(پست آخر)
لرد سیاه با شنیدن اصطلاح اسمشو نبر لبخندی زد.
-هوووم...پس هنوزم اسمشو نمیبرین!عجب ابهتی!به هر حال...من یه خبر خوب براتون دارم.من میتونم این مارو به اسمشو نبر برگردونم.
حالت دوستانه چهره وزیر تغییر کرد.
-بله؟تو ارتباطی با اسمشو نبر داری؟
لرد متوجه شد که تیم دستش را بطرف چوب دستیش برده.
-نه نه...منظورم این بود که چند تا آشنا دارم که مرگخوارن...یعنی قبلا مرگخوار بودن...یعنی بهشون تهمت مرگخوار بودن زدن.بعد اینا تبرئه شدن...اصلا ارتباطی با مرگخوارا نداشتن!بابا اون مارو بدین به من.یه کاریش میکنم خب!:vay:
رئیس بین لرد و نجینی قرار گرفت.
-عمرا اگه بذارم بهش دست بزنی.این ممکنه مار اسمشو نبر باشه.ولی به هر حال یه حیوون جادوییه.ما وظیفه داریم ازش محافظت کنیم.
لرد سیاه به سختی خود را کنترل کرد.چند باز جمله روی تابلو را خواند.
-ببینین جناب رئیس.منم قصد ندارم آسیبی به این حیوون بزنم.از اون پایین تا این بالا هی تابلو نوشتین.هی گفتین اگه اسمشو نبری وارد نشو...اگه اسمشو نبری جادو نکن.اگه اسمشو نبری برو بمیر...توهین پشت توهین....البته نه اینکه من اسمشو نبر باشما..ولی صبرو طاقت منم حدی داره.
لرد بطرف نجینی رفت و سرش را به آرامی بلند کرد...رئیس با دیدن این صحنه پرید و دم نجینی را گرفت.لرد از یک طرف و رئیس از طرف دیگر شروع به کشیدن کردند...نجینی کم کم داشت کش می آمد.لرد همانطور که سر نجینی را بطرف خودش میکشید گفت:
-ولش کن...بابا اصلا من مرگخوارم!اسمشو نبر منو فرستاده.گفت یا میری نجینی رو میاری.یا فردا خودم شخصا مراجعه میکنم!
رئیس وحشتزده نجینی را رها کرد.نگاهی به تیم انداخت...تیم چوب دستیش را در جیبش گذاشت.
-به من نگاه نکن رئیس.من همش تو دفاع در برابر جادوی سیاه رد میشدم!
رئیس کمی فکر کرد.شاید این غریبه راست نمیگفت...اگر حرفهایش واقعیت داشت باید نجینی را به او تسلیم میکرد...ودر غیر اینصورت، به هر حال بهتر بود مسئولیت نگهداری از نجینی به عهده شخص دیگری باشد.شاید این بار لازم نبود از این حیوان جادویی حمایت کنند.ولی شاید هم...
غریبه از تردید چند ثانیه ای و نه چندان نا آگاهانه وزیر استفاده کرد و در حالیکه مار کج و کوله را در آغوش داشت بی سرو صدا از وزارتخانه خارج شد.
نجینی دلیلش را نمیدانست...ولی مطمئن بود قصد حمله به این غریبه را ندارد.
پایان