هری در حال تحصیل در سال ششم مدرسه هاگوارتز بود و درست زمانی بود که با لونا به مهمانی که پرفسور اسلاگهورن برگزار کرده بود می رفتند
در زمانی که فیلچ مالفوی را کشان کشان به سمت پرفسور اسلاگهورن می کشاند و درباره این که مالفوی در راهرو ها پرسه می زند به پرفوسور اسلاگهورن توضیح می داد اسنیپ وارد شد و او را از میهمانی خارج کرد.
هری شنل نامرئی را به تن کرد و به دنبال انها راه افتاد و چیز هایی در رابطه با پیمان ناگسستنی از زبان اسنیپ شنید زمانی که صحبت های اسنیپ به پایان رسید هری بلافاصله از انجا رفت و به مهیمانی روانه شد و نمی توانست ذوقی را که چه چیز هایی از اسنیپ شنیده است را برای هرماینی و رون تعریف کند تحمل کند.
اسنیپ به راهش ادامه داد و در راه بازگشت به دخمه اش بود در دخمه را فشرد و وارد شد و بلافاصله خشکش زد روربروی او چیزی جز چند جاروی کهنه پاتیل های تیکه پاره شده و چند ردای کهنه بیش نبود .
اسنیپ متوجه شد که اشتباهی به یک دخمه دیگری امده ولی مطمئن بود که راه را درست امده است همین که می خواست از انجا برود چشمش به نوری افتاد که در انتهای ان دخمه به چشمش خورد اسنیپ به ان نزدیک شد و او نمی دانست که این کار چه بلایی سر او خواهد اورد.
اسنیپ گفت
_این اینه این جا چی کار می کنه؟؟!!
اسنیپ نزدیک شد پیش از آن که متوجه شود که آن اینه اینه نفاق انگیز است اتفاقی که نباید می افتاد؛ افتاد. او روبروی اینه نفاق انگیز ایستاده بود.
اشک در چشمانش حلقه زد و چیزی را که میدید برایش بسیار دردناک بود.
تصویر بسیار دردناکی بود؛اسنیپ خود را در اغوش لی لی دیده بود.
اسنیپ چند قدم عقب رفت ودلش می خواست هر چه زود تر از انجا برود ولی پاهایش سست شده بود و نمی توانست کوچکترین حرکتی بکند .
در ان لحظه به یاد اولیین باری که لی لی را دیده بود افتاد .
اسنیپ در ان لحظه دیگر اشک هایش به زمین می ریخت و زار زار گریه می کرد و یاد زمانی افتاد که لی لی را در زمان مرگش در اغوش گرفته بود و نفرت او را از پاتر ها دو چندان می کرد . او بار دیگر با اینه نگاه کرد دست هایش دور لی لی حلقه زده بود و به او نگه می کرد در ان لحظه درناک اسنیپ به چشمان لی لی نگاه می کرد و به لی لی خیالی گفت
_چشم های پاتر درست مثله چشم های خودته.
لی لی خیالی فقط لبخند می زد .
در ان لحظه اسنیپ صدای اشنایی را شنید که از پشت سر به او گفت
_خیلی متاسفم سوروس.
اسنیپ متوجه حضور دامبلدور نشده بود رو به او کرد وگفت
_احتمالا نگاه کردن به کسایی که گریه می کنن برات لذت بخشه جناب مدیر.
دامبلدور بدون کوچک ترین توجهی به حرفش گفت
_خیلی تعجب می کنم سورورس تو که از خطرات مرگبار این اینه خبر داری باید ازش دوری می کردی
اسنیپ گفت
_چطوره دامبلدور یه بار خودت جلوی اینه وایسی ببنی می تونی ازش دوری کنی؟؟
دامبلدور گفت
_درباره لی لی خیلی متاسفم سوروس اگه کاری از دستم بر میاد بگو تا برات انجام بدم.
اسنیپ گفت
_نذار پسره بمیره البوس باید راهی باشه تا بدون مرگ اون جلوی لرد تاریکی رو گرفت
دمبلدور گفت
_باید بگم هیچ راهی غیر از مرگ اون وجود نداره سوروس تو خودت بهتر از من می دونی
اسنیپ کفت
_باشه اگه راحی وجود نداره از یکی دیگه بخواه که تو رو بکشه
دابلدور گفت
_ما در این باره حجرف زدیم سوروس پس دیگه با من بحث نکن حالا بهتره از این جا بریم
اسنیپ گفت
پاتر بی اندازه چشم هاش شبیه مادرشه
دامبلدور گفت
_بله همنیطوره
اسنیپ گفت
_لی لی تنها چیزی بود که در دنیا داشتم.
اسنیپ نمی توانست از اینه چشم بردارد.
ناگهان دابلدور گفت
_ردکتو
اینه جلوی اسنیپ خورد شد و به زمین ریخت هر دو بدون اینکه به هم نگاهی کنند از انجا رفتند.....
امیدوارم خوشتون بیاد به عشقه شجاع ترین فرد هاگواتز پرفسور سوروس اسنیپ
قشنگ بود. ولی یه سری اشکالاتی هم داشتی. پستت کلا جدیه، نباید از شکلک توش استفاده کنی. سه پاراگراف اول رو خیلی خوب و بی اشکال نوشتی، بعدش یهویی اشکالاتت شروع شدن.
برای مثال، وقتی پاراگراف تموم میشه و میخوای بری پاراگراف بعدی، باید دوتا اینتر بزنی. وقتی هم که دیالوگت تموم میشه و میخوای توصیف بنویسی، باید دوتا اینتر بزنی. یه نمونه ش رو برات میارم:
نقل قول:اسنیپ گفت
_این اینه این جا چی کار می کنه؟؟!!
اسنیپ نزدیک شد پیش از آن که متوجه شود که آن اینه اینه نفاق انگیز است اتفاقی که نباید می افتاد؛ افتاد. او روبروی اینه نفاق انگیز ایستاده بود.
این قسمت بهتره به این شکل نوشته بشه:
اسنیپ گفت:
_این اینه این جا چی کار می کنه؟!
اسنیپ نزدیک شد پیش از آن که متوجه شود که آن اینه اینه نفاق انگیز است اتفاقی که نباید می افتاد؛ افتاد. او روبروی اینه نفاق انگیز ایستاده بود.
فرم کلی پستت باید به این شکل بشه. در کل به نظرم با ورود به ایفای نقش مشکلاتت قابل حل هستن.
تایید شد!
مرحله بعد: گروهبندی