- احمقیم؟
- کروشیو ! دفعه اخر باشه از من میخوای حرفمو دوبار تکرار کنم! بگیریدش اون نظافتچی از مرلین بی خبرو!
مرگخوار ها خوب میدانستند عصبانیت بلاتریکس چیزی است که باید از آن دوری میکردند. بنابراین همه چوب دستی هایشان را در آوردند و به نظافتچی مذکور حمله کردند.
-من پاشو میگیرم!
- محکم بگیر پیتر ! منم اون پاشو میخور ... چیز میگیرم. گابریل سرشو بگیر تکون نخوره!
- یک درصد فکر کن دست به اون سر چرب و کثیف بزنم!
گابریل یک اسپری الکل از کیفش درآورد. یک نگاه به اسپری یک وجبی اش انداخت و نگاه بعدی را به نظافتچی ای کرد که روی زمین لگد پرانی میکرد تا شاید از دست ایوایی که سعی در گاز گرفتن و خوردن پایش داشت نجات پیدا کند. گابریل سری از روی تاسف تکان داد.
-کثیف تر از این حرفایی!
گابریل یک دبه بزرگ وایتکس که مرلین میداند آن را در کجا قایم کرده بود در اورد و روی موهای نظافتچی خالی کرد.
-آی ... میسوزه! میسوزه!
- یکی از شما نخبه ها دهنشو بگیره با این وضع داد و بیدادی که راه انداختید الان کل وزارتخونه اینجا جمع میشه!
ملانی از پشت جمعیت آرام جلو آمد و قرص کوچکی را در دهان نظافتچی که اشک از چشمانش روان بود و دود از موهای سوخته اش بلند میشد انداخت. نظافتچی ساکت شد.
- مرد؟
-نه پیتر! خوابید فعل مناسب تریه!
- حالا باید اینو چیکارش کنیم؟ اگه بیدار شه میره همه رو خبر میکنه.
-بخوریمش؟
مرگخواران به ایوا زل زدند.
-شایدم ایده بدی نباشه ها!
- کروشیو ! اینجا هیچ کس جز من حق ایده دادن نداره! ایوا! درسته بخورش! بجویی میدم شب نجینی جوییده شدت رو بخوره!
بلاتریکس نگاهی عاقل اندر سفیه به مرگخواران انداخت.
- نقشه سادست! یه جوری برمیگردیم بالا جارو رو میذاریم تو اتاق وزارت. ایوا این یارو رو بالا میاره. حافظش رو دستکاری میکنیم تا فکر کنه خودش وزیرو کشته بعدم فرار میکنیم میریم بیرون. سوال؟
مرگخواران میدانستند نقشه به این سادگی که بلاتریکس ادعا میکرد نیست. برگشتن طبقه ی بالا و استفاده از جادو در وزارتخانه چیزی نبود که بتوانند بدون خبر شدن نگهبانان انجامش بدهند اما این را هم میدانستند که سوال پرسیدن مساوی است با کروشیو خوردن. پس به آرامی سرشان را تکان دادند.
-ایوا بخورش!