سر در حالی که نجینی دور گردنش پیچیده بود و مثل شال گردن قطب نمایی عمل میکرد. سرشو به سمت چپ چرخوند و به سر علامت داد.
- فسس.
- ای چنبر پس باید به سمت چپ برویم؟
- فس فسس.
-کوتوله خان به چپ چپ.
اسب به سمت چپ چپ رفت و همه جا سیاه شد.
- چنبر ما رو به کدوم خرابه ای آورده ای؟ خیلی نمور و چندشه . بوی فاضلاب میده.
- فس فس.
- چی میگی هی فس فس میکنی؟
نجینی سری به نشانه خنگ خدا تکان داد و دمشو تو دهنش کرد و سوت زد. یک طوطی سخنگو نزدیک شد و شروع به حرف زدن کرد.
-فس فسس فس ف س.
-میگه من گفتم چپ نگفتم چپ چپ . مارو آوردی تو دهن غول پر شکسته. اینجا دو راهی تابلو های تالار ریونکلاو و تالار اسلیترینه.
- این همه حرفو از سه تا فس فهمیدی؟
- آره!
- خب از دهن غول پر شکسته میبریمتون بیرون این کار ماست.
- فسسس.
- مشکل اینه که دهن غول از الان تا دو هفته دیگه بسته میمونه.من میگم تو تالار اسلیترین رو بگردیم شاید هورکراکس رو اونجا برده باشه.
- الان اینو از یک فس فهمیدی؟
- آره.
- چه فکر خوبی به سرمان زد
پیش به سوی تالار اسلیترین! کوتوله خان حرکت کن!
-
- راستی...
- چیه چنبر که فس فس نکرد که ترجمه میکنی.
- این دفعه حرف دارم. یکی یک کیک کشید که روش دو تا شاخ بود این تکه رو فرستادن گفتن بگم این برای تویه.
بعد یک بقچه که به پاش بسته شده بود رو جلوی سر گرفت.
- پس تولد ریمونده. برگشتنا از طرف ما بهش تبریک بگو سوتک چنبر.بده آن کیک را.
- منم ترجمه کردم باید به منم بدی حواست باشه.
- برای ما فرستادن برای چی به تو بدم!
-فسسسسس.
- چنبر چی میگه؟
- میگه باید به منم بدی وگر نه نیشت میزنم.
در حالی که بقچه بین دم نجینی و دست سر و پای طوطی در نوسان بود گره ی بقچه باز شد و کیک به زمین افتاد.
- نه فس.
این نه های سه تن بود که در هم تبدیل به کلمه نفس شده بود. صدایی از ته غار آمد و هر سه با بوی بدی به بیرون پرت شدن.
- آخیش خیلی وقت بود آرق نزده بودما خیلی خوش مزه بود بازم موخام.
این غول بود که بیدار شده بود و خودشو برای سر لوس کرده بود.
ویرایش شده توسط پنه لوپه کلیرواتر در تاریخ ۱۳۹۸/۶/۲۱ ۲۲:۳۰:۵۸