خلاصه:
لرد سیاه و مرگخواران یه هزار تو ساختن. وزارتخونه میخواد اون هزارتو رو خراب کنه و به همین منظور مسئولاشو میفرسته. مرگخواران برای جلوگیری از خراب شدن هزارتو، تصمیم میگیرن او تزیین و خوشگلش کنن.
ولی هکتور معجونشو به دیواره های هزارتو می پاشه و باعث می شه موجود لردنمایی که از نظر ظاهری کاملا شبیه لرده و از نظر رفتاری کاملا وحشی و بی عقله (!) به وجود بیاد. مرگخواران چون هکتور رو مسئول به وجود آوردن موجود لردنما میدونن، مسئولیت کنترلش رو هم به هکتور میسپرن. ***
- هاهاهاهویهویهوی!
- خودت بگو چیکارت کنم. بریم آزمایشگاهمو نشونت بدم. ارباب همیشه میگن بهم افتخار میکنن مطمئنم تو هم مثل ارباب ارزش معجونامو درک میکنی.
- هوهوهوهو!
- میدونستم تو میفهمی.
هکتور خواست ویبرهای برای تفاهم پیدا شده بین خودشو لردنما بره اما موجود جیغی کشید و خودشو از هکتور دور کرد.
- آزمایشگاه اون طرف نیست.
هکتور ویبره زنان تو هزارتو به دنبال لردنما رفت.
- بله، خلاصه که همونطور که خودتون میبینید این هزارتو خوشگلتر از اون حرفاس که وزارتخونه بخواد خرابش کنه.
هکتور متوجه صدای پیکسی وارانه لینی که نزدیک خودش بود شد. نباید میذاشت لردنما فرار کنه چون اگه لینی اونو میدید، امکان داشت بهش حسودی کنه که میتونه معجوناشو به موجود نشون بده.
معجونساز با این فکر ویبرهی شدیدتری رفت و با این حرکتش لردنما برای چندلحظه وایستاد و همین فرصتی برای هکتور بود تا با یه ویبرهی جهشی خودشو روی موجود بندازه.
- شاید واقعا ارزش تخریب...
- هاهاهاییی!
مامورای وزارتخونه که رنگششون از گچ دیوار هم سفیدتر شده بود به لردنما خیره شدن.
- از دستمون عصبانی شدین اسمشونبر بزرگ؟
- هوهوهوی!
مرگخواران نگاهی به مسئولای وزارتخونه که با ترس به لردنما نگاه میکرد، انداختن. لینی بعد از این که چشم غرهای به هکتور رفت، پروازکنان خودشو به جلوی چشم مسئولا رسوند تا شاید بتونه اوضاع رو درست کنه.
- آقایون هنوز کاملا هزارتو رو ندیدید.
- اول از جناب لرد اجازه بگیریم بعد درباره هزارتو هم تصمیم میگیریم.
مسئولا به لردنما خیره شدن تا شاید رحم مرلین شامل حالشون بشه و یه آوادا از موجودی که فکر میکردن لرده نخورن.
- هاهوهاهو!
مسئولا:
مسئولا نگاهی پوکرفیس به همدیگه و بعدش به لردنما انداختن.
- الان یعنی بهمون اجازه دادین؟
- ببین فکر کنم داریم اشتباه میزنیم. قطعا سیاه ترین جادوگر قرن این جوری نیست.
مسئولا این دفعه پوکرفیس به مرگخواران نگاه کردن. درست در لحظهای که مرگخواران میخواستن سوت زنان از محل متواری بشن یکی از مسئولا گفت:
- شاید بهتر این جونورو تحت نظر قرار بدیم.
و اینجا بود که مرگخواران فهمیدن نباید هیچ وقت مسئولیت یه لردنما رو به هکتور بسپرن.