ااااااااااااااااااااااااااااي ي ي ي ي ي ي ي ي ي ي ي اااااااااااااااااا ي! (صداي جيغ و اينا)
بليز در حالي كه داشت از سفره ي آني موني يه لقمه ميگرفت، سرش رو بلند كرد و به پشت سرش يه نگاهي كرد و گفت :
- به نظرت صداي جيغ نبود؟؟؟؟ يعني كي ميتونه باشه؟؟؟
آني موني يه لقمه از غذاش رو قرتي قورت داد و يه ليوان آب كدو حلووايي رو شرشپ شرپ بالا كشيد. بعد با دست راستش از بازو تا مچ، لبش رو پاك كرد ، يه نفس گرفت و گفت :
فكر نكنم!آنتونين سراسيمه وارد اتاق شد. چوبدستش رو بيرون اورد و به سمت آني موني گرفت! پرسي از پشت سر خودش رو رسوند:
- صداي جيغ بارتي بود؟اون كجاست؟ ممكنه تسترال رفته باشه سراغ اون! شما نديدين يه تسترال از اين ور رد بشه؟
آني موني با خونسردي غذاش رو فرستاد پايين و گفت:
- من دارم غذا ميخورم...چطور انتظار داري هم غذا بخورم ،هم بدونم بارتي كجاست؟
تازه تسترال ها هم نامريي ان...!
بليز به ميان حرفش پريد و گفت: كسايي كه مرگ رو ديده باشن ميتونن اونو ببينن..تو چطور مرگخواري هستي كه .... ؟
آني موني خيلي سريع ادامه داد: ولي صدا از سمت حموم بود... راستي، اين قدر براي پيدا كردن تسترال ها عجله نكنين ،چون بعدش به دست لرد ميميرين!
انتونين به پرسي نگاهي به شكل
كرد و پرسي هم به انتونين
. در حالي كه سراسر شك و اضطراب بودند .با قدمهاي لرزان به سمت حمام رفتند. از پشت در صدايي نميومد.آيا آنها دير رسيده بودند؟
( پشت در حموم ؛ موزيك متن: ماموريت غير ممكن 2)
پرسي پشت به در ايستاد و نيم خيز به سمت قفل در نشانه رفت. انتونين جلوي در با حالت كاملا اماده باش وايساده بود . چوبدستش رو روشن كرده بود و در دست راستش داشت، با دست چپش دست راست رو محكم گرفته بود. و خودش رو براي رويارويي با اونچه كه پشت در ميديد ، اماده ميكرد.
انتونين با حركت سرش به پرسي علامت داد. پرسي زمزمه كرد: آلوهو مورا! اما در،باز نشد.
آنتونين گفت: چاره اي نداريم... نقشه ي شماره ي 2!
(دوربين زوم ميكنه رو دهن پرسي و حركت اسلوميشن ميشه) -
منفجريوس! (دوربين از دهن پرسي حركت ميكنه به سمت دستش و به سمت چوبدستش و نور طلسم و ناگهان....)
بوووووووم! ابري از دود و غبار كل سالن بزرگ را فرا گرفت. آنتونين با نعره اي به داخل حموم رفت:
-ولش كن ...موجود لعنتي!ابتدا چيزي نميديد، پرسي از پشت سر گرومپي خورد بهش و گفت: كو ؟ كجاست؟
انتونين به گوشه ي اتاق اشاره كرد. بارتي كنار وان حمام، نيم خيز ايستاده بود و يه ليف حمام دستش بود و پشت تسترال رو ميسابيد! با ديدن آنها دست از كارش كشيد و خواندن ترانه ي " اسب كوچولويم ... خندان و زيباست..." رو متوقف كرد.
پرسي با خوشحالي زياد گفت: اِ ؟ بارتي كه سالمه... پس تستراله كو؟
----------------------------
پي نوشت: نگارنده ، يعني ريگولس ميتونست تسترال رو ببينه! (چكش !)