هری پاتر نخستین مرجع فارسی زبان هواداران هری پاتر

هری پاتر نسخه موبایل


در حال دیدن این عنوان:   1 کاربر مهمان





پاسخ به: گورستان ریدل ها
پیام زده شده در: ۱۳:۰۷ شنبه ۳۱ خرداد ۱۳۹۳

وینسنت کراب


مخفی کردن اطلاعات کاربر
عضو شده از:
۱۴:۵۰ سه شنبه ۱۲ مهر ۱۳۹۰
آخرین ورود:
۱۲:۵۴ سه شنبه ۹ مهر ۱۳۹۸
از هر جا ارباب دستور بدن!
گروه:
کاربران عضو
پیام: 595
آفلاین
لرد همچنان بی تفاوت به نشانه های ارسال شده از طرف لینی سرگرم نوازش نجینی بود که در اتاق باز شد و لینی در حالیکه نفس نفس میزد پرید داخل اتاق و گفت:
-ارباب ارباب ارباب اربااااااب...

لرد دست نوازشی به سر نجینی کشید:دیدی فرزندم؟پرتاب رو داشتی؟با یه مرگخوار بی ادب باید اینجوری رفتار کرد.

طولی نکشید که دوباره صدای قدم های تند لینی به گوش رسید.ولی اینبار دو ضربه به در زد و وارد شد.با عجله تعظیم کرد و شروع به توضیح دادن کرد:
-ارباب قاسم کارتون داره!

توضیح لینی بیش از حد کوتاه بود.لرد بی خیال نجینی شد و در ذهنش به دنبال کلمه قاسم گشت.گشت و گشت و گشت و چیزی پیدا نکرد.
-ما مرگخواری به این نام نداریم پیکسی!برادر یا فامیل دوری به این نام هم نداریم.دوست و رفیق هم که کلا نداریم.توضیح بیشتر میدی یا جمله معروف (نجینی... شام !) رو به زبون بیاریم؟

لینی که شدیدا نگران رز بود جواب داد:
-ارباب یه مرده س.تو گورستان خودمون دفن شده.الانم پای رزو گرفته و ول کن هم نیست.میگه یه قرضی داره.روحش در عذابه.شما باید بیایین.ارباب رز اگه تا الان توسط جسده خورده نشده باشه از ترس زهره ترک شده.ارباب خواهش میکنم همراه من تشریف بیارین.


ارباب فقط یکی...همین یکی!تصویر کوچک شده


پاسخ به: گورستان ریدل ها
پیام زده شده در: ۲۰:۲۳ جمعه ۳۰ خرداد ۱۳۹۳

لینی وارنر


مخفی کردن اطلاعات کاربر
عضو شده از:
۱۱:۵۳ شنبه ۳۰ خرداد ۱۳۸۸
آخرین ورود:
۲۲:۰۶:۱۳ سه شنبه ۴ اردیبهشت ۱۴۰۳
از رو شونه‌های ارباب!
گروه:
شناسه های بسته شده
پیام: 5468
آفلاین
همون لحظه، همونور، نزد لرد!

لرد درحالیکه مشغول نوازش کردن نجینی ـه که روی پاهاش پهن شده به زبون ماری میگه:

- نجینی حس میکنیم مرگخواری مارو صدا میزنه.

نجینی فش فش کنان ابراز مخالفت میکنه و اعلام میکنه که از رفتن لرد خوشنود نمیشه و تهدیدکنان به لرد میفهمونه که برای سلامتی خودشم که شده بهتره اونو تنها نذاره!

- درسته پرنسس ارباب، ما هم در همین فکر بودیم. اگه مرگخواری با ما کار داره خودش باید بیاد، نه اینکه مارو فرا بخونه.

فش فش های نجینی اینبار ملایم تر میشن و برای اثبات خوش حالیش کمی دمش رو تکون تکون میده!

هوگو ویزلی که برای رسوندن چای عصرونه لرد اومده بود و تمام مدت با چهره به لرد و نجینی خیره شده بود، با شنیدن صدای اهم اهم لرد به خودش میاد.

- بله ارباب ... چایتون رو آوردم ... بفرمایین ... منم برم دیگه.

هوگو که خیال میکرد به زبون ماری صحبت کردن های لرد و نجینی نشونه ترسناکیه، چای رو میذاره و با بیشترین سرعتی که میتونه از اونجا دور میشه.

لرد نگاهشو از در برمیداره و به نجینی میدوزه.

- ما این چنین با ابهت هستیم! ... ای بابا این مرگخواره هم که ول کن نیست.

گورستان، پیش رز و لینی:

رز همچنان جیغ و داد کنان سعی میکنه پاشو از شر دست مومیایی نهفته توی قبر نجات بده و لینی هم مدام ساعدشو فشار میده.

- رز فک کنم ارباب سرشون شلوغه، محل نمیدن. تو دو دقیقه همینجا بمون، من یه تکه toke پا میرم پیش ارباب و باهاشون برمیگردم خب؟

لینی اینو میگه و بی توجه به داد و فغان رز که التماس میکرد اونو اونجا میون این همه مرده تنها نذاره، میذاره و میره!




پاسخ به: گورستان ریدل ها
پیام زده شده در: ۲۰:۰۶ جمعه ۳۰ خرداد ۱۳۹۳

لینی وارنر


مخفی کردن اطلاعات کاربر
عضو شده از:
۱۱:۵۳ شنبه ۳۰ خرداد ۱۳۸۸
آخرین ورود:
۲۲:۰۶:۱۳ سه شنبه ۴ اردیبهشت ۱۴۰۳
از رو شونه‌های ارباب!
گروه:
شناسه های بسته شده
پیام: 5468
آفلاین


پاسخ به: گورستان ریدل ها
پیام زده شده در: ۱۹:۳۰ پنجشنبه ۲۹ خرداد ۱۳۹۳

پیتر پتی گروold


مخفی کردن اطلاعات کاربر
عضو شده از:
۱۹:۴۹ جمعه ۱۶ خرداد ۱۳۹۳
آخرین ورود:
۱۷:۳۴ جمعه ۱۱ اردیبهشت ۱۳۹۴
از ان مغرب به افق تهران ساعت بیست و سی
گروه:
کاربران عضو
پیام: 34
آفلاین
روی سنگ قبر، این نام حک شده بود:

قاسم ریدل
وفات: پنجم ذی القعده


رز که پایش تا زانو در سنگ شکافته شده ی قبر فرو رفته بود گفت:

-قاسم ریدل دیگه کیه؟

اما قبل از آنکه لینی بخواهد جوابی بدهد، خود قبر جواب سوال را داد. نوشته ی روی قبر محو شد و این جمله بر روی آن ظاهر شد:

من عموی ناتنی اربابتان هستم

رز به گریه افتاده بود.داشت غروب می شد.شاید این یک شوخی بود.

-لینی داره انگشت کوچیکمو فشار می ده!آییی!تو رو خدا کمکم کن!
-تکون نخور ببینم چه خاکی تو سرم کنم!

نوشته های روی قبر برای دومین بار محو شد و این بار جملات طولانی تری روی سنگ نقش بست.طوری که تا محل فرو رفتن پای رز رسید.

روح من در آن دنیا به دلیل قرضی که بر گردن یک نفر دارم، در عذاب است.هر چه سریع تر ارباب خود را احضار کنید در غیر این صورت این کوچولو را می خورم

به محض این که جمله محو شد، رز قهقهه بلندی زد.

-وای!وای! مردم از قلقلک!داره کف پامو لیس می زنه.
-رز مجبورم که ارباب رو احضار کنم.
-نه!نه! تو رو خدا نه!
-چاره ی دیگه ای نیست. یه بدن زخم خورده از کروشیو بهتر از یه لاشه ی مرده هست.

سپس چوبدستی خود را بر روی جمجمه ی مار زبان ساعد دستش فشار داد.


خدا می دونه بعد از این که جیمز و لیلی رو به لرد فروختم، چقدر شکسته شدم.
خدا می دونه که از اون زمان تا حالا، یک شب هم خواب به چشمام نیومد.
رفقا، شجاع ترین افراد هم، همیشه یه ذره ترس باهاشون هست.
گناه من هیچی نبود. جز این که از شکنجه شدن می ترسیدم.
حق این نبود که این طور بهم سرکوفت بزنین.


بدون نام
_بیخیال رز دیگه گولتو نمیخورم

رزپایشو مدام تکون میده و با وحشت میگه:به بابای مرلین قسم دیگه از پشت خنجر نمیزنم لطفا کمک کن..اااااایییییی اووووخ ول نمیکنه

اثار ترس روی چهره لینی نشست:مطمعنی؟

رز درحالی که دیوونه وار با پاییش به محتویات داخل قبر میکوبید گفت:شوخی میکنی؟ بیا کمک

لینی به سرعت روی زمین نشست و پای رز راگرفت کشید:نمیاد بیرون..یارو ورزشکار بوده

_مگه چوبدستدیت شکسته؟

لینی سرپا ایستاد و چوبدستیش را بیرون اورد و نشانه گرفت:وردش چی بود؟وردش چی بود؟؟

رز جیغ زد:از استیوپفای استفاده کن :vay:

_اینجور تو هم اسیب میبینی :worry:

سپس سرش را بالا برد و نوشته روی سنگ قبر را خواند دستانش کمی شل شد و نگاهش خیره ماند :hyp:

_ول کن دیگه لعنتی ااااااااای کفشمو داره در میاره لیییینی چه مرگت شده؟

لینی بدون اینکه نگاهش را از روی سنگ قبر بردارد گفت:این کدوم قسمت قبرستونه؟

_او-چچ چمیدونم من دارم پامو از دست میدم تو چیکار قبرستون داری؟

لینی به نوشته اشاره کرد و گفت:فک کنم منتظر همین بوده..



پاسخ به: گورستان ریدل ها
پیام زده شده در: ۱۲:۲۷ پنجشنبه ۲۹ خرداد ۱۳۹۳

لینی وارنر


مخفی کردن اطلاعات کاربر
عضو شده از:
۱۱:۵۳ شنبه ۳۰ خرداد ۱۳۸۸
آخرین ورود:
۲۲:۰۶:۱۳ سه شنبه ۴ اردیبهشت ۱۴۰۳
از رو شونه‌های ارباب!
گروه:
شناسه های بسته شده
پیام: 5468
آفلاین
سوژه جدید


- رز نکن زشته به مرلین!

رز با جهش بلندی از روی قبری میپره و گوشزد میکنه:

- سالازار!

لینی یک قدم به عقب برمیگرده تا رز که پرش دیگه ای داره انجام میده باهاش برخورد نکنه و میگه:

- نه دیگه مرلینم مرگخواره، پس مشکلی نیست.

رز که متقاعد شده سکوت میکنه و همینطور ورجه وورجه کنان به پرش از روی قبرا ادامه میده. لینی دست به سینه وایمیسه و درحالیکه با نگاهش رزو تعقیب میکنه میپرسه:

- الان واقعا هدفت از این کار چیه؟ خیلی داری لذت میبری؟ آخه به اینم میگن تفریح؟ بابا اینجا شونصدتا آدم مرده خوابیده. یکم مراعات کن خب!

رز برای اولین بار دست از پریدن برمیداره.

- دقیقا به همین دلیل اینجارو انتخاب کردم! با پشتکار هافلی برای ورزش روش پریدن رو انتخاب کردم و برای اینکه نکنه یهو وقتی خسته شدم دست از پرش بردارم، قبرستونو انتخاب کردم تا مبادا با پا گذاشتن رو قبر مرده ها، خشمگینشون کنم!

لینی بقیه جملات رز رو از ذهنش پاک میکنه و فقط رو "خشمگینشون کنم" زوم میکنه و غرق تفکرات میشه.

- آآآآآخ!

با بلند شدن صدای فریاد رز، لینی مثل برق از جاش میپره و با دیدن رز که یه پاش تو قبر فرو رفته میپرسه:

- چی کار میکنی؟

رز با دو تا دستاش شروع به بیرون کشیدن پاش میکنه.

- چیه چرا اونجوری نگام میکنی؟ خب در محاسبه میزان پرش اشتباه کردم و رو قبر فرود اومدم ... اشتباه بود دیگه پیش میاد ... تازه سنگه خودش چینی بود زود شکست به من چه؟ ... الانم خودم اینجارو با سنگ پر میکنم ... اممم ... چرا پام بیرون نمیاد؟ ... حس میکنم گیر کرده ... هاها لینی واقعا بیرون نمیاد ... امممم خب چرا نمیاد؟ ...

و رز تازه میگیره که چی شده و با وحشت میگه: عــــع لینی! یکی پامو گرفته! کــمـــک! هــلــپ مـــی!


ویرایش شده توسط لینی وارنر در تاریخ ۱۳۹۳/۳/۲۹ ۱۳:۰۱:۰۵
ویرایش شده توسط لینی وارنر در تاریخ ۱۳۹۳/۳/۲۹ ۱۳:۰۳:۱۳
ویرایش شده توسط لینی وارنر در تاریخ ۱۳۹۳/۳/۲۹ ۱۳:۰۷:۰۶
ویرایش شده توسط لینی وارنر در تاریخ ۱۳۹۳/۳/۲۹ ۱۳:۰۸:۱۰



پاسخ به: گورستان ریدل ها
پیام زده شده در: ۱:۴۴ جمعه ۲ خرداد ۱۳۹۳

اسلیترین، مرگخواران

لرد ولدمورت


مخفی کردن اطلاعات کاربر
عضو شده از:
۱۴:۳۹ سه شنبه ۸ آبان ۱۳۸۶
آخرین ورود:
۲۱:۱۳:۲۵ پنجشنبه ۳۰ فروردین ۱۴۰۳
از ما گفتن...
گروه:
کاربران عضو
اسلیترین
ناظر انجمن
مرگخوار
ایفای نقش
پیام: 6961
آفلاین
(پست پایانی)

ملت مرگخوار چیز برگر را با مقادیری بال خفاش تزئین کرده خدمت سالازار بردند.سالازار نگاهی به غذا انداخت.
-این چیه؟من مردم!مرده ها که غذا نمی خورن.اینو چند دفعه باید تکرار کنم؟

لینی به مغز ریونکلاویش(که به تازگی کلاه آن را نادیده می گرفت) کمی فشار آورد.
-نه جد بزرگوار!این غذا نیست.آخوره!

چهره رنگ پریده سالازار از شدت خشم سرخ شد.
-توهین به جسد جد بزرگوار ارباب؟آخور؟مگه من اسبم؟

لینی که متوجه شده بود هوش ریونی اش دستی دستی دارد او را به کشتن می دهد با دستپاچگی حرفش را اصلاح کرد.
-نه...نه...آخور یعنی آخرین خوراکی!آخرین چیزی که به جسد داده می شه که روحش جون داشته باشه تا اون دنیا پرواز کنه.

سالازار کمی آرام شد و بشقاب غذا را گرفت.
-اوهوم!خب اینو زودتر می گفتی.

چیز برگر ظرف دو ثانیه بلعیده شد.و به محض بلعیده شدن, سرو کله بلاتریکس در حالیکه می دوید و موهایش را می کشید پیدا شد!
-لینی!داری چیکار می کنی؟مگه به خلاصه توجه نکردی؟؟ببین:
نقل قول:
راه حل مشکل سالازار اینه که یه تسترال رو کباب کنن و بدن یکی از نوادگان سالازار طی ده شب بخوره و بعد قلبشو دربیارن و بدن به سالازار.تنها کاندیدای موجود مورفینه.لرد مورفینو راضی می کنه که ده روز تسترال کبابی بخوره.
مرگخوارا باید تسترال کباب کنن.ولی برای گرفتن تسترال وحشی اول باید اونو بخوابونن.برای خوابوندنش باید سلسیتنا برای تستراله آواز بخونه.ولی صدای سلسیتنا گرفته و راه حلش خوردن چیز برگره.



لینی برای لحظاتی ترسید!نقشه را خراب کرده بود.ولی کمی بیشتر که فکر کرد لبخند رضایتمندی بر چهره اش نشست.
-جد عزیز...حالا شما رسما مردین.لطفا دراز بکشید تا دفنتون کنیم.


یک ساعت بعد:


-یعنی چی که حق با سالازار بود و ایشون مرده بودن؟ما که با چشمان یاقوتی خودمان ایشون رو دیدم.

لینی از نگاه کردن به چشمان لرد سیاه پرهیز می کرد.
-ارباب خب بعدش مردن...شاید در اثر کهولت سن!به هر حال وقتش رسیده بود.بهتون تسلیت می گم.

لرد سیاه به فکر فرو رفت.رنگ سیاه به چهره اش می آمد...ولی حوصله عزاداری نداشت.سالازار هم که چندان جوان محسوب نمی شد.با اشاره ای لینی را مرخص کرد.

لینی نفس راحتی کشید و از اتاق خارج شد.پشت در اتاق رز انتظارش را می کشید.
-چی شد؟نفهمیدن که تو لحظه آخر سالازار پشیمون شد و می خواست از قبر بیاد بیرون ولی تو با بیل زدی تو سرش و دفنش کردی؟

لینی سرش را به دو طرف تکان داد.
-نه...ولی چاره دیگه ای نداشتم!میومد بیرون و دوباره ادعا می کرد مرده.برگرد بالا و اون مرحله ها رو بخون...بهترین کار همین بود.مرلین بیامرزدش!


پایان




پاسخ به: گورستان ریدل ها
پیام زده شده در: ۱۴:۵۹ پنجشنبه ۷ شهریور ۱۳۹۲

بلاتريكس لسترنج


مخفی کردن اطلاعات کاربر
عضو شده از:
۸:۱۱ دوشنبه ۲۱ مرداد ۱۳۸۷
آخرین ورود:
۱۹:۲۹ جمعه ۲۸ اسفند ۱۳۹۴
از ما هم شنیدن...
گروه:
کاربران عضو
پیام: 705
آفلاین
سالازار به بند پاره شده ی گردنبندش نگاهی کرد.
- دافنه، ببین چی کار کردی ؟ نمیتونستی صبر کنی؟ من که دیگه مرده بودم..فقط کافی بود دفن بشم. اون وقت میتونستید همه ی ارثیه ی منو بالا بکشید. این گردنبند مادر بزرگم بود. میذاشتید دفن بشم بعد واسه ارثیه نقشه بکشید. من به تام میگم.

دافنه از تصور بلایی که ممکن بود سرش بیاید، سریع پاسخ داد.
- نه نه من فقط میخواستم کمکتون کنم، داشت غروب میشد و شما هنوز تو راه بودین. در ضمن در اعماق قبر پر از مورچه های خبیثه، ما میخواستیم جنازه ی شما در کمال سلامت و شکوه دفن بشه.:worry:

سالازار آهی کشید و چشمانش را به افق دوخت....

چند لحظه بعد- آشپزخانه ی خانه ریدل:

بلا سرش را تکان داد و خرمن موهای وزوزی اش روی میز ریخت. اما میخواست دررابطه با بهداشت اشپزخانه به بلا هشدار دهد که با دیدن نگاه خشمگین وی پشیمان شد. سلسیتنا پنجمین لیوان آب جوش را بالا کشید.
- اه نمیدونم چرا این صدام قد قد قد قد. . .
- این چرا قد قد میکنه؟

ایوان در حالی که احساس میکرد وزن کتابی که دستش گرفته ممکن است باعث شود که استخوان هایش از هم جدا شوند، کتاب پزشکی جادویی که چند روزی بود به دستور لرد میخواند، روی میز گذاشت و اظهار فضل کرد:
- برای این که آنفولانزای مرغی گرفته.

بلا با نگرانی به سلسیتنا نگاه کرد:
- یعنی الان تخم میکنه؟! اون وقت ما دوتا سلسیتنا خواهیم داشت!؟
- نمیدونم..تو کتاب که چیزی در این باره نوشته نشده.

تتتتتتتتتقققققققق


آنتونین ، لینی و بارتی به ترتیب از شومینه داخل شدند و پشت سرشان فنریر که سر تاپایش دوده ای شده بود بیرون افتاد. لینی پیروزمندانه چیزبرگر را به سلسیتنا داد.
- قد قد قد قد

ایوان در مقابل چشمان متعجب لینی توضیح داد:
- داره تشکر میکنه.


وقتی شب برمی خیزد
دنیا را در خود پنهان می کند
در تاریکی غیرقابل رُسوخ
سرما بر می خیزد
از خاک
و هوا را آلوده می کند
ناگهان...
زندگی معنایی جدید به خود می گیردl


پاسخ به: گورستان ریدل ها
پیام زده شده در: ۰:۱۴ دوشنبه ۴ شهریور ۱۳۹۲

لینی وارنر


مخفی کردن اطلاعات کاربر
عضو شده از:
۱۱:۵۳ شنبه ۳۰ خرداد ۱۳۸۸
آخرین ورود:
۲۲:۰۶:۱۳ سه شنبه ۴ اردیبهشت ۱۴۰۳
از رو شونه‌های ارباب!
گروه:
شناسه های بسته شده
پیام: 5468
آفلاین
دافنه با بدخلقی نگاهی به ساعتش میندازه.

- جد بزرگوار ارباب، الان دقیقا 2 ساعت و نیمه که تو راهین. تموم نشد؟

صدای سالازار از عمق چاله ی قبر(!) به گوش میرسه که میگه:

- راه طولانیه و منم که پیرمرد، نمیدونم چرا شما جوونا اصلا صبر و حوصله ندارین.

دافنه از جاش بلند میشه و نگاهی به سالازار درون قبر میندازه.

- عه! شما که هیچی بالا نیومدین. این همه وقت چی کار میکنین اون تو؟

سالازار دستشو یه جا بند میکنه و پاشو یه گوشه گیر میده و سعی میکنه هیکلشو بالا بکشه، اما متاسفانه در میانه ی راه پاش سر میخوره و برمیگرده سرجاش و دوباره روز از نو.

دافنه آهی میکشه و به گردنبند سالازار خیره میشه. اکسیویی بر زبان میرونه و لحظه ای بعد هیکل سالازار در حالیکه از گردنبند و توسط گردن آویزونه جلوی پای دافنه ولو میشه.

دافنه:

مغازه:

لینی، آنتونین، بارتی و فنریر نگاهی بین هم رد و بدل میکنن و در یک لحظه هرچهار نفر چوبدستیشونو بیرون میکشن و سمت آشپزای آشپزخونه میگیرن.

- یعنی جواب میده؟

بارتی اینو رو به سه نفر دیگه میپرسه و لینی زودتر از بقیه جواب میده: امتحانش مجانیه! اکسیو چیزبرگر!

جلوی چشمان حیرت زده ی آشپزهای مشنگی، چیزبرگری رو هوا به پرواز در میاد و یکراست تو دست لینی قرار میگیره.

آنتونین سوتی میزنه و میگه: چه مفید واقع شد! حالا کافیه حافظه شونو اصلاح کنیم و برگردیم. :zogh:




پاسخ به: گورستان ریدل ها
پیام زده شده در: ۲۳:۵۸ یکشنبه ۳ شهریور ۱۳۹۲

لینی وارنر


مخفی کردن اطلاعات کاربر
عضو شده از:
۱۱:۵۳ شنبه ۳۰ خرداد ۱۳۸۸
آخرین ورود:
۲۲:۰۶:۱۳ سه شنبه ۴ اردیبهشت ۱۴۰۳
از رو شونه‌های ارباب!
گروه:
شناسه های بسته شده
پیام: 5468
آفلاین







شما می ‌توانید مطالب را بخوانید
شما نمی توانید عنوان جدید باز کنید
شما نمی توانید به عنوان‌ها پاسخ دهید
شما نمی توانید پیام‌های خودتان را ویرایش کنید
شما نمی توانید پیام‌های خودتان را حذف کنید
شما نمی توانید نظر سنجی اضافه کنید
شما نمی توانید در نظر سنجی ها شرکت کنید
شما نمی توانید فایل‌ها را به پیام خود پیوست کنید
شما نمی توانید پیام بدون نیاز به تایید بزنید
شما نمی توانید از نوع تاپیک استفاده کنید.
شما نمی توانید از HTML در نوشته های خود استفاده کنید
شما نمی توانید امضای خود را فعال/غیر فعال کنید
شما نمی توانید صفحه pdf بسازید.
شما نمی توانید پرینت بگیرید.

[جستجوی پیشرفته]


هرگونه نسخه برداری از محتوای این سایت تنها با ذکر نام «جادوگران» مجاز است. ۱۴۰۳-۱۳۸۲
جادوگران اولین وبسایت فارسی زبان هواداران داستان های شگفت انگیز هری پاتر است. به عنوان نخستین خاستگاه ایرانی ایفای نقش مبتنی بر نمایشنامه نویسی با محوریت یک اثر داستانی در فضای مجازی، پرورش و به ارمغان آوردن آمیزه ای از هنر و ادبیات برجسته ترین دستاورد ما می باشد.