(پست پایانی)
- روغن! روغنش کمه. اینجوری خشک و بدمزه می شه.
سو لی طاقت نیاورد و این جمله را فریاد کشید. بعد هم در حرکتی مصمم، ظرف پر از روغن را برداشت و روی اسکورپیوس خالی کرد.
بومیان با حیرت به این حرکات نگاه می کردند. ولی این پایان کار سو نبود.
- خب... از دستم در رفت و کمی زیاد ریختم. این غذا خیلی چرب شده. باید روغنش گرفته بشه وگرنه باعث گرفتگی رگ های شما و سکته می شه. شما نمی دونین سکته چیه. من می دونم و خیلی ترسناک و لولوئه.
بومیان از کلمه لولو بسیار ترسیدند. اسکورپیوس را تحویل مرگخواران دادند تا کم روغنش کنند.
لرد سیاه خوشحال به نظر می رسید.
- خب... کلی زمان خریدیم. الان وقتشه کمی اقتدارمونو بهشون نشون بدیم. به مناسبت این موفقیت و برای ترساندن هر گونه گیاهی و جانوری روی این جزیره، یک علامت شوم همگانی درست می کنیم. همه با هم. یک... دو... سه!
مرگخواران چوب دستی ها را به هم چسبانده و فریاد "مورس موردر" را سر دادند.
علامت شوم عظیمی آسمان جزیره را پوشاند که فقط پلاکس قادر به دیدنش نبود. چون داشت به اقیانوس نگاه می کرد.
جزیره به لرزه در آمد.
- می بینین یاران ما؟ قدرت علامت شوم را احساس می کنید؟
احساس می کردند. حتی بیشتر و بیشتر.
لرزش ها شدت گرفت و رعد و برق و طوفان شروع شد.
- یاران ما! ما دیگه زیادی داریم احساس می کنیم. چرا همچین می شود؟ ما را از خشم طبیعت در امان بدارید!
جزیره به حرکت در آمد و هر مرگخواری به گوشه ای پرتاب شد.
بومیان جزیره پشت سر هم به سمت علامت شوم روی آسمان تعظیم می کردند. لرد سیاه اگر در حال چرخانده شدن توسط گردباد نبود، بسیار از این صحنه احساس غرور و افتخار می کرد.
امواج متلاطم دریا و جزیره ای که ظاهرا دیگر موجود زنده ای را روی خودش تحمل نمی کرد، صحنه ای ترسناک به وجود آورده بودند.
- یاران ریونکلاوی ما... فکری کنید که یاران هافلپافی ما اجرایش کنند و یاران گریفیندوری ما، ما و یاران اسلیترینی ما را توسط آن فکر نجات دهند.
یک روز بعد!- جزیره قرنطینه رو زدین منفجر کردین... بومیای جزیره همگی روی درختی وسط اقیانوسن که اصلا مشخص نیست ریشه اش کجاست. حاضر هم نیستن محل زندگیشونو ترک کنن. رفتن توی لونه یه ققنوس عصبانی پناه گرفتن. بعدش با چهار موسس محترم و باارزش هاگوارتز قایق درست کردین و نارلک رو به عنوان بادبان بهشون بستین و تا اولین خشکی رفتین؟ سه ساعت طول کشید که گره هاشون رو باز کنیم. شما اصلا متوجه هستین که چه خسارت عظیمی به وزارت سحر و جادو وارد کردین؟
لرد سیاه و مرگخواران در حوله هایی با آرم وزارت پیچیده شده و در حال لرزش بودند. لرد سیاه دو حوله داشت. حوله سدریک را که خواب بود هم گرفته بود.
- ما پول داریم... می پردازیم خب! فقط یک غذایی به ما بدهید. گرسنه ماندیم.
این اسکورپیوس را هم دوباره بشویید. بوی کلم و ادویه می دهد.
معاون وزیر سری به نشانه تاسف تکان داد. ولی بیشتر از این هم جرات بحث با لرد سیاه را نداشت.
امضا و تعهد های لازم را از لرد ومرگخواران گرفت و برگه تست منفی ویروس شناسی را هم به دستشان داد.
- همگی سالمین. این پلاکس هم احتمالا شب بد خوابیده. سرش چرخیده. همینجوری می مونه دیگه. نقاشیاشو هم باید حدسی بکشه. برین یه فکری برای تهیه این پول بکنین.
-ارباب! من راهشو بلدم.
- راه نمی خواهد. گفتیم پول داریم. می پردازیم.
-ارباب!
- مرگ! از ما دور شو. همین امروز می دهیمت به خشکشویی. پلید و آلوده شدی.
اسکورپیوس به لرد سیاه نزدیک تر شد و در گوشش زمزمه کرد:
- نه ارباب. من راضی نمی شم پول از دست بدین. نگران خسارت نباشین. خودم حلش می کنم. امشب یه جایی دعوت شدم که فکر می کنم بتونم پول زیادی بدست بیارم و کل مشکل رو حل کنم. اصلا نگران نباشین. تا منو دارین غم ندارین. بسپارینش به
اسکورپیوس همیشه برنده!پایان!