تکلیفتون از این قراره که میرید سر وقت مردم دریایی... به صورت یک رول، در یکی از مراسماتشون شرکت میکنید. یکی از آیین هاشون. یا حتی از تاریخشون بنویسید. آداب و رسومشون. اصلا اینکه چی شد که شدن مردم دریایی! نیازی نیست شخصیت خودتون داخل رول حضور داشته باشه حتی. یا میتونه حضور داشته باشه. نحوه رفتنتون به تاریخ و اینارو هم شرح بدید. جزئیات کامل یعنی! سی نمره هم داره.دوربین بیکار و بی عار داشت واسه خودش در اطراف مدرسه میچرخید تا بلکه بتونه یه بخت برگشته ای رو اون وقت روز سوژه کنه. دوربین گشت و گشت و گشت تا اینکه بالاخره یه نفرو پیدا کرد...کتی بل!
دوربین خیلی مشتاق سوژه کردن کتی بل نبود. هر بار که کتی رو سوژه کرده بود کلی خسارت بهش وارد شده بود. ولی از قرار معلوم انتخاب دیگه ای نداشت.
در نتیجه زوم کرد روی کتی که یه طناب بسته بود به یه محفظه شیشه ای بزرگ و با بدبختی اونو میکشید. ظاهرا پاک فراموش کرده بود جادوگره و میتونه برای حمل کردن یه شیشه ی بزرگ مشنگی از یه ورد ساده استفاده کنه. به هرحال دیوونه بود دیگه!
دوربین زوم میکنه؛ بیشتر زوم میکنه؛ خیلی بیشتر زوم میکنه؛ دوربین میرسه به زیر ابروی کتی که برداشته نشده و اینجاست که خانوم فیلمبردار که قبلا ها مرد بود ولی برای اینکه آسلام به خطر نیافته، خانوم شده، اظهار نظر میکنه:
_نوچ نوچ، کتی دیوونه ای باش ولی بهداشت فردیتو رعایت کن.
خانوم فیلمبرداربا احساس تهوع روشو از اون منظره برمیداره. دستشو دراز میکنه و سوهان ناخونشو میگیره و مشغول میشه بلکه چیزی رو که دیده فراموش کنه ولی افاقه نمیکنه. برای همین یه شیشه سم سر میکشه و یه گالن بنزین خالی میکنه رو سرش و یه طناب میندازه گردنش تا خودشو از برج ستاره شناسی پرت کنه پایین.اما کتی بدون توجه به عز و جز کادر فیلمبرداری برای بی خیال کردن فیلمبردار، به هن و هون کردنش در راستای کشیدن شیشه ادامه میده.
آنجلینا از گوشه ی شمال شرقی کادر وارد میشه و بی حوصله به سمت کتی میره.
_کت کت این چیه؟
چند روزی بود آنجلینا کتی رو کت کت صدا میکرد، اونم فقط برای اینکه کتی با یه آزمایش ناموفق پرش از ارتفاع، صاف روی گربه ی مورد علاقه ی آنجلینا فرود اومده بود و گربه ی مرحوم هم جا در جا به دیار مرلین شتافته بود.
کتی بی تفاوت یه هن گفت و بعد گفت:
-میخوام برم تو دریاچه.
_چی؟ چیکار کنی؟ مگه خل شدی؟
آنجلینا اگر اون لحظه یکم فکر میکرد متوجه میشد که در پرسیدن این سوال زیاد دقت به خرج نداده. اصولا نیازی نیست از دیوونه ها پرسید
مگه خل شدی؟ کتی دوباره با تاکید گفت:
_میخوام... برم... تو... دریاچه...
_یا مرلین! چی جوری؟
_وای با یه فکر فوق العاده!
کتی دست از هل دادن جعبه ی شیشه ایش برداشت و گفت:
_ میخوام برم تو جعبه ی شیشه ای بعد نیگا یه کپسول اکسیژن مشنگیم دزدیدم.سوار این که شدم میپرم تو دریاچه بعدشو دیگه نمی دونم چی میشه.
آنجلینا:
_ پس برو اونور مزاحم سر راهم نشو.
_ ولی کت کت!
کتی بی توجه به آنجلینا که نفس کشیدن هم یادش رفته بود و عوامل پشت صحنه اومدن با احیای خاک بر سری بهش نفس رسانی کردن به هل دادن جعبه اش ادامه داد.
یک ساعت بعد کنار دریاچهآنجلینا نصف هاگوارتز رو خبر کرده بود آما اشتباه کرده بود. کتی یه دیوونه است؛ کتی یه دیوونه ای فراتر از دیوونه است و شما حتی اگه کل جمعیت هاگوارتز هم باشید جلوی یه دیوونه نقطه هم نیستید.یعنی نقطه از شما ارزشش بیشتره.
در حالکه چرنده و پرنده اطراف دریاچه جمع شده بودن و بعضا تخمه میشکستن و یه سری نکات ایمنی رو به کتی گوشزد میکردن، کتی سرخوشانه سوار جعبه ی دو در دوی شیشه ایش شد و درشم با چسب آکواریوم که اینم معلوم نبود از کدوم مشنگ کتی زده ای دزدیده بود؛ بست!
بعد از چند ساعت یادش اومد که در کمال تعجب یه ساحره است! چوبشو از جعبه ای که تو جیب پشتی شلوارش بود درآورد و با جیغ جیغ وردی خوند؛ کسی نشنید کتی چی گفت. ولی چیزی که بیشتر از همه تعجب ملتو برانگیخت این بود که ورد کتی کار کرد. شیشه بالا رفت، خیلی بالا رفت. شیشه وسط آسمون که وسط دریاچه هم بود از قضا ایستاد و وسط نفس های حبس شده ی هاگوارتزیا و عوامل پشت و جلوی صحنه، شیشه پرت شد پایین.
گرومـــب....فـــــیش! جعبه شیشه ای مثل تایتانیک به آرومی توی دریاچه فرو رفت. ظاهرا طلسم کتی خیلی هم خوب کار نکرده بود. ولی حرکت دیوانه وار کتی به شدت به نفع مون شد. چون همه ی جمعیت نفس مصنوعی لازم شدن و مون با خوشحالی خیلیا رو بوس کرد؛ مون درحالیکه سخاوتمندانه ملتو ماچ میکرد مرتب میگفت:
_هووووووو هوووو هوهوهوهوووو( منو این همه خوشبختی محاله!)
کتی که در ثانیه های نخست به اکسیژن محتاج و دست به دامن شده بود از نبوغش در کش رفتن یه کپسول اکسیژن تشکر کرد. بعد مشغول سیاحت اطراف شد به جلبکایی نگاه کرد که دورش بود.حلزون کوچیکی روی برگ یه گیاه دریایی داشت به قدم زدن ظهرانش می پرداخت که کتی اونو با نقطه ای که اضافه وزن داره اشتباه گرفت.دست هاشو به دیواره ی شیشه می کوبید و میگفت:
_پیدات کردم.نقطه... بیا بغل مامان!
اما جز چندتا حباب بزرگ چیزی از دهنش خارج نشد. بااینهمه کتی اشتباه کرد. خیلیم اشتباه کرد. در اثر سرو صدایی که تولید کرد، باعث شد توجه توجه مردمای زیر آب نشین بهش جلب بشه که اتفاقا در حال گذروندن روز بهداشت همگانیشون بودن!
کم کم زیرآبیا دور کتی که همچنان بی وقفه سعی میکرد شیشه ی نشکن رو بشکونه و بره نقطه اشو بغل کنه؛جمع شدن.
_این ساحره اینجا چیکار میکنه؟
_این چیه که توش گیر کرده؟
_حتما زندانی شده؛ببین چه تقلایی میکنه.
- اوف شبیه میکروبه!
- حتما کار جادوگراست. این کارشون اهانت بزرگیه!
_جادوگرها باید پاسخگو باشن چرا مزاحم روز بهداشت همگانی ما شدن و یه چیز کثیف رو توی روز به این مهمی انداختن تو دریاچه!
_بذارید از لا به لای این جلبک ها درش بیاریم اول بعدش میریم سراغ مسئولان هاگوارتز...
یکیشون عصاشو تکون داد و دایره ای در آب کشید؛ شیشه ی کتی بلند شد و بالاخره کتی متوجه شد که این دوستانم هستن!
وقتی کتی بالاخره مثل پرنسس از شیشه خارج شد در اثر شدت آلودگی که با خودش به زیرآب آورده بود همه تا شعاع چند صد متریش مردن. ماهی ها دونه دونه روی آب اومدن. دریاچه جز مناطق فوق خطرناک رفت تو لیست وزارتخونه و ماهی مرکب پا درآورد و از دریاچه فرار کرد تا بره کوه های آلپ اعلام پناهندگی کنه و بقیه عمرش رو به صورت ناشناس تو کافه ها و رستوران ها ظرف بشوره. ولی چون اینطوری سوژه نیم صفحه هم نمیشد و ممکن بود نمره نگیره با پادرمیونی نویسنده و مبلغی زیرمیزی دادن، ملت زیر دریایی زنده شدن.
کتی به سمت مرکز شهر زیر آبی مردم زیر آب نشین برده شد. کم کم مردم دورش شورای حل اختلاف تشکیل دادن و کتی هم که حوصلش سر رفته بود با شنای کف دریاچه حرف میزد.
مردم زیر آب که اون روز، روز بهداشت همگانیشون بود تصمیم گرفتن بعد از اجرای رسم و رسومشون به کتی برسن؛ نگران کتی هم نبودن چون اونام متوجه شدن طرفشون یه دیونه است و آزار چندانی برای اونا نداره.
روز بهداشت همگانی زیرآبیا روزی بود که آشغال های زیر آب رو جمع میکردن و خودشونو میشستن! شاید براتون این سوال پیش بیاد که چرا باید موجوداتی که تو آبن خودشونو بشورن. در واقع کارشون یه جورایی شبیه آبیاری گیاهان دریاییه. ولی خب همینه که هست! در جواب به خبرنگار ما هم جواب قاطعی ندادن و گفتن به شما ربطی نداره!
بعد از گذشت یک ساعت کم کم مردم، گروه گروه به محلی که کتی رو به حال خودش ول کرده بودن اومدن درحالیکه هر کدوم گونی ای رو با خودشون می آوردن. البته نه مثل کتی با مشقت و دشواری. بلکه با کمک جادو.کلا کتی یه ذره آبرو برای دنیای جادویی نذاشته بود!
وقتی گونی های آشغال جمع شدن یه گودال بزرگ ایجاد کردن و آشغال ها رو که عبارت بود از باقی مونده ی اسکلت ماهی های مرده، لباس های کهنه؛ دم های قدیمی و خیلی چیزای دیگه دفن کردن.
اما مرحله ی دوم روز بهداشت همگانیشون جالب بود!هیچکس اجازه نداشت خودش خودشو بشوره؛ باید میرفت روی یه سکو در ملاعام وایمیستاد و آبروی هفت جد و آبادش میرفت تا بقیه با عصاهاشون موج آب ایجاد کنن و بفرستن طرفش. چه رسمای عجیب غریبی دارن این مخلوقات زیر آبی!
تعداد سکوها زیاد بود اما مدت زمان زیادی شستشوشون وقت گرفت و کتیم در این حین روی تن برهنه ی بقیه بی هیچ خجالت و حیا و این داستانا دنبال نقطه میگشت؛ حتی چند بار خال های روی بدن مردمو با نقطه اشتباه گرفت و دست انداخت بکنتشون که بقیه با ریش و سیبیل وسط گذاشتن مانعش شدن.
مردم های زیر آبی که شستشوشون تموم شد تازه یاد دیوونه ی زنجیری ای افتادن که اتفاقا داشت اکسیژنش تموم میشد و صورتش رو به کبودی میرفت. ولی هنوز از رو نرفته بود و داشت تو اون وضعیت دنبال نقطه ی زیر آبی میگشت. مردم زیرآب هم که هیچ علاقه نداشتن یه جنازه رو دستشون بمونه یکی از افراد معروفشونو فرستادن مذاکره ی یک به علاوه ی یه هاگوارتز تا ببینه کتی رو باید پس بدن یا میتونن اینم مثل آشغالا دفن کنن. در هر حال کتی برای سلامت محیط زیستشون به شدت خطرناک بود!
مذاکره طول کشید؛ خیلی طول کشید. هاگوارتزیا تو این چند ساعت بعد از چندین سال فهمیده بودن آرامش چند تا نقطه داره. ولی بعد از اینکه ملت زیر آب تهدید کردن اگر مدرسه حاضر نشه کتی بل رو پس بگیره، مدرسه رو تحریم میکنن و میرن با آمریکا متحد میشن و با موشک های قاره پیما میزنن مدرسه رو میترکونن، مسئولان مدرسه به این نتیجه رسیدن که " مال بد بیخ ریش صاحابشه". در نتیجه کتی بل رو که تو این مدت کل وجودش جلبک بسته بود، کثیفتر از همیشه پس گرفتن.