگز به این موضوع اقرار نمیکرد.
نوبت به لینی رسید.
- دوشیزه وارنر!! چقدر رشوه گرفتین تا مدیر بشین؟
لینی سرخ شد و بعد جواب داد:
- 39000000 تومن.
همه با دهان باز به او خیره شدند. دفترچه به شکل واقعی خودش در آمد و لینی که هنوز خجالت زده بود آن را برداشت. و رو به لرد سیاه گفت:
- ارباب! الان گفته همه باید ترس هامون رو جلوی هم بگیم. بعدش هم مرحله به ورد اصلی می رسه که همه رو مرئی کنه.
لرد سیاه با اشاره ی سرش به رز اشاره کرد تا حرف بزند.
- خب...من از ریگولوس می ترسم.
ریگولوس از ان طرف سالن فریاد زد:
- من شاخ دارم؟
- نه. من می ترسم دیگه ازت.
ریگولوس ساکت شد و به فکر فرو رفت که رز از چه چیزی از او می ترسد. بعد نوبت لینی بود. لینی گفت:
- من از بلیز میترسم.
من مدیرم به زودی میاد یقه منو می چسبه.
همه از این جواب ها تعجب کرده بودند و در حالی که خود را برای جواب های عجیب تر اماده می کردند رو به آگوستوس کردند تا ترس او را بشنوند.