آلیشیا از پشت طی یک حرکت ماهرانه(و لات پسندانه
) اون دو نفر رو پخش زمین میکنه بعد چوبدستیشو در میاره و با ورد احضار ..........
.........سندا رو در دست میگیره.......و در حالیکه از اونا دور میشه میگه :حالا میتونم بیام اینجا...ها ها ها
لی لی رو به هری:
به خودم گفتم که تو عرضه این کاررارو نداری
و گوش هری رو میگیره و میپیچونو....همون موقع آلیشیا نمیدونم از کجا در میاد و به سرعت خودشو به اونا میرسونه
آلیشیا:نننننننننننننننننننه این کارو نکن لی لی....
و هری رو به طرفی هل میده و دست لی لی از گوش هری ول میشه....
آلیشیا (در حالی که بغض گلوشو گرفته!!!
نه اشتباه نکردید این همان آلی است با همان طراوت و....):نه لی لی این کارو نکن بیا و گوش من رو بپیچون!این بچه(اشاره به هری
)رنجای زیادی رو متحمل شده....فکرشو بکن بچه ای به این سن و سال......
آلیشیا دیگه نمیتونه ادامه بده و بغضش میترکه:
(
)لی لی که تحت تاثیر قرار گرفته آلیشیا رو در آغوش میگیره...........
بعد به طرف هری میره............
لی لی:
هری:
در همون موقع وقتی اوندو به خودشون میان میبینن که آلیشیا داره به آرامی از اونجا دور میشه....
هری:آلیشیا!!!!من در مورد تو اشتباه میکردم.....تو دختر مهربونی هستی!
آلیشیا:(
)آره هری تو پسر ابلهی هستی و اشتباه زیاد میکنی!(از اونجایی که لحن آلی خیلی آروم بود هری اینو نشنیده میگیره)خلاصه ما دیگه عادت کردیم....
لی لی:آه آلیشیا من عجب احمقی بودم(من نگفتما)آدم باید مغازشو به آدمایی مثل تو دودستی ببخشه!
آلیشیا که تا اون موقع داشت گریه میکرد:نه! ما به همون دو دنگشم قانعیم!
لی لی و هری: