بررسی پست شماره
75 زمان برگردان مرگخواران، روونا ریونکلاو:
طنز نوشتن رو فراموش نکنین. شما حرفای عادیتون هم طنز داره. این یعنی طنز در زندگی شما جریان داره. خیلی خوب از عهده نوشتنش بر میایین. نذارین با ننوشتن یا کم نوشتن استعدادتون خاموش بشه.
نقل قول:
مابقی مرگخوارن هم به تبعیت از لرد، دو به دو آماده کوبیدن قاشق به سر یکدیگر شدند:
شاید اگه شخص دیگه ای بود احساس می کرد همینقدر "ضربه به سر" کافیه و بهتره سوژه رو ادامه بدیم. ولی نویسنده شخص دیگه ای نبوده و شما بودین! و شما تشخیص دادین که هنوز هم می شه از این سوژه استفاده کرد و حیفه که نیمه کاره رها بشه. این انتخاب خوب و درستی بود.
نقل قول:
ایرما داشت با صدای بلند، کتاب مضرات ضربه زدن به سر را میخواند:
ایرما شخصیت جالب و پر سوژه ایه. خیلی خوبه که این شخصیت ها رو بی استفاده نذارین و وارد موقعیت های مختلف کنین. قسمت مربوط به ضربه مغزی که ایرما داشت می خوند و شما هم با همون جدیت نوشتینش جالب بود. ولی می تونست کمی کوتاه تر باشه. برای خواننده سخته که وسط یک پست طنز یه پاراگراگراف کامل درباره ضربه مغزی بخونه.
نقل قول:
کمی آن طرف تر، روونا سعی داشت موهای طلایی فلور را از دور قاشق باز کند:
-غوونا... تو... گفتم این کاغو... نکن... آخ... موهام...! تو هم... با این هوشِـ... غیونیت!
این اشتباه رو خیلیا انجام می دن. در بیشتر نقد هام بهش اشاره می کنم.
شما چون می دونین موضوع چیه ممکنه متوجه منظورم نشین. مثال منو بخونین:
لینی داشت قاشق های هکتور را یکی یکی امتحان می کرد.
-به اون یکی دست نزن.اونو نمی تونم بدم بهت.دیالوگ مال لینیه یا هکتور؟
چون فاعل آخرین جمله لینیه، دیالوگ هم به لینی بر می گرده. حتی اگه از مفهومش بفهمیم که گوینده هکتوره. حالا شما اسم روونا رو در دیالوگ بردین و گوینده مشخص شده. ولی گاهی اینطور نمی شه. اگه قرار دیالوگتون مال آخرین فاعل نباشه یا اسم گوینده رو مشخص کنین و یا یک خط فاصله بذارین. اگه این دیالوگ مال لینی بود احتیاجی به فاصله نداشتیم.
نقل قول:
-آهان! از نظغ تو این که غاشغ غو ببندی به کش موهای من و بجای زدن قاشق تو سرم، هی کش غو باز و بسته کنی بهتغه؟
روونا حق به جانب، به فلور نگاه کرد:
-معلومه! از لحاظ علمی انرژی کمتری مصرف میشه!
هم ایده روونا خوب بود و هم دیالوگش که حتی تو این موقعیت هم دنبال یه راه حل علمی می گرده.
دیالوگ هاتون خیلی خوب نوشته شدن. شخصیت های شما بی هدف حرکت نمی کنن و بی هدف حرف نمی زنن.طنزتون هم خوبه. فقط مواظب مقدارش باشین. سعی نکنین تک تک جمله ها طنز باشن. این روش هم خواننده رو خسته می کنه و هم تاثیر جمله های طنزتون رو کمتر می کنه. گهگاهی یه استراحتی به خواننده بدین. دو سه قسمت طنز خوب رو انتخاب کنین و روی همونا کار کنین. روی همونا تمرکز کنین.
مرگخوارا یه کمی از قالب خودشون خارج شدن. شبیه بچه مدرسه ای شیطون و البته کمی خنگ! وقتی این کار رو انجام می دین بهتره لرد رو کمی کمرنگ تر کنین که حداقل در چنین صحنه هایی حضور فعال نداشته باشه. شیطنت مرگخوارا رو می شه قبول کرد. ولی این که لرد با آرامش تماشا کنه رو نه زیاد. وقتی لازم نیست بهتره ساکت بمونه که هم ابهت خودش حفظ بشه و هم کیفیت نوشته های ما.
سوژه رو خوب پیش بردین. آخرش هم خوب بود...گرچه عالی نبود. تموم کردن پست با اون همه شکلک شاید زیاد برای شخصی که می خواد ادامه بده جذاب نباشه. اگه تو همون دیالوگ روونا تموم می شد بهتر بود.
_____________
ایرمانقل قول:
اربابا!ما همچنان مقرضیم!بی پول و تنها در چهار راه هاگزمید گدایی میکنیم!
از جنبه مثبت به قضیه نگاه کنین...شما کلاه دارین. می تونین به جای کاسه ازش استفاده کنین.
بررسی پست شماره
33 زمان برگردان مرگخواران، ایرما پینس:
پستتون کوتاهه و ما همیشه گفتیم که طرفدار پست های کوتاه هستیم. پست های بی دلیل طولانی مانع بزرگی برای ادامه داده شدن سوژه باشن.
نقل قول:
لاکرتیا:بله،با خودم فکر کردم که ساحره ای مثل من که بازرس وزارتخونه و محافظ جان و مال جنای خونگیه نباید زود قضاوت کنه!فورا اون معجون رو بده که خیلی کار دارم و باید به وزارتخانه برم و صدای اعتراض جن های خونگی رو به گوش جامعه جهانی برسونم!
هکتور که در تمام مدت با تعجب به لاکرتیا که حملات بالارو یک نفس و پشت هم ادا میکرد
جمله آخر وقتی تاثیر بهتری می ذاشت که پاراگراف بالا طولانی تر می شد. یعنی لاکرتیا بدون وقفه و پشت سر هم حرف می زد...بیشتر و طولانی تر از این! می تونست یه سخنرانی کوتاه درباره جن های خونگی و شرایطشون بکنه. اینجا بود که بهت زدگی هکتورو بهتر درک می کردیم.
نقل قول:
جیب هکتور همواره مملو از بطری های کوچک معجون بود،که هیچکس حتی خود هکتور هم کاربرد آن ها را نمیدانست.در آخر هکتور بطری کوچک حاوی معجون صورتی روشنی را به لاکرتیا داد.
اینم ایده خیلی خوبی بود که اینجا کمی حیف شده! سریع ازش رد شدین. بهتر بود باز می شد. مثلا هکتور یکی یکی بطری ها رو از جیبش خارج می کرد و کاربرد بعضیا رو توضیح می داد و بعضی ها رو حتی خودش هم نمی دونست. وقتی سوژه های زیادی برای یک پست دارین حتما انتخاب کنین. یکی دو تا شو انتخاب کنین و روی همونا کار کنین. همین سوژه به نظر من برای کل پست شما کافی بود.
نقل قول:
لاکرتیا با تردید نگاهی به معجون انداخت،باید از چیزی مطمئن میشد.
-در این معجون از هیچ یک از اجزای جن های خونگی استفاده نشده؟هیچ جنی برای تهیه این معجون مجبور به کار نشده؟روی هیچ جن بی دفاعی آزمایش نشده؟
دیالوگ خیلی خوب بود. همونطور که برای پرورش شخصیت خودتون کار می کنین روی شخصیت های دیگه هم کار کنین. شناخته شدن و جا افتادن شخصیت های دیگه به نفع همه ماست و شما در مورد لاکرتیا این کار رو با همین یک دیالوگ به خوبی انجام دادین.
نقل قول:
با شنیدن اینم حرف لاکرتیا مجاب شد!آزادی جن ها آرزوی همیشگی او بود!پس بطری معجون را به آرامی به لبهایش نزدیک کرد!
بهترین پایان برای این پست.
اتفاقی افتاده که هر نتیجه ای می تونه داشته باشه. همین نکته می تونه هر خواننده ای رو برای ادامه دادن تشویق کنه.
سوژه رو خوب پیش بردین. ولی مواظب ایده های خوبی که دارین باشین. این ایده ها حیفن که در یکی دو خط سرسری ازشون رد بشیم. بهتره داستان رو کند تر پیش ببرین و به جاش به این سوژه های فرعی بپردازین.
___________________
مورگانانقل قول:
اجازه می دهید عای....آیا؟
خیر!
بررسی پست شماره
76 زمان برگردان مرگخواران، مورگانا لی فای:
نقل قول:
مورگانا با دیدن دستی که عقب می رفت تا یک بمب دیگر به طرفش پرتاب کند، جیغ قرمزی کشید و پرید بغل مرلین! بیچاره مرلین که بخاطر حرکت ناگهانی مورگانا که کم از انفجار دوم نداشت به تیر چراغ برق برخورد کرد.
بیچاره مرلین؟
"بیچاره مرلین" احساس شماست...جز در موارد خیلی حساس و استثنایی، احساس شما نباید وارد رولتون بشه. کمی هم از در صد لوس بودن مورگانا کم کنین...داره به سمت دختر بچه جیغ جیغو می ره! جلوشو بگیرین. البته اگه نقشی که قصد دارین براش تعریف کنین واقعا این نیست.
نقل قول:
مرلین: راوی؟ دقیقا میشه بگی چرا قرمز؟
- خوب گفتم شاید اگر بگم بنفش...
- خیلی خوب خیلی خوب نگو!
این قسمت قرار بوده طنز باشه...ولی اونقدر ناقص مونده که نه طنز شده نه مفهومشو رسونده. مشکل مرلین با قرمز چیه؟ اگه بنفش می شد چه فرقی می کرد؟
این قسمت ارزشش رو نداشت که حواس خواننده رو پرت، و از داستان جداش کنین و با راوی گپ بزنین. گاهی می شه این کار رو انجام داد...ولی باید مطمئن بشین که قسمت طنز اونقدر قوی هست که این گسستگی رو جبران کنه.
در قاشق زنی شکلات و هر نوع خوراکی ای هم می دن...ولی اگه نمی دادن هم جای توضیحش اینجا نبود. حداقل نه بطور مستقیم. تاثیر خوبی روی سوژه نمی ذاره. مثل اصلاح سوژه می مونه. گاهی حتی اگه اشتباهی در سوژه پیش بیاد بهتره همون اشتباه رو ادامه بدین. گاهی روند داستان مهم تره. شما این اصلاح رو می تونستین در راستای سوژه انجام بدین. به جای توضیح دادن یک حقیقت از پیش تعیین شده که مفلوم نیست چرا مورگانا می دونستش، بگین که مثلا اینا نمی دونستن که در اون شهر رسم نیست شکلات بدن...یا حتی رسمه همشون یه چیز دیگه بدن. چیزی که به درد لرد و مرگخوارا نمی خورد!
نقل قول:
و در نزدیکی یکی از خانه ها شروع کرد روی سر لودو به آهنگ بندری ضرب گرفتن! کم کم اخم های لودو داشت در هم گره می خورد که ظرف کوچکی با آجیل از پنجره پایین آمد.
- آجیل؟ ما شکلات می خواهیم!
لرد کمی بیشتر از حد مجاز از قالبش خارج شده... ولی خب...تقصیر شما نیست. سوژه به این شکل پیش رفته. بد هم نشده. چون به هر حال در دنیا و محیط دیگه ای هستن و نمی دونن چطور باید رفتار کنن. فقط باید مواظب لرد باشین که حرکاتش در همین حد باقی بمونه. کار خوبی کردین که اجازه ندادین لرد به شکلاتش برسه.
نقل قول:
- جای اسکلتمان خالی! اگر در خانه ریدل هم به استخوان هایش می کوفتیم، حتی آن ریشو هم می شنید.
اشاره به ایوان و استخوناش اشاره به موقع و بجایی بود.
پست شما می تونست کوتاه تر باشه. اگه قست هایی مثل انفجار ها و چشمک و پرش در بغل رو ازش حذف کنیم چیزی ازش کم نمی شه. حتی کیفیتش بالا می ره. نکته مهم این سوژه اینه که در عین مسخرگی جدیتش رو حفظ کنیم. لرد و مرگخوارا نمی دونن که دارن کارای بچگانه ای انجام می دن! قضیه رو کاملا جدی گرفتن. شما هم موقع نوشتن این جدیت رو حفظ کنین. نباید بذارین تبدیل به بازی بشه.
موفق باشید.