هری پاتر نخستین مرجع فارسی زبان هواداران هری پاتر

هری پاتر نسخه موبایل


در حال دیدن این عنوان:   1 کاربر مهمان





پاسخ به: مغازه روغن موی سوروس اسنیپ
پیام زده شده در: ۱۶:۴۸ شنبه ۱۸ آذر ۱۳۹۶

لینی وارنر


مخفی کردن اطلاعات کاربر
عضو شده از:
۱۱:۵۳ شنبه ۳۰ خرداد ۱۳۸۸
آخرین ورود:
۲۲:۰۶:۱۳ سه شنبه ۴ اردیبهشت ۱۴۰۳
از رو شونه‌های ارباب!
گروه:
شناسه های بسته شده
پیام: 5468
آفلاین


پاسخ به: مغازه روغن موی سوروس اسنیپ
پیام زده شده در: ۱۶:۳۸ شنبه ۱۸ آذر ۱۳۹۶

نارسیسا مالفویold


مخفی کردن اطلاعات کاربر
عضو شده از:
۲۲:۲۸ چهارشنبه ۳ آبان ۱۳۹۶
آخرین ورود:
۲۱:۱۶ چهارشنبه ۲۳ فروردین ۱۴۰۲
از سرتم زیادیه!
گروه:
کاربران عضو
پیام: 110
آفلاین
مار بزرگ خوش خط و خالی که همان لرد بود در حالیکه کرم کوچک سبزرنگی را روی سر خود نشانده بود، با عصبانیت دندانهای نیشش را نشان لینی داد. کرم نیز کار لرد را تکرار کرد.
_ فیــــسسسسس
_ فیــــسسسسس!

لینی با تعجب به مار و کرم نگاه میکرد.
_ گفتم شما اینجا چیکار میکنین! من اجازه نمیدم غریبه ها وارد خلوت همایونی اربابم بشن. خودم بیرونتون میکنم. نیگا نکنین کوچیکم... من ریونی ام! باهوشم!

لینی بال بال زنان در پی راهی برای فراری دادن مار و کرم از اتاق لرد بود.ناگهان چشمش به لوستری که بالای سر لرد مارنما قرار داشت افتاد و به سمت آن پرواز کرد. لینی با دقت خاصی شروع به باز کردن پیچ و مهره های لوستر کرد و چندی نگذشت که لوستر مستقیماً به سمت سر مار نشانه رفت...

ولی در همان لحظه دستی از سقف خارج شد و لوستر را در هوا نگه داشت! سقف شروع به حرف زدن کرد.
_ هی ! حشره چیکار میکنی؟ نزدیک بود بشکونیش! خسارت به اموال لرد سیاه! خجالت! خجالت!

خانه ریدل، بسیار به صاحبش وفادار بود!

لینی ناامیدانه از سقف فاصله گرفت و به سمت مار و کرم رفت.
_ از اتاق ارباب برید بیرون. نیش میزنم تو چشت اگه نری بیرونا!تصویر کوچک شده


مار با خشم بیشتری دندانهای نیشش را به لینی نشان داد. لینی تحمل قلدربازی های مار را نداشت. برای همین برای عملی کردن تهدیدش مستقیم به سمت چشمان مار رفت.

که در همان هنگام در اتاق باز شد و صدها مار شکلاتی وارد اتاق شدند.

در طرف دیگر خانه ریدل، رودولف، بلاتریکس را راضی کرده بود که دست از کشیدن موهای نارسیسا بردارد و در عوض به او قول داده بود که موهایش را به شکل دلخواهش در آورد. رودولف سخت با موهای بلاتریکس مشغول بود.
_ ببین خانومی... این مدلو میپسندی؟

بلاتریکس به آیینه ای که رودولف در مقابلش گرفته بود نگاه کرد.
_ تصویر کوچک شده

_ ماه شدی خانومی! ماه!
_ الان تو موهای منو عروسکی شونه کردی رودولف؟


ویرایش شده توسط نارسیسا مالفوی در تاریخ ۱۳۹۶/۹/۱۸ ۱۶:۴۲:۱۶
ویرایش شده توسط نارسیسا مالفوی در تاریخ ۱۳۹۶/۹/۱۸ ۱۶:۴۹:۲۱

?Why so serious


پاسخ به: مغازه روغن موی سوروس اسنیپ
پیام زده شده در: ۱۶:۰۵ شنبه ۱۸ آذر ۱۳۹۶

ریونکلاو، مرگخواران

لایتینا فاست


مخفی کردن اطلاعات کاربر
عضو شده از:
۱۹:۳۳ شنبه ۱۴ مرداد ۱۳۹۶
آخرین ورود:
۱۴:۲۱:۲۴ چهارشنبه ۲۹ فروردین ۱۴۰۳
از زیر بزرگترین سایه‌ جهان، سایه ارباب
گروه:
مرگخوار
ایفای نقش
ریونکلاو
کاربران عضو
پیام: 377
آفلاین
-
- نخند به من، النگوهام شکسته‌ ها.

کراب با بغض به النگوهای شکسته‌اش تو آشپزخونه پخش شده بودن نگاه کرد. درواقع اونقدر مشغول عزاداری برای النگوهاش بود که متوجه نشد خونه درحال لرزش خفیفیه، اون فقط صدای خنده‌ای میشینید که توی کل خونه اکو پخش میشد.

- میگم نخند.
- میتونم میخندم اصن.

و دوباره زمین زیرپای کراب لرزید. شاید سم توی خون کراب جریان داشت و کاری میکرد که لوازم آرایشی رو بخوره و نتونه درست فکر کنه، اما بالاخره متوجه این میشد که خونه درحال خندیدنه.
- یه ذره دیگه بخندی کل خونـ... یعنی خودت رو سرمون خراب میشی.

خونه فکر کرد. در هاشو باز و بسته کرد، شیرآبشو که چیکه میکرد رو هم بست حتی و در آخر به این نتیجه رسید که شاید کراب درست میگه.
- ولی تو رو جون قصر مرلین یه بار دیگه بیوفت، افتادنت خیلی افتادنه!

و خونه دوباره شروع به خندیدن و لرزیدن کرد.

- اصلا بخند. من باید برم موارد آرایشی رو که متعلق به منن از اون دونات پس بگیرم.

کراب از جاش بلند شد به سمت در آشپزخونه رفت تا خودش دونات رو پیدا کنه و حقش رو کف دستش بذاره.

شلپخ

خونه که از این حجم از بی تفاوتی اونم از طرف یکی از ساکنانش آجراش به جوش اومده بود در رو محکم بسته بود و از قضا در محکم به صورت کراب خورده بود و کراب باز هم نقش زمین شد.

- میگم که خیلی سوژه می‌افتی. به خاطر بی اهمیتی و بی احترامی به من هم همینجا می مونی.

خونه بار دیگه لرزید و کراب صدای قفل شدن در آشپزخونه رو شنید.

طرف لینی

لینی پرواز کنان به اتاق لرد رسید و با رضایت از این که زودتر از مارهای شکلاتی رسیده خودشو از سوراخ قفل در رد کرد.
- ارباب یه سری مار اومدن میخوان به شما ملحق شن.
- فیییس!

لینی که تا اون لحظه به زمین زیرپاش دقت نکرده بود و انتظار داشت لرد مثل همیشه با ابهت رو به روش باشه، تازه متوجه مار و کرمی شد که روی زمین بودن.
- اینجا چه خبره؟ شما تو اتاق ارباب چیکار میکنین؟


The MUSIC is making me growing
The only thing that keeps me awake is me knowing
There's no one here to break me or bring me down

Onlyتصویر کوچک شدهaven


پاسخ به: مغازه روغن موی سوروس اسنیپ
پیام زده شده در: ۱۵:۲۷ شنبه ۱۸ آذر ۱۳۹۶

آرسینوس جیگرold


مخفی کردن اطلاعات کاربر
عضو شده از:
۱۰:۵۹ دوشنبه ۱۳ شهریور ۱۳۹۱
آخرین ورود:
۲۱:۴۹ دوشنبه ۲۵ تیر ۱۳۹۷
از وزارت سحر و جادو
گروه:
شناسه های بسته شده
پیام: 1513
آفلاین
رودولف که کفش های پاشنه بیست سانتی پوشیده بود، به سرعت متوقف شد و خودش را به نارسیسا تکیه داد.
- عه وا خواهر شما چجوری با این کفشا راه میری؟ من هیچوقت نتونستم!
- من هیچوقت از این کفشا نمیپوشم رودولف.
- یعنی قدت به صورت طبیعی صد و هشتاد سانته؟
-

کراب هم که کفش های پاشنه بلند پوشیده بود، متوقف شد.
- خب وقتی نتونم راه برم که نمیتونم شیر آبو ببندم!

خانه با لحنی غر غر وار گفت:
- با تو نبودیم. برو تو. با اون یکی خانم سیبیل کلفته بودیم!

کراب که این را شنید، به سرعت دامنش را جمع کرد و به سوی آشپزخانه رفت.
در آشپزخانه، کراب به زمین خیس نگاه کرد، اما آب دهانش را قورت داد و تلاش کرد به آرامی وارد شود...

شلپ!

- آخ... النگوهام شکست!

اما در سوی دیگر، لینی همچنان در همان نقطه روی هوا بود. او اصولا زیاد به زمین اهمیتی نمیداد، مگر اینکه واقعا چیزی عجیبی روی زمین اتفاق بیافتد که توجه وی را جلب کند. پس نتیجتا لینی که قصد داشت به سراغ کراب برود، متوجه شد که شکلات های ریخته شده روی زمین، به حرکت در آمده اند. به نظر میرسید شکلات ها علاوه بر اینکه نقش رسانای زهر را ایفا کرده اند، خودشان هم زهر را جذب کرده اند!

شکلات ها روی زمین تبدیل به مارهای زهراگین میشدند و فش فش کنان مستقیما به سوی اتاق لرد سیاه حرکت میکردند.

- اوه... به نظرم یه ارتش از مارهای شکلاتی میخوان به ارباب ملحق بشن. باید این خبرو بدم بهشون زودتر!



پاسخ به: مغازه روغن موی سوروس اسنیپ
پیام زده شده در: ۱۴:۵۷ شنبه ۱۸ آذر ۱۳۹۶

بانز


مخفی کردن اطلاعات کاربر
عضو شده از:
۱۶:۵۴ شنبه ۵ اردیبهشت ۱۳۸۸
آخرین ورود:
۱۷:۳۸ دوشنبه ۱۵ مهر ۱۳۹۸
از زیر سایه ارباب
گروه:
کاربران عضو
پیام: 539
آفلاین
لینی میخواد اشاره کنه...ولی نمیتونه. لینی اعضای زیادی برای اشاره کردن داره و تو اون لحظه نمیتونه تصمیم بگیره که با بال اشاره کنه، با نیش اشاره کنه، یا با شاخک اشاره کنه!
کراب هم که کلا صبر و حوصله نداره خودش حدس میزنه که دونات فراری وارد حموم شده. بدو بدو میره دنبالش...که یهو...

شپلخ!

این شپلخ صدای برخورد صورت کراب با در حمومه که یهو به روش بسته میشه.

-اوهوی! کدوم تسترالی بود دقیقا؟ نمیبینین دارم میام؟

-دیدیم! و برای همین درو بستیم. اول باید از من بپرسی تمایلی دارم بیای تو یا نه.

کراب صدا رو میشنوه...ولی کسی رو نمیبینه. اوضاع خطرناک به نظر میرسه.
-کی هستی؟ بانزی؟

همیشه همه ی کاسه کوزه ها سر بانز بیچاره میشکنه! حتی الانم که دستش مرئی شده همه ی تقصیرا رو میندازن گردن اون.یکی نیست بگه اگه بانز بود خب دستشو که میدیدی! البته بانزم باهوشه. ممکنه دستکش نامرئی کننده دستش کرده باشه. از باباش به ارث رسیده باشه. مثل شنل نامرئی کننده ی کله زخمی. ولی این احتمال کمی بعیده. کدوم آدم عاقلی برای یه بچه ی کلا نامرئی، دستکش نامرئی کننده به ارث میذاره؟
بگذریم...نویسنده کمی عصبی شد!

صدا که اصلا خوشش نمیاد بانز تصور بشه جواب میده:
-من خونه هستم! و الان اصلا دلم نمیخواد کسی رو تو حمومم راه بدم. همینه که هست. برو آشپزخونه. ممکنه دو دقیقه دیگه نظرم عوض بشه و همونجا هم رات ندم. شیر آبم چکه میکنه. برو ببندش. سر تا پام خیس شد! هوی خانوم. با اون کفشا راه نرو...سوراخ شدم!


چهره و هویتم مال شما...از زیر سایه ی ارباب تکان نخواهم خورد!


پاسخ به: مغازه روغن موی سوروس اسنیپ
پیام زده شده در: ۱۴:۳۴ شنبه ۱۸ آذر ۱۳۹۶

لینی وارنر


مخفی کردن اطلاعات کاربر
عضو شده از:
۱۱:۵۳ شنبه ۳۰ خرداد ۱۳۸۸
آخرین ورود:
۲۲:۰۶:۱۳ سه شنبه ۴ اردیبهشت ۱۴۰۳
از رو شونه‌های ارباب!
گروه:
شناسه های بسته شده
پیام: 5468
آفلاین
لینی موجود بال‌داری بود که پرواز بر فراز زمینو از قدم زدن بر روی زمین ترجیح می‌داد. پس طبیعیه اگه متوجه تغییر حالت موزاییک‌های آغشته شده به شکلات نشه و با بی‌توجهی راه خودشو بگیره و بره.

- کراب!

کراب همچنان به دنبال لوازم آرایشی از اتاق این ساحره به اتاق اون ساحره در حال نقل مکان کردن بود.
- ببین چه کردی با من! جای وسایل آرایشی روی صورتمه نه توی دهنم! ... هاااام!

کراب اینو می‌گه، ولی برخلاف گفته‌ش، همون موقع رژی رو از روی میز آرایشی برمی‌داره و می‌بلعه.

لینی که مطمئن بود سر کراب با جایی برخورد کرده، از فرصت بوجود اومده استفاده می‌کنه. با یه حساب سرانگشتی به این نتیجه می‌رسه که کراب موجود پرخوری بود و حالا تبدیل به موجود پر خورِ لوازم‌آرایشی‌خوار شده بود. پس هرچی حساب می‌کنه به این نتیجه می‌رسه که مو لا درز نقشه‌ش نمی‌ره!
- هی کراب! یه دونات با کلی موارد آرایشی قهوه‌ای داره کل خونه‌ی ریدلو آرایش می‌کنه. مطمئنم جای اون دوناتِ غرق در آرایش شده توی دهن تو... یعنی روی صورت توئه نه روی صورت زمین!

کراب همزمان هم غیرتی می‌شه و هم گشنه. جای لوازم آرایشی فقط و فقط روی صورت اون و در شرایط فعلی توی دهن اون بود. پس با قدم‌های بلندی به سمتی که انگشت اشاره‌ی لینی نشون می‌داد، حرکت می‌کنه.

بعد از خاموش شدن صدای گرومپ گرومپ پاهای کراب، لینی میاد برگرده و در حالی که چیزی نمونده که با موزاییک‌های زهری شده چشم تو چشم بشه، با فریاد کراب متوقف می‌شه.
- کدوم‌وری رفت؟ بیا نشونم بده لینی.

لینی نگاهی به کله‌ی کراب که از پشت دیوار بیرون زده بود و منتظرش بود می‌ندازه.




پاسخ به: مغازه روغن موی سوروس اسنیپ
پیام زده شده در: ۱۴:۱۳ شنبه ۱۸ آذر ۱۳۹۶

لینی وارنر


مخفی کردن اطلاعات کاربر
عضو شده از:
۱۱:۵۳ شنبه ۳۰ خرداد ۱۳۸۸
آخرین ورود:
۲۲:۰۶:۱۳ سه شنبه ۴ اردیبهشت ۱۴۰۳
از رو شونه‌های ارباب!
گروه:
شناسه های بسته شده
پیام: 5468
آفلاین


پاسخ به: مغازه روغن موی سوروس اسنیپ
پیام زده شده در: ۱۲:۵۹ شنبه ۱۸ آذر ۱۳۹۶

ریونکلاو، مرگخواران

لایتینا فاست


مخفی کردن اطلاعات کاربر
عضو شده از:
۱۹:۳۳ شنبه ۱۴ مرداد ۱۳۹۶
آخرین ورود:
۱۴:۲۱:۲۴ چهارشنبه ۲۹ فروردین ۱۴۰۳
از زیر بزرگترین سایه‌ جهان، سایه ارباب
گروه:
مرگخوار
ایفای نقش
ریونکلاو
کاربران عضو
پیام: 377
آفلاین
دونات قل خورد و قل خورد و از آشپز خونه بیرون رفت.
- تصویر کوچک شده


لینی پیکسی مسئولیت پذیری بود، اون خودشو مسئول دوناتی میدونست که قل میخورد و سطح خونه ریدل رو شکری و شکلاتی میکرد.
- بهت دستور میدم وایسی.
- تصویر کوچک شده

- با توعم!
- تصویر کوچک شده


لینی که واقعا از بی تفاوتی و قل خوردنای دونات حرصش در اومده بود. نیشش رو تیز کرد و سر گرد و شکلاتی دونات رو هدف قرار داد.
- یه فرصت دیگه بهت میدم، اگه به حرفم گوش نکنی مجبورم باهات جور دیگه ای بخورد کنم.
- تصویر کوچک شده


لینی روز سختی رو گذرونده بود و اون فقط یه پیکسی بود پس حق داشت حرص دراومده شو رو بخوره.
- خودت خواستی!

پیکسی به سرعت با نیشش به سمت دونات حرکت کرد.
-

درست بود که لینی ریونی بود و باید محاسبات درستی انجام میداد اما این دفعه نتونست و نیشش رو صاف توی موزاییک شکلاتی خونه ریدل فرو کرد.
شاید اگر لینی میدونست شکلات رسانای زهره توی نیش زدن موزاییک های شکلاتی دقت بیشتری میکرد.


The MUSIC is making me growing
The only thing that keeps me awake is me knowing
There's no one here to break me or bring me down

Onlyتصویر کوچک شدهaven


پاسخ به: مغازه روغن موی سوروس اسنیپ
پیام زده شده در: ۱۲:۴۸ شنبه ۱۸ آذر ۱۳۹۶

اسلیترین، مرگخواران

نجینی


مخفی کردن اطلاعات کاربر
عضو شده از:
۸:۱۸ دوشنبه ۸ آبان ۱۳۹۶
آخرین ورود:
۵:۴۴:۵۲ یکشنبه ۱۲ فروردین ۱۴۰۳
گروه:
کاربران عضو
ایفای نقش
مرگخوار
اسلیترین
پیام: 264
آفلاین
لینی که بر اثر برخورد با دستِ فولادی شده‌ی بلاتریکس تا آشپزخانه‌ی ریدل پرتاب شده بود، بالاخره فرصتی برای استراحت پیدا کرد. ابتدا روی یخچال نشست تا بتواند از آن بالا بهتره اوضاع را زیر نظر داشته باشد. وقتی از نیامدن بلاتریکس مطمئن شد، در یخچال را با افسونی باز کرد ولی همزمان با باز شدن درش صدای جیغی از کنار گوشش آمد:

-

لینی از جایش پرید و در یخچال کامل باز شد. دستی در یکی از قفسه‌های یخچال بود!

- ببین با اون نیش لعنتی چه بلایی سر من آوردی؟! تحمل لخت دیده شدن حتا اگر محدود به دست بشه برای من سخته. فکر کردی من رودولفم؟!

بانز که گویا بیرون از یخچال ایستاده بود و دستش را برای پنهان کردن درون یخچال گذاشته بود، دستش را برداشت و به سرعت از آَشپزخانه بیرون رفت!

-

لینی روی یکی از دونات‌های درون یخچال نشست و با غصه پاهایش را تکان داد. امروز همه یا او را ناراحت میکردند یا از او ناراحت بودند! همانطور که این افکار را از سر میگذراند نیش کوچکی به دوناتی که روی‌ش نشسته بود زد. دونات بلافاصله با حالتی از انفجار لینی را پرتاب کرد و صد برابر بزرگتر شد. پاهای کوچکی از زیرش درآمد، خودش را از درون یخچال بیرون انداخت و با خوشحالی قِل خورد و از درِ آشپزخانه بیرون رفت!

- تصویر کوچک شده

-


"...And you, my friend, must stay close"


for you
"ما از رگِ دُم بهت نزديکتريم."


پاسخ به: مغازه روغن موی سوروس اسنیپ
پیام زده شده در: ۱۱:۱۱ شنبه ۱۸ آذر ۱۳۹۶

آرسینوس جیگرold


مخفی کردن اطلاعات کاربر
عضو شده از:
۱۰:۵۹ دوشنبه ۱۳ شهریور ۱۳۹۱
آخرین ورود:
۲۱:۴۹ دوشنبه ۲۵ تیر ۱۳۹۷
از وزارت سحر و جادو
گروه:
شناسه های بسته شده
پیام: 1513
آفلاین
نارسیسا و بلاتریکس با دیدن رودولف لحظه ای دعوایشان را متوقف کردند و با چهره هایی متعجب به او نگاه کردند.
بلاتریکس نسبت به نارسیسا، دقت بیشتری کرد، و به سرعت گفت:
- کراب؟! چرا عین رودولف شدی تو؟!
- کراب کیه خانمیا؟ میخوایم راجع بهش بشینیم غیبت کنیم؟

اینبار نارسیسا چشمانش را با حالت مشکوکی تنگ کرد.
- تو که اهل غیبت نبودی کراب...
- رودولفم من سیسی جون... کراب کیه؟ بیاید بشینیم سبزی پاک کنیم و راجع بهش حرف بزنیم.

بلاتریکس و نارسیسا ترجیح شدند پوکرفیس شوند.

- ای جان... چه موهای صاف و مشکی قشنگی داری تو... رنگ و حالتش طبیعیه؟

بلاتریکس، با حالتی ملتمسانه که کاملا از شخصیت و ابهت او دور بود، به نارسیسا نگاه کرد.
نارسیسا سریعا گفت:
- نه نه... موهاش مشخص نیست چرا اینطور شده... گویا نیش لینی بوده. موهای منم همینطور.
- به به... پس حالت دهنده نیش لینی استفاده کردید روی موهاتون. چه حالت دهنده خوبیه.

بلاتریکس و نارسیسا ناگهان به یاد بحث خودشان افتادند، البته در واقع بلاتریکس به یادش افتاد و دوباره به خواهرش هجوم برد.
- موهای من رو پس بده!
- بابا اینا اصلا بلوندن... تو موهات سیاهن!
- میکنمشون توی قیر سیاه میشن! بدشون فقط... آآآی!
- ول کن تا ول کنم حالا!

اما بلاتریکس قصد ول کردن نداشت.

رودولف هم که دعوا را دید، بساط پاک کردن سبزی اش را روی زمین گذاشت، دو عدد دستکش برای جلوگیری از کثیف شدن دستانش پوشید و گفت:
- خودشون خسته میشن میان اینجا. دعواهای خواهرا همیشه خسته کنندس. نوچ نوچ نوچ!








شما می ‌توانید مطالب را بخوانید
شما نمی توانید عنوان جدید باز کنید
شما نمی توانید به عنوان‌ها پاسخ دهید
شما نمی توانید پیام‌های خودتان را ویرایش کنید
شما نمی توانید پیام‌های خودتان را حذف کنید
شما نمی توانید نظر سنجی اضافه کنید
شما نمی توانید در نظر سنجی ها شرکت کنید
شما نمی توانید فایل‌ها را به پیام خود پیوست کنید
شما نمی توانید پیام بدون نیاز به تایید بزنید
شما نمی توانید از نوع تاپیک استفاده کنید.
شما نمی توانید از HTML در نوشته های خود استفاده کنید
شما نمی توانید امضای خود را فعال/غیر فعال کنید
شما نمی توانید صفحه pdf بسازید.
شما نمی توانید پرینت بگیرید.

[جستجوی پیشرفته]


هرگونه نسخه برداری از محتوای این سایت تنها با ذکر نام «جادوگران» مجاز است. ۱۴۰۳-۱۳۸۲
جادوگران اولین وبسایت فارسی زبان هواداران داستان های شگفت انگیز هری پاتر است. به عنوان نخستین خاستگاه ایرانی ایفای نقش مبتنی بر نمایشنامه نویسی با محوریت یک اثر داستانی در فضای مجازی، پرورش و به ارمغان آوردن آمیزه ای از هنر و ادبیات برجسته ترین دستاورد ما می باشد.