چکیده:
ماندانگاس فلچر اعلام شورش میکند و میخواهد در یک حرکت بیطرفانه قطب سومی به نام وزارت ایجاد کند و قدرت را در سرزمین جادوگری قبضه کند و بند و بساط محفل و مرگخواران را جمع کند. او اطلاعیه ای میدهد و به جادوگران اعلام میکند که همه چیز آزاد خواهد شد...
از آن سو در میان مرگخواران شخصی که گمان میرود تام ریدل بوده باشد، به دلیلی مبهم علامت شوم را فشار داده است و لرد سیاه را احضار کرده است و همه در پی حل این معما هستند. در محفل ققنوس هم که خبری گزارش نشده.
ادامه..شب های شورش

جادوگران به چهار دسته کلی تقسیم شده بودند. دو گروه محفل ققنوس و مرگخواران کار خاصی انجام نداده بودند و در پناهگاه و عمارت اربابی مالفوی به انتظار نشسته بودند. اما ماندانگاس و دار و دسته اش در کف خیابان ها با وزارت سحر و جادو و کارآگاهان درگیر بودند.
زمام امور از دست وزارتخانه خارج شده بود، دیوانه سازها در شهر آزادانه پرسه میزدند، غول ها در حال تخریب و نزدیک شدن به وزارت بودند و گرگینه ها در حال سو استفاده از آشوب، گاز گرفتن ملت و تبدیل کردن عده بیشتری به گروه خودشان. هدف ماندانگاس هم همین بود، در آشوب است که حکومت ها بصورت آنی تغییر پیدا میکنند...
همان لحظه- پنتاگون- پر اول
ژنرال آدامز در حال ترک محل کار خود به سمت خانه مشنگی و شرکت در پارتی شبانه ای بود که به مناسبت سفر وزیر دفاع انگلستان به آمریکا و تولد او، بر پا شده بود. او در حال ترک پنتاگون بود در حالی که ماهواره ها در هیچ یک از پنج پر، اتفاق خاصی را نشان نمیدادند. بخصوص در پر اول که مختص آمریکا و اروپا بود و مشخصا در لندن. همه چیز آرام بود. طبیعتا مشنگ ها از اتفاقات جادویی حتی شورش و تغییر حکومت با خبر نمیشدند.
همان لحظه وزارت سحر و جادو
وزیر در حالی که بالا و پایین میپرید یقه هری پاتر رو گرفته بود و اونو چپ و راست میکرد
هری پاتر: اممم... جناب وزیر همین الان گزارش کردند که سد دفاعی دوم هم شکسته شد!
وزیر: خاک بر سرت! از محفل کمک بگیر خب!
هری: قربان، میگن جاشون امنه. تمایلی به دخالت ندارند...
وزیر: از بس بزدلن! خب از... از...امممم...از مرگخواران کمک بگیر!
هری: جان؟!
وزیر: کوفت و جان! وقتی چاره ای نداریم از خود شیطان هم نیاز باشه کمک میگیریم!

هری: امممم...حقیقتش قبل از توصیه شما به اونام درخواست فرستادم ولی "گلابی" گفت که درگیر حل معمای تام ریدل هستند و دخالت نمیکنند...
وزیر: گلابی کیه؟ تام ریدل چیه؟
هری: گویا گلابی جای نجینی رو گرفته ولی قضیه تام ریدل رو نمیدونم حقیقتش!
وزیر: پس چه خاکی بر سرمون بریزیم؟
هری پاتر: جناب وزیر، جسارتا فکر کنم ما میمیریم!
وزیر که آمپر چسبونده بود و از شدت عصبانیت هلکوپتری و کف گرگی تو سر و صورت هری میزد، در حالی که قدش به هری نمیرسید و روی صندلی وزارت ایستاده بود، با داد و هوار گفت:
_ یعنی حیف نون! مردک، تو پسری هستی که زنده ماند! تو اینو بگی بقیه چی بگن؟
هری: اممم... جناب وزیر، بنظر من به هاگرید بگیم به غول ها بگه، شاید از اونا بتونیم کمک بگیریم!
وزیر که دیگه از عصبانیت منفجر شده بود به سمت هری طلسم های ممنوعه شلیک میکرد و هری هم با اکسپلیارموس اون ها رو دفع میکرد...
پنج کیلومتری وزارتخانه- لشکر ماندانگاس
مادانگاس روی کول یکی از غول ها پریده بود و در حالی که "شخ شخ شخ شخ" میخندید و محافظان چشم سیاهش(

) در اطرافش بودند، فریاد میزد:
_ غول ها، گرگینه ها، دیوانه سازها، ازادل و اوباش، پری های دریایی، تسترال ها، دم انفجاری ها... همگی به سمت وزارت " کشک و جادو"