هری پاتر نخستین مرجع فارسی زبان هواداران هری پاتر

هری پاتر نسخه موبایل

حق موروثی یا حق الهی؟ مسئله این است!



بعد از این که لرد ولدمورت تصمیم به ترک سرزمین جادوگران به مدتی نامعلوم گرفت، ارتش تاریکی بر سر رهبری که هدایت مرگخواران را برعهده بگیرد، به تکاپو افتاده است!




سرخط خبرها


در حال دیدن این عنوان:   1 کاربر مهمان





پاسخ به: بررسی پست های انجمن ارتش تاریکی
پیام زده شده در: ۲۱:۰۵ جمعه ۲۷ مرداد ۱۴۰۲

دورا ویلیامزold


مخفی کردن اطلاعات کاربر
عضو شده از:
۱۸:۵۱ جمعه ۱۹ خرداد ۱۴۰۲
آخرین ورود:
۱۳:۴۵ جمعه ۱۷ شهریور ۱۴۰۲
گروه:
شناسه های بسته شده
پیام: 13
آفلاین
سلام ارباب
میشه این پست منو نقد کنید؟

ارباب چقدر دیگه مونده تا به سطح مرگخوار شدن برسم؟


ویرایش شده توسط دورا ویلیامز در تاریخ ۱۴۰۲/۵/۲۷ ۲۱:۰۹:۰۵

« •Strive for what you want, not wish• »

Hufflepuff
تصویر کوچک شده


پاسخ به: بررسی پست های انجمن ارتش تاریکی
پیام زده شده در: ۱۵:۰۹ پنجشنبه ۲۶ مرداد ۱۴۰۲

اسلیترین

سالازار اسلیترین


مخفی کردن اطلاعات کاربر
عضو شده از:
۲۳:۰۹ چهارشنبه ۳۰ تیر ۱۴۰۰
آخرین ورود:
۱۷:۴۲ شنبه ۲۵ شهریور ۱۴۰۲
گروه:
کاربران عضو
ایفای نقش
اسلیترین
پیام: 9
آفلاین
سلام لرد! خوبی لرد؟ خوبه لرد!
بعد از قرن ها برگشته و پستی زذم! جونم درومد تا تموم شد. نقدی ده که آن به!
با تشکر فراوان!

پ.ن: چون خودتون پست قبلیشو نوشته بودین و خلاصه هم نزدیک بود، خلاصه ای ننوشتم.


جد بزرگ ما!

سلام. خوبیم.

زمان زیادی گذشت واقعا. ولی از دیدن دوباره شما بسیار خوشحال شدیم. خوش اومدین.

خلاصه رو برای فهمیدن داستان می خوام. وقتی پست قبلش مال خودمه لازم نیست دیگه. داستان رو می دونم.

نقد شما رو با جت شخصی کروشیو خورده خودمون فرستادیم. ترسیدیم قبل از رسیدنش چیز بشین... چیز... یعنی... عمرتون به این دنیا نباشه! هر چی باشه کهنسالین. زود بخونین. قبلش هم قرص های فشار خون و قند خون و چربی خون و همه چی خونتون رو بخورین.


ویرایش شده توسط لرد ولدمورت در تاریخ ۱۴۰۲/۵/۲۸ ۱:۲۰:۳۵


پاسخ به: بررسی پست های انجمن ارتش تاریکی
پیام زده شده در: ۲:۲۴ شنبه ۲۴ تیر ۱۴۰۲

اسلیترین، مرگخواران

لرد ولدمورت


مخفی کردن اطلاعات کاربر
عضو شده از:
۱۴:۳۹ سه شنبه ۸ آبان ۱۳۸۶
آخرین ورود:
۲۱:۱۳:۲۵ پنجشنبه ۳۰ فروردین ۱۴۰۳
از ما گفتن...
گروه:
کاربران عضو
اسلیترین
ناظر انجمن
مرگخوار
ایفای نقش
پیام: 6961
آفلاین
خوش برگشتی لک لک! ولی ثابت بمون... چشمامون دچار پس لرزه با ریشتر زیاد شدن...


بررسی پست شماره 467 گورستان ریدل ها، نارلک:


نقل قول:
- فسسسس!
- بانو نجینی، متاسفانه هنوز شراط لرد سیاه برای ملاقات با شما درست نشده، متوجه هستین که فس؟
- فسسسس سسسصصص سسصصع صصع!
این که سراغ نجینی رفتی خوب بود. اونم به هر حال یه سوژه ای بود که یه گوشه ای افتاده بود و می شد ازش استفاده کرد.


نقل قول:
نجینی، شهبانوی پوست طالبی‌ای، مادر موش‌خور‌های جهان، خود زهر و خواهر پادزهر های سوسماری، دارای پوست‌گاوی ترین پوستِ مار و عریض‌ترین دندان‌های نیش زننده، دمش را در صمغ درخت کرد و عنکبوتی بیچاره را که برای داشتن عمری دامبلدورمانند در آن‌جا پناه گرفته‌بود را گرفت و دمش را به دور آن حلقه کرد و آن را سفت فشرد. درجه خشم و خشونت بسیار بسیار بالا و محفلی‌کشنده بود.
صفت های نجینی خوب بودن. حرکتش هم خوب بود.ولی اینا با هم یه کمی زیاد شدن! به نظر من بهتر بود یکی رو اینجا می نوشتین. که خب... به صحنه مون احتیاج داشتیم و همونو باید می نوشتیم.


نقل قول:
- بانو، حالا میشه اِنقد اون عنکبوت رو نفِشرید، فس؟
- فسسسسس.
- بانو، لطفا. این بلا کفتریه که سر هر کسی رو می‌تونه سبز کنه ها. نکنید، لطفا، به فکر خویشان خودتون هم باشید، فس.
- خویشان فس؟
- خویشان نیست؟ خب پس وندان.
- وندان فس؟
- وندان نیست؟ خب پس چندان.
- چندان فس؟
-
گفتگوشون برای من نامفهوم بود. برای همین به نظر من نه کمکی به پیش بردن سوژه کرد و نه طنز ماجرا.


نقل قول:
نجینی، عنکبوت را خرد کرد، از آن علاوه بر خون، مایع لزج سفید رنگی که گویا تار عنکبوت بود نیز سرازیر شد. مرگ‌خوار مذکور در فکرش چیزی جز این نبود که آیا لرد ولدمورت تار هم دارد یا نه؟ اگر دارد آیا پس از بازگشت به حالت انسانی هم خواهد داشت؟ و اگر خواهد داشت تار از کجایش بیرون می‌آمد؟
منحرف شدن ذهن مرگخوار به سمت مسخره ترین بخش ماجرا، یعنی تار داشتن لرد و سوال بعدش جالب بود.


نقل قول:
نجینی به سمت اتاق پدرش حرکت کرد، دستگیره‌ی در را که نجینی و لرد ولدمورت را در حال ماچ به سر و صورت یکدیگر نشان می‌داد، با دمش پیچید و در را باز کرد.
بعد از دیالوگ نامفهوم، رسیدم به یک صحنه عجیب و غریب. دستگیره در چرا تصویر داشت؟!


نقل قول:
- همه می‌ریم از داروخونه، دارو می‌خریم، میایم.
- بلا، اجازه؟
- سر راه محفلی می‌گیریم برای کباب.
- بلا؟
- آب لیمو ترش می‌گیریم.
- بلا؟
- بذار زر من تموم بشه دیگه!
- اربابو با خودمون نبریم؟
- نه ما نسخه داریم.
- خطرناکه ها.
- چرا؟
- طبق تحقیقات خودم، شصت و سه و نهصد و بیست و سه هزارم درصد عنکبوتیان تو دودکشایی میرن که اشتعال می‌گیره.
این قسمتش هم برای من نامفهوم بود. حرفاشون نه به نظرم خنده داره و نه می تونم مفهوم خاصی ازش بگیرم. مثلا جمله آخر... اصلا متوجه نشدم منظورش چیه و مثلا در مقابلش چی می شه گفت یا چیکار می شه کرد.


پست نارلکی نبود! پست های نارلک رو زیاد خوندم. نقد هم کردم. خیلی خوب و با کیفیت می شن. با این یکی زیاد ارتباط برقرار نکردم. مخصوصا از نظر پیش بردن سوژه و طنزش. جمله ها برام واضح نبودن. متوجه منظورت نمی شدم.

شخصیت نجینی خوب بود. لجبازیش و این که وقتی پای لرد وسطه منطق و حرف سرش نمی شه.


خلاصه این که... این یکی نشد! بعدی رو با منقار بنویس شاید بشه! مرلین را شکر که می دونیم که می تونی.




پاسخ به: بررسی پست های انجمن ارتش تاریکی
پیام زده شده در: ۱۸:۱۳ جمعه ۲۳ تیر ۱۴۰۲

نارلک


مخفی کردن اطلاعات کاربر
عضو شده از:
۲۳:۱۶ دوشنبه ۲۱ تیر ۱۴۰۰
آخرین ورود:
۲۱:۱۰ چهارشنبه ۲۸ تیر ۱۴۰۲
گروه:
کاربران عضو
پیام: 93
آفلاین
سلام ارباب.

من لرزان برگشتم.

بی‌زحمت نقد می‌کنین؟



لــونــه‌ی خــودمــه، مال خودمه! هرکی با نگاهِ چپ نگاش کنه، به چشاش نوک می‌زنم!

" Only Raven "


پاسخ به: بررسی پست های انجمن ارتش تاریکی
پیام زده شده در: ۲۲:۰۸ جمعه ۱۶ تیر ۱۴۰۲

گریفیندور، مرگخواران

کوین کارتر


مخفی کردن اطلاعات کاربر
عضو شده از:
۱۶:۳۴ چهارشنبه ۱۴ تیر ۱۴۰۲
آخرین ورود:
۱۷:۲۳:۳۹ سه شنبه ۲۸ فروردین ۱۴۰۳
از تو قلب کسایی که دوستم دارن!
گروه:
ایفای نقش
گریفیندور
کاربران عضو
مرگخوار
پیام: 155
آفلاین
شلام و درود بر لردی که اژ شدت خفنی و ابر قدرتی خیلیا هنوژ نمی تونن اسمشوببرن.
حالتون چطوره؟
راشتش رو بحواین شنیدم اینجا یه دفتر قند دارین!
من برای تهیه بشتنی به شکر و قند نیاژ دارم. میشه اینو بگیرین و بی ژحمت بجاش بهم قند بدین؟
ممنونم اژتون.


ما از بچه ها بعدا پذیرایی می کردیم اصولا!

حالمون خوبه. فقط از سرو کول ما بالا نری! اربابیم... خوشمون نمیاد.

قند برای بچه ها خوب نیست...

بستنی نیز هم!

ما به هر حال کمی قند برات فرستادیم. گفتیم بچه اس. دلش می خواد. بستنی درست کردی برای ما نیز بفرست. بستنی برای ما خوب است.


ویرایش شده توسط کوین کارتر در تاریخ ۱۴۰۲/۴/۱۷ ۲۰:۵۹:۱۲
ویرایش شده توسط لرد ولدمورت در تاریخ ۱۴۰۲/۴/۲۱ ۱:۴۷:۰۷

...I hold them tight, never letting go
...I stand here breathing, next to those who are precious to me





تصویر کوچک شدهتصویر کوچک شده



پاسخ به: بررسی پست های انجمن ارتش تاریکی
پیام زده شده در: ۲۲:۴۲ چهارشنبه ۱۴ تیر ۱۴۰۲

اسلیترین، مرگخواران

لرد ولدمورت


مخفی کردن اطلاعات کاربر
عضو شده از:
۱۴:۳۹ سه شنبه ۸ آبان ۱۳۸۶
آخرین ورود:
۲۱:۱۳:۲۵ پنجشنبه ۳۰ فروردین ۱۴۰۳
از ما گفتن...
گروه:
کاربران عضو
اسلیترین
ناظر انجمن
مرگخوار
ایفای نقش
پیام: 6961
آفلاین
نقل قول:
سلام ارباب
سلام سوزانا!


نقل قول:
حالتون... احوالتون؟
حالمون خوبه و احوالمون نیز هم!


نقل قول:
بی زحمت هر وقت سرتون خلوت شد پستی که بعد از مدت ها نوشتم رو نقد کنید.
چشم!


نقل قول:
می دونم خیلی طولانی شده (قرار نبود بشه) ولی خب چه کنیم دیگه ...
دیگه وقتی خودش تشخیص داده باید طولانی بشه ما نباید دخالت کنیم. حتما لازم بوده.


بررسی پست شماره 124 دره سکوت، سوزانا:

بلاتریکس رو توی کل پست، بلاترکیس نوشتی. این می تونه تمرکز خواننده رو به هم بزنه. مخصوصا توی پست جدی اینجور اشتباها مهمن.


نقل قول:
تناقض بین نگاه سرد و پیشانی عرق کرده لوسیوس مانند ترکیب متناقض یخ و آتش ، درون همان یخ های آتشینی بود ،که میشد رد آنها را درون قرنیه ی چشمان بلاترکیس دنبال کرد .
" تناقض بین نگاه سرد و پیشانی عرق کرده" خب بود. بقیه اش کمی قاطی شده. پیچیده شده. خودم دو سه بار خوندم که بفهمم چی شد. به نظر من بهتر بود ساده تر نوشته می شد.‌همون ترکیب اول و یخ و آتشش قدرت کافی رو داشت. گذشته از این سعی کنین تا جایی که ممکنه یک کلمه و به فاصله کم تکرار نکنین. کیفیت نوشته رو پایین میاره. اینجا "درون" تکرار شده. اگه مجبور بودین مهم نیست ولی اگه ممکن بود یکیش رو با کلمه مشابهی جایگزین کنین‌.


نقل قول:
یخ های دربرگیرنده آتش درون چشمانش انگار دقیقا میدانستند چه زمانی باید اطمینان ریموس را منجمد و غرورش را ذوب کنند .
اینجاش خوب بود.


نقل قول:
دقیقا در زمانی که این نگاه های خیره داشتند ریموس/لوسیوس را سنگسار میکردند ، ابروان بلاترکیس در هم رفت و برای یک لحظه توجه اش به ساعد منقبض دست راستش که با دست دیگر آن را می‌فشرد ، منعطف شد .
کلمه سنگسار برای این موقعیت خیلی سنگین و اغراق امیز بود. ولی کل صحنه قشنگ بود. ساده و درست نوشته شده و همین باعث می شه خواننده هم داخل صحنه بمونه و هیجان ریموس رو احساس کنه.


نقل قول:
ریموس هم پیچیدن درد نیزه مانندی را روی ساق دستش احساس کرد ، اما تحمل این درد ناآشنا برای او سخت تر بود .
ساق مال پاست. ساعد مال دسته. ولی بازم کل صحنه و توصیفش قشنگ بود.


شخصیت بلاتریکست خیلی خوب بود. جدیتش، ریاست کردنش و این که می خواد کنترل همه چی رو توی دستش بگیره‌.

بعضی جاها علامت نذاشتی‌. دقت کن. آخر هر جمله ای باید علامت باشه.


بیفتد درسته، نه بیوفتد.


نقل قول:
همانطور که بلاترکیس پلکان را طی میکرد ، سوال ها همچنان در ذهن ریموس رژه می‌رفتند .
" رژه می رفتن" کمی بار طنز داره. برای توضیح های پست جدی مناسب نیست. توی دیالوگ ها می شه استفاده کرد. مثلا:

ریموس با عصبانیت مشتش را روی میز کوبید.
_ بس کن دیگه. بشین. دارم سعی می کنم تمرکز کنم. یک ساعته داری جلوی چشمم رژه می ری.



نقل قول:
دوریا درست آن لحظه را به یاد می آورد . دستی که فریادش را در گلو خفه کرده و گونه هایش را فشرده بود ، مطمئنا دست یک گرگینه نبود .
- اون یه ورد خوند ، اما چه وردی؟ زود باش ... زود باش...

بی‌فایده بود . انگار گرد و غبار های روی ردایش درون روح و ذهنش حلول کرده بودند و اکنون همه ی خاطراتش مه آلود بود .
قشنگ بود.


نقل قول:
صدای جیق وحشتناک ترکه های چوب زیر پایش اورا کاملا هوشیار کرد
جیق نه... جیغ. ولی به هر حال این کلمه برای این قسمت مناسب نبود. بهتر بود با فریاد یا صدا جایگزین می شد. خیلی جاها انتخاب کلمات اشتباه، جو صحنه و جمله ها رو خراب می کنن. مثلا اینجا:
نقل قول:
روبه‌روی دروازه های مقر ایستاد و همان طور که نفس نفس میزد مشتان سرسختش را به آنها کوبید .
مشتان اصلا انتخاب خوبی نیست. مشت ها کافی بود.


قسمت آخر پست( بخش مربوط به نگهبان و دوریا) خیلی خوب بود.

وقتی ساده تر می نویسی خیلی قشنگ تر و رساتر توضیح می دی. به نظر من سعی نکن سنگین تر یا پیچیده ترش کنی.

سوژه رو خیلی خوب پیش بردی. هیجان انگیز شده. جای خیلی خوبی هم تموم کردی.

شخصیت هات خیلی خوب بودن. بلاتریکس، دوریا و حتی نگهبان در.

اگه اشتباهای تایپی و املایی اصلاح بشن و بعضی جمله ها ساده تر و واضح تر نوشته بشن خیلی بهتر می شه. چون محتوای پست واقعا خوب بود. احساسات شخصیت ها و شکل پیش بردن داستان هم عالی بود.


طولانی بودنش هم اصلا مهم نیست. بخش اضافه یا خسته کننده نداشت.




پاسخ به: بررسی پست های انجمن ارتش تاریکی
پیام زده شده در: ۲۳:۳۶ دوشنبه ۱۲ تیر ۱۴۰۲

ریونکلاو، مرگخواران

سوزانا هسلدن


مخفی کردن اطلاعات کاربر
عضو شده از:
۲۲:۰۶ دوشنبه ۲۵ بهمن ۱۴۰۰
آخرین ورود:
دیروز ۲۳:۵۳:۰۹
از بچگی دلم می خواست...
گروه:
کاربران عضو
ریونکلاو
ایفای نقش
مرگخوار
پیام: 93
آفلاین
سلام ارباب
حالتون... احوالتون؟
بی زحمت هر وقت سرتون خلوت شد پستی که بعد از مدت ها نوشتم رو نقد کنید.
می دونم خیلی طولانی شده (قرار نبود بشه) ولی خب چه کنیم دیگه ...


˹.🦅💙˼



پاسخ به: بررسی پست های انجمن ارتش تاریکی
پیام زده شده در: ۱:۰۳ یکشنبه ۱۱ تیر ۱۴۰۲

اسلیترین، مرگخواران

لرد ولدمورت


مخفی کردن اطلاعات کاربر
عضو شده از:
۱۴:۳۹ سه شنبه ۸ آبان ۱۳۸۶
آخرین ورود:
۲۱:۱۳:۲۵ پنجشنبه ۳۰ فروردین ۱۴۰۳
از ما گفتن...
گروه:
کاربران عضو
اسلیترین
ناظر انجمن
مرگخوار
ایفای نقش
پیام: 6961
آفلاین
سلام بیگ مک!


بررسی پست شماره 122 دره سکوت، ایزابل مک دونالد:


برای اولین نوشته، سراغ سوژه جدی و نسبتا سختی رفتین.


نقل قول:
-لوسیوس؟

لوسیوس لحظه ای شوکه شد ولی با نگاهی که درک مفهوم ورای برای ریموس سخت بود، برگشت و به او چشم دوخت.
-بله، خانم بلک؟

ریموس نفس کوتاهی کشید. ولی آیا عملی کردن این نقشه واقعا ارزشش را داشت؟ ریموس برعکس اکثر مواقع این بار کمی بدون فکر عمل کرده بود. و خطری که این کار برایش رقم می زد او را عمیقا می ترساند.
اما، مگر وقتی ریموس در میان مرگخواران قدم گذاشت، نمیدانست که دارد با جان خودش بازی می کند؟
-میشه یه لحظه دنبال من بیاین؟
پست قبلی رو اول پستتون تکرار نکنین. خواننده اینا رو پشت سر هم می خونه و اتمالا براش جالب نیست ک یک پاراگراف تکرار بشه. از همونجایی که مونده ادامه بدین. البته اگه موقعیت مناسب باشه می تونین از جایی که مونده ادامه ندین و سراغ بخش دیگه ای از سوژه برین یا حتی خودتون سوژه فرعی جدیدی ایجاد کنین یا درباره یه شخصیت یا اون موقعیت بنویسین.


نقل قول:
ریموس/دوریا لوسیوس را به داخل راهرو کشاند بلکه بتواند بار دیگر مرگخوار ها را گمراه کرده و با دادن اطلاعات غلطی که به نظر واقعی می آید جنگی داخلی به وجود آورد تا آنها از داخل نابود شوند.
توضیح خوبی بود. موقعیت رو یک بار یگه برای خواننده روشن کرده. چیزی که کم بود، علامتگذاریه. چیزی که برای انتقال لحن و مفهوم جمله ها لازمه. مخصوصا در پست جدی. وقتی جدی می نویسین باید بتونین خواننده رو دنبال خودتون بکشین، هر جا لازم شد سرعتشو کم کنین، هر جا لازم شد متوقفش کنین.


نقل قول:
او میخواست با باز کردن پای فنریر گری بک به این ماجرا انتقام تمام افراد بی گناهی که در این مسیر کشته شده بودند و جنازه هایی که با دستان خودش خاک کرده بود را بگیرد.
توجیه منطقی و قشنگی بود.


نقل قول:
-مدتیه به نظر میرسه فنریر کارهاشو درست انجام نمیده ... بلاتریکس از دستش راضی نیست ... ظاهرا دیگه تمایلی به حضور در جمع مرگخواران نداره چون ، از کم کردن تعداد زندانی ها امتناع میکنه.
نقشه خوبی کشیده. می تونست کمی عاقلانه تر و پیچیده تر پیش بره. این که خیلی مستقیم بگه " تمایلی به حضور در جمع مرگخواران نداره" کمی سنگین بود. می تونست جمله هایی بگه و مثال هایی بزنه که به همین نتیجه ختم بشن؛ ولی مستقیم اینو نگه.


نقل قول:
- احتمال میدم که ... بوی گوشت خوش مزه تری به مشامش خورده ... محفل کارشو خوب بلده ... دست کمشون نگیر لوسیوس ...

- داری قدرت لرد سیاه رو زیر سوال میبری دوریا ... ما این همه مرگخوار جذب نکردیم که تو بگی اون محفل مسخره قدرتمنده ... کار محفل دیگه تمومه.
این دو تا دیالوگ خوب بودن. هم تلاش ریموس برای مغتشش کردن ذهن لوسیوس و هم جواب پر از ترس و تردید لوسیوس که کاملا هم مطابق شخصیتش بود.


نقل قول:
- بفهم چی میگی لوسیوس ... من اگه به قدرت ارباب شک داشتم خیلی وقت پیش میتونستم نشان روی دستمو نادیده بگیرم ... اما به ارزش هامون وفادار موندم... این تویی که ترسیدی ... آدمای ترسو واقعیت رو نادیده میگیرن و قدرت محفل واقعیت محضه ...
این دقیقا چیزیه که خواننده هم احساسش می کنه.


نذار! بذار!


نقل قول:
در همان لحظه که لوسیوس سرش را برگرداند ریموس/دوریا چوب دستی کشید و دست لوسیوس را گرفته و ورد را اجرا کرد و لوسیوس بی هوش روی زمین افتاد و ریموس/ لوسیوس به سرعت صحنه را ترک کرد تا کسی آن دو را در آن وضعیت نبیند.
صحنه خوب بود. منطقی بود.


سوژه رو کمی پیش بردین. در واقع، به اندازه کافی پیش بردین. عجله ای هم برای این کار به خرج ندادین. برای انجام طلسم تغییر شکل به اندازه کافی برای پرت کردن حواس لوسیوس وقت گذاشتین و این وقت گذاشتن باعث می شه کل قضیه خیلی باورپذیرتر بشه.


شخصیت ها خیلی خوب بودن. لوسیوس دقیقا لوسیوسی بود که از کتاب می شناسیم. با شعارها و حرف هایی که شاید خودش هم باورشون نداره ولی می ترسه بهش اعتراف کنه.
ریموس موفق شد فریبش بده و حواسش رو پرت کنه که اینم قابل قبوله چون ریموس هم شخصیت باهوش و جادوگر خوبیه.

دیالوگ های پست شما زیادن. ولی این اصلا باعث نشده جای خالی توضیحا رو احساس کنیم، چون اونا هم به اندازه کافی هستن و ماموریتشون رو انجام دادن.


فاصله ها خوب و به اندازه کافی هستن و همین باعث می شه خواننده هم کند تر پیش بره. همراه لوسیوس و ریموس بمونه و مکث ها و تردید ها رو احساس کنه.


خوب بود.




پاسخ به: بررسی پست های انجمن ارتش تاریکی
پیام زده شده در: ۱۹:۱۴ شنبه ۱۰ تیر ۱۴۰۲

گریفیندور

گرینگوت


مخفی کردن اطلاعات کاربر
عضو شده از:
۱۶:۵۴ دوشنبه ۲۸ آذر ۱۴۰۱
آخرین ورود:
۰:۲۹:۰۷ سه شنبه ۱۴ فروردین ۱۴۰۳
از شما به ما چیزی نمی ماسه
گروه:
کاربران عضو
گریفیندور
ایفای نقش
پیام: 38
آفلاین
دفتر نقد باید مثل حسابی باشه که گردش بالایی داره؛ گردش بالا با مبالغی قابل توجه که بوی بورژوا رو بشه از صد کیلومتریش متوجه شد، دقیقا مثل حساب ریدل ها که قراره این گردشا بیشترم بشه، مگه نه؟


نقد شما به همراه صورتحساب و دستمزد نقد کننده و ویرایشگر و هزینه برق و آب و گاز و خاک و نور و جادوی مصرفی و همه چی براتون ارسال شد. سریعا پرداخت کنین تا با مامور نیومدیم دم در گرینگوتز!


ویرایش شده توسط لرد ولدمورت در تاریخ ۱۴۰۲/۴/۱۳ ۱۷:۳۰:۱۵


پاسخ به: بررسی پست های انجمن ارتش تاریکی
پیام زده شده در: ۱:۲۵ شنبه ۱۰ تیر ۱۴۰۲

جیمز


مخفی کردن اطلاعات کاربر
عضو شده از:
۲۲:۵۶ جمعه ۱۱ شهریور ۱۴۰۱
آخرین ورود:
۲۲:۲۰:۴۵ چهارشنبه ۲۵ بهمن ۱۴۰۲
گروه:
کاربران عضو
پیام: 14
آفلاین
هِلو لرد.

هئو آر یو لرد؟

بی‌زحمت یه نقد آب‌پز، بدون سس سفید می‌خواستم.

***


خلاصه:
لرد ولدمورت به مرگخوارا دستور داده که فیلمی در ژانر وحشت براش بسازن. مرگخوارا درحال گرفتن تست بازیگری هستن و دامبلدور تست داده و قبول شده. چند نفر دیگه هم تست دادند، ولی همه رد شدند.


جیمز خالی متحرک!

نقل قول:
هِلو لرد.
به ما گفتی هلو؟ درست گفتی. در جذابیت ما شکی نیست.


نقل قول:
هئو آر یو لرد؟
ما را هو کردی؟ حرکت زشت و ناشایستی بود.


نقل قول:
بی‌زحمت یه نقد آب‌پز، بدون سس سفید می‌خواستم.
نمی شه. سس سفید اینجا اجباریه. قهوه هم که سفارش بدین باید روش سس سفید بریزیم.


بابت خلاصه بسی ممنونیم.


نقد با سس سفید اضافه برای شما ارسال شد. ظرفای خالی رو بدین ایوان بیاره.


ویرایش شده توسط لرد ولدمورت در تاریخ ۱۴۰۲/۴/۱۳ ۱۷:۱۸:۱۴

او نیست با خودش،

او رفته با صدایش اما،

خواندن نمی تواند.







شما می ‌توانید مطالب را بخوانید
شما نمی توانید عنوان جدید باز کنید
شما نمی توانید به عنوان‌ها پاسخ دهید
شما نمی توانید پیام‌های خودتان را ویرایش کنید
شما نمی توانید پیام‌های خودتان را حذف کنید
شما نمی توانید نظر سنجی اضافه کنید
شما نمی توانید در نظر سنجی ها شرکت کنید
شما نمی توانید فایل‌ها را به پیام خود پیوست کنید
شما نمی توانید پیام بدون نیاز به تایید بزنید
شما نمی توانید از نوع تاپیک استفاده کنید.
شما نمی توانید از HTML در نوشته های خود استفاده کنید
شما نمی توانید امضای خود را فعال/غیر فعال کنید
شما نمی توانید صفحه pdf بسازید.
شما نمی توانید پرینت بگیرید.

[جستجوی پیشرفته]


هرگونه نسخه برداری از محتوای این سایت تنها با ذکر نام «جادوگران» مجاز است. ۱۴۰۳-۱۳۸۲
جادوگران اولین وبسایت فارسی زبان هواداران داستان های شگفت انگیز هری پاتر است. به عنوان نخستین خاستگاه ایرانی ایفای نقش مبتنی بر نمایشنامه نویسی با محوریت یک اثر داستانی در فضای مجازی، پرورش و به ارمغان آوردن آمیزه ای از هنر و ادبیات برجسته ترین دستاورد ما می باشد.