(پست پایانی)
در کمال تعجب ایده پیشنهادی مورد قبول واقع شد و قبل از این که طرف متوجه بشود چی به چیست، مغزش از هم باز شد و هر محفلی یک تکه از مغز را برداشت.
-این جاش باهوش به نظر می رسه.
-این قسمتش استفاده نشده. خودم ازش استفاده می کنم.
-این جاش پر خاطره اس.
-ماااماااان؟ می شه اینو برام ساندویچ کنی؟
در خانه ریدل ها ولی، کسی علاقه ای به ساندویچ و مغز نداشت.
ملت سیاه وینکی را به سختی از مهمان جدیدشان جدا کردند.
ولی مگر وینکی جنی بود که به این سادگی ها ول کن قضیه شود؟ به اربابش توهین شده بود و وینکی هرگز توهین به ارباب را قبول نمی کرد.
به محض جدا شدن نعره ای می کشید و دوباره روی سر لوکی می پرید.
تا جایی که مغز این یکی هم از هم دریده شد.
-یاران ما...اینو بسته بندی کرده و به محفل ارسال کنید...گرسنه نمانند بندگان مرلین.
لرد سیاه بسیار بخشنده بود.
پایان...............................
سوژه جدید-سوال من از شما اینه...این چه وضع فرم پر کردنه؟
بلاتریکس با چهره ای در هم، به مراجعه کننده خیره شد و به فرم درخواست مرگخوار شدن اشاره کرد.
-فرم رو پر نکردین...فقط...کوبیدینش! الان انتظار دارین از این له شدگی ها چی بفهمیم؟
مراجعه کننده سرش را پایین انداخته بود.
-خب...میزان شور و شوق درونی منو؟
-خب چرا می کوبیش آخه بچه؟
این بار صدای بلاتریکس بسیار بلند بود.
چکش ترسید!
-خب...کوبیدم...چون چکشم...کارم همینه. یک عمر کوبیدم. الانم به زبون چکشی جواب دادم. عجب جوابای خفنی هم دادم. بخون ببین. جون من بخون...
چکش با اصرار به کاغذ له و لورده اشاره می کرد و بلاتریکس نمی دانست چطور به یک چکش حالی کند که زبان چکشی بلد نیست.
نیم ساعت بعد...چکش با ناباوری به برگه ای که تحویلش داده بودند خیره شد. مهر قرمز رنگ "تایید نشد" پای برگه خودنمایی می کرد.
چکش لی لی کنان به داخل سالن درخواست برگشت و با نوکش چند ضربه به شانه اولین مرگخوار سر راهش زد.
-ببخشید...من درست متوجه نشد. تایید نشد یعنی چی؟ یعنی من الان در حال مرگخوار شدن هستم؟ رو به مرگخوار شدنم؟ هر آن ممکنه مرگخوار بشم؟ علامت شومو کی روی دسته م می زنن؟
مرگخوار نگاهی سرسری به برگه انداخت.
-خیر...شما رد شدین. نمی تونین مرگخوار بشین.
چکش سرخ شد...سفید شد...
عصبانی شد...تعجب کرد...
چکشی با لیاقت و مهارت و صلاحیت او، چطور ممکن بود رد بشود؟ زیر لب زمزمه کرد:
-نه..نه...نمی تونین بعد از یک عمر کوبیدن با شرافت، این کار رو با من بکنین. نمی تونین ردم کنین. صلاحیت من از خیلیاتون بالاتره. قدرتمو دست کم گرفتین...از این کارتون پشیمون می شین...از فردا...دیگه هیچی برای هیچکدومتون مثل قبل نخواهد بود! صبر کنین و ببینین...