بسمه تعالی
قیـــــــــــژدر بزرگ تالار شکنجه به آرامی کنار رفت و وزیر قدم به درون تالار گذاشت...- چه سلامی؟ چه درودی؟
وزیر که هنوز نه سلام داده و نه درود فرستاده بود، به حشره کوچکی که روی میز بازجویی و زیر لیوانی گیرافتاده بود و با حرارت بسیار جیغ و داد می کرد نگاه کرد.- جناب وزیر! شما چطور تونستین در طول این دو ماه با آرامش سرتونو روی بالشت بذارین و بخوابین، اونم در حالی که من بیهوش اینجا افتاده بودم؟ آیا واقعا قبل از خوروندن معجون به من نباید فکر اینجاشو میکردین که دوزی که به سایر مهمونا دادین باید متفاوت از دوزی باشه که به یک حشره کوچیک میدین؟ فقط معده که نه، بلکه اینقد حجم این معجون بالا بود که سرتاسر وجود من فقط شده بود معجون راستی! دیگه اسمم پیکسی نبود که. معجونی بودم که دو تا بال و شاخک در آورده بود.
- دورد.
لینی اسیر یک لحظه توقف کرده و سپس چنین ادامه داد:
- و نتیجهش چی بود؟ دو ماه بیهوشی! اگه بر اثر این بیهوشی اصلا فراموش میکردم کی هستم چی؟ چه کسی پاسخگوی این اشتباه محاسباتی شما خواهد بود؟ هان هان هان؟
چشمان وزیر اتاق را در پی دنگ جست و جو کردن تا او را یافته و کل اتهامات را گردنش بیاندازند، ولی لینی خیال کرد که ایشان جایی حشره کش جاساز نموده و بهتر دید که قائله را ختم کنید.
- ممم... هیچکس؟
خودتون شخص اول ممکلت هستین؟
بهتره ادامه بدیم پس.
حالا آقای وزیر که خیالش راحت شده بود، به سمت متهم آمد و در مقابل او ایستاد. در همان حین وزیر بسیار نامحسوس مشغول گشتن جیوبش شد تا بلکه سوالات را بیابد و در همین برای پر کردن سکوت تصمیم گرفت تا از خودش سوال و اتهام درآورد و در حالی که دستی را تا آرنج در آستین دیگر خویش کرده بود پرسید:1. آه... طویل زمانی بر میز و تحت لیوان بودن چون می باشد؟چون میباشد؟ چون؟
شما خودتون بیاین معجون راستیای که حتی سه قطرهش کافیه رو، به جاش یه بشکهشو بدم بهتون بخورین ببینین چه حسی داره. چرا موقع تعیین دوز مناسب معجون، فکر هیکل نحیف منو نکردین؟
وزیر دنگ را تای یقهاش بیرون کشید و روی میز گذاشت.2. همنشینی دنگِ دینگ را چون یافتید؟متاسفانه در طول این دو ماه در تمام مدت در بیهوشی کامل به سر میبردم تا این که چشم گشودم و دیدم شما از بس منتظر به هوش اومدن من موندین خودتون دو تا خوابتون برده! هیچی دیگه از من ویز و از شما خر و پف تا این که بالاخره دنگ چشم گشود و منو از این معرکه نجات داد. واقعا شما جادوگران بدون ما حشرات میخواستین چی کار کنین؟
وزیر که اکنون کمی به عقب خم شده و دست هایش را در جیبهای پشتی شلوارش فروبرده و با اخمی که نشان از دقت زاید الوصفش بود به دنبال طومار سوالات میگشت گفت:3. این معجون را وی مطبوخ نموده است، نوشیده، نقدش کنید.لطفا افکار عمومی رو از واقعیت منحرف نکنین جناب وزیر! نوشیده و نقدش کنم؟ جوری سوال مطرح شده انگار من به انتخاب خودم معجون رو برداشته و میل کردم! در حالی که نخیر! به محض این که منو پرت کردین رو میز، حتی فرصت نکردم صاف بشینم سرجام. در جا دیدم از آسمون معجون بود که میریخت تو دهن و دماغ و صورتم.
اما در مورد طعمش... راستشو بگم؟ مزه حشرهکش میداد.
میدونم شما آدمیزادها احتمالا فقط بوی حشرهکش رو در کل عمرتون حس کردین، اما ما حشرات نحیف و مظلوم و مورد ظلم و آزار قرار گرفته، از طعمشم با خبریم و باید بگم مزهش حتی از بوش هم بدتره. روونا خیرت نده.
البته باید بگم من اولش فکر میکردم قصد جونمو کردین به خاطر تشابه خیرهکننده مزهش با حشرهکش، پس روونا رو شاکرم که به جای قبرستون سر از اینجا در آوردم!
وزیر که در جیبهای پشتیاش توفیقی حاصل نکرده بود، کاغذ پوستی حاوی سوالاتش را در جیب داخلی کتش یافته و با خرسندی آن را مقابل خود گرفت و سوالاتی نه چندان متفاوت از آنچه پرسیده بود دید.4. حال دوباره طویل مدّتی تحت لیوان و روی میز بودن را توصیف کنید تا بینندگان بر تفاوت اظهارات یک معجونخور شده و یک معجونخور نشده وقوف یابند.نمیخوام.
من که تمام مدت به خاطر دوز بالای معجون بیهوش بودم، اما میتونم حدس بزنم چه لحظات سختی رو بر من روا داشتین. سرد و تاریک، به حالت ناجوری پخش شده روی میز (چون وقتی به هوش اومدم و منو با کوله بار سوالات احاطه کردین، بالم خموده شده بود، شاخکام تاب برداشته بود و کمرم درد میکرد.
دِ لا مروت حداقل صاف میخوابوندیم. اندازه یه کف دست بودم، چقد ازت انرژی میبرد صاف کردنم آخه.
). دهن باز و آبی (در واقع معجون راستیای) که از دهنم میچکید بیرون. ازون بدتر چهار جفت چشمی بود که تمام مدت بهم خیره شده بود. اصلا زیبا نیست. این حق من نبود.
5. نام، شهرت، کسوت، القاب و عناوین خاصّه و عامّه و نیکنیمانتان را بیان دارید.لینی وارنر، معروف به مرگخوار پیکسی، دست راست ارباب لرد ولدمورت کبیر و دیدهبان و چشمهای ایشون در ارتفاعات، با القابی همچون لن/لین خونده شدم که خودم لن رو خیلی دوست. به نظرم حسن (از نوع مصطفی) که برای اولین بار منو به این اسم خوند منظورش len بود، ولی خودم از ابتدا تا انتها lan خوندم و میخونم. نیک نیم هم ندارم. گفتن حشرهای، ریزی، نمیشه، نمیدیم! بهونههای مسخرهای همچون یعنی چی که اسمت طولانیتر از هیکلت باشه.
وزیر یادداشت کرد «شبکه داخلی نوعی ابزار مشنگی از اسامی ایشان می باشد.»6. نظرتان را پیرامون دنگ گفته و انزجارتان از عضویت وی در جامعه حشرات را به خودش بگویید بداند.ما حشرات همه یکی هستیم و همیشه هوای همو داریم. من مطمئنم در زمانی که بیهوش بودم دنگ تلاشهای فراوان نموده که منو نجات بده. اما ظلمی (حجم معجونی) که شما به من روا داشتین بیشتر از اونی بود که ما حشرات بتونیم باهاش مقابله کنیم. هئئئی روزگار.
دنگ از پشت لیوان در جواب لینی لبخندی ریاکارانه زده و با یکی از دستهایش عرق روی پیشانیش را پاک کرد.7. از دنگ بگذریم، جنابتان ز کدامین شهر و دیار بر جادوگاه وارد آمدید و چه شد که چنین شد؟هیچکس نمیدونه! حتی خودمم نمیدونم. فقط میدونم ادعای اصیلزادگی دارم و کیه که بتونه انکارش کنه؟ تبدیل شدن به حشرهای کاملا جادویی هم مهر تاییدی بر این اصالته. از دورانِ برهمگان پوشیدهی پیش از هاگوارتز که بگذریم، میرسیم به دوران پس از ورود به هاگوارتز. اگه فکر میکنین لینی از اون دست ریونکلاویهاست که تسترالخونه اشتباه کردین، بلکه لینی (بله خودم هستم) تسترالهوشه.
ولی خب، حقیقت اینه که من زندگیِ پیش از پیکسی شدنم رو خواسته یا ناخوسته به کل از یاد بردم! از وقتی یادمه پیکسی بودم و خانوادهم انواع و اقسام حشرات هستن. وقتی هاگوارتز یا خانه ریدل نیستم، پیش اونا هستم!
آقای زاموژسلی لحظهای درنگ کرده و به عبارت «تسترالهوش» اندیشید، وی مطمئن نبود میبایست چه برداشتی از آن بکند.8. تاکید قوی بر عضویت خویش در جامعه حشرات دارید، لیک خویشتن خویشتان انسانی حشرهنمای می باشد. از چه روی ز آدمیان روی برتافته بر بندپایان گرویدید؟خب راستش درسته که موردِ اول، یعنی جانورنما شدن انتخاب خودم بود، اما مورد دوم، یعنی حشره شدن دیگه دست خودم نبود. روونا خواست که اینطور بشه.
و به نظرم بخش اولش واضحه که چرا، خب چون چرا که نه؟ انسان نبودن بهترین اتفاقیه که میتونست برام بیفته و از گردونهی موجودات جادویی و غیر جادویی، قرعه حشرات از نوع پیکسیش به نامم در اومد.
با دیدن الگوهای رفتاری حشرات از مورچه گرفته تا زنبور و سایرین میتونین بفهمین ما چقدر همه هوای همو داریم و اجتماع قویای داریم و البته که منم با افتخار عضویت خودم در این جامعه رو بر چشم و چال همگان میکوبم.
وزیر اطمینان مداشت که باید سند مربوط به دوران پیشاپیکسیت را رو کند یا خیر، پس آن را برای روز مبادا در جیبش باقی گذاشت.9. آیا هرآنکس می تواند به حشرات گراید و در هرکس حشرهای درونی وجود دارد یا اینگونه افاضات فاقد اعتبار می باشند؟البته البته. همه حشره درون دارن، ولی لزوما همه بروزش نمیدن یا در صورت جانورنما شدن به این جنبهشون آری نمیگن. چون بالاخره این انتخابهای ماست که ما رو میسازه و شاید که انتخاب خیلیا حشره درونشون نباشه. و بیاین فراموش نکنیم که زندگی حشرهای به خاطر جثه و ظاهرشون واقعا آسون نیست! درود روونا بر هر آنکه ظاهربین نیست و قدر ما حشراتو میدونه. البته نه تو میل کردنمون.
دنگ با شور و حرارت بسیار برای لینی کف زد و بعد انگشتانش را در دهانش گذاشت که سوت بزند ولی فقط تف و فوت بیرون آمد.10. هر چیز دارای مقادیری نیکیات و قدری صعبیها میباشد. برای حشرگان چگونهاست؟ما نیز ما نیز! با این تفاوت که ما پوشیده از نیکیات هستیم و کلی وجود ما حشرات برای دنیا مفیده. صعب ما فقط در ابعادمونه که البته در موارد بسیاری به مزایا تغییر پیدا میکنه.
11. ما گاه به گاه به گوش می شنویم که این و آن را بر نیشاندن تهدید می نمایید، نیشیدن چه حسی دارد؟آه نیش زدن بسیار لذت بخشه و نعمتیه که شما ازش محروم هستین! وقتی نیش میزنی اصن انگار که نیرویی تازه به وجودت میبخشی و به اندازه هزاران وعده غذایی انرژی برات تامین میکنه! اما برای این که ارزش و اعتبار نیش حفظ بشه و تاثیر خودش رو حفظ کنه و عادیسازی نشه، باید از مصرف بیرویهش پرهیز کرد. بالاخره نیش ما هم ابهتی داره.
12. از قدمای ریونی می باشید، نخست چه شد که بر چنگال زاغ گرایش یافتید؟جمعیت کم.
درسته که من جایگاه خودمو بین ریونکلاویها و مرگخوارا پیدا کردم و همین باعث میشه احساس راحتی تو این جمع بکنم و خودم باشم، اما بالاخره اصلِ وجودِ لینی با خجالت در هم آمیخته شده و از جمعیت گریزونه. این وسط هافلپاف و ریونکلاو گزینههای مناسبی بودن که علاقه فراوان به رنگ زرد داشت کافه ترازو رو به سمت هافلپاف میبرد اما کلاه گروهبندی هوش اینجانب و ارزشی که برای طوفان فکری قائلم رو دید و وزنه به سمت ریونکلاو چرخید و شد آنچه شد.
- آیا این حقیقت دارد که ریونیون به امتحان گیری و امتحان دهی و صبر بر مشاهده نمرات خویش اعتیاد دارند؟هیس. نخیرم. کی گفته؟ ما اصلا هم میزگرد تسترالخونها و اطلاعرسانی هاگوارتز و اینا نداریم.
13. در مقام ریونیترین ریونیّات، ریونی بودن را ز بهر آنان که زین موهبت بهرهمند مگشتهاند آن را بشکافید.در کنار حشره شدن، اینم از بهترین اتفاقاتیه که برام افتاد. اگه ریونکلاو نمیرفتم احتمالا اونقدری تو سایت نمیموندم که به قدری بهش علاقمند بشم که دیگه نخوام ترکش کنم.
من اولین شناسهم سال 84 بود، حیوونی بودم گریفیندوری، و خب چون سوم دبستان بودم میتونین حدس بزنین چقد فعالیت داشتم.
سال 86 با یه شناسه جونور گریفیندوریِ دیگه برگشتم سایت. عمده فعالیتم تو بخش بحثای هریپاتری و مسابقات کوییدیچ بود. اون موقعا گریفیندور خیلی شلوغ بود و من بعنوان یه تازهوارد بوق اصلا تو گریف دیده نمیشدم. برعکس، تازهواردایی که از همون اول سطح خوبی داشتن به خاطر همین جمعیت زیاد گریف، سریع تو سایت جا میفتادن. یه لاوندر براونی تقریبا همزمان با من اومده بود گریف، و بعد تغییر شناسه داد و با گابریل دلاکور (ِیکتا) رفت ریون و دیدم چقد زود پیشرفت کرد. منم تصمیم گرفتم تغییر گروه بدم و برم ریونکلاو و ازینجا همه چیز برای من تغییر کرد. توی ریونکلاو همیشه همه اعضا از تازهوارد گرفته تا قدیمی مهم هستن و نظر همه به یه اندازه ارزش داره. چندین بار چند تا ناظرمون تاکید کردن "تو ریون چیزی بعنوان ناظر وجود نداره و همه به یه اندازه نظرشون اهمیت داره، ناظر فقط عضویه با دسترسی بیشتر برای انجام کارای فنی". شاید کلیشهای به نظر بیاد و البته که احتمالا به خاطر جمعیت کمش اینطور بود چون نمیخواستن همینقد تعداد عضو رو هم از دست بدن، ولی این دقیقا همونچیزیه که یه تازهوارد سر در هوا بهش نیاز داره. اینجا بود که تغییر شناسه دادم و بالاخره یه شناسه آدم (لیلی لونا پاتر) انتخاب کردم و فعالیت درست درمونمو شروع کردم. اونقدری از ریون خوشم اومده بود که کل فعالیتم فقط اونجا بود. تا جایی که ناظرمون اومد گفت خارج از ایفای نقش هم برو.
رفتم و خیلی سریع ناظر ریون و دیاگون شدم. و خب چون همهمون با همین دید جلو اومدیم، همواره همین شیوه رو حفظ کردیم. همین چند سال پیش ناظر ریون سه چهار ماه کامل غیبش زد و حتی تو سایت لاگین نمیکرد و از قدیمیا هم فقط من بودم. تازهواردامون خودشون دورهمی ریختن ریونو فعال کردن و با هم پیشرفت کردن. همهشون تا مدتها از اعضای فعال سایت بودن و حتی سه تاشون مدیر ایفای نقش شدن (سو لی، تام ریدل و گابریل دلاکور). اوه فک کنم از سوال بیراهه رفتم. معجون راستی بهم دادین یا معجون پر حرفی؟
چرا ریونکلاو؟ به خاطر تاپیکای جذاب، متفاوت و خلاقانهای که داره، کنار شومینهای که هر وقت بخوای میتونی بری و از هر دری با همگروهیات صحبت کنی، فعالیتای گروهی درونتالاریش، فعالیتای برونتالاری با بقیه گروها که بنیانگذارش ریونکلاو بوده، خود بچههای ریون، طرز فکری که از ازل جادوگران تا به الان سعی شده هر ریونی نسبت به فعالیت تو سایت پیدا کنه، همه اینا اینقد خوبن که اون علاقه به رنگ زرد نتونسته بهش غلبه کنه تا لینیِ هافلپافی رو شاهد باشیم.
نتایج اون طرز فکر و نوع فعالیت ریونیها رو در سطح سایت داریم میبینیم. بیشترین قهرمانی هاگوارتز، بیشترین قهرمانی کوییدیچ (اکثرش در دورانیه که ریونکلاو جزء گروههای کم جمعیت سایت بود)، حضور همیشگی یه عدهمون تو چتباکس، ایفای نقش و سایر فعالیتای سایت و الانم که میبینین از گروهی که در زمان فعالیت بالای سایت کمجمعیت بود، تبدیل شده به گروهی که در زمان فعالیت پایین سایت پرجمعیتترینه (منظورم الان که کتابا تموم شده و ورودیای سایت پایین اومده نسبت به دهه اول سایته که هنوز کتابای هری پاتر و فیلماش داشت یکی یکی بیرون میومد و از در و دیوار سایت عضو میریخت)! ما حتی در کمال صلح و خوشحالی که میتونیم کمکی برای سایت باشیم، ناظر صادر کردیم به گروه دیگه (گابریل دلاکور) در حالی که وقتی همین درخواست عینا از گروه دیگهای شد دعوا شد.
اگه موارد مربوط به فعالیت ریونکلاویها رو کنار بذاریم، از این نظر خیلی به گروهم افتخار میکنم که هر وقت لازم بوده سایت و پیشرفت اعضای گروهش تو سایت رو در اولویت بالاتر نسبت به خود گروه و موفقیتای گروه قرار داده.
البته که ریونکلاو هم مثل هر گروه دیگهای خوب و بد زیاد داشته و همه رو با هم نباید یه جور دید. من طرح کلی از ریون رو گفتم که ممکنه در بازههای زمانی مختلف کمرنگ، پررنگ یا نابود شده باشه.
تو پرانتز اشاره کنم با شناسه آدمم یعنی لیلی یک سال بیشتر دووم نیاوردم و رفتم لینی وارنر شدم و بعد از یه مدت با پیکسی به اصل خویش یعنی "نه" به آدم بودن برگشتم.
آقای زاموژسلی در این لحظه برگشته و به دیوار چهارم که با خاک یکسان شده بود نگاهی انداخته و سپس سیامک انصاری وار به دوربین خیره شد.14. تصویر پسرک فلش بر سر بادباز و دوستِدشمننمای آتشورش را در صفحه اطلاعاتتان بر فراز کارت بزرگ لرد دوران قرار دادهاید، از چه روی ایشان را ز شکوه زمان و فخر دوران اعلیتر می شمرید؟تکذیب میکنم.
من نبودم.
خودشون بودن.
همونطور که احتمالا بدونین و اگه نمیدونین شرم بر شما باد که آواتار آخرین بادافزار رو ندیدین، انگِ بادافزارِ ما دوست داره در آسمونا سیر کنه و بنابراین به انتخاب خودش اوج گرفته رفته بالا. زوکو هم که میدونین، باید آواتارو دستگیر کنه تا افتخار و اعتبارشو بدست بیاره، دنبالش رفته اون بالا که بگیرتش. وگرنه ارباب همیشه اول هستند و ختم کلام.
15. مدت کثیری را در مکتب سحر و جادوی هاگوارتز گذراندهاید.به جنابتان گیر نمیدهند که برای میز و نیمکتانشان بزرگ گشته و اطفال من باب حضورتان دچار خوف می گردند؟اممم... چیزه... خب چرا. خصوصا یه دورههایی به خاطر کمبود بودجه و میز و صندلی، میگفتن شما خرس گندهها جا میگیرین و فقط یه تعداد محدودیتون میتونین تو کلاسا شرکت کنین. (حالا نمیدونم یه حشره ریز دقیقا چقد جا میگیره مگه؟ یا صبر کنین ببینم... نکنه واسه همینه که هنوزم راهم میدن؟
) منم که اگه حساب کنین تا الان باید شصت بار فارغ التحصیل میشدم.
اون دورهها چون باید میذاشتم هم گروهیام بینصیب نمونن گاهی پشت در میموندم یا وقتی وارد میشدم که میتونستی شرکت کنی و امتیاز بگیری، ولی امتیازت واسه گروهت حساب نمیشد. اما این که من چرا اینقد هاگوارتز دوست، باید بگم یک زمانی یک مری فریز باود نامی ناظر ریونکلاو بود که خیلی فرهنگهای حَسَنهای رو در مورد هاگوارتز تو ریونکلاو بوجود آورد که اگه از من بپرسین میگم انقلابی بود واسه خودش. من از اون زمان عاشق هاگوارتز شدم و این عشق شاید گاهی کمرنگ یا پررنگ بشه، ولی حداقل فعلا که هنوز از بین نرفته.
(ما قدیما دوست داشتیم قهرمان هاگوارتز شیم، چون یک ماه جام قهرمانیمون میرفت سر در سایت و اینطوری گروه کمجمعیتمون میتونست چهار تا عضو جذب کنه.)
16. برخی منابع نه چندان موثق وزارتخانه تایید نمودهاند که جنابتان هیچگاه نمیخسپید و همواره بالبالزنان از سویی به سوی دیگر میشتافید، آیا حقیقتا خواب مدارید؟ اگر دارید در کجای می باشد؟پیکسیها خواب دارن، ولی نیاز به خوابشون اندکه و نخوابن هم اتفاق خاصی نمیفته! در واقع وقتی کل اهالی خانه ریدل یا جماعت ریونکلاوی خوابیدن، خب منم میگیرم میخوابم دیگه. خوابیدنم هم بسیار سادهس. یا یک گوشه در خود گلوله شده و میخوابم، یا پهن شده و میخوابم!
یا هم یک لادیسلاو پاتریشوا زاموژسلی نامی چیز خورم میکنه منو دو ماهِ تمام میخوابونه...17. ما مدّتی گمان می بردیم داکسیها پیکسیان مذکر می باشند، لیک بعدتران دریافتیم که چنین نیست. چنین است؟چنین نیست ولی برای این که احساس بهتری داشته باشی باید بگم که منم تا همین چند سال پیش فکر میکردم گوزن، نر شدهی آهو هست و آهو همواره ماده و گوزن همواره نره.
18. شایعاتی موجود است که پسرک زخم بر سر به همراه خاندان موقرمزیان مقادیر بسیاری از داکسیون و بنا بر روایت برخی شاهدین عینی که عدهای پیکسی نیز درمیانشان بوده و در پردههای خانه باستانی بلکان سکنی گزیده بودند را قتل عام کردند، نظرتان را در خصوص این واقعه عنوان دارید.خشن، بیرحمانه و غیر قابل بخشش. جامعه حشرات هرگز این قتل عام تاریخی رو فراموش نخواهد کرد.
19. لونا نامی نام خویش را در کنار نامتان بر تخته سیاهی بنوشته و کنار آن یک دانه لوبیا ترسیم نمودهاست. از قصد و نیّت وی آگاهی دارید؟ آیا با وی هماهنگ بوده و قصد روی آوردن بر کشت و زرع را دارید؟ یا ایشان شریک جرمتان در کنترل بر بازار حبوبات می باشند؟بله.
آگاهی دارم.
در اون لحظه اونجا بودم.
خودم هم شریک جرم هستم.
کنترل بازار حبوبات که چیزی نیست، ما بر جهان حکمرانی میکنیم.
ما تا زمانی که با هم باشیم هر کاری ازمون برمیاد.
آقای زاموژسلی با سوءظن به «شبکه داخلی» بغضآلود نگاه کرده و با قلم قرمز در گوشه برگه یادداشت کرد «ریاست بر سازمان های مخفی»
و در همین حال متوجه کلاف نقرهای رنگی شد که از پنجره وارد شد و شروع به صحبت نمود.
پسرِ دو گال که توانا می باشد(ایزابل مک دوگال):
۱. اگه اطلاعاتی از خانوادت در دسترس نبوده، قطعا خودت خانوادتو دیدی، پس درباره خانواده وارنر برامون بگو؟من در واقع ماگلزادهم و چهار تا برادرامم (هری، آلبرت، سم و جک) تو دنیای ماگلا یه کمپانی بزرگ و مشهور دارن. وقتی دیدن من ساحره هستم اما خودشون نیستن، اینقد از حسادت ترکیدن که رفتن کمپانی برادران وارنر رو زدن. مطمئن باشین اگه پسر بودم اسمشو میذاشتن برادران وارنر به جز لینی. ولی خب دختر بودم و همین که میگفتن برادران وارنر کفایت میکرد که نشون بدن خواهرشون جزوش نیست! و خب از وقتی هاگوارتز اومدم دیگه منو تو خونه راه ندادن و آثار وجود داشتنم رو پاک کردن، پس چرا منم همین کارو نکنم؟ کردم!
البته اینم براشون کافی نبود و زیر و بمِ زندگی منو از دور بررسی میکردن. وقتی دیدن من مرگخوارم و چقد ما مرگخوارا جامعه جادویی رو تحت کنترل داریم، باز از روی حسادتشون تصمیم گرفتن فیلمای هری پاتر رو بسازن اما واقعیت رو صد و هشتاد درجه بچرخونن و تهش اربابمو به دست کله زخمی بکشن. اما کی اهمیت میده؟ مهم حقیقته! من ساحره/حشرهای خودساخته هستم و از زندگیم راضی.
یا شایدم که همه اینا رو از خودم ساختم و از یه خانواده اصیل هستم که در دیار کوچیکی زندگی میکردن و هیچوقت تحصیلات رسمی آکادمیک تو هاگوارتز یا مدرسه جادوگری معتبر دیگهای نداشتن و فقط یه دختر داشتن و خیلی زود عمرشونو به شما دادن و فقط من موندم.
حتی اینم شاید راست نباشه و از خودم ساخته باشه. کیه که ثابت کنه کدوم یا چی درسته؟ وقتی معجون راستی دو ماه تو کل وجودت رژه بره، اثراتش همچین میشه!
۲. چرا جانورنمای پیکسی؟ مگه نمیدونستی هر لحظه ممکنه له بشی؟دست خودم نبود، خودش شد. ولی من قویام. میتونم.
۳. از کشنده ترین و سمی ترین حشرات هم حمایت می کنی؟صد در صد! همه حشرات حق زندگی دارن و مفید هستن و باید حق و حقوقشون رعایت بشه.
۴. به نظرت فلسفه وجود داشتن حشرات چیه؟فلسفه وجود داشتن آدمیزاد چیه به جز ویران کردن طبیعت؟ ما حشرات جز ترسوندن آدما هیچ ضرری نداریم و پر شدیم از فواید، فواید و فواید. فلسفه وجودی ما پربارتر از انسانهاست.
۵. توی آینه نفاق انگیز چی می بینی؟نشسته بر روی شونه سمت راست لرد در حالی که هر دو لبخند به لب داریم.
۶. بوگارتت چیه؟لردی که دیگه نیست.
۷. بدترین ویژگی اخلاقیت؟در گرفتاریهای مرگخواران هی ایده میده که خب بعضا چرته و موجب گرفتاری بیشتر میشه!
۸. بهترین ویژگی اخلاقیت؟در گرفتاریهای مرگخواران هی ایده میده که خب بعضیاش مفیده و موجب نجات میشه!
۹. درباره هنرهایی که داری بگو؟پرواز کردن (بله خب درسته که برای یک حشره بالدار این مسئله طبیعیه، ولی بازم هنریه که شما نداری، داری؟
)، ویز ویز کردن، نیش زدن، ایده پروندن. تونستن!
۱۰. استعدادت چیه؟ویز ویز کردن. نیش زدن. رد شدن از مکانهای کوچیک همچون سوراخ در. دیدهبانی در آسمونا که بقیه نمیبینن. تونستن!
۱۱. تخصصت توی چه کاریه؟ویز ویز کردن. نیش زدن. صحبت و مذاکره با جانوران و اشیا. تونستن!
۱۲. خونهی ریدل رو با آدماش توصیف کن؟بزرگ. خیلی بزرگ. با آدمای زیادی که میان تو دلامون جا میگیرن و میرن، یا موندگار میشن. به خاطر تنوع افراد و شخصیتا، هیچوقت از بودن تو خونه ریدل خسته نمیشی. یک دونه اتاقم داره که جایگاهش همیشه ثابته و لردی توش جلوس کرده.
۱۳. چرا ریونکلاو؟چون که با معیارهای ذهنی من بیشترین همخونی رو داره.
۱۴. معتقدی حالت انسانیت خیلی جذابه، پس چرا هیچوقت به شکل انسانیت نیستی؟درسته که نوشتم جذاب، ولی منظورم دقیقا برعکسشه.
جدا از ظاهر، لینی با آدم بودن چیز زیادی جز زندگی در سایه نصیبش نشد و با پیکسی شدن زندگیش هیجان پیدا کرد و شکوفا شد.
۱۵. اولین خاطرت از خونه ریدل و ارباب؟اوه! میدونی داریم از چند سال پیش حرف میزنیم؟ من درخواست مرگخواریمو 20 خرداد 89 دادم! یعنی سیزده سال و 8 ماه پیش! اولیش رو یادم نمیاد... اما یکی از بهتریناش وقتی بود که برای کنکور (سال 91) اومدم از ارباب خداحافظی کردم تا سال بعدش، و بهم گفت حتی لرد کتاب هم مرگخوار به این خوبی نداشته و یادت باشه قول دادی برگردی.
۱۶. دیدت نسبت به من چیه؟(بی تعارف هرچی دلت می خواد بگو)ایزابلی که یه وقتایی هست و فعاله، ولی گردش داره بین بودن و نبودن. ناراحتم ازت که فعالیتت پیوسته نیست. چیه خب خودت گفتی بیتعارف.
۱۷. غذای مورد علاقت؟انواع و اقسام نوشیدنیها به جز نوع تلخش!
۱۸. کادو تولد چی دوست داری؟هر چیزِ مینیاتوری زرد-آبی رنگی دوست
کلاغ نقرهای ترکید و رفت و وزیر خواست سوال بعدی را بپرسد که ناگهان یک روباه، یک درخت و یک شاهین نقرهای از پنجره وارد شدند و روباه حنجرهاش را صاف کرد تا زیر آواز بزند، ولی شاهین به او هیس کرده و از روی درخت چنین آواز داد:هل مزمز(تلما هلمز):۱_ توی روز چقدر خودتی؟(جانورنما نیستی)میشه گفت هیچوقت انسان نیستم و همیشه پیکسی هستم.
۲_ اولین باری که تبدیل به پیکسی شدی کی بود و چیکار کردی؟در حالی که طفلی بیش نبودم، یک شب تاریک در گوشهای از چمنزار، زیر نور مهتاب، شد آنچه شد! اول شوکه شدم و به زمین و زمان فحش دادم که چرا یک حشره-پیکسی؟ و یک جانور گوگولی مثل سگ نه! اما بعدش دیدم پیکسی بهترین انتخاب ممکن برام بود.
۲_خونه جدا و مشخصی برای خودت داری؟(به جز خونه ریدل)فقط توی همون خونه ریدل لونه دارم.
۳_از چه آدم هایی بدت میاد؟دروغگو، بیمسئولیت + کسایی که ضد این عمل میکنن: آن چه برای خود میپسندی برای دیگران نیز بپسند، آنچه برای خود نمیپسندی برای دیگران نیز نسپند!
وزیر با خود اندیشید که یحتمل حشره زیر لیوان ارادت ویژهای به وی داشته باشد، خصوصا من باب همین معجون.۳_اگه بخوای شخصیت لینی رو تو سه کلمه توصیف کنی چی میگی؟حشره، ریز، میتونه!
۴_چیشد که مرگخوار شدی؟خب راستش من اولش عضو محفل ققنوس بودم. بعد دیدم با روحیاتم سازگار نیست. لینی با این که با همهکس و همهچیز مهربونه، اما ذهن سیاهی داره. خیلی وقتا به خاطر سایت و کمک به محفل به سرم زده برگردم محفل، اما به خاطر علاقه زیادی که به لرد و مرگخوار بودن دارم، هیچوقت نتونستم به این خواسته جامهی عمل بپوشونم.
۵_تا حالا ناظر کجا ها بودی؟ریونکلاو، ویزنگاموت، وزارت سحر و جادو، آزکابان، موزه جادوگران، کوچه دیاگون، شهر لندن، مدرسه علوم و فنون جادوگری هاگوارتز، ایستگاه کینگزکراس، اتاق ضروریات، دیوان عالی ایفای نقش (این انجمن دیگه وجود نداره و سر این که ناظرای ویزنگاموت مدیرای ایفای نقش رو از اون انجمن به بیرون شوت کردن، اون انجمن زده شد که بعدش حسن (از نوع مصطفی) ناظران ویزنگاموت رو سر جای خود نشونده و مدیرای ایفای نقش رو به ویزنگاموت برگردوند!)، انجمن مخصوص مدیران (نخندین این یکی دلیل داشت، مدیر نبودم ولی در واقع پشت صحنه مدیر بودم. در این صورت تنها راه دسترسی به اون انجمن، ناظر بودنش بود!)
۶_نظرت رو راجب اینا توی دوکلمه بگو.(در کتاب)لرد سیاه: جادوگر بد
بلاتریکس لسترنج: جادوگر بدتر
آلبوس دامبلدور: جادوگر خوب
هری پاتر: جادوگر خوبتر
پیتر پتی گرو: جادوگر بدبخت
۷_بهترین دوستت توی سایت کیه؟تو سایت لرد ولدمورت و تو ریونکلاو سو لی.
۸_چندبار درخواست مرگخواری دادی تا قبول شدی؟یکبار. ولی خب، قبلش محفلی بودم و این یعنی سالها از ورودم به سایت میگذشت! برای ورود به محفل که تازهواردی بیش نبودم صدبار رد شدم.
۹_بدترین پستی که تا الان زدی به نظر خودت؟هرچی به پستهای اولِ شناسههای اولم برگردی پستا بدتر میشن و خب، از سال 84 تا الان سخته گشتن و بدترینش رو پیدا کردن. اجازه بده بدون لینک از این سوال عبور کنم.
۱۰_چندساعت در روز توی سایت پرسه میزنی؟چند ساعتش بستگی به این داره کاری توی سایت باشه یا نه، و کاری تو دنیای واقعی باشه یا نه. ولی امکان نداره روزی بیاد و بره و من تو سایت لاگین نکنم و جمعا روزی حداقل یک ساعتو هستم. فقط اگه مسافرت برم به احتمال زیادی کلا سایتو باز نمیکنم یا خب... روونایی نکرده یه فاجعهای برام رخ بده.
شاهین نقرهای و درخت و روباهی که پای آن دراز کشیده بود ترکیدند و خرس تنبل نقرهای را نمایان کردند که سرش را از پنجره به درون آورده و لبخند میزد.سرای نون مشغلهتر(کوین کارتر):1.نظرت درمورد عنکبوتا چیه؟ دوستن یا دشمن؟اگه روی جامعه حشرات و امثالهم زوم بشیم، عنکبوت دشمنه.
اما وقتی پای جامعه حشرات و امثالهم در مقابل هر موجود دیگهای باشه، دوست هستن.
2.اگه یکی اتفاقی قرص پشه روشن کنه چه واکنشی نشون میدی؟ قرص پشه رو خودتم اثر داره؟به قدری عصبانی میشم که رنگم از پیکسی آبی رنگ به قرمز رنگ تغییر پیدا میکنه! هر چیزی ضد حشرات، روی همه حشرات تاثیر خودشو داره فقط ممکنه کمتر یا بیشتر باشه این تاثیر. و پیکسی چون حشرهای جادوییه یکم مقاومتش به نسبت حشرات غیر جادویی و حتی حشرات با سایزهای کوچیکتر، بیشتره!
3.آیا تو هم مانند تینکربل از اون گردای جادویی داری؟ اگه بگیرمت و تکون تکونت بدم تا گردات بریزه روم، ممکنه بتونم پرواز کنم؟همیشه آرزو داشتم که مثل تینکربل این قابلیت رو داشته باشم. ولی هیچوقت هیچکس امتحان نکرده و خودمم خبر ندارم. نظرت چیه یه بار امتحان کنیم؟
آقای زاموژسلی به در مشت گرفته و تکان تکان داده شدن اندیشید، سپس نتیجه گرفت که دوشیزه وارنر یک مازوخیست می باشد.4.به نظرت حشرات ترسناک نیستن؟ چرا مامانا و بعضی از آدم بزرگا ازشون می ترسن؟از نظر لینیای که هنوز جانورنما نشده و جانورنماش پیکسی نیست، حشرات ترسناکترین، وحشتناکترین و چندشترین موجودات روی زمین (حتی بدتر از انسانها!) هستن. اما از نظر لینیای که دیگه جانورنما شده و جانورنماش هم پیکسیه، حشرات بسیار زیبا و گوگولی و مفید هستن.
مامانا و بعضی آدم بزرگا ازمون میترسن چون شخصیت ما رو نمیشناسن و از رو ظاهر قضاوتمون میکنن.
5. آیا پیکسی ها هم اولش کرم بودن و بعد پاره کردن پیله تبدیل به پرو... چیز یعنی پیکسی شدن؟بقیه پیکسیها رو نمیدونم ولی من از تو تخم در اومدم و از همون اول پیکسی بودم ولی در سایزی حتی بسیار کوچیکتر از سایز فعلی.
6.چه چیزایی میتونه ناراحتت کنه؟ چه چیزایی میتونه خوشحالت کنه؟گوش نکردن به حرفام. مسخره کردن، در واقع شوخیهای مسخره. فرقیم نداره کی گفته!
حرف زدن در مورد علاقمندیهام و بازی کردن.
7.بارزترین ویژگی شخصیتی/اخلاقی که داری چیه؟ چند تا فکت راجع به شخصیتت بگو.حشره بودن بارزترین ویژگی اخلاقیم هست.
در واقع لینی فقط حشرهس. ریزه ولی میتونه. اصولا کمحرفه چون دیده نمیشه و این دیده نشدن در اکثر مواقع منجر به نشنیده شدن میشه. ولی بحث ایده دادن که باشه خودشو میندازه وسط! بسیار مدافع حقوق حشراته و اگه حقوقی از حشرهای جلوی چشماش نقض کنین، یا از حشرات جلوش بد بگین، عصبانی میشه و میتونه تا ساعتها از حقوق حشرات براتون سخنرانی کنه و سرتونو بخوره.
خیلی وقتا شک میکنه نکنه موجودات غیر زنده/اشیا هم احساس دارن و بهشون محبت میکنه.
8.نقطه ضعفت چیه؟توهین به ارباب، ریونکلاو و حشرات.
خرس نترکید، نجینی که کسی نمیدانست از کجا آمده آن را خورد و فِسفِس کنان جلول آمده و فِسفِس کرد.لرد ولدمورت: فِسفِس (روز اولی که به خانه ریدل ها اومدی، گفتی کلا همینقدر نیستی و قول دادی حشره بزرگی بشی. ما هی منتظر شدیم! و تو هنوز همینقدری. احساس نمی کنی وقتش رسیده که اعتراف کنی که نهایت رشدت همینقدره و هیچوقت قرار نیست حشره بزرگی بشی؟)نه ارباب هنوزم میگم، من قراره حشره بزرگی بشم. فقط باید بازم صبر کنین.
فِسفِس (اگه یکی از بالهات رو بکنیم، با اون یکی می تونی خودتو به مقصد برسونی؟(چون گاهی وسوسه می شیم این کار رو بکنیم)).بل بل. میتونم. فقط به جاش هلیکوپتری پرواز میکنم و یکم از مسیر خارج میشم، ولی در نهایت به مقصد میرسم و میتونم.
فِسفِس (حست نسبت به مگس کش آبی رنگی که ما خریدیم چیه؟ رنگ آبیش برای اینه که لک روش نیفته. سلیقه ما رو تحسین می کنی؟)نه تنها سلیقه، بلکه هوش و درایت شما که باعث میشه اگه توسطش له شم، معلوم نشه که له شدم چون همرنگم باهاش رو هم تحسین میکنم.
ولی این باعث نمیشه حس خوبی نسبت به مگسکش داشته باشم فارغ از رنگش. بزرگه، ترسناکه و ممکنه حرکت تندِ بدی داشته باشه که نباید.
فسفس (بالاخره در زدن یاد گرفتی یا هنوز از سوراخ کلید وارد می شی؟)یاد نگرفتم. هنوزم سوراخ در.
فِسفِس ( فیل(این سوال نیست. لازم نیست مطرحش کنین... خودش می دونه چیه!)) ما این آخری را مطرح کردیم، که گر پیام رمز می باشد، رمزش را ز بهر جنابمان بگشایید.بک!
نجینی پیش از رفتن یک گرگ نقرهای را با دمش از بیرون کادر به درون میکشد و سپس میرود. سیاه دور (دوریا بلک):۱. چرا؟چون که زیرا.
2. سوال اول باعث شد به فکر فرو بری؟ آیا ذهنت درگیر شد؟ آیا به بالهات نگاه کردی تا مطمئن شی سرجاشونن؟نهتنها به بالها بلکه به شاخکام هم نگاه کردم. چرا با من همچین میکنی خب؟
۳. رکورد پروازت تا چه ارتفاعیه؟ قدرت باد چقدر باشه از مسیرت منحرف میشی؟خیلی زیاد! دور دور دورتر از هرجایی که مرگخوار دیگهای قادر به حضور دَرِش باشه! رکورد دست خودمه.
قدرت باد هم اگه در حد فوت باشه منحرف میشم.
ولی با قدرت اراده میدونم که میتونم.
۴. اگه میتونستی هر اتاقی رو توی خونهی ریدل انتخاب کنی، کدوم رو برمیداشتی؟اتاق ارباب و نصب یک عدد لونه در گوشه سمت راستش، رو به پنجره.
۵. دوست نداری با همین شکل، اندازهت بزرگتر بشه؟ کلا ژنت کوچیکه یا خودت خواستی کوچیک باشی؟دوست ندارم و البته ژنم هم همینه که کوچیک باشم. ریزم ولی میتونم.
اما محض خنده و تلافی که منم بتونم با تهدید به این که ممکنه پا روتون بذارم، دوست دارم برای چند ساعت هم سایزِ غول بشم. ولی کاملا موقت!
۶. چرا اینقدر مرگخوار خوبی هستی؟هستم؟ مرسی.
۷. اگه بتونی بدون مواجه شدن با هر گونه مجازاتی، یکی از مرگخوارها رو سر به نیست کنی، انتخابت کیه؟هکتور دگورث گرنجر! از بس که اعضا و جوارح مختلف بدن من و خاندانم و سایر حشرات رو مواد اولیه مناسبی برای معجونهاش میدونه.
گرگ با لبخندی بر لب محو گشته و میرود و آقای زاموژسلی نیز سوالاتش را از سر میگیرد.20. سکّهِ صغیر پیشتر عنوان داشته بود که جنابتان طعم مربای شاتوت میدهید، ایشان را تصدیق نمایید، در صورت تکذیب طعم حقیقی خویش را عنوان داشته و در هر دو فرض دلیل آن را ذکر نمایید.ما حشرات مدام با خطرات زیادی مواجه میشیم. از له شدن توسط هرگونه انسان و جانور بزرگتری گرفته تا خورده شدن توسط همون انسانها خصوصا از نوع زردپوستش و جانوران بزرگتر. پس برای بقا بهترین حالت اینه که بدمزه باشی تا به جای نوش جان شدن و تازه تعریف کردن برای همقطاریهات که خوشمزه بود شما هم امتحان کنین، به بیرون از دهن تف بشی و بگی اه اه چقد بدمزه بود شما اشتباه منو نکنین. ولی حقیقت اینه که متاسفانه پیکسی خوشرنگ و لعابی هستم که بعید نیست طعم مربای شاتوت بدم.
یا شاید هم که نه، چون زیاد تفم کردن پس احتمالا همون بدمزه باشم. البته اگه علت تفها چشمغرههای لرد نبوده باشه!
21. در استنطاقات گذشته "سدریکِ از نوعِ دیگوریش" اذعان داشت جنابتان شاخکان خویش را در آغوش کشیده بالان خویش بر خویش پیچیده بر هر سطح صافی که یافت شد می خسپید، سخنی در این باره دارید؟صحیح است! صاف هم نباشه یجوری پهن میشم میخوابم بالاخره. نه به این علت که نیاز به خواب دارم، بلکه به این علت که هم زود خوابم میبره هم زود از خواب میپرم!
22. گر آقایان مایر و بریگز را به یک باره بر این سرای حاضر نماییم و از ایشان بخواهیم که خویشتان را در یکی ز گروهکان شانزده گانه خویش بگنجایانند، در کدامینشان خواهید گنجید؟در اولین تست ISFJ و در تستی در چند سال بعد INFJ، و سپس دوباره ISFJ شد. پس شما همون ISFJ در نظر بگیرین.
23. ما یک جعبه همه کاره یافته ایم و اشیاء بسیار در آن می نهیم ... مثلا دیوانه ساز:آقای زاموژسلی کیف پولیاش را در آورده و مشغول گشتن آن می گردد و یک تکه پارچه سیاه خیس از آن بیرون آورده و روی میز می گذارد.نازی نازی... بگو مشکلت چیه با هم حلش کنیم دیوانهساز کوچولو.
24. لولوخرخره؟:*
ناگهان یک لرد خوشحال و خندان از جیب آقای زاموژسلی بیرون زده و جست و خیز کنان در حالی که دو طرف ردایش را گرفته و با هر قدم آن را تکان می دهد به سوی لینی میآید اما ناگهان در نقطهای می ایستد. یک صفحه خاکستری با خط چینی در اطراف آن و عبارت "جای لرد" نمایان می گردد.
لینی نخست آن را انکار کرده سپس داد و فریاد می نماید ولی قبل از آن که فحش دهد وزیر لولو را به جیبش بر می گرداند.
آیینه نفاق انگیز جیبی برایتان بکشیم درونش چه خواهید دید؟ :لینیای که بر روی شونههای راست لرد نشسته و هر دو لبخند میزنن. در پاسخ اشک شوق میریزم!
- و سرانجام زمان برگردان! گر آن را داشتید آیا ز بهر اعمال عملی آن را به کار می بردید؟اممم... فکر کنم که خیر.
24.گر قصد شکنجه دادن جنابتان را داشته باشیم، پرهودهترین روش ممکن چه می باشد؟برداشتن یک عدد حشره و کندن دست و پاش جلوی چشمام!
25 . وزارت پربار و متحول کننده جنابمان را چگونه یافته و تا چه میزان شیفته آن گشتیده اید؟تا زمانی که مخاطب معجون راستی بودم، بهبه و چهچه از این وزارت از دهنم جاری بود. اما حالا که خودم معجونخورون شدم اونم با دوز بالا که موجب بیهوشی دو ماههم شد... چیه انتظار دارین بگم تمام باد این وزارت؟ خیر! زیاد باد تا بقیه هم طعمشو بچشن. بچشن آنچه من چشیدم و کشیدم!
26. در خصوص پنجه پساپسی هرآنچه میتوانید اعتراف کنید:لرد ولدمورت: میتونه مهربونتر از دامبلدور باشه.
سو لی: گاهی یادش میره جاش پشت دره! آخه چطور میشه آدم دستورات اربابشو فراموش کنه؟ تازه هی هم کلاهشو رو من میذاره یا فوتم میکنه.
سدریک دیگوری: یه بار یه کوچولو از الیاف داخل یکی از بالشتاش رو برداشتم تا برای خودم بالشت مینیاتوری بسازم. تا یه هفته یک صد هزارم ثانیه خوابش کوتاهتر شده بود تا این که بالاخره اون بالشت رو بازنشسته کرد. منو ببخش بالشت.
ایوان روزیه: شبا به استخوناش واکس میزنه و بهشون کرم اینا میماله. خودم دیدم.
دیزی کران: یه بار تو ریونکلاو داشتیم قائم باشک بازی میکردیم، من از سوراخ در رفتم تو کمد دیزی و حدس بزنین اونجا چی دیدم؟ بله حشرهکش. آیا ناظر ریون قصد جون منو کرده؟
27. خمسهای را به انتخاب خویش برگزیده هست و نیستشان را بر دایره بریزید.لینی وارنر: گاهی میبینی یه گوشه نشسته داره با اشیاء حرف میزنه.
هکتور دگورث گرنجر: خیلی پررو و وقیحه! این فقط اعضا و جوارح حشرات نیستن که به دنبالشه، به هیچکس رحم نمیکنه. حتی شما دوست عزیز!
دوریا بلک: یه بار یه رولی نوشت که به سختی بعدش تونستم به زندگی برگردم. فقط فحش بود که بهش میدادم. چنان قلبم رو مچاله کرد نامرد که نگو.
کوین کارتر: وقتی لرد تو اتاقش نیست، قائمکی میره تو و از در و دیوار اتاق لرد بالا میره. حتی یه بار نجینی رو گره زد.
گودریک گریفیندور: گودی هفتهای یه بار میاد دورهمی بازی آنلاین میزنیم، اما نمیاد جادوگران دورهمی برولیم.
28. کیان و کدامان با سندی بر دست و اشکی بر چشم ز بهر رهایی جنابتان از این دیار اقدام خواهند نمود؟خود شخص شخیص ارباب لرد ولدمورت کبیر، اونم در حالی که خبرشو سو لی آورده و همراهیش میکنه. هکتور هم با معجوناش سعی میکنه جا نمونه!
29. معجون خوران چگونه بود؟ترسناک و بیش از حد مجاز. من حشره ریزی بودم که این حقم نبود.
30. چه مجازاتی را ز بهر وزیری متاخر شایسته می پندارید؟ و تاثیرات آن تاخیر زایده بر مصاحبه را چگونه دیدید؟نیش!
انتظار داشتم سوالها کمتر یا به حالت عجلهگونهای باشه، ولی نبود. تنها تاثیرش رو هیکل نحیفم دید که اونقد معجون به خوردش دادن که دو ماه بیهوش شد. تازه بعد از به هوش اومدن با اون بدن کوفته، شاخکهای کج شده و بالهای تا خورده، سریع به سوالا جواب دادم. لینی پیکسیِ خوب؟
31. آیا پرسشی بود که گر می توانیستید آن را ز خویش می پرسیدید که ما مپرسیدیم؟خیر.
32. بر طعمهگان بعدی این سرای چه توصیه ای دارید؟صبور و شکیبا باشید که بالاخره آزادی از آن شما خواهد بود، حتی اگه دو ماه بیهوش باشین!
۳۳.ترجیح میدهید کدامین نگون بخت در نوبه بعد در چنگال دنگ مدینگ و جنابمان گرفتار آید.ارباب.
گادفری.
دوریا.
چیه خب؟ از قدیم گفتن تا سه نشه بازی نشه.
سخن پایانی با بینندگان و شنوندگان و خوانندگان و ... :پته مته من رو آب ریخته شد خوبتون شد؟ هان؟
پیشاپیش و پساپس بابت پرحرفیهام از همه خوانندگان عزیز عذر میخوام و ممنون که همراهیم کردین.
«...و سرانجام پایان این بازجویی»
با عرض پوزش از همگی مطرح کنندگان پرسش و کسانی که تمایل به خواندن این مصاحبه داشتن بابت تاخیری که پیش آمد و از جانب شخص وزیر بود. بازجویی شونده بعدی، به زودی در همین سرای معرفی خواهد شد.