در زندگی زخم هایی هست که مثل خوره در انزوا روح را آهسته می خورد و می تراشد. این درد ها را نمی شود به کسی اظهار کرد؛ چون عموما عادت دارند که این درد های باورنکردنی را جزء اتفاقات و پیش آمد های نادر و عجیب بشمارند و اگر کسی بگوید یا بنویسد، مردم بر سبیل عقاید جاری و عقاید خودشان سعی میکنند آن را با لبخند شکاک و تمسخرآمیز تلقی بکنند ... بگذریم، نوشتن از این ها کاری عبث و بیهوده است، شاید آن شب سردی که از فرط سرما با تمام نیرو سرم را به پایین می فشردم، گویی ممکن است که کاملا در آن فرو رود و سرما به صورتم نرسد باورپذیرتر باشد!
پس از اتمام کارم سعی کردم با فندک اندکی خودم را گرم کنم اما بیهوده بود و فقط نزدیک بود ریش هایم کز بخورد! آن را در جیب سویشرتم گذاشتم و با حداکثر سرعتی که می توانستم بدون ایجاد سر و صدای اضافه گام بردارم پشت بام را ترک کردم، طبق عادت هر شب باید اندکی بیشتر در هوای آزاد می ماندم اما حتا یک لحظه بیشتر هم طاقت سرما را نداشتم.
داخل خانه پاورچین پاورچین به سوی اتاقم رفتم و بعد از بستن در پشت سرم نفس راحتی ...
- Holy...
در مقابلم موجودی قرار داشت با ... نزدیک ترین ظاهری که میتوانم برای توصیفش به کار ببرم دیوانه ساز است، دیوانه سازی که تار و محو بود. دیوانه ساز پشت کوه کتاب های تست لمیده بود و با نگاه پرسشگر و کنجکاو ... حقیقتا پرسشگر و کنجکاو کافی نیست، فضول فقی می تواند توصیف کند ... به من زل زده بود.
- من هیچی نزدم ... به مولا ...
- بیخیال باو! میخوای بگی توهم؟
چت نیستی پسر!
- تو...؟
- لودر!
آن موجود بی قواره در مورد چه صحبت می کرد؟! مغزم قفل کرده بود!
- لودر؟!
- لودو!
- پس چرا من نشناختمت؟ چرا پست های پایین فورا شناختن؟
- خو واسه این که اونا ایفای نقششون قویه! شخصیتشون ساخته و پرداخته اس ... تو حتا تصوری از ظاهر من هم نداری!
- قیاس مع الفارغ! توی لعنتی نه تو فیلم بودی نه تو بازی ها نه تو کتاب دو خط توصیف شدی، شخصیت اون ها ...
- بسه باو! می خوای تا صبح راجع به شخصیت پردازی گپ بزنیم؟ جذاب ترین چیزیه که به ذهنت میرسه؟
گپ؟ با لودو بگمن؟ آن موجود اصلا دوست داشتنی نبود ... آخرین کسی بود که انتخاب می کردم تا با او گپ بزنم!
- گپ بزنیم؟! نه! گمشو بیرون از اینجا! زود باش!
- چته خو؟ چرا؟
- از شیاد و غیرقابل اعتماد بودنت که بگذریم یه آدم عیاش و فاسد و بیناموسی مثل تو کسی نیست که من تو خونه راش بدم.
از ترس و آدرنالین زیادی که در خونم ترشح شده بود و و ضربان قلبی که رکورد تند زدن گینس را می توانست جا به جا کند که بگذریم، حس عصبانیت و خشم را نیز شدیدا بروز می دادم. اما او انگار نه انگار، کلا نیشخند می زد و در عین خونسردی با تمسخر و ظاهر شوخ پاسخ می داد، و همین نکته ای بود که حرص مرا در می آورد و روی مغزم رژه می رفت.
- من بیناموسم؟
ببین کی داره همچین حرفی میزنه! پسر همه ی اون ها رو تو به من چسبوندی ... من سال ها پیش توی کوییدیچ با ضربه بلاجر خیلی چیزا رو از دست داده بودم! این تویی که همه اش دنبال بیناموسی ای و ساحره باز!
- جدی میگی؟
نه ... نه ... پس چرا من اینجوری نیستم؟ اگه تو هم نیستی پس این بیناموسی از کدوممونه؟
باز هم بحث به مسخره ترین سمت ممکن رفته بود. ذره ای تمرکز نداشتم، کنجکاوی نیز به احساساتم افزوده شده بود و پی هر حرفی را ناخودآگاه می گرفتم.
- مثبت در مثبت که منفی نمی شه! حتما خودت یه مشکلی داری
- دس بردار لامصّب! چرا همه چیزو به مسخره میگیری؟
- من؟! اینم خود تویی که با همه چیز شوخی میکنی!
- نه! من نیستم، من اهل مسخره بازی نیستم ... من حوصله هیچیو ندارم!
- ناموسا گرفتی مارو داداچ؟
ببینم ... تو اصلا به عمرت جدی نوشتی آقای جدی؟!
- هوم ... خوب من همین الان دارم جدی می نویسم!
- آره با این همه شکلک و دیالوگ
- خوب اولش که جدی شروع شد
- اونم که اسکی بود مومن
یه نگاهی به پست های پایین بنداز ...
- نکته مشترکی که من می بینم اینه که همه گفتن "آن روز یک روز متفاوت بود و ..." ینی نباید از نصف شب شروع میکردم؟ یا باید میگفتم خعلی خفنزم و شم جادویی دارم؟ یا این که کلیشه ای شروع میکردم؟
- خوب بسه بسه ... شاید الان می خوای بگی خیی متفاوتی؟
- فازت چیه؟ اومدی اینجا که منو ضایع کنی فقط؟ یا کار دیگه ای داری؟ اومدی منو هم ببری؟
آن چنان در بحث های بی ربط و مسخره غرق شده بودم که ترس و خشم را کم کم بهدست فراموشی سپردم، خیلی عادی ... انگار سر کلاس نشسته بودم و راحع به فوتبال دیشب بحث میکردم! اما طرف مقابلم لودو؛ موجودی خیالی که خودم پرورشش داده بودم بود و موضوع بحث سفر به دنیای جادویی!
- نع! تو چه سنمی با این جمع پایین داری؟ یه اکیپ دیگه دارن جمع میشن! جمع دوستانه اس! بعدم تو کنکور داری بچّه وقت سفر نداری، باید بچسبی به درست!
- برو باو! پس برا چی اومدی؟
- خوب اینو من باید از تو بپرسم، چرا اومدی اینجا پست زدی؟! جدی نویسی که بلد نیستی به بقیه هم که ربطی نداری!
- دس وردار ... منم میخوام تو جمع باشم drool: