هری پاتر نخستین مرجع فارسی زبان هواداران هری پاتر

هری پاتر نسخه موبایل


در حال دیدن این عنوان:   1 کاربر مهمان





پاسخ به: دادگاه شماره 10
پیام زده شده در: ۱۷:۰۸ یکشنبه ۲۴ مرداد ۱۳۹۵

هری پاتر old


مخفی کردن اطلاعات کاربر
عضو شده از:
۱۹:۲۶ پنجشنبه ۱۰ تیر ۱۳۹۵
آخرین ورود:
۱۹:۳۱ یکشنبه ۱۳ بهمن ۱۳۹۸
از فضا آورد منُ پایین بین شما بر زد!
گروه:
کاربران عضو
پیام: 137
آفلاین
* نیو سوژه ی موقت! *


- من مرگخوار وزیر هستمه، حالا وقت شیری کردن محفل هسته!
- دادا خندت یه نمه ضایه نبود؟ چیکار پروف ما داری آخه داداچ؟

و این اولین جلسه بین وزیر و کابینش بود، جلسه‌ای که چندان ربطی هم به وزارت نداشت. باروفیو که از بدو انتخابات ذهن ملت رو با جمله ی " چون مرگخوارم بهم رای ندین" فاسد کرده بود حالا داشت ذات مرگخوارانه ی خودش رو نشون می‌داد.

- باید عشق رو تحریم کنمه به گریمولد، همشون مثل گاومیش، خر می‌شنه!
- ادبیات رو متحول کردی با این تشبیه آخرت.

خونه ی گریمولد:

- بنگ! بنگ!
- من گوشنمه، الان می‌خورمتون!
- هری، مهرم رو می‌ذارم اجرا الان!

شاید فکر کنین این نحوه ی برخورد زیادی خلاف شخصیت محفلیاست و بله، هست! اما خب، اوضاع همیشه ممکنه بدتر بشه، همیشه. مثلا فرض کنید تو یه اتاق بدون در زندانی شدید، خب ممکنه در همین حین دچار اسهال مزمن بشید و در این صورت اوضاع خیلی بدتر از قبل می‌شه. این دقیقا همون اتفاقیه که الان قراره بیفته، البته منظورم اسهال گرفتن نیست.

- فرزندانم، عشق بورزین. شاید این کاراتون باعث بشه روح های کمتری علیل ب...
- ساکت شو ببینم پیری!

تو گریمولد فقط یه چیز از سوپ پیاز مهم تر بود، فقط یه چیز از سوپ پیاز معتاد کننده تر بود و اون چیزی نبود جز عشق، عشقی که حاصل تمایلات پاک دامبلدور بود. عشق به روی محفلیون تحریم شده بود و نتیجتا هیچکس همون فرد سابق نبود و این برخورد های جدید، دل دامبلدور رو شکسته بود.

- تو هیچ وقت تو چشام نگا نمی‌کردی! همینطور کشکی کشکی قهرمان کوییدیچم نمی‌کردی! فقط به گلرت تمایل داشتی!
- بهم کیک ایضافه نمی‌دادی! همش به مولفوی اهمیت می‌دادی من رو اوستاد نمی‌کردی!
- در و دیوار خونت رو برای من بنفش نکردی! هی بهم می‌گفتی گوریل انگوری در می‌رفتی!
- یه دونه امضا خواستم اونم ندادن، واقعا گلبم گرفت!
- اصلا بیاین این پیری رو ببریم دادگاه ازش شکایت کنیم، اینم شد دامبلدور آخه؟!

دادگاه شماره ی 10:

- خب، ملت شاکی بیان و برعلیه متهم، یعنی آلبوس دومبلدور، شهادت بدن تا من سریع قضاوت کنم برم با منوی مدیریتم ور برم.

و وقع ما وقع.


All you touch and all you see, is all your life will ever be


تصویر کوچک شده


پاسخ به: دادگاه شماره 10
پیام زده شده در: ۸:۲۸ چهارشنبه ۶ مرداد ۱۳۹۵

هری پاتر old


مخفی کردن اطلاعات کاربر
عضو شده از:
۱۹:۲۶ پنجشنبه ۱۰ تیر ۱۳۹۵
آخرین ورود:
۱۹:۳۱ یکشنبه ۱۳ بهمن ۱۳۹۸
از فضا آورد منُ پایین بین شما بر زد!
گروه:
کاربران عضو
پیام: 137
آفلاین
آغاز به کار دوباره ی دادگاه شماره ی 10!


با سلام و درود بر ملت جادوگر و ساحره، دادگاه شماره ی 10 با هماهنگی با زندان بان، ریگولوس بلک، دوباره شروع به کار می‌کنه به منظور انداختن ملت تو هلفدونی یا اگه نشد صرفا بیاریمشون تو دادگاه که سوءسابقه‌ای چیزی داشته باشن بهشون کار ندن و بنیان جامعه فرو بریزه.

این دادگاه در حال حاضر توسط بنده، عنصر مطلوب شماره ی 1، اداره می‌شه و شما می‌تونید در صورت دیدن یک عمل زشت از طرف کسی یا حتی خیلی الکی الکی و صرفا جهت تفریح بیاین با مدرک شکایت کنید از یه بنده ی خدا و پرونده تشکیل بدین. پرونده که تشکیل شد شاهدان و غیر شاهدان در یک بازه ی زمانی میان و مدارکشون رو تحویل می‌دن. شاهدین می‌تونن ضد متهم باشن یا همراهش که دیگه بستگی به خودشون داره. بعد از اتمام مهلت هم اِگِین مهلت می‌دیم به متهم که دفاع کنه از خودش.

تهش هم که قاضی شریفتون میاد و می‌گه چه حکمی باید در قبال ایشون اجرا بشه و آیا باید بره ور دست زندان بند دست پاکمون یا خیر. در پایین هم یه لیست از احکام رو مشاهده می‌فرمایید.

نقل قول:
1- تبرئه و رهایی از چنگال پاک زندان بان

2- یه کوچولو مجرم: دسترسی از انجمنای عمومی گرفته نمیشه و متهم فقط لازمه یکی دو تا رول بزنه تو آزکابان یا وزارت خونه.

3- خیلی مجرم: دسترسی از انجمن های عمومی دیگه گرفته می‌شه و زندانی باید خواسته های زندان بان مثل سوژه ی جدید زدن، سوژه بستن یا ... رو تو آزکابان یا وزارت خونه انجام بده.

4- کلهم مجرم: این جور مجرما رو معمولا نمیارن دادگاه بلکه مدیران گرامی بلاک می‌کننشون.


این احکام بنا به موقعیت ممکنه تغییر کنن در مورد هر متهم. خلاصه که اگه شکایتی از کسی دارین بردارین بیاین که می‌خوایم ملت رو بندازیم هلفدونی.


All you touch and all you see, is all your life will ever be


تصویر کوچک شده


پاسخ به: دادگاه شماره 10
پیام زده شده در: ۱۷:۵۹ شنبه ۲۹ خرداد ۱۳۹۵

فنگold


مخفی کردن اطلاعات کاربر
عضو شده از:
۷:۳۶ جمعه ۶ شهریور ۱۳۸۳
آخرین ورود:
۶:۱۸ چهارشنبه ۲۹ خرداد ۱۳۹۸
از سگدونی
گروه:
کاربران عضو
پیام: 103
آفلاین
دادگاه اضطراری شماره 10
پرونده: خانه خراب
متهم: فنگ
شاکیان: کل جامعه جادوگری


اصوات پچ پچ ها و جیک‌جیک ها با همهمه های گاه بلند و گاه کشدار در هم می آمیختند و روی هم و زیر هم و بغل هم رفته، جو برقرار میان حضار دادگاه شماره 10 رو در ذهن شما مجسم می کردند. همه بودند. از اصخر عاقا گوجه فروش محله مموت اینا گرفته تا سانتورهای متجاوز جنگل ممنوعه و غول ها و گابلین ها و حتی جن های خانگی !

«قیام کنید !»

با دستور منشی دادگاه همه از جا بلند شدند و قاضی از در پشت صندلی اش وارد دادگاه شد و روی صندلی اش ولوئید. کلاه گیس قضاوتش رو گذاشت روی سرش و با یک جیغ کوتاه شروع به خواندن متن جلویش کرد:

«اولین و قطعاً آخرین جلسه دادگاه رسیدگی به جرائم متهم فنگ، ساکن سگدانی به ریاست جیمز سیریوس پاتر ! جیـــــغ ! »

بعد از دریدن ده ها پرده گوش از حضار و خون پاشی به در و دیفال، قاضی دادگاه به دادستان اشاره می کنه که در جایگاه قرار بگیره و موارد اتهام رو قرائت کنه. گرگی با کرک های آبی و شنلی سیاه که دور پیکرش را احاطه کرده بود، کنار قاضی ظاهر میشه و میره پشت جایگاه دادستان و رو دستگاه ماهور شروع میکنه به قرائت اتهامات:

«عووو عووو ! آععوووو! عوووو !»

قاضی: «آره همینطوره... خیلی عوعوئه ! ولی قبلش بی زحمت خودتو تبدیل کن. مترجم نداریم.»

تد ریموس لوپین دستی به پیشانی کوتاه گرگیش میکشه و سریعا تبدیل به هیکل رعنای خودش میشه و ادامه میده:

«لیست اتهامات بی شمار نامبرده خیلی طولانی ست و وقت نداریم اما جرائم درجه یک از این قرار هستند: تلاش جهت مسموم کردن ذهن زوپس نشینان و اهالی خوابگاه مدیران، تحریک و تشویق آنها جهت همکاری در مسدود سازی نخستین کانون هواداران کله زخمی در خاورمیانه ! بازی با احساسات ملت و خراب کردن خانه آنها بر سرشان. کرایه دادن چند ساعته خانه ملت جادوگری به ماگل ها و نهایتاً استفاده ابزاری از منوی مدیریت جهت درج روزشمار نمایشنامه مستهجن جی.کی.رولینگ.»

قاضی:‌ «متهم به جایگاه ! جیغ ! سکوت رو رعایت کنید.جیـــــــــــــغ !»

با جیغ ممتد قاضی که نقش چکش را ایفا میکرد، تلفیق صداهای اعتراض و فحش های تر و تازه حاضرین و پرتاب تیر های سانتور ها و کوبیده شدن جماق ترول ها، همه و همه به یک دفعه خاموش شدند. از بین ردیف اول صندلی ها، سگ بسته بندی شده با زنجیر و پوزه بند خودشو غل میده روی کف دادگاه و در نزدیکی جایگاه متهم متوقف میشه که در نهایت با کمک ماموران امنیتی روی صندلی جایگاه قرار میگیره. قاضی نگاهی نافذ به قیافه خسته و صد البته خجسته سگ میندازه و این نگاه به فراسوی پوزه بند سگ نفوذ میکنه و در چشمان حیوان برقی عجیب ظاهر میشه...

«سگ عزیز ! توله سگ ! پدر سگ ! سوپرسگ ! آیا جرائم قرائت شده رو می پذیری؟»

جیمز نگاهی عاقل اندر سفیه به سگ بسته بندی شده میندازه و با تمسخر از ماموران امنیتی میخواد که پوزه بند حیوان رو باز کنند.

«واق واق واق واق واق واق واق !»

پس از واق واق های وحشیانه و به اطراف پاشیده شدن آب دهن سگ، ماموران امنیتی دوباره پوزه بند رو به دهن حیوان میزنن.

تدی: «عاقوی قاضی ! به زبان سگ سانان خیلی حرف های زشتی زد و در انتها هم منکر ارتکاب به تمام جرائم شد و تهدیدات بسیاری هم کرد. منوی مدیریت رو هم محافظ ابدی خودش خوند !»

قاضی سری به نشانه تاسف تکان داد و گفت:

«آقای مورفین گانت ! نماینده اول شاکیان. لطفا به جایگاه ! جیـــــغ !»

در انتهای دادگاه و از میان کوه چربی شکم غول های چماق بدست، مورفین گانت خودشو به زحمت خارج میکنه و کشان کشان حدود یه ربع بعد در جایگاه حاضر میشه.

قاضی: «آقای گانت !!! در دفاعیه وکیل مدافع متهم اومده که اظهارات و بیانیه های شما مطلقاً از خصلت جدانشدنی و معروف شما یعنی هوچی‌گری نشات میگیره. آیا این صحت داره؟ »

مورفین: «نههه جیغول ! ئه ببشخید ینی نه عاقای قاژی ! این حرفا کدومه. طرف خودشرانه ورداشته خونه مردم رو خراب کرده. این کار جرمه !»

ملت برای مورف دست زدند، جیغ ها کشیدند، هوراها سر دادند، جامه ها و خشتک ها دریدند، شورت ها بالای سرشان چرخاندند، بندری ها رفتند و پیش از آنکه قاضی بتواند سوال دیگری بپرسد، مورف دادگاه رو تا فصل بعدی برداشت، به مقصد افغانستان و مزارع خوشبوی آن ترک گفته بود.

قاضی: «بله همینطوره. جرمه. اصن خیانته به ادبیات ! همینکارو می کنید که جایزه نوبل رو از ما می قاپن دیگه.»

و از پشت میز بلند قضاوتش میره پایین، تف میکنه کف دستش و یه کشیده آبدار میخوابونه تو پوزه سگ و برمیگرده سریع به صندلیش. تدی چند قدمی جلوی میز قاضی حرکت میکنه و رو به جمعیت میگه:

«آقای ریگولوس بلک ! نماینده دوم شاکیان. لطفا به جایگاه ! عوعو !»

ریگول با عصبانیت جمعیت دادگاه رو پاره پوره میکنه و راه خودشو به سمت جایگاه شاکی باز و نهایتا پشت اون قرار میگیره و قبل از اینکه مهلت پرسش به دادستان و قاضی بده خودش شروع به حرف زدن میکنه:

«آقا من خیلی خونسردم الان و هیچ مشکل و عصبانیتی ندارم. امام میخوام بگم که...آقا... این چه وضعشه... چرا این توله سگ گندشو در آورده مالیده به سر و صورت و تن و روح من ؟! »

هاگرید از ردیف دوم صندلی های اصلی حضار بلند میشه و با صدای اعتراض آمیز میگه:

«آقای قاضی ! من اعتراض دارم. باس موارد انصافو ریعایت کرد. سگ من سالهاست که خودش بلده بره دستشویی. اینو شفادهندگی قانونی هم تایید کرده. لطفا الکی جرم نبدین به وارث من. »

ریگولوس با چشمانی اشک آلود و سرشار از نفرت به هاگرید چند لحظه ای نگاه میکنه و بعدش میزنه لباس مباس و هر چی که تنشو رو پاره پوره میکنه و پیکر به گند کشیده شده اش رو به نمایش عموم میذاره. قاضی وضعیت رو وخیم می بینه و چند تا گاز ضد بی ناموسی میندازه و منظره دودی میشه.

جیمز: «آقای بلک ! ما خیلی از به بوق کشیدن شما ناراحت شدیم. الان پرسنل دادگاه موقتاً با خرج خودش شما رو میبرن گندزدایی.»

و چند لحظه بعد تعدادی دلاک با لنگ حمام از ناکجا ظاهر شدن و ریگولوس گریان را حین خارج کردن از دادگاه، صابون می زدند.

تدی منتظر می مونه تا آخرین اثرات دود زای جیمز از بینب رود. سپس سه مدیر مظنون به مشارکت در اتهامات رو به جایگاه فرا میخونه. مرد ماسکدار با لرزش خاصی به سمت جایگاه میرفت. روی کتفش یک پیکسی چسبیده و در دستش شیشه معجونی داشت که داخل آن یک عدد هکتور در اندازه ای برابر با پاستیل خرسی خودنمایی میکرد.

تدی: «شواهدی مبنی بر دست داشتن احتمالی شما سه نفر در پرونده خونه خراب وجود داره. میتونید به دادگاه بگین شب حادثه کجا بودین؟»

آرسینوس نگاهی به حشره و بطری میکنه و از قیافه دو همکارش متوجه میشه که گاوش رسما یه خر زائیده و خودش باید اول از بقیه حرف بزنه:

«من داخل مرلینگاه بودم و داشتم در اون کویر لم یزرع خومو با خشک روزگار میشستم و بعدم با کتابای استاد مطهری خودمو تطهیر میکردم.»

قاضی: «شاهدی هم داری؟»

آرسینوس: «تعدادی مگس !»

تدی: «تمایل داریم احضارشون کنیم !»

آرسینوس: «فکر کنم فوت کردن تا الان همه !»

تدی: «بوق نزن ! یه ماه عمر میکنن اونها !»

تدی به سمت جایگاه دادستانی خودش میره تا به قلم پرش بگه که چیزی رو داخل پرونده مکتوب کنه اما سینوس توجه اش رو جلب میکنه:

«مگس های خوابگاه مدیران از تشعشعات هسته زوپس و ماژول های سنگین زجر میکشن و بین یک تا دور روز بیشتر عمر نمیکنن.»

این بار تدی با خشمی فرو خورده و دندان های گرگی در حال ساییدن بهم به سمت سینوس برگشت و ادامه داد:

«شاهدی که خواسته نامش فاش نشود ادعا کرده که شما همواره تلفن همراه ماگلی خودتون رو به داخل مرلینگاه می برید. تیم تجسس ما معتقده که با توجه به رشد چشمگیر تکنولوژی های ماگلی و رخنه متعفن اونها به داخل خوابگاه ماگل زده و خودفروخته مدیران، این احتمال وجود دارد که شما مستقیما از داخل مرلینگاه در حال مدیریت کردن حادثه بوده باشید.»

آرسینوس آب دهنش رو قورت میده و با دستپاچگی میگه:

«دروغ است. وایرلس خوابگاه ما داخل محیط های معنوی مثل مرلینگاه آنتن نمیده.»

تدی: «آیا بردن تلفن همراه رو هم تکذیب می کنید؟»

سینوس: «اونو میبرم کلش بازی کنم حوصله ام سر نره»

تدی: «مگه کلش آنلاین نیست ناقلا؟! آقای قاضی. متهم ردیف دوم... تحویل بگیرید... وزیر اخیر جامعه »

جیمز با لبخند مضحکی به آرسینوس اشاره میکنه و در کسری از ثانیه ماموران امنیتی دادگاه او را هم مانند فنگ بسته بندی میکنند و کنار آن حیوان در جایگاه متهم قرار می دهند.دادگاه دوباره به تسخیر پچ پچ های درگوشی حاضرین و اعتراض های کم جون و قوت در آمد که البته خیلی زود با ادامه دادرسی تدی لوپین سکوت برقرار شد. گرگینه حالا مشغول بازرسی از یک پیکسی در حد مگس و یک بطری معجون بود.

«لینی وارنر...معروف به پیکسی... اگرچه شما مواضع خودتون رو قبلا در جایی به خوبی مطرح کرده اید...اما جامعه جادوگری همچنان توضیح میخواد که شما حین رخ دادن حادثه کجا بودید و مشغول چه کاری؟ »

لینی: «با شاپور پسر همساده داشتم ایکس باکس بازی میکردم»

تدی ابروانی میندازه بالا که اینقدر بالا انداخت از صفحه میزنه بیرون و روشو به سمت بطری معجونی میچرخونه که یک هکتور دگورث گرنجر با اندازه آب نبات چوبی داخل مایعات سبزش نشسته و با خونسردی منظره دادگاه رو نگاه میکنه. گرگینه بطری معجون رو میگیره میندازه جلوی میز قاضی دادگاه و بطری میشکنه. بخارات سبز رنگ بیرون میان و رایحه خوش یک زن رو تداعی میکنن ولی از بین شون هکتور در اندازه نرمال ظاهر میشه و سریعا خودشو جمع میکنه و میره پیش مگس.

تدی: «و شما؟»

هکتور: «ئم... ئمم.... من ارشد قبول شدم. رفته بودم امام زاده سرژ تانکیان نذر داشتم..نذرمو ادا کنم...»

تدی دید بحث مذهبی داره میشه دیگه بیخیال شد و برگشت سمت قاضی، یکی دو نگاه مشکوک رد و بدل کرد و در نهایت رو به حضار گفت:

«و سرانجام از آخرین نماینده شاکیان...نماینده قشر زحمتکش و تنگ دست جامعه جادوگری دعوت میکنم به جایگاه تشریف بیاورند...»

در دادگاه باز شد. همه سرها به سمت عقب برگشت، جایی که جوان قد بلند و لاغری در آستانه در دادگاه با نوری کور کننده ظاهر شد. با قیافه ای افسرده و در هم در حالیکه تعدادی شیشه شیر شکسته و شاخ گاو بدست گرفته بود به سمت میز قاضی و جایگاهی که بدان فراخوانده شده بود گام هایی خسته و سنگین بر می داشت.

تدی: «ایشان آقای باروفیو هستند. از خدمتگزاران عرصه دام و چراگاه. متاسفانه آقای باروفیو در این حادثه دچار ضرر مالی بسیار سنگینی شدند که به سادگی هم قابل جبران نیست و این ضرر از همه ابعاد بند بند وجود همه مارو آزرده کرده. همینطوره آقای باروفیو؟ نه؟»

باروفیو با گوشه گونی برنجی که به تن داشت، قطرات شیری رنگ اشکش را پاک کرد. با سری که پایین انداخته بود و با تقلید از لحن علی در بچه های آسمان وقتی دیر رسید مدرسه، گفت:

«آقا اجازه. آقا اجازه. مو داشتیم گاویه ره می دوشیدیم با همین دستای نحیف و پینه بسته. در حین عملیات، جهت فراغت خاطر و دور شدن از دنیایی با آدم های سنگی، یک هندزفری در گوش بکرده بودیم و چشمارو هم ببستیم. دقایقی بعد سر سولوی پینک فلوید متوجه بشدیم هر چه ممه هه رو می چلانیم محصول نمیاد و خیلی نرم بشده بود. چشا ره که وا کردیم، دیدیم ممه هه و شاخ گاوی کف دست موئه و مو افتادیم به همراه کل جامعه پشت یه دیوار خاطرات و گاوی مونده اون ور. فردائه که دیواره ره فرو ریختاندیدم همگی، گاوی ره ذبح کرده بودن خوردنش. تنها گاو واقعی جادوگران ره. »

به دنبال هق هق های باروفیو، جمعیت حاضر در دادگاه شروع به هق هق کردند، تعدادی رفتن کما، چند تا از مادرا همونجا سقط کردن، برخی دیگر از حضار به سر و صورت خود چنگ زدند که از فردا قراره همگی از پوکی استخوان بمیرن یکی یکی و عده ای هم همان لحظه به همراه خود باروفیو، دادگاه را به مقصد مراسم هفت گاوی ترک گفتند و در همون حین هم قطعه سال قحطی با صدای استاد فروغی در بلندگوها پخش شد.

جیمز باری دیگر جیغی کوتاه کشید و آرامش را در نقش قاضی به دادگاه بازگرداند. سپس در سمت راست دادگاه باز شد و جادوگر شیری دیگری به همراه یک بسته مشکوک وارد شد. نگاه های بین رودولف لسترنج و تدی رد و بدل شد و در نهایت با هماهنگی های چشمی، لسترنج در جایگاه قرار گرفت و به دستور قاضی شروع به حرف زدن کرد:

«عارض بشم خدمتتون که من و لن و هک داشتیم سه تایی بحث میکردیم در خوابگاه مدیران. یه دفعه من ورداشتم به اینا گفتم بی شعور. اینا هم رفتن بیرون. من فکر کردم استعفاء دادن نگو بعدا فهمیدم رفتن ساندویچ بخورن برگردن. در عذاب وجدان تفکر و برداشت اشتباهم غرق شده بودم و تصمیم گرفتم استعفاء بدم و اینکارو کردم. به دنبال این حرکت من. به من گفتن که همسر بنده بلاتریکس خودشو بست به صندلی کروشیو و اعدام کرد خودشو همونجا در خوابگاه و الان که با شما صحبت میکنم اسکلت هاش همچنان روی صندلی در حال بندری زدن حاصل از کروشیو هستن. بعدشم نفهمیدم چی شد و من همه حقایق رو قبلا گفتم به آقای دادستان. این جعبه هم آلت جرمه. منوی مدیریت هست. السلام علیکم و رحمه المرلین و برکاته!»

رودولف لسترنج با بی تفاوتی کامل به دادگاه، چند قدم جلو رفت. جعبه سیاه حاوی آلت جرم را روی میز قاضی گذاشت و از همون دری که اومده بود خارج شد.
قبل از آنکه جیمز بتواند دستکش هایی جادویی دستش کند و به کنکاش جعبه بپردازد، در دادگاه باز شد و این بار آقای وکیل با سرعت به سمت میز قاضی حرکت میکرد. حین حرکت، گدازه های نسبتاً داغی به اطراف و سمت حاضرین پرتاب می نمود. یک دستش کیف سامسونت به نظر سنگینی را حمل میکرد، بچه ای یکی دو ساله از گردنش آویزان بود و دست دیگرش مشغول ور رفتن با تبلتی که روی هوا و هم راستا با خودش شناور بود.

«عله irmtfan و کله زخمی ملقب به آتشفشان و خدای رول. محافظ ابدی زوپس همیشه قهرمان. به عنوان وکیل مدافع فنگ اینجا هستم. اتهامات؟ زود باشید بگین وقت ندارم. باید بعد از اینجا برم با گوگل مذاکره کنم. بعدشم بلاخره بعد سال ها برنامه افتتاح سایت هواداران امپراطور داف ها رو دارم امروز. خدای من. چقدر برنامه فشرده ای. نگفتید. اتهامات؟»

نگاه های مات و مبهوت ملت روی وبمستر قدرتمند جامعه خشک شده بود. پیش از آنکه قاضی یا دادستان فرصت قرائت جرائم و کیفرخواست رو داشته باشند، عله با خونسردی گفت:

«خیلی خب. وقت نداریم. از حق وتو استفاده میکنم. متهم رو آزاد کنید. هری پاتر کتاب های خوبی هستن و هر کی بخونه پشیمون نمیشه. منم مدیرا رو نمیشناسم کلا و همینا دیگه. خدافس تا دعوای بعدی.»

در راستای وفا به ایفای نقش رولینگ، پیش از آنکه وبمستر نورانی از دادگاه خارج شود، لرد ولدمورت و آلبوس دامبلدور در حرکتی نمادین و متحد به طور همزمان از انتهای دادگاه جلوی در ظاهر میشن و قبل از فشرده شدن هرگونه دکمه ای توسط آقای وبمستر، چندین و چند اخگر الهی و رنگارنگ به آتشفشان برخورد میکنه و کلا تبدیل به خاکستر میشه. از توی خاکستر هم یه جوجه ققنوس میزنه بیرون میشینه رو شونه دامبول. لرد ولدمورت اما قبل از اینکه اصلا ملت متوجه بشن چی شده جلوی میز قاضی جیغول ظاهر میشه، جعبه حاوی هورکراکس محبوبش (منوی مدیریت) رو می قاپه و به ثانیه ای در میان انوار سبز ناپدید میشه.

قاضی و دادستان به زحمت زیاد و با جیغ و زوزه های پی در پی در سبک مناظره، سکوت را به دادگاه بازگرداندند. تدی لوپین بار دیگر کیفرخواست را خواند و تقاضای اشد مجازات برای فنگ شد. هیئت منصفه متشکل از تعدادی جادوگر و ساحره کله کدویی بلاخره بعد از دقایقی درگوشی نتیجه را به قاضی اطلاع دادند. قاضی جیغول قبل از قرائت حکم، دستور داد پوزه بند فنگ را باز کنند ولی این بار سگ بسیار آرام و متین بدون هیچ گونه واق واق نشسته بود و در و دیوار رو ور انداز می کرد.

قاضی: «خب توله سگ ! قبل از قرائت حکم... حرفی دفاعی چیزی داری؟»

فنگ: «واق !»

تدی: «میگه که در زندگی رنج هایی هست که نسبت به بقیه دردشون کمتره.. اسم اونارو گذاشتیم خوشبختی.»

قاضی: «در یک کلمه واق گفتن این همه شعار داد؟!»

تدی: «بعضی سگ سانان گویش ها و اصوات متفاوتی دارن. شما تفاوتو متوجه نمیشین.»

قاضی رو به فنگ میکنه و دوباره با این تفکر که احتمالا متوجه نشده، حرفشو تکرار میکنه. این بار فنگ به جای واق واق و هاف هاف، با زبون شیرین فارسی و حنجره ویتنی هیوستونی شروع به حرف زدن میکنه:

« میایم، میدوییم، زمین می خوریم، پا میشیم و در نهایت تمام میشیم. برای من همین که نقش خودمو پذیرفتم کافیه و دیگه همه ترسم از افتادن پرده نیست و بیشتر سعی می کنم در این نمایش بداهه بازیگر بهتری باشم.»

قاضی جیغول دید که سگ خیلی داره سیاسی بازی و عوام فریبی میکنه، بی مقدمه بیخیال ادامه بحث شد و شروع به خوندن حکم کرد.

«بر اساس شواهد و مستندات موجود و همجنین شکایت های بی شمار، بنا به درخواست دادستان و تایید وقوع جرم توسط هیئت منصفه، فنگ فنگولک زاده، مهم ردیف اول این پرونده به دلیل خیانت به جامعه، گناهکار شناخت شده و به اشد مجازات یعنی آوادا باران در ملاء عام محکوم میشه. مرلین تو را بیامرزد پدر سگ. همچنین آقای آرسینوس جیگر متهم ردیف دوم تا زمان تکمیل پرونده و تشکیل دادگاه ویژه مقامات سیاسی در دولت بعدی، موقتاً آزاد هستند. ختم جلسه رو اعلام میکنم جیــــــــغ !»

اشک از چشمان هگرید که یه بسته Friskies بدست گرفته بود، جاری میشه و به همراه بقیه حضار آرام آرام دادگاه رو ترک میکنه.


----------



پاسخ به: دادگاه شماره 10
پیام زده شده در: ۲۱:۰۶ چهارشنبه ۱۹ خرداد ۱۳۹۵

لینی وارنر


مخفی کردن اطلاعات کاربر
عضو شده از:
۱۱:۵۳ شنبه ۳۰ خرداد ۱۳۸۸
آخرین ورود:
۲۲:۰۶:۱۳ سه شنبه ۴ اردیبهشت ۱۴۰۳
از رو شونه‌های ارباب!
گروه:
شناسه های بسته شده
پیام: 5468
آفلاین
درود.

دادگاه شماره 10 به دلیل پایان یافتن مهلت وزارت دولت یازدهم، تعطیل می‌شود. تصمیم‌گیری در مورد آن بر عهده وزیر بعدی می‌باشد.

با تشکر.
تصویر کوچک شده




پاسخ به: دادگاه شماره 10
پیام زده شده در: ۹:۱۱ شنبه ۱۴ شهریور ۱۳۹۴

ورونیکا اسمتلی


مخفی کردن اطلاعات کاربر
عضو شده از:
۱۸:۳۳ چهارشنبه ۱۷ تیر ۱۳۹۴
آخرین ورود:
۱۱:۵۵ دوشنبه ۲۹ آذر ۱۴۰۰
از خودشون گفتن ...
گروه:
کاربران عضو
پیام: 200
آفلاین
به نام خدا


حکم نهایی دادگاه


دادگاه پر شده بود از صدای همهمه. متهم روی صندلی نشسته و لب و دندان می گزید. دراکو و سیوروس، روی نیمکت ها نشسته و لبخند به لب داشتند. قاضی هم ارّه را در جِیب مراقبت فرو برده و در حال شور با خودش بود که... که آن شخصی که در پست اول گفتیم می خواست دماغش را بخاراند، وارد دادگاه شد و رفت یک گوشه که به خاریدنش برسد و اصلا هم به استحمام علاقه نشان نداد. این مسئله نیز رفت روی اعصاب قاضی و باعث شد که ارّه را از جیب مراقبت بیرون کرده و در جیگر با گاف مفتوح آن شخص فرو کند.

سپس خیلی متین رو به حضار گرامی نموده و فریاد بزند:
- دست و جیغ و هورا!

دراکو و سیوروس:
گیبن:
سایرین: دست و جیغ و هورا نمودن!

ورونیکا که از شور و هیجان ایجاد شده بسیار لذت می برد، رو به جمعیت گفت:
- اگه گفتین حالا وقت چیه؟

ملت یک صدا: وقت خداحافظیه!
- نچ.
- وقت برنامه بعدیه!
- نچ.

ملت سکوت کردند. قاضی هم تنها یک نگاه قاضی اندر سایرین انداخت به آن ها و گفت:
- وقت ارّه شدن حکم نهاییه.عااااااااااااااااااااااااااا!

و برای مجازات ملت، ارّه اش را در هوا تابی داد و دوباره روی ملت چند خط یادگاری گذاشت. سپس با صدای بلند و رسا اعلام کرد:

بنا به دلایل و مستنداتی که در این جلسه ارائه گردید و گیبن، ملقب به گیبنشتاین، به توهین به مرگخواران و لرد سیاه، توطئه و تهمت زدن به قاضی گردید. و حال حکم دادگاه بدین شرح است:

گیبن ابن گیبن، از اتهاماتی چون، توطئه بر علیه وزارت و سوء قصد به جان مدیران مبرا بوده، لکن به دلیل توهین ایشان به مرگخواران، که قشری پاک و معصوم و بسیار گوگولی مگولیند، ایشان محکوم به زدن دو رول در انجمن آزکابان می باشند. قاضی و لرد سیاه نیز از حق خودشان در این پرونده گذشتند تا رافت جادویی را به ملت نشان دهند.

پایان دادگاه رسیدگه به پرونده شماره 000000000000000001، مربوط به گیبن، معروف به گیبنشتاین. تا اطلاع ثانوی و تدوین قوانین جدید برای دادگاه، از اتهام زدن به یکدیگر خودداری نمایید.


پایان دادگاه.
و من الله توفیق
قاضی القاضات، شنل قرمزی


ویرایش شده توسط ورونیکا اسمتلی در تاریخ ۱۳۹۴/۶/۱۴ ۹:۱۵:۰۹
ویرایش شده توسط ورونیکا اسمتلی در تاریخ ۱۳۹۴/۶/۱۴ ۹:۱۶:۰۰

be happy


پاسخ به: دادگاه شماره 10
پیام زده شده در: ۱۵:۲۵ جمعه ۱۳ شهریور ۱۳۹۴

سیوروس اسنیپ old


مخفی کردن اطلاعات کاربر
عضو شده از:
۱۷:۵۴ یکشنبه ۲ شهریور ۱۳۹۳
آخرین ورود:
۱۴:۲۸ پنجشنبه ۲ اردیبهشت ۱۳۹۵
گروه:
شناسه های بسته شده
پیام: 499
آفلاین
- متهم گیبن!

قاضی برای بار چندم این نام را فریاد زد تا بالاخره گیبن حاضر شد واکنشی نشان دهد.
- چیه...چی میگی؟بذار بخوابم بابا!

قاضی که اوضاع را اصلا مناسب حال دادگاه نمیدید در کمال آرامش کلاه گیسش را بر روی سرش مرتب کرد.آستین های ردایش را بالا زد و سپس از جا بلند شد و اره برقی روشنش را به سمت متهم پرتاب کرد.اره با اختلاف کمی از بیخ گوش متهم عبور کرد و در پشتی صندلی که گیبن روی آن نشسته بود فرو رفت.ثانیه ای بعد نشانی از پشتی صندلی به چشم نمیخورد.

گیبن:
حضار: :
قاضی:

ورونیکا مجدد دستی به کلاه گیسش کشید تا مطمئن شود هنوز مرتب است و سپس فریاد کشید:
- جرم خوابیدن و خواب دیدن وسط جلسه رسیدگی هم به جرائمت اضافه شد.وقت رسیدگی تمومه عاااااا!دادگاه وارد شور میشه!عااااااا!

در همان لحظه صدایی گفت:
- اعتراض دارم!

سر همه حضار به سوی گوینده این جمله برگشت.اسنیپ وار درحالیکه زاغ سیاهش روی شانه اش نشسته بود این جمله را به زبان اورده بود.ورونیکا فریاد زد:
- وارد نیست!بشین سر جات.در ضمن ورود حیوانات به دادگاه ممنوعه!

اسنیپ بدون آنکه ذره ای خود را ببازد گفت:
- ولی جناب قاضی من از پست آرسینوس تا الان سرپا وایسادم و هنوز در دفاع از موکلم چیزی نتونستم بگم.

ورونیکا چند لحظه ای فکر کرد.
- باشه میتونی چند جمله در دفاع از موکلت بگی ولی زود باش من عجله دارم.هنوز چندتا مجرم دارم که اره نشدن.عااااااا!

حضار:

ریتا اسکیتر که جهت نوشتن گزارش محکمه جلوتر از سایرخبرنگاران به میز قاضی ایستاده بود با شور و شوق گفت:
- اره کردن مجرمین؟شما قاضی اجرای احکام هم مگه هستین؟

ورونیکا با آرامش پاسخ داد:
- من اولش قاضی اجرای احکام بودم این سری قاضی رفته بود مرخصی منو جاش گذاشتن!بگذریم...زود دفاع کن اسنیپ وقت نداریم.عاااااا!اون جونورتو هم بنداز بیرون اعصاب ندارم می زنم اره ش میکنما عااااااا!

اسنیپ با خونسردی منویش را از جیب خارج و با اشاره یک دکمه زاغ را به خارج از سوژه هدایت کرد.سپس منو را مجددا درون جیب گذاشت و کاغذی از جیبش بیرون کشید.
- ممنونم جناب قاضی...خب پیرو شکایت موکل بنده به طرفیت مشتکی عنه پرونده مستر گیبن دایر بر اقدام علیه دولت وقت و کابینه وزیر فعلی آرسینوس جیگر و طرح نقشه های شیطانی و اقدام علیه موجودیت دولت از قبیل...

-درست حرف بزن اسنیپ تا ندادم اره ت کنن عااااا!

اسنیپ لحظه ای با فرمت به قاضی نگاه کرد.سپس کاغذ را تا کرد و مجددا به درون جیبش بازگرداند.
-بسیار خب...بله ایشون متهم هستن به اقدام علیه دولت فعلی و دست داشتن در نقشه هایی که جهت براندازی دولت فعلی کشیده شده و پسرخونده بنده در مقام اعلام جرم اینو اطلاع داده با توجه به جنبه ی عمومی جرم تقاضای رسیدگی و صدور رای مقتضی دارم.
ورونیکا:باشه باشه رسیدگی میشه.ولی لازمه پسره خونده شما گوشش پیچونده بشه تا نیاد اعلام جرم کنه واسه ما کار درست کنه!عااااا!

اسنیپ سری به نشانه ادب فرود اورد.
-سپاسگزارم جناب قاضی. و در مورد دومین اتهامی که وارد میشه.شما توجه بفرمایید.زدن کیک تولد من توی صورت وزیر مملکت میتونه نشونه چی باشه؟شاید در نگاه اول این یه شوخی احمقانه بیاد ولی در پس این عمل به ظاهر ساده قصد و غرض کاملا شومی نهفته ست!شما توجه بفرمایید.کیک تولد من که مدیر کل این سایت محسوب میشم رو می خواستن در صورت وزیر مملکت بزنن.اونم نه هر شخص عادی.وزیر مملکت که دست برقضا ایشون هم خودشون مدیر محسوب میشن.ازاین عمل چه نتیجه ای جز توهین به شخص وزیر و مدیر سایت نتیجه گیری میشه کرد؟آیا این عمل به معنای تحقیر و توهین کردن به وزیر یه جامعه نیست؟و اینکه ایشون رو به طور تلویحی در افکار عمومی خوار و خفیف کرده و پایگاه اجتماعی ایشون رو ازشون بگیره؟

ورونیکا:

گیبن در همان لحظه از جا برخاست تا اعتراض کند اما چون اره در ردایش فرو رفته و او را به صندلی میخ کرده بود موفق نشد.با این همه او یک هافلپافی اصیل بود و به هیچ وجه چنین چیزی نمیتوانست در اراده هافلی او تاثیر بگذارد.
- اعتراض دارم جناب قاضی...اون کار فقط فقط برای شوخی بود و بس!اینا دست به یکی کردن منو بندازن زندان.اینا همه ش پاپوشه که واسه من دوختن!

ورونیکا:به همه اینا رسیدگی میشه....اگر یه بار دیگه وسط جلسه نظم رو به هم بزنی و بی اجازه صحبت کنی اره میشی عااااا!ادامه بده اسنیپ تا اره نشدی عااااااا!

اسنیپ لبخند موذیانه ای بر لب آورد.
- بله جناب قاضی و اتهام دیگه شون رو که جز با شهادت شهود نمیشه اثبات کرد تهدید جان افراد حاضر در چت باکسه.بارها دیده شده ایشون کسایی رو به قتل تهدید کرده که حاضرن اینجا جمع شن و شهادت بدن.ایشون با این کارها بارها نظم چت باکسو که بنده برش نظارت دارم بر هم زدن و باعث ایجاد رعب و وحشت در فضای عمومی چت باکس شدن.اگر نیاز میبینید بعدا شهود رو به دادگاه جهت استماع شهادتشون احضار کنید.همچنین پاره ای از شهادات در پست های قبلی جهت اخذ تصمیم جنابعالی موجوده.

ورونیکا: احضار میکنیم تموم شد؟عاااااا؟

اسنیپ با خونسردی گفت:
- هنوز خیر قربان.اگر اجازه بفرمایید در مورد اظهاراتشون در پست قبلی دفاعی ارائه بدم؟

ورونیکا نعره زد:
-نخیر!عاااااا!دوبار هم که رزرو کردی.وقت مارو میگیری؟اره ت کنم؟عااااااا؟

گیبن که با مشاهده صورت سرخ و برافروخته اسنیپ از خوشحالی در پوست نمیگنجید وار اماده دیدن صحنه نصف شدن اسنیپ، صاف بر جا نشست.اسنیپ به آرامی گفت:
- دفاعم زیاد طول نمیکشه قربان با این وصف اگر تصور میکنید ضرورتی نداره بعدا لایحه می ذارم رو پرونده.

- من وقت خوندن لایحه ندارم عاااااا!زود دفاع کن برو رد کارت عااااااا!

گیبن آشکارا ناراحت به نظر می رسید.اسنیپ پوزخند دیگری زد.
- ممنونم قربان بله و در خصوص اظهارات ایشون در پست قبلی....من حقیقت منظور ایشون رو نفهمیدم از این مدرک."گفتن میخوای چیکار کنی" خطاب به گیبن بوده با توجه به قسمت دوم این جمله.مطئنا کسی رو که به عنوان نقاب دار تو سطح ایفا می شناسیم آرسینوس جیگره و پسرخونده بنده به وزیر گفته "میخوای چیکارش کنی؟رو نقابش اسید و معجون بریزی؟"اصلا خود شما یک دور این جمله رو بخونید تا متوجه عرض بنده بشین.یعنی باید از این جمله اینطور نتیجه بگیریم پسرخونده من با شخص وزیر به صورت سوم شخص گفتگو می کرده؟و شخص وزیر مازوخیست داره و میخواد روی خودش اسید و معجون بپاشه؟چون ایشون در دفاع از خودشون این مدرک رو ارئه داده و ادعا میکنه وزیر و پسرخونده بنده برای ساکت کردن ایشون از این راه استفاده کردن.حقیقت من که اصلا نفهمیدم ربط این جمله رو به اقداماتی علیه متهم!

ورونکیا:
گیبن:
مدرک:

اسنیپ گلویش را صاف کرد.
و حالا می رسیم به ایرادی که ایشون به شهود گرفتن.اول در رد ادعاشون در خصوص عدم استماع شهادت شهود درجه یک،ابتدا به ساکن باید عرض کنم شهود درجه یک طبق ماده 826 قانون مدنی جادوگری فقط به پدر و مادر و اولاد و اولاد اونها گفته میشه.ضمن اینکه یک بار دیگه توجه شمارو به این پیوست جلب میکنم پسرخونده بنده گفته ریگولوس بلک پسرعمه مادرشه.یعنی با مادر دارکو رابطه نسبی داره.مادر دراکو فامیل درجه یکه دراکو و ریگولوس با توجه به ماده ای که بهش اشاره کردم میشه فامیل درجه دو از طبقه سوم!بعد شما حساب کنید این فامیل با این درجه تازه با خود دراکو چنین نسبتی نداره بلکه با مادرش داره در کنار اینکه لازم به یاداوریه هیچ جای قانون گفته نشده اگر به فرض محال رابطه ای با این درجه قرابت وجود داشت دادگاه نباید رسیدگی کنه بلکه گفته شده قاضی میتونه بهش توجه کنه یا نکنه.اون رو هم ضمن اصلاحات قانون جدید برداشتن ولی ایشون ظاهرا از تغییر تحولات این قانون خبر نداشتن.چون بعضی شهادت ها رو فقط فامیل درجه یک میتونه بده و این ایرادی بود که به قانون سابق گرفته شد.نکته بعد اینکه اگر به فرض هم شهادت ایشون قابل استماع نیست شهود دیگری هم داریم در پستای قبلی که هیچکدوم با پسرخونده من نسبتی ندارن.

ورونیکا:
حضار:
گیبن: :worry:

اسنیپ ادامه داد:
و ادعای ایشون رو مبنی بر اینکه من کسی رو تهدید کردم ندیده میگیرم ولی همینجا 50 امتیاز از گروهشون کسر میشه! اگر دلیلی دارن مبنی بر اینکه من کسی رو تهدید کردم ارائه کنن.تو این مدرک گفته نشده من کسی رو تهدید کردم.صرفا پسرخوانده من شیطنت کرده و حرفی زده ولی دلیلی مبنی بر اینکه من مستقیما کسی رو تهدید کردم ارائه نداده.حرف ایشون صرف ادعاست و باید اثبات شه.این جمله هم نمیتونه دلیل یک جرم یا نشون دهنده تبانی علیه کسی باشه به نظرم .شما تصور کنید یه نفر از یه نفر دیگه شاکیه و ازش شکایت میکنه.مثلا مالشو خورده و سرش کلاه گذاشته و این فرد ازش شکایت کرده.حالا با این اوصاف بیاد بگه من امیدوارم تو تبرئه شی عزیزم؟!خب این حرفا تو هر دعوایی هست و دلیل این نیست که چون یه نفر شاکی اینو گفته یعنی تبانی و توطئه علیه کسی کرده.طبیعیه شاکی خشمگین توقع داره به حقش برسه و این دلیل اثبات یه جرم نمیتونه باشه.در پایان در خصوص این پیوست و همچنین این
باید خدمت ریاست محترم عرض کنم شاکی این حرفو زدن ولی روی چه حسابی متهم محترم ادعا دارن این نشون دهنده جعل مدرکه؟درست ایشون یه شیطنتی کرده و حرفی زده که من بعدا گوششو پیچوندم ولی آیا دلیلی هست که مدارک ارائه شده از سوی شاکی جعلین؟اگر اینطوره من هم خیلی ساده میتونم بگم تمام دلایلی که متهم ارائه داده جعلیه!وقتی ادعایی مبنی بر انجام کاری هست باید اثبات بشه و صرف گفتن دلیل انجام اون کار نیست.

گیبن کوشید برخیزد اما مجددا موفق نشد.
- تو دستت با اینا تو یه کاسه ست اسنیپ.من همینکه ازاینجا بیام بیرون ازت شکایت میکنم.مدیر جاعل!خائن!تو هنوز به ناموس مردم نظر داری و به پسر خون لجنیش کمک کردی بزنه جان پیچای لردو بترکونه! تو به لرد خیانت کردی!الانم با اینا دست به یکی کردی منو بندازی آزکابان چون بهم شک داری که شناسه قبلی داشتم ولی نتونستی اثبات کنی.

اسنیپ در کمال ارامش گفت:
- اینا همه کذب محضه و من رد میکنم.اگر دلیلی داری بیار وگرنه 50 امتیاز دیگه هم از گروهت کم میشه!درسته، من همیشه به تو شک داشتم که شناسه قبلی داری و هرچند الان جای این حرفا نیست ولی باید بگم واقعا برات متاسفم که هنوز متوجه نشدی این کارا همه و همه برای این بود که جو ایفا تکون بخوره. همه اینا نمایشیه که ملتو برای فعالیت در ایفا ترغیب کنه.اما تو هم ظاهرا جزو اون دسته افرادی هستی که هنوز فلسفه جمع شدن ما در اینجارو درک نکردی.مورفین گانت دوسال پیش در اثر کودتا سرگون شد.تحت پیگرد قرار گرفت و وزارتشو ازش گرفتن ولی هیچوقت کساییکه این کارو کردن متهم نکرد چون می دونست همه اینا شوخیه و برای تفریح و خندوندن ملت.اگر شک داشتم که تو قبلا اینجا شناسه داشتی باید بگم الان شکم کاملا برطرف شد که نداری.چون هنوز فلسفه فعالیت تو ایفا رو درنیافتی.

گیبن:

اسنیپ نفس عمیقی کشید و رویش را از گیبن به سمن ورونیکا گرداند.
- عرض دیگه ای ندارم جناب قاضی.جز رسیدگی و صدور رای مقتضی.

ورونیکا:بسیار خب....رسیدگی میشه میتونی بشینی عاااااااا!


ویرایش شده توسط سیوروس اسنیپ در تاریخ ۱۳۹۴/۶/۱۳ ۲۰:۲۹:۴۴


پاسخ به: دادگاه شماره 10
پیام زده شده در: ۱۱:۴۶ جمعه ۱۳ شهریور ۱۳۹۴

گیبنold


مخفی کردن اطلاعات کاربر
عضو شده از:
۱۲:۳۵ یکشنبه ۷ تیر ۱۳۹۴
آخرین ورود:
۲۱:۲۲ سه شنبه ۷ تیر ۱۴۰۱
از زیر سایه ی هلگا به زیر سایه ی ارباب
گروه:
شناسه های بسته شده
پیام: 255
آفلاین
~دفاعیات متهم گیبن ملقب به گیبنشتاین در دادگاه عالی شماره ی 10~
~ به قضاوت ورونیکا اسمتلی و هیات منصفه دادگاه~
~وکیل متهم در دادگاه حاضر نشد~

--- !

-عااااااا
-چی شد جناب قاضی ؟
-من خودم تقاضای وقت استراحت میکنم برای دادگاه، خودمم قبولش میکنم.
10 دقیقه استراحت !
و چکش به صدا در امد !

ده دقیقه بعد


شاکیان ، شاهدان و مردم عادی دسته دسته داخل دادگاه شدند . هیچ کس دلش نمیخواست دادگاهی شدن گیبن را از دست بدهد همه از دوست و دشمن انجا بودند !
ورونیکا بر صندلی مخصوص نشست ، لباسش را مرتب کرد و رو به نگهبان گفت :
متهم را بیاورید !عااااا

درب دادگاه باز شد . متهم وارد شد . جایگاه متهمین یک صندلی اهنی کوچک بود که با تیغ و اره و کروشیو در اطرافش محاصره شده بود. گیبن نزدیک شد و روی صندلی نشست.
-متهم گیبن ! شما متهم اید به عکس ها و اسکرین هایی که در وقت قبلی نمایش داده شد . از خوتون دفاع کنید !

گیبن نگاهی به حضار کرد. لرد انجا بود نه در میان حضار بلکه در قلبش ! لرد رودولف نبود اما همیشه بود حتی وقتی نبود .همین به او قوت قلب میداد. صدایش را صاف و شروع به صحبت کرد :
-جناب قاضی ! من گیبن تمامی اتهامات وارده بر خودم توسط شاکی و شاهدان وی را تکذیب میکنم !

صدای پچ پچ بلند شد.

قاضی اره ی خود را به نشانه ی تهدید روشن و خاموش کرد و سپس گفت :
-اگه مدرکی دارید رو کنید اگه نه دروغ شمردن مدارک شاکی هم به جرماتون اضافه میشه !
-قربان مدرک زیاده پس یکی یکی رو میکنیم . مدرک شماره یک که نشون میده دراکو و وزیر قبل از استفاده از راه های قانونی از راه های دیگه ای برای ساکت کردن من استفاده کردند ! لینک 1
جناب قاضی در کتاب قوانین حقوقی جادوگری ذکر شده فامیل های درجه 1 حق شهادت دادگاه بر هیچ طرفی رو ندارن پس شهادت جناب ریگول رو بی اساس خوانده و دلیل وجود ان را به دلیل تهدید توسط مستر اسنیپ میدانم ! لینک 2
مدرک بعدی میتونه نشان دهنده ی امکان وجود ساخت و پاخت شاکی با اقایون بالاسری باشه که با خنده ی شیطانی ایشون تایید میشه !لینک 3
گیبن از صندلی بلند شد و جفت پا به روی میز جلویش پرید که با اینکار نگهبانان با چوبدستی وی را هدف گرفتند ! اما قاضی با اشاره ی دست انان را از شلیک طلسم منع کرد و گفت :
-دفاعیاتتون تموم شد ؟
- نه جناب قاضی این مدرک یکی از مهم ترین مدارکه لینک 4 و ان را به سمت حضار گرفت ! صدای هووو هووو در میان حضار بلند شد ! قاضی بار دیگر ملت حاضر را ساکت کرد !
-نه جناب قاضی هنوز حرفام تموم نشده این مدرکو ببینید لینک 5 با نشان دادن این مدارک به یکباره دادگاه به هم ریخت ! مردم که تازه به جعلی بودن مدارک دراکو و بد تر از ان تشویق کردن وزیر به اینکار پی برده بودند شروع به شعار دادن علیه وزیر کردند :
- وزیر جعل کننده نمیخوایم نمیخوایم !
گوحجه فرنگی به سمت وزیر پرت شد که با جا خالی هوشمندانه ی وزیر به صورت یکی از نگهابانان کوبیده شد .
ورونیکا که کنترل دادگاه رو از دست داده بود و کاری از دستش نمیامد فریاد زد :
- شورش علیه وزیر ! نگهبانان رو خبر کنید ! وزیر رو به جای امن ببرید .
نگهبانان دسته دسته وارد دادگاه میشدند و با ملت که مانند موج خروشان و عصبانی به سمت وزیر میرفتند برخورد کردند !
در همین زمان وزیر و نگهبان های مخصوصش اپارات کرده و نگهبانان در حال جنگ با مردم را تنها گذاشتند ! آری هیچ چیز مهم تر از جان وزیر نیست !
گیبن به ملت خودجوش نگاه میکرد . قاضی و هیات منصفه را ندید احتمالا خیلی پیشتر از دادگاه خارج شده بودند . ناگهان دستی از پشت گیبن را گرفت و گونی سیاهی بر سرش کشیده شد و با ضربه ی محکمی بر سرش بیهوش شد !


هافلپافی خندان
تصویر کوچک شده



دنیا چو حباب است ولکن چه حباب؟! نه بر سر آب، بلکه بر روی سراب.
آن هم چه سرابی، که بینند به خواب آن خواب چه خواب؟ خواب بد مست خراب.


پاسخ به: دادگاه شماره 10
پیام زده شده در: ۲۱:۲۴ یکشنبه ۸ شهریور ۱۳۹۴

آرسینوس جیگرold


مخفی کردن اطلاعات کاربر
عضو شده از:
۱۰:۵۹ دوشنبه ۱۳ شهریور ۱۳۹۱
آخرین ورود:
۲۱:۴۹ دوشنبه ۲۵ تیر ۱۳۹۷
از وزارت سحر و جادو
گروه:
شناسه های بسته شده
پیام: 1513
آفلاین
ریگولوس به سمت در رفت، مقابل در ایستاد، چرخید، رو به جمعیت برگشت، سپس دوباره تعظیم کرد.

- دهه... برو بیرون دیگه بچه!

ریگولوس دستش را به حالت "هیس" مقابل دهانش آورد و در همان حال به نگهبان نگاه کرد، سپس دوباره تعظیم کرد.
نگهبان از شدت خشم در شرف کبود شدن قرار گرفت!
- بچه میری بیرون یا نه؟

ریگولوس دوباره به همان حالت در آمد و سپس تعظیم دیگری کرد.

- میری بیرون یا با اره بیام سر وقتت؟ عاااااااااااا!

البته ورونیکا منتظر جواب ریگولوس نشد، یک عدد اره از جیبش بیرون کشید و به طرف ریگولوس پرتاب کرد، ریگولوس با چهره ای وار تعظیم دیگری کرد که به موجب آن، اره مستقیما در در پشت سرش فرو رفت.

ریگولوس سپس از حالت تعظیم بیرون آمد، لبخند جذابی به جمعیت زد که البته نگهبان هم نامردی نکرد و از پس کله ریگولوس را گرفت، از زمین بلند کرد و گفت:
- د آخه لامصب، با اون قیافه شبیه جوجت! برو بیرون دیگه!

نگهبان پس از گفتن این جمله، ریگولوس را روی هوا چرخاند، به بالا انداخت، و سپس با یک حرکت پایش وی را به بیرون از دادگاه شوت کرد. قاضی یک اره دیگرش را داخل میز فرو کرد و صدای گوشخراشی ایجاد کرد:
- شاهد یا وکیل شاکی؟ عاااااااااا!

به محض اینکه ورونیکا این جمله را بر زبان آورد، در دادگاه مستقیم در صورت نگهبان باز شد و نگهبان را صاف کرد، سپس شخصی با ردای سیاه بلند وارد دادگاه شد...

- جناب وزیر؟! شما کجا، اینجا کجا؟! کسی رو باید اره کنم؟ عااااااااااااا!
- خیر... بنده به عنوان شاهد دراکو مالفوی و سایر شاکیان از جناب گیبن به اینجا اومدم.
- اوه... بله... خب... اگر صحبتی دارید خوشحال میشم بشنوم.
- بله... جناب گیبن متهم هستن که به بنده سوء قصد کردن، به پرنسس ارباب و به رئیس اداره کاراگاهان ما توهین کردن. بنده این موضوع رو با شواهد و مدارکی که دیگر شاهدان دادند، کاملا تایید میکنم.

ورونیکا یک نگاه به چپ کرد و یک نگاه به راست... دلش میخواست یک نفر را نصف کند، بنابراین اره اش را مستقیما به سمت نگهبان که همچنان بین در و دیوار گیر کرده بود پرتاب کرد، سپس گفت:
- خب... حرفتون تموم شد؟
- بله.

- شاهد بعدی! عااااااااااااااا!
- در واقع شاهد نیستم.

سیوروس اسنیپ از روی صندلی خود بلند شد.
- بنده وکیل مدافع دراکو مالفوی هستم. ضمن اینکه دویست امتیاز از گیبن و وکیلش کم میشه و به اسلیترین اضافه میشه!



پاسخ به: دادگاه شماره 10
پیام زده شده در: ۱۷:۵۶ پنجشنبه ۵ شهریور ۱۳۹۴

ریگولوس بلکold


مخفی کردن اطلاعات کاربر
عضو شده از:
۱۵:۱۷ پنجشنبه ۶ فروردین ۱۳۹۴
آخرین ورود:
۱۷:۵۴ پنجشنبه ۱۳ تیر ۱۳۹۸
از یو ویش.
گروه:
کاربران عضو
پیام: 279
آفلاین
برای چند لحظه، دادگاه در سکوت مطلق فرو رفت. همگی در حجم عظیمی از ترکیب سکوت و هیچی نفهمیدن فرو رفته بودند. پس از چند ثانیه، تراورز با همان چهره ی پوکر فیس و حق به جانب تلپ تلپ کنان از در بیرون رفت.

_شاهد بعدی!

ده دقیقه بعد

_شاهد بعدی!

ده دقیقه بعد

_شاهد بعدی!

ده دقیقه بعد

_داداش مگه تو شاهد بعدی نیستی؟!

ریگولوس با چهره ای پوکرفیس تر از همیشه به نگهبان دم در خیره شد.
_نمیدونم... هستم؟ نظر خودت چیه؟
_خب اگه نبودی که اینجا نایستاده بودی!
_ام... حالا که فکر میکنم داره یه چیزایی یادم میاد. بله. هستم.

ریگولوس که کاملا جوگیر شده بود کت و شلوار خیالی اش را تکاند و موهایش را تاب داد، و با تیریپ آلن دلون قدم زنان لبخند جورج مایکل وارش را به نمایش گذاشت و درون دادگاه قدم گذاشت.

ده دقیقه بعد

_داداش تو ام از ده دقیقه ده دقیقه پریدن خوشت اومده ها!

دادگاه همچنان در سکوت مطلق فرو رفته بود، و ریگولوس که بالاخره با وعده ی گالیون و شکلات وادارش کرده بودند از یک جا ایستادن و لبخند جورج مایکل وار زدن دست بردارد، بالاخره لبخندش را به ورژن مرلین مونرو وار سویچ کرد و روبروی جمعیت ایستاد.
_دوستان! دووووستان... دود دورو دورو دود دوستان!

ملت:

ریگولوس که با دوستان دوستان کردن خود حال میکرد ادامه داد:
_امروز، در اینجا جمع شده ایم... که عدالت را در ساله ی نورانی دادگاه بزرگ جادوگران برقرار و به لطف هیئت منصفه حق را به حق دار رسانده، در راه بوجود آوری و تامین دنیایی هر چه بهتر، با قدم هایی استوار و پویا و کارا، هر روز پیش از دیروز...

ملت:

سی دقیقه بعد

_و اینگونه است که امروز، به اینجا آمده ام تا شهادت خود را بر گفته های دوست عزیزم دراکو مالفوی، و علیه این کسی که تمامی این مدت من را و دوستان من را از راه راست منحرف نموده به راه زاویه دار اختراع خویش دعوت می نمود و ما هرگز نمی فهمیدیم! اعلام کنم، باشد که در راه صلح و دوستی گام بردارم، و بخش کوچکی از کاری عظیم باشم که چرخه های مهر و محبت آغازین آن به عدل جهانی پایانی رسیده دنیایی سبز و شاد را در زیر سایه ی حق تعالی خواستاریم!

ملت:

هیچ کس هیچ چیز از حرف های ریگولوس نفهمیده بود، اما چیزی که آشکار بود این بود که به درست بودن گفته های دراکو شهادت داده است. و البته چیز دیگری که آشکار بود این بود که دیگر هرگز کسی نمی توانست ریگولوس را در حال آن طوری حرف زدن ببیند... و پیش از آن هم هرگز کسی ندیده بود!

ریگولوس در میان نعره ی حضار بدون توجه به چرت و پرت هایی که گفته بود تعظیمی بتهوون وار کرد و به سمت در رفت.


تصویر کوچک شده
تصویر کوچک شده


پاسخ به: دادگاه شماره 10
پیام زده شده در: ۱۶:۲۳ پنجشنبه ۵ شهریور ۱۳۹۴

تراورز


مخفی کردن اطلاعات کاربر
عضو شده از:
۸:۱۶ دوشنبه ۶ مرداد ۱۳۹۳
آخرین ورود:
۱۴:۱۹ یکشنبه ۳۰ مرداد ۱۴۰۱
از تبار مشتای آهنیم، زنده تو شهر دزدای پاپتیم
گروه:
کاربران عضو
پیام: 520
آفلاین
- شاهد بعدی بیاد تو، عاااااا!

در با صدای بوم و انواع افکت های انفجار منفجر شد و تراورز به همراه دمنتور های همراهش وارد شد.
کارگردان: حاجی دمنتور چرا آوردی!؟

تراورز دستی در ریش، سیبیل و دیگر موهای بدنش برد و پس از چند ثانیه تفکّر در حرف کارگردان جواب داد:
- مگه نباید ببرمش زندان؟
- این بنده خدا هنوز از خودش دفاع هم نکرده می‌خوای ببریش زندان؟!

تراورز که متوجّه اشتباهش شده بود از کادر خارج شد و عوامل پشت صحنه، برای فیلم برداری مجدد آماده شدند.

***


در با صدای بوم و انواع افکت های انفجار منفجر شد و تراورز بدون هیچ گونه دمنتوری وارد شد. در حالی که سرش را پایین گرفته بود تا بی‌حاجابی ها او را آزار ندهد به سمت جایگاه شهادت دادن رفت.
- من، تراورز، شاهد بودم که گیبن می‌خواست آرسینوس جیگر رو به قتل برسونه!

دادگاه در سکوتی سنگین فرو رفت امّا پس از تنها چند ثانیه صدای خفیفی که شبیه به "زارت" بود سکوت را شکست. بادی سبز رنگ فضای دادگاه را رنگین کرد و چند نفر از حاضران در دادگاه به کما فرو رفتند و عدّه‌ای دیگر جان به جان آفرین تسلیم شدند. البتّه به کمک تکنولوژی بوی 3D عدّه‌ای از بینندگان که در دادگاه حضور نداشتند هم دچار این بلایای غیرطبیعی شدند.

تراورز چفیه‌ای از جیبش در آورد و دماغش را پوشاند تا مبادا مورد عصابت گاز های گلخانه‌ای موجود در دادگاه شود. سپس عکسی را از جیبش در آورد و به همه نشان داد. پس از این‌که حاضرین دادگاه- البتّه کسانی که سالم مانده بودند- مدرک او را دیدند گفت:
- این یعنی سوءقصد به جان وزیر مملکت با کیک!
ملّت:








شما می ‌توانید مطالب را بخوانید
شما نمی توانید عنوان جدید باز کنید
شما نمی توانید به عنوان‌ها پاسخ دهید
شما نمی توانید پیام‌های خودتان را ویرایش کنید
شما نمی توانید پیام‌های خودتان را حذف کنید
شما نمی توانید نظر سنجی اضافه کنید
شما نمی توانید در نظر سنجی ها شرکت کنید
شما نمی توانید فایل‌ها را به پیام خود پیوست کنید
شما نمی توانید پیام بدون نیاز به تایید بزنید
شما نمی توانید از نوع تاپیک استفاده کنید.
شما نمی توانید از HTML در نوشته های خود استفاده کنید
شما نمی توانید امضای خود را فعال/غیر فعال کنید
شما نمی توانید صفحه pdf بسازید.
شما نمی توانید پرینت بگیرید.

[جستجوی پیشرفته]


هرگونه نسخه برداری از محتوای این سایت تنها با ذکر نام «جادوگران» مجاز است. ۱۴۰۳-۱۳۸۲
جادوگران اولین وبسایت فارسی زبان هواداران داستان های شگفت انگیز هری پاتر است. به عنوان نخستین خاستگاه ایرانی ایفای نقش مبتنی بر نمایشنامه نویسی با محوریت یک اثر داستانی در فضای مجازی، پرورش و به ارمغان آوردن آمیزه ای از هنر و ادبیات برجسته ترین دستاورد ما می باشد.