مرگ بر زاخارياس،حميد،كرام،امپرازور(هويي...حق كپي رايت چي شد؟اولا امپرازور نه امپراظور..اين همه فكر كردم يه لغت پيدا كرده بودم كه به حاجي بخوره..كپي رايت يادتون نره)،كالين،سام،ققنوس،و همچنين بقيه بربوچز كه بهشون خوش گذشت...ايشالا همين فردا تهران زلزله بياد از دماغتون اين ميتينگ در بياد...
اين حرف جديه:نامردا..چرا اينجوري گزارش دادين تازه به ميتينگ رسيده ها...ميخواين دل ماو آب كنين...مطمئن باشين كه اگر من تهران بودم تو ميتينگ همه شمارو شخصا مورد عنايت قرار ميدادم و بعد اباد سازي روتون انجام ميدادم تا بفهمين كه وقتي مني كه نتونستم بيام خب..دوست داشتم..گفتيم گزارش بدين كه چه صحبتهاي شد كه ما باخبر بشيم نه اينكه دل مارو آب كنين...
ولي واقعا متاسفم كه يه رازي بود كه زاخارياس و عده كمي ميدونستند و من ميخواستم به گوش سام وايز نرسه كه به نظر ميرسه رسيد و به همين ترتيب فكر كنم همينجور بگزره همه بفهمن
قابل توجه اوناي كه نميتونن راز نگه دارن...شما همون پيتر پتي گروه بيش نيستيد كه بدرد راز نگه داري نميخوريد
پيشنهاد:
اقا ميتينگ بزارين تو مازندران،ساري،روبروي شيشصد دستگاه،كوچه شقايق،پلاك20...بيايين خونه ما..البته شمارو راه نميدم خونه....همون جا زنگ ميزنم يه ميني بوس بيارن سوار شيم بريم دريا...صفا كنيم...جدا ميگم...خونه ما خيلي نزديكه...ميريم دريا حاجي رو پرت ميكنيم تو آب غرق بشه
...بعدش اغفالتون ميكنم ميبرموتون يه جاي خفن تر از گيم نت.....بعد از خوشگزورني همه مياين خونه ما از كامپيوتر من برين هر كدوم تو سايت ،همه اي پي ها بشه يكي...
...ولدمورت هم جو زده بشه بزنه همرو حذف كار بر كنه
براي برادر حميد هم بگم همسايمون خيلي اهل بيتين..ميتوني بري اونجا صفا كني.
بعد اخره شب دوباره ميريم دريا....تا ساعت 3...از دريا برميگرديم....اگر تو راه تصادف نكرديم(چون تا اونجاي كه ميدونم هر كي ساعت 3 از جاده در يا برگشت تصادف كرد مرد) همه خواب خونه ما....يه پرده ميزنم وسط اتاق خودم...ساحره ها اون ور...جادوگرا اون ور...(غلت زدين رفتين طرف ساحره ها پاي خودتونه و من هيچ مسوليتي ندارم)وقتي همه خوابند هم دوباره ميتونيم بريم تو اينترنت و در سايت هاي بي ناموسي تا صبح بگرديم.
بعد صبح هر كي ديفرانسيلش خوبه ميشينه يه خورده با من ديفرانسيل كار كنه....
بعد ساعت 11 ميريم پارك افتاب تاب و سرسره سوار ميشيم
بعد ميريم خان خان(رستوران با كلاس ما )يه كوفتي ميخوريم پول خودتون... ميشينيم خيابون فرهنگ ديد ميزنيم تا يكي رو گير بياريم...بــــــــــــــــــــــوق...كششششششششششششششش
الوو..الو..صدا مياد...
خب..اخره شب هم شمارو ميبرم جنگل(اگر ساحره ها بودند) ساحره هارو ميترسونيم و ميخنديم.بعد يه خرس مياد فرار ميكنيم...
بعد ميشينيم تا صبح سيستم او ا دون گوش ميديم
خلاصه تا يك هفته همين كار ها...
كي پايه هست؟
كي مياد؟
سرژ:اول...اول
(در مورد اون راز خيلي ناراحت شدم)