پست دوم تیم "آستروث دیارا"- من نشنیدم! چی گفتی؟
مورگانا به سمت بلاتریکس برگشت تا جواب او را بدهد.
- آستروث دیارا!
- اونو شنیدم، منظورم اینه که معنیش رو نفهمیدم!
- هووووف... معنی بدی نمیده به خودم قسم!
- فحش نیس یعنی؟!
ساحره ی بی چاره درحالی که موهای بلندش دسته دسته روی زمین می ریخت، جواب داد:
- من چرا باید یه فحش به عنوان اسم بذارم برای تیمم!؟
- آخه وزن و آهنگ کلمه جوریه که شبیهه فحشه!
- نخیرم، خیلی هم با مسماست! بعدا بهتون می گم... حالا بریم تیم رو توی فدراسیون ثبت کنیم؟!
مورگانا جوابی نگرفت. هر شش نفر مردد به پیغمبره خیره شده بودند و چیزی نمی گفتند اما به هر حال ساحره می دانست سکوت علامت رضاست، به همین خاطر لبخندی بر لبانش نقش بست!
روز بعد، فدراسیون کویدییچ!مورگانا به همراه لوسیوس، نارسیسا، دراکو، پرنتیس، بلاتریکس و رودولف از صبح زود به فدراسیون آمده بوند تا اقدماتی که برای ثبت تیم و شرکت آن در لیگ کوییدیچ لازم بود، انجام دهند.
مورگانا که جلوتر از بقیه راه می رفت، مقابل در اتاقی که بر روی آن عبارت "رییس فدراسیون" حک شده بود، ایستاد. سپس رو به آن شیش نفر کرد و گفت:
- شما همین جا وایسین! من می رم ببینم شرایط تشکیل تیم و ثبت نام چیه و میام!
سپس مورگانا وارد اتاق رییس فدراسیون شد... اتاق مرلین کبیر!
همین که در اتاق را باز کرد، ساحره ای که مطمئنا یک حوری بود و این روزها نقش منشی مرلین را بازی می کرد، رو به روی او سبز شد. مورگانا با بی علاقگی نگاهی به ساحره که از اتاق خارج شد، انداخت و به سمت مرلین رفت.
- مرلین!
- مورگانا! از این طرفا؟!
- می خوام تیم بدم!
مرلین معطل نکرد؛ سریعا کاغذی را رو به روی مورگانا قرار داد و گفت:
- این شرایطشه... این چندتا کار رو انجام بده تا پرونده تیم کامل بشه و وارد مسابقات بشین!
- خیلی خب!
مورگانا این را گفت و بدون حرف یا حرکت اضافه ای از اتاق خارج شد. در حالی که سرش را در برگه فرو برده بود، به جمع مالفوی - لسترنج ها رسید.
- خب بچه ها، اینجا یه سری شرایط هست، اولیش سلامت جسمی! باید بریم زیر زمین، تست پزشکی بدیم و شفا دهنده ها سلامتی جسمیمون رو تایید کنن؛ پس پیش به سوی زیر زمین!
پنج دقیقه بعد،زیر زمین فدراسیون،بخش پزشکی!مورگانا در حالی گوش هایش را گرفته بود تا از شدت جیغ و داد دراکو کر نشود، نارسیسا را به سراغ پسرک فرستاد تا او را آرام کند.
- مامان...مامان....اینا میخوان بهم سوزن بزنن! مامان کمک کن!
- نگران نباش دراکو، مامان همیشه پیشته! اوچکل موچکل خودمی تو! مهم اینه که زنده ای؛ اگه گریه نکنی برات جاروی آخرین مدل میخرم! منم دکتر بهم گفت رنگت پریده...ولی بلاخره بهش ثابت کردیم هیچیم نیس!
مورگانا در همین حین که فکر می کرد نارسیسا چگونه ثابت کرده رنگش نپریده، سریعا سرش را دزدید تا مورد اصابت طلسم بلاتریکس قرار نگیرد. بلاتریکس چند ثانیه پیش وارد اتاق معاینه شد بود؛ ولی حالا در حالی که با سرعت تمام دنبال شفا دهنده بدبختی می دوید وطلسم هایی به سمتش می فرستاد، فریاد زد:
- نه! منظورت چیه که یه تار از موهام رو باید بدم بهت تا با معجون آزمایشش کنی؟! من هر صبح شونصد ساعت خرج وز کردن دونه به دونه موهام می کنم! بعدا تویی که اصالتت معلوم نیس میخوای موی من رو بکنی؟! اگه مردی وایسا، فرار نکن!
مورگانا در حالی که سرش را به نشانه تاسف به حال شفا دهنده بدبخت تکان می داد، توجهش به اتاقی که در آن ساحره شفا دهنده ای درحال معاینه ی رودولف لسترنج بود، جلب شد!
- خب آخه خانوم دکتر، قربون اون روپوش خوشکلت بشم، من اینا رو نمی تونم از دستم بندازم! بابا چرا متوجه نیستی؟!اینا قمه ی خالی نیس، اینا دیگه تبدیل به دستم شده! دستم رو قطع کنم؟! چه گیری دادی به معاینه کف دستم حالا، جاهای بهتری هم هست برای معاینه!
آن طرف سالن، مورگانا لوسیوس مالفوی را در حالی که اطراف را می پایید، دید. جادوگر کیسه گالیونی از ردایش خارج کرد، آن را به سمت شفا دهنده گرفت و گفت:
- نظرت چیه من یه شونصد گالیون بهت بدم، تو هم بیخیال آزمایش اعتیاد گرفتن از من بشی؟!
مورگانا در حالی که تازه فهمیده بود چرا ذخیره مورفین گانت تمام شده، به انتهای سالن رسید؛ جایی که در آن پرنتیس و مرد تنومندی با لباس سفید شفادهندگی ایستاده بودند!
- آزمایش دی ان ای ماله مشنگاس، عزیز من! آخه چی کار داری پدر و مادرم کین اقای دکتر؟! شما وضعیت تاهلت رو بگو آشنا بشیم باهم!
مورگانا از این دیالوگ پرنتیس و همچنین چشمچران بودن او، مطمئن شد که ساحره دختر رودولف است و نیازی به آزمایش دی ان ای نبود! با این حال مورگانا دوباره خودش را شکر کرد که لازمه ی ورود به تیم کویدییچ، سلامت جسمی عنوان شده بود، نه سلامت روانی!
دو ساعت بعد،رو به روی دفتر رییس فدراسیون کویدییچ!مورگانا نگاهی به شش عضو تیمش و پرونده ای که در دست داشت، انداخت. او تمام شرایط و مدارک لازم را برای معرفی و ثبت تیم داشت؛ غیر از یک قسمت! قسمتی که در آن می بایست پست بازیکنان را مشخص می کرد.
- اهم! خب، جلوی دروازبان اسم کی رو بنویسم؟!
- دروازبان چیه دیگه؟!
- دروازبان چیه؟! دروازبان چیه، رودولف؟! کویدییچ میدونی چیه اصلا؟! بازی کردی؟!
- هوووم...نع!
- واقعا؟! کی اینجا کوییدیچ بازی کرده اصلا؟!
به غیر از دراکو هیچکس دستش را بالا نیاورد.
- بازم خودم رو شکر که تو بازی کردی دراکو!
- آره، من یه بار سال دوم هاگ جستجوگر شدم... ولی خب ...میدونی ... هیچوقت نتونستم گوی زرین رو بگیرم!
مورگانا آب دهانش را قورت داد؛ وضع تیم از آنچه که فکر می کرد خراب تر بود!
- خب... دراکو، میخوای بذارمت مهاجم اصلا؟! ها؟! بهتره!
- اگه دراکو مهاجم باشه، منم باید مهاجم باشم تا از پسرم محافظت کنم...همچنین لوسیوس!
- خیلی خب، اسم شما سه نفر رو نوشتم برای مهاجم...مهاجمامون کامل شد!
- ام... مورگانا ... میگم منم ضربه زن میشم!
- مگه راگبیه رودولف؟! ضربه زن نداریم توی کویدییچ!
- خب من کی رو بزنم؟!
- نباید کسی رو بزنی که! ولی اگه دفاع باشی، می تونی بلاجرا رو با چماق بزنی!
رودولف با علاقه قمه هایش را تاب داد و پرسید:
- نمیشه با قمه بزنم؟!
مورگانا نفس عمیقی کشید و سعی کرد که آرامش خودش را حفظ کند.
- هوووف... نه رودولف! :vay:با چماق کارت رو راه بنداز حالا، گذاشتمت دفاع!
- مورگانا...اگه بحث زدنه، من می خوام دفاع بشم!
- بلا، نگران نباش، دوتا دفاع داره هر تیم؛ تو و رودولف دفاع، خوبه؟!
- ام... پس من چی مورا؟!
- تو، پرنتیس... الان پست جستجوگر خالیه و دروازبان، کدوم رو می خوای؟!
پرنتیس بسته ی خالی پاستیلش را زیر پا له کرد و جواب داد:
- من شونصد سال در جستجوی پدرم بودم کافیه، همون دروازبان!
- خب، پس منم جستجوگرم! اینم کامل شد، برم مدارک رو بدم به مرلین!
مورگانا بر روی پاشه پایش چرخید و به سمت اتاق مرلین رفت. مرلین همچنان در حال معاشرت با منشی اش بود اما همین که مورگانا پایش را داخل اتاق گذاشت، لبخند روی لبهایش خشک شد. صاف نشست و با لحنی رسمی رو به منشی اش گفت:
- خب... بقیه پرونده ها رو بعدا برسی می کنیم، می تونی بری!
منشی چشمکی به مرلین زد و از اتاق خارج شد. مورگانا به پوزخندی اکتفا کرد و بعد پرونده را روی میز گذاشت.
مرلین بدون آن که سرش را بالا بیاورد، شروع به برسی آن کرد. بعد از چند ثانیه، بالاخره پرونده را بست و رو به ساحره گفت:
- همه چی کامله! تیمتون ثبت شد، فردا هم برین استادیوم آزادی... اولین بازیتون فرداس!
- چی؟! همین فردا؟!
- نه، اون یکی فردا! امم... آره ... با تیم قرمز و طلایی گریفندور بازی دارین!
مورگانا ابتدا دهانش را باز کرد تا حرفی بزند اما پشیمان شد و ترجیح داد جروبحث نکند. تنها نگاهی به مرلین انداخت و از اتاق خارج شد.
- چی شد مورا؟!
- هیچی ... فردا بازی داریم!
- فردا؟!
- آره...بهتره بریم آماده شیم!