wand

روزنامه صدای جادوگر

wand
مشاهده‌کنندگان این تاپیک: 1 کاربر مهمان
پاسخ: كلاس دفاع در برابر جادوی سیاه
ارسال شده در: سه‌شنبه 9 اردیبهشت 1404 11:58
تاریخ عضویت: 1403/03/31
تولد نقش: 1403/03/15
آخرین ورود: سه‌شنبه 4 شهریور 1404 16:51
پست‌ها: 61
آفلاین
دوشیزه تورپین!

اول از همه بابت تاخیر بسیار طولانی عذر می‌خوام. پستت از بلاک پایین رفته بود و اصلا متوجه نشده بودم تو این کلاس شرکت کردی.

پیشبرد داستان و دیالوگ‌هایی که به کار برده بودی به نظرم همگی خوب بودن. اما مواردی که تو پست تدریس آموزش داده شده بود و می‌خواستم یاد بگیری رو کامل رعایت نکرده بودی. بذار یه توضیح مختصر بدم که برای دیالوگ باید از خط تیره "-" استفاده کنی و همیشه بعد از این که دیالوگت به اتمام رسید، برای نوشتن توصیفات حتما دو بار اینتر بزنی. در ضمن آواداکداورا درسته.

نقل قول:
برخلاف دیگران که میترسیدند اما من از کنجکاوی بیشتر خودم رو جلو کشیدم.
_یعنی طلسم های زیادی بلدی؟ منظورم اون ترسناکا هست
_یچیزی مثل (اوادا کاوادا)؟
_اره. میتونی از اینجور چیزا برام توضیح بدی؟
ویلیام که انگار کمی یخش باز شده بود لبخند محوی زد و دستی تو موهاش کرد.
_خب ببین اوادا کاوادا برای اینه که طعمه اگر زیاد از حد اذیت کرد سریع و بدون دردسر از بین ببریش. میدونی چی میگم. بیشتر برای طرفدار های مرگ اسون توصیه میشه.

اصلاح‌شده‌ش طبق توضیحات می‌شه:

برخلاف دیگران که میترسیدند اما من از کنجکاوی بیشتر خودم رو جلو کشیدم.
- یعنی طلسم های زیادی بلدی؟ منظورم اون ترسناکا هست.
- یچیزی مثل"آواداکداورا"؟
- اره. میتونی از اینجور چیزا برام توضیح بدی؟

ویلیام که انگار کمی یخش باز شده بود لبخند محوی زد و دستی تو موهاش کرد.
- خب ببین آواداکداورا برای اینه که طعمه اگر زیاد از حد اذیت کرد سریع و بدون دردسر از بین ببریش. میدونی چی میگم. بیشتر برای طرفدار های مرگ اسون توصیه میشه.



نمی‌خوام اینجا متوقفت کنم چون تنها مشکلات ظاهری بود در حالی که پست خوبی نوشته بودی. پس فقط ازت می‌خوام یه دور دیگه پست تدریس رو مطالعه کنی و بهت اعتماد می‌کنم که انجامش می‌دی.

چالش دوم تایید شد.

افرادی که لایک کردند

اولین لایک را ثبت کن!
پیش از شرکت در کلاس دفاع در برابر جادوی سیاه حتماً پست تدریس را به طور کامل و دقیق مطالعه کنید.
پاسخ: كلاس دفاع در برابر جادوی سیاه
ارسال شده در: چهارشنبه 3 اردیبهشت 1404 15:59
تاریخ عضویت: 1403/12/16
تولد نقش: 1403/12/17
آخرین ورود: امروز ساعت 20:20
از: معدن ملوبیار
پست‌ها: 121
آفلاین
چالش دوم
با ساک قرمز و بزرگم به دنبال یک کوپه خالی میگشتم. با دیدن یک کوپه خالی سریع داخل پریدم و در رو بستم. کوپه رو برانداز کردم. فضای تاریک که با یک شمع روشن میشد، پرده های قرمز کشیده شده بودند و پسر مو سیاهی که موهاش توی صورتش ریخته شده بود نشسته بود و به روبه رو زل زده بود.
_اممم. میتونم اینجا باشم؟

_اره
سرد،کوتاه و با صدای گرفته ای جواب داد. ساکم رو گذاشتم و روبه رویش با تردید و خجالت نشستم. مدتی گذشت که از سکوت کلافه شدم.
_اسمت چیه؟
_ویلیام. میتونی لیام صدام کنی

همچنان لحنش سرد بود.

_منم لیسا ام. لیسا تورپین.
سکوت. معذب جا به جا شدم
_ چرا پرده رو کشیدی؟
_نور باعث میشه اذیت بشم.
_تو جادوگری؟ یا یه نژاد دیگه؟
_من از قدرتمند ترین خانواده ها هستم. پدر و مادرم یکی از بهترین و ترسناک ترین مرگ خوار ها هستن

برخلاف دیگران که میترسیدند اما من از کنجکاوی بیشتر خودم رو جلو کشیدم.
_یعنی طلسم های زیادی بلدی؟ منظورم اون ترسناکا هست
_یچیزی مثل (اوادا کاوادا)؟
_اره. میتونی از اینجور چیزا برام توضیح بدی؟
ویلیام که انگار کمی یخش باز شده بود لبخند محوی زد و دستی تو موهاش کرد.
_خب ببین اوادا کاوادا برای اینه که طعمه اگر زیاد از حد اذیت کرد سریع و بدون دردسر از بین ببریش. میدونی چی میگم. بیشتر برای طرفدار های مرگ اسون توصیه میشه.
_واای. یجوری توضیح میدی انگار میخوای دستور العمل پخت غذا رو یاد بدی.
_خب...
خواست حرفی بزنه که حرفش با اومدن جادوگر ابنبات فروش نصفه موند و باعث شد حواسمون از بحث مرگ و طلسم های ممنوعه پرت بشه.

افرادی که لایک کردند

اولین لایک را ثبت کن!
هیچ لذتی بالاتر از خندیدن نیست. حتی اگر به قیمت حرص خوردن بقیه باشه
پاسخ: كلاس دفاع در برابر جادوی سیاه
ارسال شده در: سه‌شنبه 26 فروردین 1404 23:07
تاریخ عضویت: 1403/03/31
تولد نقش: 1403/03/15
آخرین ورود: سه‌شنبه 4 شهریور 1404 16:51
پست‌ها: 61
آفلاین
جناب مالفوی!

می‌بینم به نکاتی که گفتم گوش کردی و به خوبی توی پستت اجراشون کردی. فقط دوجا از پستت به جای دو اینتر، سه اینتر زدی. این مشکل چیزی نیست که بخوام بهش گیر بدم مثل موارد قبلی ولی ازت انتظار دارم که حواست به این چیزا باشه. توصیه‌ای که دارم اینه که قبل از ارسال پستت یک‌بار دیگه اون رو بخونی تا متوجه این مشکلات بشی.

چالش دوم تایید شد.

افرادی که لایک کردند

اولین لایک را ثبت کن!
پیش از شرکت در کلاس دفاع در برابر جادوی سیاه حتماً پست تدریس را به طور کامل و دقیق مطالعه کنید.
پاسخ: كلاس دفاع در برابر جادوی سیاه
ارسال شده در: سه‌شنبه 26 فروردین 1404 02:27
تاریخ عضویت: 1403/04/30
تولد نقش: 1404/01/08
آخرین ورود: دوشنبه 19 آبان 1404 10:39
پست‌ها: 47
آفلاین
چالش دوم

قطار هاگوارتز، کوپه‌ی ششم، عصر همون روزی که وارد ایستگاه کینگزکراس شده بودیم.
توی واگنی نشسته بودم که نور آفتاب کم‌رمق از لای پنجره‌ها می‌تابید و لرزش منظم چرخ‌ها مثل لالایی ملایمی، ذهنم رو درگیر کرده بود. روبه‌روم، پسرک تازه‌واردی از ریونکلا به اسم «اِدگار» نشسته بود؛ زیاد اهل حرف زدن نبود. ولی اون روز، سکوت رو شکست.

– تو... واقعاً فکر می‌کنی طلسم کروشیو فقط یه طلسمه؟
– یه طلسم نیست. شکنجه‌ست. یه جادوی سیاه ناب و خالص. فقط با میل به درد رسوندن کار می‌کنه.

نگاهمو از پنجره گرفتم و بهش خیره شدم. اونم زل زده بود به عصای نقره‌ای دسته‌ماری که توی دامن شنلم آویزون بود.

– شنیدم تو اسلیترینی. خانواده‌ت با ولدمورت بوده، درسته؟
– شنیدی؟ خب... لابد چیزای دیگه‌ای هم شنیدی. بعضی چیزا فراموش نمیشن، فقط پنهون می‌شن.

چهره‌ش یک‌ لحظه جدی‌تر شد. یه نقشه‌ی جیبی هاگوارتز دستش بود که مثل یه کتاب طلسم باهاش ور می‌رفت.

– می‌دونی... پدرم از یه گرگینه جون سالم به در برده. اون موقع هنوز دانش‌آموز بوده.
– گرگینه‌ها وقتی شب کامله بی‌اختیار میشن. پدرت خوش‌شانس بوده.
– خوش‌شانس؟ یا شاید بلد بوده از خودش دفاع کنه. شاید یه طلسم خاص... یا شاید چون گرگینه‌ای که بهش حمله کرده، آدم درستی بوده.


لحظه‌ای مکث کردم. دلم می‌خواست بهش بگم بعضی وقتا، حتی درست‌ترین آدم‌ها هم تبدیل به هیولا می‌شن. ولی چیزی نگفتم.

– اگه یه روز با یه دمنتور روبه‌رو بشی، چی کار می‌کنی؟
– انتظار داری بگم «اکسپکتو پاترونوم»؟
– خب آره. همه همونو می‌گن.
– پاترونوس؟ می‌تونه مؤثر باشه، ولی فقط وقتی که خاطره‌ی خوبی داری. بعضیا... خاطره‌ی خوبی ندارن.

چند ثانیه‌ای توی سکوت گذشت. صدای خنده‌ی بچه‌ها از کوپه‌ی کناری می‌اومد. ولی توی کوپه‌ی ما، فقط صدای ذهن‌ها بود که می‌پیچید.

– اگه یه روز بفهمی هم‌کوپه‌ایت یه خون‌آشامه چی؟
– می‌ذارم زنده بمونه... تا وقتی که بهم خیانت نکرده.

اون سکوت کرد. بعد لبخندی زد، از اون لبخندای عجیب که نمی‌دونی مسخره‌ست یا جدی.

– عجیبی... مثل یه داستان تاریک ناتموم.
– و تو زیادی حرف می‌زنی برای کسی که از گرگینه جون سالم به‌در برده.


صدای ترمز ناگهانی قطار باعث شد هردومون تکون بخوریم. نور آفتاب غروب، روی صورت ادگار افتاده بود و نگاهش خیره به پنجره بود.

افرادی که لایک کردند

اولین لایک را ثبت کن!
پاسخ: كلاس دفاع در برابر جادوی سیاه
ارسال شده در: سه‌شنبه 26 فروردین 1404 00:47
تاریخ عضویت: 1403/03/31
تولد نقش: 1403/03/15
آخرین ورود: سه‌شنبه 4 شهریور 1404 16:51
پست‌ها: 61
آفلاین
جناب مالفوی!

خیلی به کلاس من خوش اومدی با اینکه هم سن خودمی! رکورد دار مردود شدنی فکر کنم نه؟

متاسفانه نمی‌تونم جلوی شوخی کردنم رو بگیرم. بگذریم! بریم سراغ چالش‌ها.

چالش اول رو به خوبی نوشتی. توصیف ها خیلی خوب بودن. خیلی خوب متنت رو تفکیک کردی. این کمک می‌کنه که خواننده با متنت ارتباط بیشتر و بهتری بگیره. اینکه از چند مغازه نوشتی خیلی خوب بود. جادوآموزای دیگه فقط یک مغازه رو توصیف می‌کردن و داستانشون رو توی همون مغازه ادامه می‌دادن ولی من با پست تو در کوچه قدم زدم و مغازه‌های مختلف رو دیدم.

چالش اول تایید شد.

می‌رسیم به چالش دوم! چالشی که من، روی سخت‌گیر بودنم رو توش نشون می‌دم.

پست به طور کلی خوب بود ولی خب دیالوگ‌ها از توصیفات تفکیک نشدن. ما باید به یه شکلی نشون بدیم که کدوم یکی از حرفامون توصیفه و کدوم یکی دیالوگ!
شکلی که تو این سایت استفاده می‌کنیم برای تفکیک، "-" هست. قبل هر دیالوگ خط تیره می‌ذاریم و بعد دیالوگ رو می‌نویسیم. قشنگ‌تر می‌شه اگه بین خط تیره و دیالوگت یک اسپیس هم بزنی.

چون می‌خوام مطمئن شم که چیزایی که گفتم رو کامل فهمیدی، این چالشت رو تایید نمی‌کنم تا برگردی با یه پست دیگه.

چالش دوم تایید نشد.

افرادی که لایک کردند

اولین لایک را ثبت کن!
پیش از شرکت در کلاس دفاع در برابر جادوی سیاه حتماً پست تدریس را به طور کامل و دقیق مطالعه کنید.
پاسخ: كلاس دفاع در برابر جادوی سیاه
ارسال شده در: دوشنبه 25 فروردین 1404 17:30
تاریخ عضویت: 1403/04/30
تولد نقش: 1404/01/08
آخرین ورود: دوشنبه 19 آبان 1404 10:39
پست‌ها: 47
آفلاین
چالش اول

کوچه‌ای باریک و نمور، پیچیده در تاریکی خفه‌ای که حتی نور روز هم جرأت نفوذ به آن را نداشت. بوی رطوبت و خاک کپک‌زده در هوا معلق بود و دیوارهای آغشته به جلبک، زمزمه‌ی فراموش‌شدگان را در گوشم نجوا می‌کردند.

قدم‌هایم روی سنگ‌فرش خیس کوچه طنین می‌انداخت. شنل مشکی‌ام، با لبه‌های نقره‌دوزی‌شده، با هر نسیم خفیف تکان می‌خورد، و عصای آبنوسِ باریکم با نوای آهسته‌ای زمین را لمس می‌کرد.

نخستین مغازه، پنجره‌هایی چرک‌آلود و قفسه‌هایی پُر از جمجمه‌ی موجودات جادویی. یکی از آن‌ها، جمجمه‌ی شفاف و سبز مایل به آبی رنگی بود که به‌نظر می‌رسید هنوز انرژی حیات در آن باقی‌ست—نور ضعیفی از حفره‌ی چشمانش بیرون می‌تابید. روی طاقچه، یک جعبه‌ی چوبی با حکاکی‌هایی از زبان باستانی مرلین دیده می‌شد. درش اندکی باز بود و صدایی مانند زمزمه‌ی نفرین‌شده‌ها از آن بیرون می‌آمد.

درون مغازه‌ای دیگر، حلقه‌هایی از موی وامپایر درون شیشه‌هایی غبارگرفته قرار داشت. کنارشان، شمشیری خمیده و سیاه‌رنگ، آغشته به سمی که تنها در شب‌های مه‌آلود هاگزمید قابل فعال‌سازی بود.

در ویترین مغازه‌ی "بورگین و بورکس"، چیزی بیش از همه توجهم را جلب کرد: دستی خشک‌شده، به‌رنگ خاکستر، با انگشتانی که همچنان به‌طرز ناموزونی در هوا قفل شده بودند. یادگار نفرینی که گویند صاحبش را زنده‌زنده در کابوس‌ جاودانه‌ای فروبرد. و در پشت آن، آینه‌ای که گفته می‌شد اگر بیش از هفت ثانیه در آن خیره شوی، عمیق‌ترین ترس‌هایت را واقعی می‌کند.

لبخند محوی گوشه‌ی لبم نشست. هوشیاری دائمی؟ مودی هنوز نمی‌داند که برخی از ما، از کودکی در چنین کوچه‌هایی آموخته‌ایم چطور با تاریکی هم‌پیمان شویم.

افرادی که لایک کردند

اولین لایک را ثبت کن!
پاسخ: كلاس دفاع در برابر جادوی سیاه
ارسال شده در: دوشنبه 25 فروردین 1404 17:29
تاریخ عضویت: 1403/04/30
تولد نقش: 1404/01/08
آخرین ورود: دوشنبه 19 آبان 1404 10:39
پست‌ها: 47
آفلاین
چالش دوم

قطار هاگوارتز با صدای همیشگی‌اش روی ریل‌ها می‌غلتید و تنها صدای برخورد چرخ‌ها با ریل‌ها در فضا می‌پیچید. من نشسته بودم و عصای آبنوسم رو توی دستم چرخ می‌دادم، چیزی توی ذهنم نبود. آرامش قطار یه حس خوبی داشت، اما انگار قرار بود این آرامش خیلی زود از بین بره.

ناگهان صدای یک پسر از کوپه کناری به گوشم رسید.

راستش رو بخوای، فکر می‌کنم امسال برای اسلیترین یه فاجعه است. شنیدم تیم کوییدیچ هیچ شانسی برای برد نداره.
این پسر، خیلی هم خوش‌باور بود. توی دلم گفتم، مسخره‌ها! هیچ وقت به این تیم‌ها نمی‌شه اعتماد کرد.

چی می‌گی؟!
صدا رو خیلی بلند گفتم، طوری که مطمئن بودم همه متوجه حرفم می‌شن. با عصبانیت از جا بلند شدم، دستم روی لبه‌ی عصام فشار می‌داد.

هیچ‌وقت یه همچین حرفی رو توی اسلیترین نزن!


پسر، برای یه لحظه حرفش رو قطع کرد و به سمت من نگاه کرد. چشماش از ترس گشاد شد، ولی خب، من به راحتی هیچ وقت کسی رو توی جایگاه خودم نمی‌دیدم.

چطور می‌تونی همچین چیزی بگی؟ اسلیترین همیشه پیروز بوده. تو اگر نمی‌فهمی چطور کار می‌کنه، بهتره دهنت رو ببندی.


پسر کوچیک‌تر از من، حتی نتونست جواب بده. فقط سری تکون داد و دوباره سرش رو توی کتابش فرو برد. این بچه‌ها نمی‌دونن چه اشتباهی می‌کنن.

گوش کن، اگر نمی‌فهمی که همیشه از اسلیترین چیزی جز پیروزی بیرون نمیاد، بهتره دیگه درباره این تیم حرف نزنی. اسلیترین همیشه یه قدم از همه جلوتره، حتی وقتی فکر می‌کنی دیگه شانسی نداره.


باز هم سکوت شد. حتی صدای قطار هم دیگه به گوش نمی‌رسید. با خودم فکر کردم، توی همچین دنیایی که همه در تلاش برای پایین آوردن اسلیترین بودن، فقط ما بودیم که همیشه در بالاترین درجه ایستاده بودیم.

افرادی که لایک کردند

اولین لایک را ثبت کن!
پاسخ: كلاس دفاع در برابر جادوی سیاه
ارسال شده در: چهارشنبه 20 فروردین 1404 21:17
تاریخ عضویت: 1403/03/31
تولد نقش: 1403/03/15
آخرین ورود: سه‌شنبه 4 شهریور 1404 16:51
پست‌ها: 61
آفلاین
جناب مالفوی!

خوشحالم که دوباره تورو تو کلاسم می‌بینم.

پستت رو خوندم. نکاتی که بهت گفتم رو به نحو احسن رعایت کردی. این پست از لحاظ نگارشی یک پست مناسبه!

الان با خیال راحت می‌تونم بگم که دیگه چیزی برای آموزش بهت ندارم.

چالش دوم تایید شد.

افرادی که لایک کردند

اولین لایک را ثبت کن!
پیش از شرکت در کلاس دفاع در برابر جادوی سیاه حتماً پست تدریس را به طور کامل و دقیق مطالعه کنید.
پاسخ: كلاس دفاع در برابر جادوی سیاه
ارسال شده در: چهارشنبه 20 فروردین 1404 17:22
تاریخ عضویت: 1404/01/15
تولد نقش: 1404/01/17
آخرین ورود: پنجشنبه 28 فروردین 1404 16:21
پست‌ها: 25
آفلاین
چالش دوم:

باد سرد از لای پنجره‌ی نیمه‌باز می‌وزید و هوای کوپه رو پر از بوی بارون و زنگ آهن کرده بود. قطار از ایستگاه راه افتاده بود، و صدای یک‌نواخت حرکت چرخ‌ها مثل لالایی برای ذهن‌هایی شده بود که نمی‌خواستن فکر کنن. ولی من ... من داشتم در افکارم گم میشدم.

کراب و گویل، مثل همیشه منتظر بودن ببینن من چی دارم بگم.هیچوقت نمی‌تونستن خودشون شروع‌کننده‌ی چیزی باشن.

خم شدم جلو و صدای قطار رو زیر صدام له کردم:
- درباره‌ی ماسک آدریک شنیدید؟

گویل ابروهاشو بالا انداخت.
- اون دیگه چیه؟ یه وسیله‌ی دیگه‌ی جادوی سیاهه؟

لبخندم تلخ بود.
- نه فقط یه وسیلس.. اگه یه نفر باهاش بهت نگاه کنه تا ته ته وجودت رو می‌بینه؛ می‌گن این ماسک به چشم‌ کسی وصل بوده که نه زنده بوده و نه مرده... بلکه تو مرز بین دو دنیا گیر افتاده بوده.

کراب خندید.
- مزخرفه. مثلاً چیکار می‌کرد؟

سرمو کمی کج کردم، انگار دارم از توی سایه‌ها چیزی بیرون می‌کشم.
- هرکی این ماسک رو بپوشه می‌تونه گذشته‌ی طرف مقابلشو ببینه. ترس‌هاشو، گناهاشو، حتی اون چیزی که خودش فراموش کرده.. ولی بهای سنگینی داره...

مکث کردم. بعد آروم گفتم:
- می‌گن با هر بار استفاده، یه تیکه از روحت رو می‌کَنه و اگه زیاد ازش استفاده کنی، دیگه نمی‌تونی از خودت جداش کنی.

سکوت در کوپه سنگین شد و صدای بخار قطار بلندتر از قبل توی گوشمون پیچید، انگار دنیا هم ساکت شده بود تا این داستان رو واو به واو گوش کنه.

گویل خش‌خش کنان گفت:
- تو... خودت دیدیش؟

چند ثانیه بهشون نگاه کردم. نه با ترس حتی نه با غرور انگار فقط... پوچ بود؛ منظورم اینه.. نگاهم خالی بود خالی از هر چیزی.
- شاید؛ پدرم یه بار گفت این ماسک یه‌ زمانی تو یکی از تالارهای ممنوعه‌ی هاگوارتز بوده، جایی که دیگه حتی نقشه‌ی غارتگر هم نشونش نمی‌ده.

کراب آروم پرسید:
- می‌خوای پیداش کنی؟

لبخندی زدم، از اون لبخندهای سرد و مغرورانه مالفوی‌‌ها.
- نمی‌خوام فقط پیداش کنم...

چشم‌هامو بستم برای لحظه‌ای تصور آیندم با اون ماسک تو ذهنم پیچید.
- ...می‌خوام ازش بپرسم که واقعاً کی هستم."

افرادی که لایک کردند

اولین لایک را ثبت کن!
تصویر تغییر اندازه داده شده
پاسخ: كلاس دفاع در برابر جادوی سیاه
ارسال شده در: چهارشنبه 20 فروردین 1404 16:05
تاریخ عضویت: 1403/03/31
تولد نقش: 1403/03/15
آخرین ورود: سه‌شنبه 4 شهریور 1404 16:51
پست‌ها: 61
آفلاین
جناب مالفوی!

خیلی خوش اومدی به کلاس من!

چالش اول کلاس رو به خوبی انجام دادی. هرچیزی که در چالش خواسته شده بود، انجام شده. داستان در مورد کوچه‌ی ناکترن و فعالیت‌های تو توی اون هست. تمرکز داستان روی توصیف کردنه. و از همه مهم‌تر، توصیفات به خوبی نوشته شده.

به عنوان یک سال اولی واقعا عالی ظاهر شدی مالفوی!

چالش اول تایید شد.

حالا می‌رسیم به چالش دوم! چالشی که یکی از مهم‌ترین چالش‌های کل کلاس‌هاییست که قراره توشون شرکت کنی. باید بگم که من توی این چالش کمی سخت‌گیر می‌شم.

نسبت به انتظاری که از سال اولی‌ها دارم، خیلی خوب نوشتی. مشکلات خیلی کمی داشتی ولی این باعث نمی‌شه که از کنار همون مقدار کم هم ساده رد بشم.

نقل قول:
خم شدم جلو وصدامو پایین تر آوردم، درست مثل وقتایی که پدرم توی مهمونی‌های سیاه چیزایی می‌گفت که نباید کسی بشنوه.

- یه سنگ نایاب هست که پنهون شده، اونم جایی که حتی دامبلدور هم نتونه پیداش کنه. می‌گن یه جادوی خیلی قدیمی داره… جادویی که مربوط به قبل از هاگوارتز یا اصلا قبل از هرچیزه.

به این قسمت دقت کن. توصیفی که داشتی در مورد دارکو مالفوی بود و دیالوگ رو هم خود دراکو گفته پس نیازی نیست که بین توصیف و دیالوگ اینتر زده بشه. این اتفاق وقتی می‌افته که توصیف در مورد فرد A باشه و دیالوگ رو فرد B بگه.

نقل قول:
- مزخرفه، همچین چیزی ممکن نیست.
- واقعا؟
صدام سرد شد.


اینجا هم بین دیالوگ و توصیف بعدش اینتر نزدی ولی حس می‌کنم تو این موضوع رو خوب بلدی پس بذار ازش استفاده کنم تا چیز دیگه‌ای رو بهت آموزش بدم.
بعد از نوشتن پستت، حتما یک بار اون رو از اول بخون... تریجحا با سرعت پایین! اینکار باعث می‌شه که اینگونه مشکلات و مشکلات دیگه مثل غلط املایی و ... رو پیدا کنی و اصلاحشون کنی.

برای اینکه مطمئن بشم چیز هایی که گفتم رو رعایت می‌کنی باید بگم...

چالش دوم تایید نشد.

با یک پست دیگه که این موارد توش رعایت شده برگرد و تاییدت رو ازم بگیر.

افرادی که لایک کردند

اولین لایک را ثبت کن!
پیش از شرکت در کلاس دفاع در برابر جادوی سیاه حتماً پست تدریس را به طور کامل و دقیق مطالعه کنید.
Do You Think You Are A Wizard?
جادوگری؟