(پست پایانی)
ملت مرگخوار چیز برگر را با مقادیری بال خفاش تزئین کرده خدمت سالازار بردند.سالازار نگاهی به غذا انداخت.
-این چیه؟من مردم!مرده ها که غذا نمی خورن.اینو چند دفعه باید تکرار کنم؟
لینی به مغز ریونکلاویش(که به تازگی کلاه آن را نادیده می گرفت) کمی فشار آورد.
-نه جد بزرگوار!این غذا نیست.آخوره!
چهره رنگ پریده سالازار از شدت خشم سرخ شد.
-توهین به جسد جد بزرگوار ارباب؟آخور؟مگه من اسبم؟
لینی که متوجه شده بود هوش ریونی اش دستی دستی دارد او را به کشتن می دهد با دستپاچگی حرفش را اصلاح کرد.
-نه...نه...آخور یعنی آخرین خوراکی!آخرین چیزی که به جسد داده می شه که روحش جون داشته باشه تا اون دنیا پرواز کنه.
سالازار کمی آرام شد و بشقاب غذا را گرفت.
-اوهوم!خب اینو زودتر می گفتی.
چیز برگر ظرف دو ثانیه بلعیده شد.و به محض بلعیده شدن, سرو کله بلاتریکس در حالیکه می دوید و موهایش را می کشید پیدا شد!
-لینی!داری چیکار می کنی؟مگه به خلاصه توجه نکردی؟؟ببین:
نقل قول:
راه حل مشکل سالازار اینه که یه تسترال رو کباب کنن و بدن یکی از نوادگان سالازار طی ده شب بخوره و بعد قلبشو دربیارن و بدن به سالازار.تنها کاندیدای موجود مورفینه.لرد مورفینو راضی می کنه که ده روز تسترال کبابی بخوره.
مرگخوارا باید تسترال کباب کنن.ولی برای گرفتن تسترال وحشی اول باید اونو بخوابونن.برای خوابوندنش باید سلسیتنا برای تستراله آواز بخونه.ولی صدای سلسیتنا گرفته و راه حلش خوردن چیز برگره.
لینی برای لحظاتی ترسید!نقشه را خراب کرده بود.ولی کمی بیشتر که فکر کرد لبخند رضایتمندی بر چهره اش نشست.
-جد عزیز...حالا شما رسما مردین.لطفا دراز بکشید تا دفنتون کنیم.
یک ساعت بعد:-یعنی چی که حق با سالازار بود و ایشون مرده بودن؟ما که با چشمان یاقوتی خودمان ایشون رو دیدم.
لینی از نگاه کردن به چشمان لرد سیاه پرهیز می کرد.
-ارباب خب بعدش مردن...شاید در اثر کهولت سن!به هر حال وقتش رسیده بود.بهتون تسلیت می گم.
لرد سیاه به فکر فرو رفت.رنگ سیاه به چهره اش می آمد...ولی حوصله عزاداری نداشت.سالازار هم که چندان جوان محسوب نمی شد.با اشاره ای لینی را مرخص کرد.
لینی نفس راحتی کشید و از اتاق خارج شد.پشت در اتاق رز انتظارش را می کشید.
-چی شد؟نفهمیدن که تو لحظه آخر سالازار پشیمون شد و می خواست از قبر بیاد بیرون ولی تو با بیل زدی تو سرش و دفنش کردی؟
لینی سرش را به دو طرف تکان داد.
-نه...ولی چاره دیگه ای نداشتم!میومد بیرون و دوباره ادعا می کرد مرده.برگرد بالا و اون مرحله ها رو بخون...بهترین کار همین بود.مرلین بیامرزدش!
پایان