هری پاتر نخستین مرجع فارسی زبان هواداران هری پاتر

هری پاتر نسخه موبایل


در حال دیدن این عنوان:   1 کاربر مهمان





پاسخ به: بررسی پست های خانه ی ریدل ها
پیام زده شده در: ۰:۵۲ دوشنبه ۱۹ آبان ۱۳۹۹

اسلیترین، مرگخواران

لرد ولدمورت


مخفی کردن اطلاعات کاربر
عضو شده از:
۱۴:۳۹ سه شنبه ۸ آبان ۱۳۸۶
آخرین ورود:
۲۱:۱۳:۲۵ پنجشنبه ۳۰ فروردین ۱۴۰۳
از ما گفتن...
گروه:
کاربران عضو
اسلیترین
ناظر انجمن
مرگخوار
ایفای نقش
پیام: 6961
آفلاین
کتی عزیز


قوانین نقد خواستن رو توی امضام گذاشتم که بخونین. اونجا هم گفته شده که درخواست نقد دو پست رو نکنین.
پست دوئلتون رو نقد می کنم. چون پست نقدپذیرتریه. درباره پست خاطرات مرگخواران هم بطور خلاصه نظرمو می گم.

مورد بعدی اینه که لینک تاپیک ندین. لینک پست رو بدین. بالای سمت چپ هر پست یه عدد هست. اونو بزنین. آدرس صفحه جدیدی که باز می شه آدرس پسته. وقتی لینک تاپیک می دین این اتفاق میفته که مثلا الان شما توی اون صفحه خاطرات مرگخواران دو تا پست زدین. من از کجا بدونم منظورتون کدومه؟
دومی رو در نظر گرفتم. چون جدید تر بود.


بررسی پست شماره 635 باشگاه دوئل، کتی بل:


وقتی قراره دوئل کنین، اولین کاری که باید انجام بدین، فکر کردن در مورد سوژه اس. باید داستانی براش پیدا کنین که تکراری و عادی نباشه. جالب باشه. هیجان انگیز و غافلگیر کننده باشه. موضوع داستان شما خیلی ساده و پیش پا افتاده بود.

نقل قول:

چند روزی بود کتی در خودش بود و سرکلاس ها به موقع حاضر نمیشد و مثل همیشه دستش برای جواب دادن سوال ها بالا نبود.
شروع متوسطی بود. نه خیلی خوب و نه خیلی بد. ساده و معمولی بود. یه شروع خوب و قوی می تونست از اول پست، خواننده رو هیجان زده کنه.


نقل قول:
پروفسور اسنیپ با تاسف نگاهی به کتی کرد و آخر کلاس نگهش داشت.
- کتی بل چند روزه توی خودتی و مثل همیشه نیستی چیزی شده؟

کتی مثل کسانی که تازه از خواب بیدار شدند سرش رو متعجب بالا آورد و زمزمه کنان گفت:
-آهان، بله... ام...پروفسور، یکم سرما خوردم حالم خوب نیست.
- خب کتی، اگر اینطوره بیا این داروی سرماخوردگی رو بگیر.
ایراد این قسمت، مربوط به مهم ترین بخش ایفای نقشه. شخصیت ها! این شخصی که شما دربارش نوشتی اصلا شبیه پروفسور اسنیپی که توی کتاب بود نیست. حتی کاملا برعکسشه. یه آدم دلسوز و مهربونه. اگه گروه شما اسلیترین بود باز می شد تا حدی اینو قبول کرد. ولی گریفیندوره! گروهی که اسنیپ اصلا ازش خوشش نمیاد. یا استاد رو باید عوض می کردی و یا رفتارش رو.


نقل قول:
فردا اوضاع عجیب تر شد!کتی که همیشه چکمه های زیبا، دامنی کوتاه و پیراهنی ابریشمی تمیز به تن میکرد، حالا ظاهری آشفته و به هم ریخته داشت و انگار در دنیای هپروت بود... هرمیون داشت از تعجب شاخ در میاورد!
جمله آخر یه اغراق آزاردهنده رو وارد این قسمت کرده. بهتر بود حذف می شد.


پست شما شدیدا به شکلک احتیاج داشت. نمی دونم چرا ازشون استفاده نکردی. شکلک ها برای نشون دادن احساسات، خیلی می تونن به نویسنده کمک کنن.


نقل قول:
بعد از آن شب بود که کتی عوض شد!
صبح روز بعد کتی زمین تا آسمان عوض شده بود...
این دو تا جمله از نظر ظاهر خیلی شبیه همن... از نظر معنی هم همینطور. بهتر بود فقط از یکیشون استفاده می کردی.


نقل قول:
بعد از ظهر که هرمیون و کتی داشتند به خوابگاه میرفتند به هری برخوردند!
-هی دختره ی زر زرو برو کنار از جلوم چرا جلوم ایستادی؟
- ای بی ادب تو برو کنار هری پاتر!
- دختره ی دورگه...
- هی...

ناگهان به خود آمدند داشتند به هم بد و بیراه میگفتند و از کتی هم خبری نبود!

- هرمیون... کتی درباره من چی بهت گفته؟

هرمیون با چشمانی اشک آلود به هری نگاه کرد.


همچین تغییر زیاد و ناگهانی ای احتیاج به صحنه و توضیحات قوی تری داره. کمی سریع ازش رد شدی. این صحنه باید کند تر و مفصل تر توصیف می شد.


نقل قول:
آنها تا وارد شدند پروفسور دامبلدور رو دیدند ولی مانند آن روز های کتی که همش در خودش بود...


علامت ها لحن جمله رو تعیین می کنن. سه نقطه آخر این قسمت، یه حالت ناقص و تموم نشده بهش داده. بهتر بود برای تاکید بیشتر، از علامت تعجب استفاده می شد.


نقل قول:
- فرزندانم اون یک هور کراکس است اون الان کمی از روحش تسخیر شده شما باید هر چه زود تر اون گردنبند رو نابود کنید وگرنه روح کتی به طور کامل تسخیر میشه. کمکتون میکنم فقط نزارین حرف هاش روتون تاثیر بزاره قول میدید؟ شما تنها امیدما هستید.
نذارین و بذاره درسته.
این جا دامبلدور کمی ترسو و ناتوان نشون داده شده.
اولا که خیلی سریع و مستقیم درباره هورکراکس بهشون می گه. دوما با وجود این که گفته کمکشون می کنه، با گفتن "شما تنها امید ما هستین" از خودش ضعف نشون داده. بهتر بود برای این که چرا دامبلدور مستقیما وارد قضیه نمی شه، یه دلیلی آورده می شد. اگه پست طنز بود می شد دلیل خنده داری آورد. ولی وقتی جدیه، باید دلیل منطقی و قابل قبول باشه.


سوژه داستان خیلی ساده بود. کاملا شبیه داستان کتاب بود که کتی یه گردنبند رو می بنده و تحت تاثیر جادوش قرار می گیره. بقیه قسمت ها هم نه جالب بودن و نه هیجان انگیز و نه غافلگیر کننده.
پست اگه طنز باشه می شه روی طنز شخصیت ها کار کرد. اگه جدی باشه باید روی صحنه ها و احساسات و جمله ها کار کرد.
پست شما طنز نبود... ولی جدی هم نبود. ساده بود.
سوژه شما دروغ بود... ولی دروغ توی پست شما خیلی کمرنگ بود. برای دروغ خیلی داستان های جالب تری می شد درست کرد. به نظر من کمی بیشتر باید در مورد داستان فکر می کردی.


شخصیت ها خوب و قوی نبودن. هری و هرمیون زیادی گیج و سردرگم به نظر می رسیدن. دامبلدور زیادی ضعیف و ترسو به نظر می رسید. کتی هم که جادو شده بود.
هیچ اتفاق خاص و جالبی توی پست نیفتاده و مجموع اینا باعث شده پست دوئل چندان خوبی از آب در نیاد.


بریم سراغ پست خاطرات مرگخواران


درباره این یکی فقط قرار شد خیلی کوتاه نظر بدم.

اینم مثل پست دوئل سعی کرده جدی باشه... ولی نتونسته. جمله ها برای جدی کردن پست، ضعیفن. گذشته از این، اصلا مشخص نیست توی پست چه اتفاقی افتاده!
کتی اعصابش خرده. سردرد داره. می خواد یه مسئله رو حل کنه. پاهای سیاهی از توی کاغذ میان بیرون که اصلا مشخص نمی شه چی هستن و هدفشون چیه.

شما می تونین چند لحظه از احساسات یه شخصیت رو برای نوشتن پست جدی انتخاب کنین. این اشکالی نداره. ولی این کار احتیاج به زاویه دید خیلی خوب، جمله های قوی و توصیف های تاثیر گذار داره. همین موضوع درگیری کتی با مسئله ریاضی رو هم می شه به همین شکل نوشت.

من همیشه سعی می کنم با درخواست دهنده های نقد صادق و روراست باشم. هیچوقت بیخودی ازشون تعریف نمی کنم. به نظرم این بزرگترین اشتباه و خیانتیه که یه نقد کننده می تونه انجام بده.
هر دو پست ضعیف بودن. ولی این شما رو ناامید نکنه. هنوز تازه واردی. هنوز در مرحله یادگیری هستی. اول سبک اصلی نوشتنت رو تعیین کن. طنز یا جدی! به نظر من بهتره هر دو رو بتونی بنویسی... ولی یکی رو می شه به عنوان سبک اصلی انتخاب کرد. بعد، روی همون سبک کار کن. طنزت رو تقویت کن یا جمله هاتو قوی تر کن. به احساسات شخصیت ها توجه کن و سعی کن خوب و درست توصیفشون کنی. متفاوت فکر کن! سعی کن چیزایی رو ببینی که هر کسی حداقل در نگاه اول نمی بینه. کم کم می بینی که نوشته هات متحول و روز به روز بهتر می شن.

...............................................

آفرین به پلاکسی که قوانین رو خونده و می گه که نقد پست رو برای چی می خواد!

بررسی پست شماره 579 خاطرات مرگخواران، پلاکس بلک:


نقل قول:
ناگهان سکوت اطراف با فریاد سهمگین پلاکس شکسته شد:
پست تکی نمی تونه با "ناگهان" شروع بشه. همونطور که نمی تونه با "فلش بک" شروع بشه. دلیلش اینه که برای این دو تا احتیاج به یه منبع زمانی داریم! این جا ما تازه داستان رو شروع کردیم و منبعی نداریم که ناگهان رو نسبت به اون بسنجیم. برای حل این مشکل، قبل از ناگهان باید یه توضیح کوتاه داده بشه. مثلا:
آن روز برخلاف همیشه سکوت عجیبی در هاگزمید حاکم بود. ناگهان سکوت اطراف با فریاد سهمگین پلاکس شکسته شد.


نقل قول:
مرد جوان که روی صندلی پارک نشسته و می‌خواست به سمت چپ بچرخد، در حالیکه زبانش نرسیده به بستنی متوقف شده بود بی حرکت ایستاد.
آفرین. خیلی خوبه. مسیرت درسته. به جای جمله ای مثل"پلاکس وارد پارک شد و شروع به نقاشی کشیدن کرد" از جای درست صحنه شروع کردی. جایی که خواننده رو غافلگیر می کنه. همینجوری می شه یه سوژه ساده رو به شکل های مختلف نوشت.


نقل قول:
_ من پلاکسم دیگه!

سپس صندلی کوچکی روی زمین ظاهر کرد و روبروی مرد نشست.

_ تو پلاکسِ دیگه هستی؟
_ نه من پلاکس بلک هستم.
_ خب «دیگه» کیه؟
این درگیر شدن با کلمه "دیگه" ایده خوبی بود. ولی اولش به نظرم درست نوشته نشده. "من پلاکسم دیگه" حالتی نداره که حتی یه آدم خنگ رو گیج کنه. می تونست اینجوری نوشته بشه:

-خب... تو کی هستی؟
-پلاکس دیگه!


اینجوری می شد اون بحث رو شروع کرد. گذشته از این نکته، بحث خوب و بامزه ای بود.


نقل قول:
مرد جوان چشمانش را در کاسه چرخاند و همان طور که سعی می کرد خیلی بی حرکت ژست مغروری بگیرد گفت:
_ من رهگذر هستم!
_ رهگذر هستی؟ اسمی چیزی نداری یعنی؟

رهگذر به چند برگی که در دستش بود نگاه کرد:
_ تو نمایشنامه نوشته رهگذر!
این قسمت خوب بود. ولی اگه یه ذره جدی تر نوشته می شد، بهتر بود. مثلا به جای نمایشنامه، شناسنامه شو در میاورد و ثابت می کرد که اسمش رهگذره.
به نظر من مهم اینه که نکته های خوب و درستی رو می گیری. این که اینا رو به بهترین شکل ممکن بنویسی چیزیه که خیلی زود یاد می گیری.

نقل قول:
_ خوب هر کی هستی، حالتت رو نگه دار و حرف نزن، تمرکزش به هم میریزه!

بله، رهگذر هم مثل شما فکر کرد که «تمرکزش» باید اشتباه تایپی باشد؛ اما نبود!
معمولا مخالف اظهار نظر نویسنده هستم. مگه این که این کار به جا و با ظرافت انجام بگیره و تاثیر بدی روی نوشته نذاره. درست مثل همین جا. شما به خواننده فرصت ندادی که تمرکزش به هم بخوره. خواننده اون جمله رو می خونه. دقیقا همون فکر رو می کنه. و بعد توضیح شما رو می خونه! اتفاقی که برای منم افتاد...و در حالی که فکر می کنه، این قسمت چقدر جالب بود، با قسمت جالب تری مواجه می شه:
نقل قول:
_ تو میخوای چیکار کنی؟
_ می خوام بکشمت!

بلافاصله رنگ صورت رهگذر پرید و بدنش به لرزه افتاد.

_ هی داری چیکار می کنی؟ تو که صدای منو میشنوی! من که نمیتونم با حرکت صحبت کنم! میکِشَمِت!
این پستی و بلندی ای که عمدا برای نوشته ایجاد کردی عالیه!
منم اون قسمت اول رو خوندم و گفتم عجب اشتباهی! آدم که موقع حرف زدن، بکُشمت رو با بکِشمت اشتباه نمی گیره! و درست همون جا خودت هم همینو نوشتی و نشون دادی که حواست جمع تر از این حرف هاست.


نقل قول:
سپس قلمش را چرخاند و نیوت رهگذر را سرجایش خشک‌ کرد (قلمو چوبدستی اش بود).
پلاکس برگشت و روی صندلی اش نشست. از داخل موهایش سه پایه و بوم را بیرون کشید. (چیه فک کردین فقط بلاتریکس مو‌داره؟ نخیر ایده موهای بلاتریکس رو رولینگ از روی من گرفت! :۰۰۷:)
توی پرانتز توضیح نده. این کار باعث می شه خواننده به مهارت نویسنده شک کنه. چون توضیح رو نتونسته به صورت جزئی از داستان بنویسه و جداش کرده. قسمت مربوط به بلاتریکس کاملا اضافه بود. اینجور توضیحات لازم نیست.


نقل قول:
ابرها حرکت کردند، پاییز تمام شد و شاخه های خشک درختان زیر سنگینی برف خموده گشتند.
ما فکر می کردیم فقط خودمان خموده می گردیم!


نقل قول:
ریش های نیوت رهگذر نما به زمین نزدیک شده بود و گرد پیری روی صورتش نشسته بود.
ریش ها نه، ریش! ریش یه عضوه. هر آدمی فقط یه ریش داره. اگه قراره درباره جزئیات ریش حرف بزنیم باید بگیم موهای ریش. اینجا باید می گفتی ریشش به زمین نزدیک شده بود.


گذشت زمان طولانی، حرکت خوب و شجاعانه ای بود. این که زیادی اسیر منطق نشیم، باعث می شه خلاقیتمون به کار بیفته!


نقل قول:
بله «تمرکزش» اشتباه تایپی نبود. تمرکز مگس نشسته روی موهای نیوت باید حفظ میشد.
اگر میلرزید هم مگس پر میکشید.
عالی بود!
این ایده رو از قبل می دونستم، ولی حتی منم غافلگیر شدم.
خیلی درست نوشتی. بالاتر روی کلمه "تمرکزش" تاکید کردی که خواننده کاملا متوجهش بشه... بعد توضیحات دیگه ای دادی که فراموشش کنه و درست وقتی که فراموشش می کنه بهش اشاره می کنی و ضربه رو می زنی.
هر کدوم از این مراحل، اگه ناقص یا بد اجرا می شدن، تاثیرشون به این خوبی نمی شد.
سوژه ها همینجوری هستن. من می تونم هزاران سوژه و ایده به یه نفر بدم... ولی این خودشه که باید خلاقیت و مهارت کافی برای استفاده ازش رو داشته باشه. شما این مهارت رو داشتی.


پستت بجز ایرادای خیلی کوچیکی مثل توضیحات داخل پرانتز، خیلی خوب بود.
برای همینه که بهت می گم پست های معمولیت خیلی بهتر از پست های دوئلت هستن. نمی دونم چرا دوئلا رو اینجوری نمی نویسی!

به هر حال، به نظر من شخصیت پلاکس توی این پست خیلی خوب نشون داده شده. شخصیت رو اینجوری معرفی می کنن. اینجوری جا می ندازن. تلاش برای جا انداختن شخصیت توی چت باکس، شخصیت رو می کشه! چت باکس مرحله بعد از ایفای نقشه. کارت درسته. همینجوری پیش بری پلاکس بسیار جا افتاده ای می شی.


درباره مرگخوار شدن توضیح خواسته بودی.
روزای اولی که اومدی سایت، گفتی نمی خوای مرگخوار بشی، برای این که نمی خوای "بد" باشی. اون موقع این توضیح رو بهت ندادم، چون می خواستم آزادانه برای گروهت تصمیم بگیری. ولی الان می تونم بگم. مرگخوارا طرفدارای لرد سیاهن. هر کدوم به دلیلی بهش پیوستن. گذشته از این ویژگی مشترک، هر کدوم اخلاق و رفتار خاص خودشونو دارن. می تونن مغرور باشن. می تونن ترسو باشن. می تونن ضعیف یا قوی باشن. خیلی از مرگخوارای سایت هستن که اصلا بد به اون معنی مورد نظر شما نیستن. مثلا ایوا! شخصیت کاملا مثبتیه. ولی مرگخواره. مرگخوار بودنش هم ایرادی نداره. هیچوقت ازش انتظار نداریم خشن و بی رحم باشه. هر کسی شخصیت خودشو شکل می ده و منم طبق شخصیتش ازش انتظار دارم. کافیه اصول کلی ایفای نقش رعایت بشه. مثلا یه مرگخوار نیاد عکس دامبلدور رو بزنه به دیوار اتاقش! یا از لرد سرپیچی نکنه. الان این سوال پیش میاد که اگه لرد به ایوا بگه برو و یه بچه بیگناه رو بکش چی می شه؟
جواب مشخصه... ایوا باید اطاعت کنه. هر چند برای شخصیتش سخت باشه.
ولی شرایط خیلی باید خاص باشه که لرد چیزی خلاف شخصیت یه نفر رو بخواد.

سیاه بودن رو توی صحنه های خاصی می شه نشون داد. جایی که با یه سفید برخورد می کنیم. جایی که لرد سیاه حضور داره. یا بین حرفامون.
الان این جا من هیچ ایرادی در شخصیت پلاکس ندیدم. فرض کنیم پلاکس و لرد یه جایی با هم حضور دارن. چشم پلاکس به سر صاف لرد میفته و وسوسه می شه روش نقاشی بکشه! اینو می شه اجرا کرد... ولی خیلی با دقت. مثلا وقتی لرد خوابه می تونه بره براش مو بکشه و قبل از بیدار شدنش، فرار کنه. یا به لرد بگه یه عقرب رو سرشه و اجازه بدن که بره اونو بگیره! بره بالا و در حالی که وانمود می کنه در حال شکار عقربه، نقاشیشو بکشه!
سیاه بودن یعنی این. یعنی بتونیم ظاهر قضیه رو حفظ کنیم.


گفتم پستت خوب بود؟... گفتم!




پاسخ به: بررسی پست های خانه ی ریدل ها
پیام زده شده در: ۲۰:۰۰ یکشنبه ۱۸ آبان ۱۳۹۹

پلاکس بلک


مخفی کردن اطلاعات کاربر
عضو شده از:
۱۳:۰۸ شنبه ۲۵ مرداد ۱۳۹۹
آخرین ورود:
۱۰:۴۹:۲۸ پنجشنبه ۳ اسفند ۱۴۰۲
از ما هم شنیدن!
گروه:
کاربران عضو
پیام: 219
آفلاین
سلامی شایسته!

بی زحمت اینو نقد میکنین ارباب؟ ببخشید.
و لطفاً با در نظر گرفتن نکاتی که برای مرگخوار شدن باید انجام بدیم باشه.

ممنان.



پاسخ به: بررسی پست های خانه ی ریدل ها
پیام زده شده در: ۱۷:۳۹ یکشنبه ۱۸ آبان ۱۳۹۹

گریفیندور، مرگخواران

کتی بل


مخفی کردن اطلاعات کاربر
عضو شده از:
۱۷:۴۴ دوشنبه ۲۸ مهر ۱۳۹۹
آخرین ورود:
۱۸:۴۹ سه شنبه ۲۵ مهر ۱۴۰۲
از زیر زمین
گروه:
مرگخوار
ایفای نقش
گریفیندور
کاربران عضو
پیام: 454
آفلاین
ممنون تالار رو باز کردید!


لطفا این رو نقد کنید خیلی ممنون.


لطفا این رو هم نقد کنید. با تشکر!


ویرایش شده توسط لرد ولدمورت در تاریخ ۱۳۹۹/۸/۱۸ ۲۲:۵۲:۳۶

ارباب من Lord

گر کسی مرا ببیند نتواند که ببیند چون که او قارقارو نیست!

قاقاروی بدون مو!



پاسخ به: بررسی پست های خانه ی ریدل ها
پیام زده شده در: ۱۵:۰۸ شنبه ۳ آبان ۱۳۹۹

اسلیترین، مرگخواران

لرد ولدمورت


مخفی کردن اطلاعات کاربر
عضو شده از:
۱۴:۳۹ سه شنبه ۸ آبان ۱۳۸۶
آخرین ورود:
۲۱:۱۳:۲۵ پنجشنبه ۳۰ فروردین ۱۴۰۳
از ما گفتن...
گروه:
کاربران عضو
اسلیترین
ناظر انجمن
مرگخوار
ایفای نقش
پیام: 6961
آفلاین
مخاطب این پست به هیچ عنوان شخص خاصی نیست. اگه اینجوری بود، توضیحاتمو همراه نقدش با پیام شخصی برای اون شخص می فرستادم. ولی احساس کردم بقیه هم به این توضیحا احتیاج دارن.

در مورد سوژه هاتون خیلیاتون دارین راه رو اشتباه می رین.
وقتی این موضوع رو به کسی می گم، معمولا اولش ناراحت می شن. ولی دلم نمیاد چیزی نگم... برای این که می دونم آخر راه به جایی نمی رسه و بعد از مدتها تلاش و نوشتن، خسته می شین. میایین می پرسین که چرا نشد؟ چرا اینجوریه؟ من این همه زحمت کشیدم...

فرض کنیم من یه شخصیت جدیدم که می خوام یه پست تکی بزنم. اینجوری شروع می کنم:

من رنگ بنفش رو خیلی دوست دارم. روی تختخواب بنفشم از خواب بیدار می شم و آرزو می کنم روز بنفش خوبی داشته باشم. امروز می خوام برم بیرون. کمی معجون عصاره انگور بنفش می خورم و ردای بنفشمو می پوشم با کفشای بنفشی که خیلی به ردام میان. یه گل بنفش به چوب دستیم می زنم و موهامو که بنفش رنگ کردم بالای سرم جمع می کنم و از خونه خارج می شم. به هر کسی که سر راهم ببینم صبحی به بنفشی گل های بنفشه آرزو می کنم.

حالتون از هر چی بنفشه به هم نخورد؟

خیلیا دقیقا همین کارو می کنن. بدون این که متوجه باشن، همه رو از سوژه شون زده می کنن. توی محل زندگی، امضا، عکس و هر جمله ای که ازشون می خونیم اثری از اون سوژه هست.
این خیلی بده. خیلی اشتباهه. من سوژه ای رو ندیدم که اینجوری جا بیفته. باور کنین!

مورد دوم انتخاب سوژه اس.
یه بحث ساده این جا وجود داره. با این عنوان که چی سوژه اس و چی نیست.
من کاملا درکتون می کنم. شناسه اول من یه ساحره خوشگل بود که توی سوژه ها کسی حریفش نمی شد! یعنی نمی ذاشتم بشه. برای این که می خواستم خیلی جذاب و جالب و قوی جلوه کنم!
منم بی تجربه بودم. مثل هر کسی که برای اولین بار وارد ایفای نقش می شه.
ولی الان می دونم چرا کل شخصیت های موندگار سایت یه نقصی داشتن. چرا حتی یک شخصیت کامل و بی نقص نداریم که بشه گفت توی ایفای نقش جا افتاده.
اول در این مورد حرف بزنیم که چی می تونه سوژه باشه.
شما با سوژه قراره چیکار کنین؟
قراره توی پست های ایفای نقشتون ازش استفاده کنین. سوژه باید قابل استفاده باشه.
از این موضوع که "من به گل رز علاقه دارم." چه استفاده ای می شه کرد؟
هیچی! جز این که وقتی که می خوام درباره شخصیت خودم بنویسم، احساس می کنم لازمه به نحوی به این موضوع اشاره کنم. و این موضوع چون هیچ نکته جدید و جالبی نداره، بعد از دو سه بار تکرار، زننده و آزاردهنده می شه. این جا من از سوژه استفاده نمی کنم. سوژه اس که وبال گردن من شده و داره مجبورم می کنه ازش استفاده کنم.
اوج خلاقیتی که می تونم به خرج بدم اینه که وسط جنگ به جای آواداکداورا، گل رزمو فرو کنم تو چشم یکی.
که حتی اینم جالب نیست! و چقدر می شه تغییرش داد و ازش استفاده کرد؟
سوژه باید کمکتون کنه. توی هر موقعیتی به دادتون برسه. نه این که توی موقعیت، دنبال این بگردین که حالا چطوری سوژه مو بیارم وسط!
پس اصولا علاقه به چیزی، سوژه نیست... مگه این که اون چیز عجیب، جالب، و یا سوژه دار باشه.
ملاکش هم اینه که بشه توی سوژه های مختلف، ازش استفاده های مختلف کرد.
مثل علاقه رودولف به ساحره ها! رودولف نمی ره و بیاد و بگه سلام، من ساحره دوست دارم. هر بار این علاقه توسط خودش یا دیگران به شکل متفاوتی نشون داده می شه.
یا علاقه هکتور به معجون سازی...
این علاقه وقتی سوژه ساز شد که قرار شد معجون های هکتور درست از آب در نیان! از این نکته هم می شه توی سوژه های مختلف استفاده کرد.
یا یه چیز ساده تر که به نظر من سخت تر هم هست. مثل علاقه سدریک به خواب. می تونست خیلی بد و بی مزه باشه. ولی سدریک نذاشته این موضوع تکراری و خسته کننده بشه. بقیه هم سوژه رو خوب گرفتن و دربارش می نویسن.
چیزای مثبت و خوب، سوژه نمی شن.
معجون اگه درست کار کنه سوژه نمی شه. خواب اگه به موقع و درست باشه سوژه نمی شه. علاقه به میوه(مروپ) به خودی خودش خیلی مثبته و اصلا سوژه نیست... وقتی سوژه می شه که مروپ همیشه و همه جا با ترکیبات میوه ای وحشتناکش دنبال مردم باشه که اینا رو به خوردشون بده.
پس نتیجه می گیریم که "من صورتی دوست دارم" ، " من شبا تبدیل به خرگوش می شم" و "لازانیا غذای مورد علاقه منه" سوژه نیست. مگه این که اینا رو یه جوری خاص و متفاوت کنیم که کار خیلی خیلی سختیه.


مورد سوم استفاده از سوژه توی پست ها و مخصوصا چت باکسه.

سوژه رو فرو نکنین تو حلق ملت! چون با عرض معذرت، به همون سرعت بالا میارنش!
سوژه رو باید دور سرشون چرخوند و وقتی حواسشون نیست خیلی آروم لقمه(سوژه) رو گذاشت توی دهنشون! طوری که نفهمن چی خوردن و کی خوردن!
خیلی ملایم، خیلی به موقع و خیلی حساب شده.
یکی از اشتباه ترین کارایی که می تونین با سوژه تون انجام بدین اینه که به محض ورود برین توی چت باکس و هی درباره اش حرف بزنین. این که واقعا دارین سعی می کنین جمله هاتونو یه جوری به فلان سوژه ربط بدین، خیلی تابلو و مشخص می شه. سوژه ها اینجوری تا ابد هم جا نمیفتن. همینجوری دور خودتون می چرخین. آخرش خسته می شین و می رین سراغ نقد کننده یا عضو دیگه ای که بهش اعتماد دارین و می گین چرا احساس می کنم اصلا پیشرفت نمی کنم!

خیلی پیش میاد که تازه واردا میان سراغ من و می گن به نظر شما چه سوژه ای داشته باشم.
قدیما خیلی سعی می کردم حتما سوژه ای بهشون بدم.
ولی اتفاقی که میفتاد این بود که از هر ده نفر، یکی می تونست سوژه رو واقعا درست دربیاره و جا بندازه. چون تجربه و مهارت کافی نداشتن.
این جا بود که متوجه شدم که قبل از تلاش برای سوژه داشتن، حتما باید به سطح خاصی از ایفای نقش و نویسندگی برسین.
گذشته از این، خودتون باید سوژه مناسبتون رو کشف کنین. چون فرض کنیم که من بگم ترسو باش. شاید شما دوست ندارین ترسو باشین. با سوژه ای که دوسش ندارین و به نظرتون بامزه و یا جالب نیست، نمی تونین کار کنین.
صبور باشین. سوژه ها پیش میان. توی سایت. توی چت باکس. لابلای حرفا. کافیه کمی تیزبین باشین و بگیرینشون.
شخصیت هایی که تو کتاب معرفی شده بودن کارشون راحت تره. این برخلاف حرفیه که معمولا می شنوم. چون معمولا می گن شخصیت معرفی نشده انتخاب کردم که کارم راحت تر باشه. آزاد باشم.
همین آزادی کارتون رو سخت می کنه! چون شخصیت رو باید از صفر خلق کنین. اینم کار هر کسی نیست.
ولی شخصیتی که توی کتاب هست به خوبی خلق شده. شما فقط باید بهش شاخ و برگ بدین و طبق میل خودتون عوضش کنین.

از کامل بودن خودداری کنین! هیچ شخصیت واقعی و باورکردنی ای کامل نیست.
شخصیت های شناخته شده سایت رو در نظر بگیرین. هر کدوم که جا افتاده و بقیه می شناسنش و دربارش می نویسن، یه نقصی داره. همین نقص هاست که به نویسنده سوژه می ده. کمکش می کنه که پیشرفت کنه و بره جلو.
من اگه یه لرد شجاع و قوی و قهرمان بسازم، چیزی برای نوشتن ندارم. بقیه هم چیزی برای نوشتن در مورد من ندارن. لرد وقتی صاحب سوژه می شه که گاهی بترسه، گاهی حماقت کنه، گاهی اشتباه کنه و به هر حال، سعی کنه غرورش و ظاهر قضیه رو حفظ کنه.

سوژه تون رو بررسی کنین. با یه نگاه منطقی به این سوال جواب بدین که این واقعا یه سوژه اس؟ می تونم ازش خوب استفاده کنم؟ تو داستان ها و موقعیت های مختلف کمکم می کنه؟ می شه تغییرش داد و با سوژه های مختلف تطبیقش داد؟

ضعیف بودن شخصیت، ضعف شما رو نمی رسونه. لینی یه حشره اس. جیمز سیریوس پاتر یه بچه بود. مورفین گانت یه معتاد بدبخت بود. (شخصیت های خوب و موندگار زیاد داریم. هم در گذشته و هم در زمان حال. مثالای من، شخصیت های دارای ضعف، ولی جا افتاده و قوی از نظر ایفای نقش بودن.)
تجربه ثابت کرده که ویژگی های منفی یا خنده دار، بهتر و بیشتر تو ایفای نقش جا میفتن. موندگار تر می شن. دلیلش اینه که استفاده ازشون راحت تره. به درد می خورن. زیبایی، شجاعت، مهارت... اینا می تونن جزو شخصیتتون باشن، ولی کمک خاصی بهش نمی کنن. حتی اگه بخوایین گاه و بیگاه اشاره کنین که شخصیت من خیلی خوشگله، برای خواننده حالت دافعه ایجاد می شه.
خنگ بودن...خرابکار بودن...ضعیف بودن...ترسو بودن...ظاهر مضحکی داشتن...مهارت مسخره ای داشتن...
اینا هستن که سوژه می شن. اینا شخصیتتونو دوست داشتنی جلوه می دن

سوژه های شخصیتی رو مثل نمک غذا در نظر بگیرین. اگه به جا و به اندازه باشه خوبه. اگه کم و مخصوصا زیاد باشه کل مزه غذا رو از بین می بره.
و نمک رو فقط باید توی غذا پاشید. نه روی میز و زمین و در و دیوار. که در این صورت فقط برامون تبدیل به دردسر و کار اضافی می شه.

جا انداختن سوژه احتیاج به فعالیت ایفای نقش داره. سوژه ای که توی چت باکس معرفی بشه به درد نمی خوره. حتی اگه شناخته بشه هم معمولا توی رول های ایفای نقش ازش استفاده نمی شه.

روی سوژه شخصیتتون خیلی تمرکز نکنین. بیش از حد تمرکز نکنین. به جاش روی مهارت ایفای نقش و نویسندگیتون کار کنین. خیلیا زمان زیاد و با ارزشی رو به دلیل تمرکز روی شخصیت خودشون از دست می دن. برای معرفی درست شخصیتتون احتیاج به وسیله دارین. این وسیله هم چیزی جز ایفای نقش درست و سطح نوشته های نسبتا خوب نیست.

اینا توصیه هایی برای شروع کار بود.با وجود این شما تصمیم گیرنده هستین. اگه احساس کردین ممکنه خوب پیش بره، امتحانش کنین. اگه خوب پیش نرفت می تونین برگردین و از اول شروع کنین.


ویرایش شده توسط لرد ولدمورت در تاریخ ۱۴۰۰/۶/۲۲ ۲۱:۵۹:۳۸



پاسخ به: بررسی پست های خانه ی ریدل ها
پیام زده شده در: ۱۷:۱۷ جمعه ۲ آبان ۱۳۹۹

ریونکلاو، مرگخواران

دیزی کران


مخفی کردن اطلاعات کاربر
عضو شده از:
۱۲:۵۹ سه شنبه ۲۲ مهر ۱۳۹۹
آخرین ورود:
امروز ۱۹:۱۹:۱۱
از کنار خیابون رد شو. ಠ_ಠ
گروه:
مرگخوار
ریونکلاو
کاربران عضو
ایفای نقش
گردانندگان سایت
ناظر انجمن
پیام: 241
آفلاین
سلام‌.
اگر زحمتی نیست،میشه این رو برام نقد کنید.
اینم خلاصه پست همراه یه کیسه آبنبات نعنایی.
«روز و روزگارتون آبنباتی»


سلام. خیلی ممنون که خلاصه رو فرستادی.
نقد شما با روباهی حیله گر فرستاده شد!


ویرایش شده توسط لرد ولدمورت در تاریخ ۱۳۹۹/۸/۳ ۱۵:۴۵:۵۳

تصویر کوچک شده

بیکار ترین مرگخوار اربــــــــــــــاب

~ only Raven ~


پاسخ به: بررسی پست های خانه ی ریدل ها
پیام زده شده در: ۰:۲۷ پنجشنبه ۱ آبان ۱۳۹۹

اسلیترین، مرگخواران

لرد ولدمورت


مخفی کردن اطلاعات کاربر
عضو شده از:
۱۴:۳۹ سه شنبه ۸ آبان ۱۳۸۶
آخرین ورود:
۲۱:۱۳:۲۵ پنجشنبه ۳۰ فروردین ۱۴۰۳
از ما گفتن...
گروه:
کاربران عضو
اسلیترین
ناظر انجمن
مرگخوار
ایفای نقش
پیام: 6961
آفلاین
بررسی پست شماره 629 باشگاه دوئل، پلاکس بلک:


قبل از شروع نقد یه نکته ای رو بگم. بعضیا تو موقعیت های خاصی بهتر می نویسن. مثلا یکی رول های دوئلش خیلی بهتر از رول های عادیش می شه. یکی توی ماموریت ها خیلی بهتر می نویسه.
برای شما فعلا اینجوریه که رول های عادیت خیلی بهتر از رول های دوئلته. یعنی با امتیازای دوئل در مورد سطحت قضاوت نکن. اگه توی دوئل امتیازات خیلی بالا نیست و مثلا 24 می گیری، رول های عادیت بالاتر از 24 هستن.
حالا می رسیم به این که چرا پست دوئلت اونقدرا امتیاز بالایی نمی گیره.

دو مورد برای من خیلی واضحه. یکی این که سوژه های داستان هات معمولا خیلی ساده و قابل پیش بینی هستن. اینو کلی می گم. نه در مورد این پست. دوم اینه که نوشته هات پَستی و بلندی دارن. یه جاش خیلی خوب می شه و امتیازتو می بره بالا... یه جاش ضعیف می شه و میاره پایین و در نتیجه میانگین اینا یه امتیاز متوسط می شه. اگه قسمت های قوی رو بشناسی و روشون تمرکز کنی و ضعیفا رو حذف کنی، کیفیت پستت خیلی بالا می ره.

سوژه شما این بود که به یه دلیلی زخمی می شین و خون از دست می دین. فقط یک نفر می تونه بهتون خون بده. و بعدش چی می شه.

این داستان سه قسمت داره که خیلی راحت می تونین روی هر سه تاش تمرکز کنین. این یعنی شما سه تا فرصت برای بالا بردن این پست دارین. سه تا خیلی زیاده!
اول باید فکر کنین که چه اتفاق جالب و غیر منتظره ای براتون بیفته.
دوم باید یه شخص جالب و سوژه دار رو برای خون دادن انتخاب کنین.
و در پایان یه نتیجه جالب براش در نظر بگیرین.


نقل قول:
گیاه غول پیکری را با مشقت فراوان از زیر خاک بیرون کشید، عرق نشسته روی پیشانی اش را پاک کرد و روی زمین نشست:
_ هوففف، آخه اینم شد آزمون؟
خیال داشتم بگم این سوژه رو چرا از دست دادی؟ این می تونست یه گیاه جادویی با عکس العمل های جالب باشه... ولی از دست ندادی:
نقل قول:
گل آفتابگردانی با حدود سه متر قد و برگ هایی به بزرگی یک دیوار رو به رویش ایستاده بود، دندان های بلند و ترسناکش از میان تخمه های تازه جوانه زده بیرون آمده و آب دهانش جاری بود.
این جاش خیلی خوب بود. همیشه همینجوری سوژه ها رو بگیر و ازشون استفاده کن.


نقل قول:
_ آی کمک، یکی کمک کنه، پام کنده شد، آخ پاااااااام!

لینی چوبدستی اش را در هوا چرخاند و گل مثل گلوله آی خاک روی زمین ریخت.
پلاکس هم با شدت سقوط کرد:
_ آخ! پام، کمک کنید، وای پام. نامردا ! آخرشم منو به کشتن دادین.
توصیف، خیلی خوب و واضح نبود. منظور رو می شه متوجه شد. ولی می تونست کامل تر و با جمله های بهتر توصیف بشه.


نقل قول:
رودولف مشغول صحبت با ساحره های با کمالات شد، سدریک گوشه ای به خواب رفت، سو در کلاه هایش غرق شد و ماروولو شروع کرد به تعریف از پلاکس های زمان سالازار... مرلین بیامرز...
این جاش کلا باید حذف می شد. اشاره مستقیم و پشت سر هم به سوژه های شخصیت ها!
سوژه باید غیر مستقیم باشه. فقط مال مارولو خوب بود. برای بقیه می تونستی صحنه های غیر مستقیم تری خلق کنی.


نقل قول:
دار فانی به پلاکس نزدیک و نزدیک تر میشد.
دار فانی یعنی دنیا...در نتیجه، مفهوم جمله درست نیست. ولی بامزه اس. به نظر من ارزششو داشت که اینجوری بنویسیش.


نقل قول:
ولی حتی لینی هم در هوا پر نمیزد، همه اتاق ها را گشت و سرانجام زمانی که حس کرد باید نگران عصبانی شود از خانه خارج شد.
"لینی هم در هوا پر نمی زد" خوب بود. ولی نمی دونم از عجله اس یا چی. جمله هات درست نیستن. "نگران عصبانی شود."... اینا حواس خواننده رو پرت می کنن. باعث می شن برگرده و دوباره بخونه.


نقل قول:
_ باید از راب خون بگیریم.
_ اما رابستن رفته خدمت!

سدریک همه را از خواب غفلت بیدار کرد و چون خسته بود خودش به خواب رفت.

_ خب ما هم میریم خدمت!
رابستن به دلیل موقعیت خاصش انتخاب خوبی بود. قسمت مربوط به سدریک خوب بود. نتیجه گیری مضحک مرگخوارا و جمله "ما هم می ریم خدمت" هم خوب بود.


نقل قول:
_ خب باشه، اما خون من که اینجا بودن نمیشه! من خونمو پادگان جا گذاشتن شدم.
این شاید جالب ترین قسمت پستت بود. غافلگیر کننده و شجاعانه بود.


نقل قول:
ایوا بعد از این که مطمعن شد پلاکس دور شده کاغذ و قلمو ها را د دهان خود چپاند.
این، استفاده به جا و به موقع از سوژه یه شخصیته. همیشه همینجوری باید منتظر بمونی تا موقعیت مناسب پیش بیاد.


نقل قول:
بچه دلش میخواست مستقیما بر مربی پلاکس نظارت کند، برای همین سراغ آگلانتاین که سوختن تام در پیپ و مگان که روی ناخن هایش نقاشی میکشیدند نرفت.
او حتی متوجه کلاه های رنگ و وارنگ سو و سدریک که بین رنگ ها خوابیده بود نشد.
سوژه اگلانتاین خوب بود. بقیه اضافه بودن. چون بازم ساده و مستقیم بودن.


نقل قول:
مدت زیادی همه نقاشی کشیدند؛ بعضی ها نقاشی خوردند، بعضی ها نقاشی خوابیدند.
بخش نقاشی شون یه کمی زیادی طول کشیده. خواننده رو از سوژه اصلی دور می کنه. ولی به جاش آخر پست خیلی سرسری و ضعیف تموم شده:
نقل قول:
مرگ‌خواران رسیده و نرسیده همان جلوی در خانه خود را ولو کردند و به خواب عمیق فرو رفتند.
هکتور آمد تا بگوید که...
ولی با مرگخوارانی خسته و در خواب مواجه شد.
پلاکس چمدان وسایل نقاشی اش را داخل خانه آورد و روی زمین گذاشت:
_ آخی بخاطر من انقد خسته شدن.
_ پلاکس! بیا جسمتو تحویل بگیر، تام آنقدر باهاش حرکت های موزون انجام داده کم مونده قطعه قطعه بشه.
_ مگه نگفتی خون میخواد؟
_ تام انقد ذوق زده بود که جسم سالم پیدا کرده که خوبش کرد.
انگار نویسنده به این جا که رسیده، یهو دیده مهلت دوئل داره تموم می شه و آخرش رو سر هم بندی کرده. به نظر من بخش نقاشی می تونست کمی کوتاه تر بشه و پایان پست کمی طولانی تر و تاثیر گذارتر.


بعضی وقتا از شخصیت ها خیلی خوب استفاده می کنی و بعضی وقتا خیلی ضعیف. به اینا اشاره کردم که بدونی کدوما خوبن.
طنزت خوبه. راحت می تونه آدمو بخندونه.
مهارت غافلگیر کردن خواننده رو داری. حتی با جمله ها و دیالوگ های ساده.
نقاط قوتت به اندازه کافی قوی هستن. الان باید قسمت های ضعیف رو تشخیص بدی و یا برای بهتر شدنشون تلاش کنی و یا حذفشون کنی.


برو پلاکس!




پاسخ به: بررسی پست های خانه ی ریدل ها
پیام زده شده در: ۰:۱۹ چهارشنبه ۳۰ مهر ۱۳۹۹

پلاکس بلک


مخفی کردن اطلاعات کاربر
عضو شده از:
۱۳:۰۸ شنبه ۲۵ مرداد ۱۳۹۹
آخرین ورود:
۱۰:۴۹:۲۸ پنجشنبه ۳ اسفند ۱۴۰۲
از ما هم شنیدن!
گروه:
کاربران عضو
پیام: 219
آفلاین
درودی رنگی رنگی ارباب!

بی زحمت درخواست نقد این پست رو داشتم.
#۶۲۹

روزتون سبز!


ویرایش شده توسط پلاکس بلک در تاریخ ۱۳۹۹/۷/۳۰ ۰:۴۴:۳۲


پاسخ به: بررسی پست های خانه ی ریدل ها
پیام زده شده در: ۹:۵۹ شنبه ۲۶ مهر ۱۳۹۹

رکسان ویزلی


مخفی کردن اطلاعات کاربر
عضو شده از:
۱۲:۱۳ پنجشنبه ۱۷ مرداد ۱۳۹۸
آخرین ورود:
۱۴:۵۵ شنبه ۱۹ تیر ۱۴۰۰
از ش چندشم میشه!
گروه:
شناسه های بسته شده
پیام: 219
آفلاین
سلام ارباب. خوبین ارباب؟

اگه ميشه اين پستو نقد کنید. احساس میکنم طولانی شده و دیالوگام اون شخصیتی که باید رو ندارن.

چقد دلم برای اینجا تنگ شده بود ارباب!


سلام خالی

نقد شما رو فرستادیم.
چقدر خوبه که دلت تنگ می شه.


ویرایش شده توسط لرد ولدمورت در تاریخ ۱۳۹۹/۷/۲۷ ۱۶:۱۵:۰۶

رکسان خالی... خالی خالی! بدون ویزلی!

تصویر کوچک شده




پاسخ به: بررسی پست های خانه ی ریدل ها
پیام زده شده در: ۱۹:۴۲ سه شنبه ۲۲ مهر ۱۳۹۹

علی بشیر


مخفی کردن اطلاعات کاربر
عضو شده از:
۲۰:۳۰ شنبه ۱۹ مهر ۱۳۹۹
آخرین ورود:
۲:۱۸ سه شنبه ۱۱ بهمن ۱۴۰۱
از قلعه آغشت
گروه:
کاربران عضو
پیام: 41
آفلاین
سلام !
خِسته نباشن!دخانواده خوبن!
همیره نقد کنِن ممنوتام مُشُم!



لطفا برای پست های دوئل، قبل از امتیازدهی و اعلام نتایج، درخواست نقد نکنین.


ویرایش شده توسط لرد ولدمورت در تاریخ ۱۳۹۹/۷/۲۲ ۲۲:۰۱:۴۷


If you are not willing to risk the usual you will have to settle for the ordinary. ~Jim Rohn




تصویر کوچک شده


پاسخ به: بررسی پست های خانه ی ریدل ها
پیام زده شده در: ۱۱:۵۲ سه شنبه ۲۲ مهر ۱۳۹۹

مرگخواران

تام جاگسن


مخفی کردن اطلاعات کاربر
عضو شده از:
۱۹:۴۱ سه شنبه ۶ فروردین ۱۳۹۸
آخرین ورود:
۲۲:۲۶:۲۳ جمعه ۱۷ فروردین ۱۴۰۳
از تسترال جماعت فقط تفش به ما رسید.
گروه:
مرگخوار
ایفای نقش
کاربران عضو
پیام: 643
آفلاین
سلام ارباب! خوب هستین؟

ارباب یه پست برگرفته از تجربه‌ای شخصی و دردناک زدم، بعد نگاه کردم دیدم حدود سه ماهی میشه که نقد نگرفتم. از طرفی هم پستِ تقریبا بدون دیالوگی بود؛ غیر از اون دیالوگ آخرش البته، خواستم ببینم چطور شده. ممنونم.

پ.ن: خود پست خلاصه داره برای همین خلاصه تقدیم نکردم.


خلاصه خوبی بود.

نقد پست شما ارسال شد.



ویرایش شده توسط لرد ولدمورت در تاریخ ۱۳۹۹/۷/۲۶ ۲۳:۱۷:۳۳

آروم آقا! دست و پام ریخت!







شما می ‌توانید مطالب را بخوانید
شما نمی توانید عنوان جدید باز کنید
شما نمی توانید به عنوان‌ها پاسخ دهید
شما نمی توانید پیام‌های خودتان را ویرایش کنید
شما نمی توانید پیام‌های خودتان را حذف کنید
شما نمی توانید نظر سنجی اضافه کنید
شما نمی توانید در نظر سنجی ها شرکت کنید
شما نمی توانید فایل‌ها را به پیام خود پیوست کنید
شما نمی توانید پیام بدون نیاز به تایید بزنید
شما نمی توانید از نوع تاپیک استفاده کنید.
شما نمی توانید از HTML در نوشته های خود استفاده کنید
شما نمی توانید امضای خود را فعال/غیر فعال کنید
شما نمی توانید صفحه pdf بسازید.
شما نمی توانید پرینت بگیرید.

[جستجوی پیشرفته]


هرگونه نسخه برداری از محتوای این سایت تنها با ذکر نام «جادوگران» مجاز است. ۱۴۰۳-۱۳۸۲
جادوگران اولین وبسایت فارسی زبان هواداران داستان های شگفت انگیز هری پاتر است. به عنوان نخستین خاستگاه ایرانی ایفای نقش مبتنی بر نمایشنامه نویسی با محوریت یک اثر داستانی در فضای مجازی، پرورش و به ارمغان آوردن آمیزه ای از هنر و ادبیات برجسته ترین دستاورد ما می باشد.