لایتینانقل قول:
ارباب؟ آراگوگ؟ الان چی شد؟ مخاطب من کیه الان؟ من که نفهمیدم.
ما(من و لرد) هم هنوز تصمیم قطعی نگرفتیم. فعلا هستم تا تصمیم بگیریم. اگه قرار شد برم همین جا اعلام می کنیم.
نقل قول:
راستش یه زمانی که من گفتم با طنز نویسی مشکل دارم، گفتن که تو طنز نویسی نباید تنبل شد و باید بنویسم که بهتر شم توش.
راستش من نوشتم، بیشتر رو طنز تمرکز کردم تو این مدت؛ اما خب. خودم اصلا تغییری حس نمیکنم، یعنی طنزنویسی برام راحتتر شده. ولی با این حال حس میکنم خیلی وقته دارم درجا میزنم و پیشرفتی نکردم.
میشه یه پیشنهادی بهم بدین که درست شم؟
به نظر من طنز نویسی بیشتر از تمرین، دقت می خواد. فکر کردن می خواد. دقیق شدن به خصوصیات و موقعیت ها و توانایی تلفیق این دو تا با هم!
تو هر سوژه ای یه موقعیتی داریم...شما کافیه فکر کنین که تو این موقعیت چی می تونه جالب و غیر عادی باشه. این غیر عادی بودن خیلی مهمه. چیزی که به ذهن همه می رسه، نه خنده دار می شه و نه جالب. برای همین کمی بیشتر از حالت عادی باید دقیق شد و فکر کرد.
یکی از اشتباهایی که نویسنده ها مرتکب می شن اینه که زیادی روی خودشون و شخصیتشون تمرکز می کنن. همین باعث می شه موقعیت ها و شخصیت های به درد بخور تر رو از دست بدن. خیلی از سوژه ها ممکنه باشه که شخصیت ما توش به درد نخوره. اون جا باید بی خیال خودمون بشیم! بریم سراغ شخصیتی که می تونه جالب باشه.
یه مورد دیگه که باید کشف کنین اینه که تو کدوم شاخه طنز استعداد بیشتری دارین. که بعد تمرکزتونو روی همون قسمت بذارین.
مورد بعدی اینه که وقتی سوژه ای می خونین، قبل از این که جرقه ای توی ذهنتون زده بشه شروع به نوشتن نکنین(بجز جایی که مجبورین یا انجمنی که ناظرش هستین). اون جرقه اس که شما رو به جایی می رسونه. البته خیلی هم نباید منتظرش موند. می تونین ایجادش کنین. همزمان با خوندن فکر کنین که چیکار می شه کرد؟
این که کشف کنین تو چه زمینه ای بهتر طنز می نویسین، همین جا به کمکتون میاد. مثلا اگه در مورد شخصیت ها قوی تر باشین، همزمان با خوندن به این فکر می کنین که کدوم شخصیت می تونه تو این سوژه جالب باشه. یا اگه در سوژه نویسی و پیش بردن داستان خوب باشین می تونین فکر کنین که این سوژه به کدوم طرف بره جالب تر می شه؟ یا اگه صحنه های خوبی خلق می کنین، می تونین به همین فکر کنین.
بررسی
پست شماره 588 خانه ریدل ها، لایتینا فاست:
نقل قول:
- اون یکی چوب بیسباله چقدره؟
- اون ویژهس. یه نوار قرمز روشه دیه. یه نمور باس بیشر سر کیسه رو شل کنید.
- اون یکی چی؟
- اونم که گفتن نداره. اون حتی دوتا نوار قرمز داره رو دستش.
اینا خیلی خوب بودن.
"خیلی خوب بودن" همیشه به معنی خیلی خاص بودن یا خیلی خنده دار بودن یا خیلی عجیب و غریب بودن نیست. گاهی اگه یه چیز ساده رو تو جای مناسب استفاده کنیم، خیلی خوب محسوب می شه. این دیالوگا ساده و به جا و خوب بودن. شخصیت آلکتو رو خوب پیاده کردی. آلکتو شخصیت جدیدیه. بهش توجه کردی و سعی کردی بشناسیش. شکلک ها هم کمک کردن و نتیجه خوب از آب در اومده.
نقل قول:
مرگخواران به هم نگاه کردند. انگار آلکتو میخواست به هرعذر و بهانهای قیمت چوب های بیسالش رو زیاد کنه.
چیزی رو که مشخصه، توضیح نده. این جور چیزا رو بهتره خود خواننده بفهمه. که فهمیدنش هم سخت نیست. اگه سخت بود می شد کمی به خواننده سر نخ داد. کلا وقتی مستقیم بگیم زیاد موثر نمی شه. مثل این که یه نفرو نصیحت کنن...یا خودش چیزی رو تجربه کنه. دومی همیشه موثر تره.
نقل قول:
- دس گذاشی رو بهترین جنسم. برا خودم و برادرمم از اونا بردم. رد کنید بیاد.
- ماسکی رد میکنه میاد.
خیلی خوب بود...خب...فکر می کنم می تونیم بگیم شما دیالوگ نویسیت خوبه! این یه بخشیه که می تونی روش حساب کنی.نکته ای که باید بهش توجه کنی اینه که این بخش وقتی خراب می شه که زیادی "سعی" کنی! نباید سعی کنی. باید اجازه بدی دیالوگا خودشون بیان تو ذهنت و وصل بشن به شخصیت.
نقل قول:
درواقع شاید اگر میشد نگاه وینکی رو دید، میشد متوجه نگاه تهدید آمیز شد؛ اما نمیشد نگاه وینکی رو دید چون تماما در کلاه وزارت فرو رفته بود و و تنها دوتا پاش دیده میشد. با این وجود، آرسینوس دست ریگولوس رو از جیبش بیرون کرد و پولی که معلوم نبود از جیب وزارت بیرون میاد یا خودش رو، تحویل آلکتو داد.
این توضیح هم خوب بود. صحنه خنده داری خلق کردی. از شخصیت های خوب و درستی استفاده کردی. انتخاب درست خیلی مهمه.
نقل قول:
- تخفیف نمیدی برا این؟
- معجون تخفیف دهنده ندم؟
- نه! همین یه احتمالم داریم برای بیرون انداختن اون عنکبوته. لازم نکرده بیای روش معجون بپاشی، معلوم نیست چی بشه.
هکتور:
این قسمت هم خوب بود. ساده و خوب. خسته کننده نیست. تکراری و بی مزه نیست. شخصیت ها سر جاشونن و نقششونو خوب بازی می کنن. بدون اغراق و بدون تلاش برای بیشتر دیده شدن.
فقط یه موردی هست.
دیالوگ های پشت سر هم رو نوشتی...و بعد فاصله دادی و اسم هکتور رو آوردی. به نظر من اون جا هم باید بدون فاصله نوشته می شد و به جای اسم هکتور باید خط تیره قرار می گرفت.
شکلک، دیالوگ نیست. ولی اصولا ما در حالت عادی در نوشته ها از شکلک استفاده نمی کنیم. برای همین این جا باید فکر کنیم که چی مهم تره و چی مفید تره. به نظر من جدا کردن اون قسمت و آوردن اسم هکتور، یکپارچگی متن رو از بین می بره. اون حالت پشت سر هم بودن و بدون وقفه رو از بین می بره. که این مهم تره!
نقل قول:
مرگخواران با شنیدن اسم تخفیف و بی توجه به این که چقدره، شروع به شل کردن سر کیسههاشون کردن.
سوژه اصلا پیش نرفته. اینم یعنی یک انتخاب درست. تا جایی که موضوعی برای نوشتن وجود داشته باشه بهتره کاری به کار سوژه نداشته باشیم.
گفتی فکر می کنم پیشرفت نکردم...به نظر من اشتباه می کنی. حداقل در مسیر درستی قرار داری. این خیلی مهمه. شخصیت ها رو می شناسی. شخصیت های خوبی برای موقعیت موجود انتخاب می کنی. الان از شخصیت های هکتور و آرسینوس و وینکی و ریگولوس استفاده کردی. اینا تو این موقعیت به درد می خوردن. جالب بودن. بنابراین می تونی انتخاب درستی داشته باشی. در مورد سوژه های دیگه هم همینجوری فکر کن. که الان موقعیت اینه...زمان و مکان اینه...چه شخصیتی می تونه وارد بشه(یا کدوم شخصیت حاضر) که جالب باشه.
صحنه کلاه و وینکی خوب بود. در مورد صحنه ها هم می تونیم امیدوار باشیم.
خوب بود.
............
سلام پاملا...خوش اومدی.
بررسی
پست شماره 590 خانه ریدل، پاملا آلتون:
کوتاه نوشتی. کوتاه خوبه. با دیدن پست های طولانی فکر نکنی که پستت باید طولانی باشه. اگه دلیل خاصی برای طولانی نوشتن داری یا مثلا قصد داری داستان رو به جای خاصی برسونی طولانی بنویس. در غیر این صورت کوتاه بهتره. در پست های تکی هم که طولش اصلا مهم نیست. هر چقدر دوست داری و هر چقدر لازمه، طولانیش کن.
این سوژه کمی اشکال پیدا کرده. به نظر من آراگوگ اصلا نباید قاطی قضیه می شد. باید برای خودش تو یه اتاق دیگه زندگی می کرد و گاهی وارد سوژه می شد.
آراگوگ تو پست قبل از پست شما تصمیم گرفته دخالت کنه. این توضیح رو برای این دادم که بعدا هم به این موضوع توجه کنی. مهم نیست سوژه اصلی چیه. سوژه اصلی باید یه گوشه ای بمونه...ما خیال نداریم سریع بریم جلو و به هدف برسیم. سوژه های جزئی سر راه هستن که برامون جالبن. که قراره درباره شون بنویسیم. الان این جا این جالبه که مرگخوارا راه های مختلفی رو امتحان کنن. این که آراگوگ از نقشه شون مطلع بشه سوژه رو خراب می کنه.
نقل قول:
پس رفت سراغ نقشه ی دوم، او فکری کرد و بعد از چند دیقه به این نتیجه رسید که باید تو چشم مرگخوارا تار پرتاب کنه ولی واقعا اخه این کار چه چی سودی داره؟
کلمات رو درست بنویس. مهم نیست کتابی می نویسی یا محاوره ای. ولی کلمات باید درست باشن. مثلا "دیقه" درست نیست. "چی سودی داره" درست نیست.
وقتی داریم درباره یک شخصیتی حرف می زنیم لازم نیست هی اسمشو تکرار کنیم یا از "او" استفاده کنیم. این جا مشخصه که داری درباره آراگوگ توضیح می دی. لازم نیست بگی "او فکری کرد".
مورد بعدی درباره نقشه ایه که آراگوگ می کشه...و فوری رد می کنه.
این جا اینطور به نظر می رسه که این نقشه مال نویسنده(شما) هست، نه آراگوگ! چون سریع می گه و سریع رد می کنه. اگه بخوای این تاثیر رو از بین ببری باید توضیحت رو بیشتر کنی. که حواس خواننده از شما پرت بشه و به شخصیت(آراگوگ) جلب بشه. مثلا باید بگی که آراگوگ فکر کرد که بهتره تار پرتاب کنه...ولی کمی بیشتر فکر کرد و مثلا متوجه شد نمی تونه با همه این کار رو انجام بده. یا تارش تموم می شه. یا نمی تونه هدف گیری کنه...بعد منصرف می شد.
نقل قول:
-فهمیدم باید تو چشاشون تار پرتاب کنم بعد چوب های بیسبال رو به سمت بیرون هدایت کنم و به جای دور دستی بفرستمشون.یوهاهاها.
چرا از شکلک استفاده نکردی؟ این جا به درد می خورد. البته "یوهاهاهاها" هم بد نشده.
نقل قول:
-این چنده؟
-گفتم گه این گرون تر از همس.
-اون چنده؟
-اون کمی گرون تر از قبلی است.
این جاش خوب بود. دو تا عبارت ساده نوشتی: "گرون تر از همه"...و "گرون تر از قبلی"...که وقتی پشت سر هم استفاده شدن معنیشون بامزه شده.
نقل قول:
در همین حین که اونا در حالا بحث بودن یهو همه جا برای اونا تاریک شد چون اراگوگ تو چشاشون تار زده بود و نمیتونستن جایی رو ببین.
ایده پرتاب تار، ایده بدی نبود. ولی یه مشکل هنوز سر جاشه. تو پست قبلی هم اشاره شد:
نقل قول:
در این هنگام اونا در حال بحث بودن، اراگوگ اروم اروم اومد پایین تا چوب های بیسبال رو برداره ولی اون چطوری میخواست اونا رو برداره اخه خیلی کوچیک بود پس دوباره فکر کرد.
واقعا آراگوگ چطوری می خواد این کار رو انجام بده؟
البته می تونه از جادو استفاده کنه. ولی این موضوع باید توضیح داده بشه که خواننده فکر نکنه به بن بست رسیده. یه پیشنهادی برای حل مشکل می شد داد. مثلا آخرش می نوشتی که چوب دستیشو در آورد.
تو معرفی شخصیت آراگوگ گفته شده که از چوب دستی استفاده می کنه...برای همین اشکالی نداره. ولی در حالت عادی حتما به شخصیت ها دقت کنین که چطوری معرفی شدن. چطوری اجرا می شن. ممکنه یه شخصیتی اصلا جادو نکنه.
اگه قبل از این، شناسه ای نداشتی، کار مهمی که الان باید انجام بدی اینه که شخصیت های سایت رو بشناسی. این کار موقع نوشتن خیلی بهت کمک می کنه. که بدونی هر شخصیتی چطوری حرف می زنه و چطوری رفتار می کنه. شوخیاشونو...اخلاقشونو...
شروع ساده و کوتاه و خوبی بود. بازم بخون و بازم بنویس.