کیو.سی.ارزشی
پست اول:
- ورزشگاهو روشون میبندیم و میگیم در حال تعمیره! بعد به بهانه ی حاضر نشدن تو زمین بازنده شون می کنیم! ها؟
- نه! وسایل ورزشی رو دو برابر براشون حساب میکنیم!
- نه نه! میذاریم یکیشون صد بگیره بعد امتیازشو میدیم به یکی تو تیم حریف!
- تبعیدشون کنیم!
- آره کاپو جمع کنیم بریم یه جا دیه و بهشون بگیم که داریم میریم آمپول بزنیم، نیاد دنبالمون!
- از هر ملیت یه نفرو انتخاب کنیم نصفه شب با چوبدستی بریم بالاسرشون!
-
کافیه! مردی که سایه ی تاریکی اتاق چهره اش را پوشانده بود، با فریادی، مشتش را روی میز کوبید. نوری صاعقه وار برای لحظه ای کوتاه، اتاق فکر سیاه را روشن کرد. همهمه در اتاق خوابید. حاضران در سکوت با چشم هایی مضطرب اما کنجکاو، به مرد نگاه کردند که حالا مشتش را باز کرده بود و با انگشتان چروکیده اش، بی صدا روی میز ضرب می گرفت.
لحظه ای بعد، تصمیمش را گرفت، همراهانش روی صندلی هایشان، کمی به جلو خم شدند تا بتوانند صدای زمزمه وارش را از زیر کلاه ردا بشنوند که می گفت:
- همه شونو باهم انجام میدیم!.. این دیگه جام جهانیه.. مگر اینکه کیوسی خواب قهرمانی رو ببینه!
همان زمان - محل اسکان کیوسی ارزشی: تد ریموس لوپین با موهای فیروزه ای ژولیده و لباس خواب راه راه آبی و سفیدش زوزکی (زوزه +اک) آرام سر داد و با لبخند مبهمی روی تختش قلت زد.
جیمز جرعه ای از آب لازانیایش را نوشید و به دست های برادرخوانده اش نگاه کرد که طوری قرار داشتند انگار جام جهانی کوییدیچ را در آغوش کشیدند.
- باز داره خواب کوییدیچ می بینه.
جیمز بدون چشم برداشتن از تدی، زیرلب نتیجه گیری ویولت را تصحیح کرد:
- خواب ِ قهرمانی کوییدیچ...
ایییییییییی!...
جیــــــــــــــغ! خدا لعنتت کنه لولو! مارمولک بزرگ خوش آب و رنگی که از روی شانه ی جیمز پریده بود توی آب لازانیایش، با وحشت از لیوان بیرون خزید و به آستین گل و گشاد دیوانه سازی که روبروی جیمز نشسته بود پناه برد.
دیوانه ساز با خونسردی مچ دست گندیده اش را کمی بالاتر برد تا راه را برای میهمان کوچکش هموارتر کند.
- چی شده جیمز؟
این صدای گرفته ی تدی بود که روی تختش نشسته بود و با یک دست چشمهایش را می مالید.
ویکتوریا برای بیدار کردن تدی، به جیمز چشم غره رفت، اما جیمز بی هیچ رحمی بر سر کاپیتان جیغ زد:
- از این لولوت بپرس!
- لولو که ایناها، پیش من خوابیده بود!
تدی از زیر پتویش یک کره ی ماه مینیاتوری بیرون آورد که صدای خروپفش بلند بود.
رنگ از رخسار دیوانه ساز پرید. شروع به جیغ زدن کرد و همزمان آستین هایش را تکان می داد که شاید مارمولک را که حالا مطمئن بود لولو نیست، بیندازد. جیمز آب لازانیایش را انداخته بود روی زمین و پریده بود روی میز و با تمام قدرت جیغ میزد.
ویولت بودلر روی زمین نشسته بود و قهقهه میزد و ویکتوریا یک دست را زیر چانه اش زده بود و عاشقانه به تدی گیج خوابی نگاه می کرد که سعی داشت دلیل داد و هوارهای اعضای تیمش را بفهمد.
دیوانه ساز که دیگر کلافه شده بود ردایش را درآورد.
تدی هم به اعضای تیمش پیوست.
همه ی اعضای کیوسی رو به دیوانه ساز لخت:
دیوانه ساز لخت :
مارمولک از کلاه دیوانه ساز پایین پرید و از اتاق بیرون دوید.
تدی:
بپوش دمنتور! دیوانه ساز با عجله ردایش را پوشید و روی صندلی اش نشست.
تدی که دیگر خوابش پریده بود نفس عمیقی کشید و سقلمه ای به کره ی ماه کنارش زد. لولو خرخری کرد و بیدار شد، چشمش که به جیمز افتاد، مارمولک زردی با خال های سیاه به جای کره ی ماه روی تخت تدی نشسته بود و نیشخند می زد.
جیمز دهن کجی کرد و نگاهش را از لولوخورخوره گرفت.
- تونستی بخوابی تدی؟
تدی به ویکتوریا نگاه کرد و لبخند زد و وقتی ویزلی جوان از سوالش خجالت کشید، از روی تخت بلند شد و به اعضای تیمش دور میز ملحق شد.
- خب بچه ها.. خوندینشون؟
اشاره ی تدی به نقشه های تاک تیک هایی بود که کاپیتان تا نیمه های شب قبل رویشان کار کرده بود و با یادداشت "برای جیمز هم بخونیدش!" روی میز گذاشته بود.
تقریبا همه ی اعضای تیم سرشان را به علامت تایید تکان دادند.
تدی یکی از ابروهایش را بالا انداخت: جیمز؟
جیمز با چشم های ریزی سرشار از نفرت به مارمولک خیره شده بود.
- این همه آدم اینجاست. چرا فقط برای من تبدیل میشه؟
این را گفت و بعد با عصبانیت گلوی مارمولک را گرفت و او را گره زد و به طرف ویولت پرتاب کرد. لحظاتی بعد، عنکبوت پشمالوی سیاه و بزرگی روی صورت بودلر جوان بود.
-
ازت متنفرم جیمز!وقتی ویولت عنکبوت را به سمت جیمز پرتاب کرد، تدی بین راه گرفتش و با یادآوری اینکه "لولو هم تیمیمونه بچه ها، دست خودش که نیست!" ، کره ی ماه کوچکش را روی صندلی کنار خودش گذاشت.
با ناامیدی به ویولت نگاه کرد که رنگ صورتش براثر فشار دستان جیمز دور گردنش، همرنگ روبانش شده بود و البته دست های خودش هم بیکار نبودند و موهای جیمز هم بگی نگی داشتند از ریشه درمی آمدند.
قبل از اینکه تدی دهان باز کند، دیوانه ساز قال را خواباند:
-
میام میبوسمتونا!
جیمز و ویولت:
تدی آهی از سر آسودگی کشید و بالاخره پرسید: کریم کجاست؟
- کریم؟ کدوم کریم؟
ویکتوریا جواب تدی و دیوانه ساز فراموشکار تیمش را داد:
- کریم آب منگل! ویولت تک ِ دلشو برید، قهر کرد رفت!
لحن ویولت کم و بیش شاکی بود:
- چیه خب؟! همیشه اون باید ببُره؟!
جیمز با رضایت تایید کرد: مسلمونم که نیست!... میاد باو، رفت کلپچ بگیره بیدار شدی بزنی تو رگ.
تدی نگاهی به اعضای تیمش انداخت. شک نداشت که تاکتیک ها را حفظند. حتی جیمز هم با تمام بی علاقه گی اش به تئوری، نقشه ها را خوانده بود. این را می شد از رد انگشت های روغنی روی کاغذها فهمید.
خوب می دانست که جام جهانی کوییدیچ به سادگی لیگ های قبلی نیست، اما بهتر از آن، کیوسی را می شناخت.
مطمئن بود که حتی کریم نامسلمان هم در شرایط سخت تیمش را تنها نمی گذارد.