بررسی
پست شماره 629 باشگاه دوئل، پلاکس بلک:
قبل از شروع نقد یه نکته ای رو بگم. بعضیا تو موقعیت های خاصی بهتر می نویسن. مثلا یکی رول های دوئلش خیلی بهتر از رول های عادیش می شه. یکی توی ماموریت ها خیلی بهتر می نویسه.
برای شما فعلا اینجوریه که رول های عادیت خیلی بهتر از رول های دوئلته. یعنی با امتیازای دوئل در مورد سطحت قضاوت نکن. اگه توی دوئل امتیازات خیلی بالا نیست و مثلا 24 می گیری، رول های عادیت بالاتر از 24 هستن.
حالا می رسیم به این که چرا پست دوئلت اونقدرا امتیاز بالایی نمی گیره.
دو مورد برای من خیلی واضحه. یکی این که سوژه های داستان هات معمولا خیلی ساده و قابل پیش بینی هستن. اینو کلی می گم. نه در مورد این پست. دوم اینه که نوشته هات پَستی و بلندی دارن. یه جاش خیلی خوب می شه و امتیازتو می بره بالا... یه جاش ضعیف می شه و میاره پایین و در نتیجه میانگین اینا یه امتیاز متوسط می شه. اگه قسمت های قوی رو بشناسی و روشون تمرکز کنی و ضعیفا رو حذف کنی، کیفیت پستت خیلی بالا می ره.
سوژه شما این بود که به یه دلیلی زخمی می شین و خون از دست می دین. فقط یک نفر می تونه بهتون خون بده. و بعدش چی می شه.
این داستان سه قسمت داره که خیلی راحت می تونین روی هر سه تاش تمرکز کنین. این یعنی شما سه تا فرصت برای بالا بردن این پست دارین. سه تا خیلی زیاده!
اول باید فکر کنین که چه اتفاق جالب و غیر منتظره ای براتون بیفته.
دوم باید یه شخص جالب و سوژه دار رو برای خون دادن انتخاب کنین.
و در پایان یه نتیجه جالب براش در نظر بگیرین.
نقل قول:
گیاه غول پیکری را با مشقت فراوان از زیر خاک بیرون کشید، عرق نشسته روی پیشانی اش را پاک کرد و روی زمین نشست:
_ هوففف، آخه اینم شد آزمون؟ 
خیال داشتم بگم این سوژه رو چرا از دست دادی؟ این می تونست یه گیاه جادویی با عکس العمل های جالب باشه... ولی از دست ندادی:
نقل قول:
گل آفتابگردانی با حدود سه متر قد و برگ هایی به بزرگی یک دیوار رو به رویش ایستاده بود، دندان های بلند و ترسناکش از میان تخمه های تازه جوانه زده بیرون آمده و آب دهانش جاری بود.
این جاش خیلی خوب بود. همیشه همینجوری سوژه ها رو بگیر و ازشون استفاده کن.
نقل قول:
_ آی کمک، یکی کمک کنه، پام کنده شد، آخ پاااااااام!
لینی چوبدستی اش را در هوا چرخاند و گل مثل گلوله آی خاک روی زمین ریخت.
پلاکس هم با شدت سقوط کرد:
_ آخ! پام، کمک کنید، وای پام. نامردا ! آخرشم منو به کشتن دادین. 
توصیف، خیلی خوب و واضح نبود. منظور رو می شه متوجه شد. ولی می تونست کامل تر و با جمله های بهتر توصیف بشه.
نقل قول:
رودولف مشغول صحبت با ساحره های با کمالات شد، سدریک گوشه ای به خواب رفت، سو در کلاه هایش غرق شد و ماروولو شروع کرد به تعریف از پلاکس های زمان سالازار... مرلین بیامرز...
این جاش کلا باید حذف می شد. اشاره مستقیم و پشت سر هم به سوژه های شخصیت ها!
سوژه باید غیر مستقیم باشه. فقط مال مارولو خوب بود. برای بقیه می تونستی صحنه های غیر مستقیم تری خلق کنی.
نقل قول:
دار فانی به پلاکس نزدیک و نزدیک تر میشد.
دار فانی یعنی دنیا...در نتیجه، مفهوم جمله درست نیست. ولی بامزه اس. به نظر من ارزششو داشت که اینجوری بنویسیش.
نقل قول:
ولی حتی لینی هم در هوا پر نمیزد، همه اتاق ها را گشت و سرانجام زمانی که حس کرد باید نگران عصبانی شود از خانه خارج شد.
"لینی هم در هوا پر نمی زد" خوب بود. ولی نمی دونم از عجله اس یا چی. جمله هات درست نیستن. "نگران عصبانی شود."... اینا حواس خواننده رو پرت می کنن. باعث می شن برگرده و دوباره بخونه.
نقل قول:
_ باید از راب خون بگیریم.
_ اما رابستن رفته خدمت!
سدریک همه را از خواب غفلت بیدار کرد و چون خسته بود خودش به خواب رفت.
_ خب ما هم میریم خدمت!
رابستن به دلیل موقعیت خاصش انتخاب خوبی بود. قسمت مربوط به سدریک خوب بود. نتیجه گیری مضحک مرگخوارا و جمله "ما هم می ریم خدمت" هم خوب بود.
نقل قول:
_ خب باشه، اما خون من که اینجا بودن نمیشه! من خونمو پادگان جا گذاشتن شدم.
این شاید جالب ترین قسمت پستت بود. غافلگیر کننده و شجاعانه بود.
نقل قول:
ایوا بعد از این که مطمعن شد پلاکس دور شده کاغذ و قلمو ها را د دهان خود چپاند.
این، استفاده به جا و به موقع از سوژه یه شخصیته. همیشه همینجوری باید منتظر بمونی تا موقعیت مناسب پیش بیاد.
نقل قول:
بچه دلش میخواست مستقیما بر مربی پلاکس نظارت کند، برای همین سراغ آگلانتاین که سوختن تام در پیپ و مگان که روی ناخن هایش نقاشی میکشیدند نرفت.
او حتی متوجه کلاه های رنگ و وارنگ سو و سدریک که بین رنگ ها خوابیده بود نشد.
سوژه اگلانتاین خوب بود. بقیه اضافه بودن. چون بازم ساده و مستقیم بودن.
نقل قول:
مدت زیادی همه نقاشی کشیدند؛ بعضی ها نقاشی خوردند، بعضی ها نقاشی خوابیدند.
بخش نقاشی شون یه کمی زیادی طول کشیده. خواننده رو از سوژه اصلی دور می کنه. ولی به جاش آخر پست خیلی سرسری و ضعیف تموم شده:
نقل قول:
مرگخواران رسیده و نرسیده همان جلوی در خانه خود را ولو کردند و به خواب عمیق فرو رفتند.
هکتور آمد تا بگوید که...
ولی با مرگخوارانی خسته و در خواب مواجه شد.
پلاکس چمدان وسایل نقاشی اش را داخل خانه آورد و روی زمین گذاشت:
_ آخی بخاطر من انقد خسته شدن.
_ پلاکس! بیا جسمتو تحویل بگیر، تام آنقدر باهاش حرکت های موزون انجام داده کم مونده قطعه قطعه بشه.
_ مگه نگفتی خون میخواد؟
_ تام انقد ذوق زده بود که جسم سالم پیدا کرده که خوبش کرد.
انگار نویسنده به این جا که رسیده، یهو دیده مهلت دوئل داره تموم می شه و آخرش رو سر هم بندی کرده. به نظر من بخش نقاشی می تونست کمی کوتاه تر بشه و پایان پست کمی طولانی تر و تاثیر گذارتر.
بعضی وقتا از شخصیت ها خیلی خوب استفاده می کنی و بعضی وقتا خیلی ضعیف. به اینا اشاره کردم که بدونی کدوما خوبن.
طنزت خوبه. راحت می تونه آدمو بخندونه.
مهارت غافلگیر کردن خواننده رو داری. حتی با جمله ها و دیالوگ های ساده.
نقاط قوتت به اندازه کافی قوی هستن. الان باید قسمت های ضعیف رو تشخیص بدی و یا برای بهتر شدنشون تلاش کنی و یا حذفشون کنی.
برو پلاکس!